صفحه 8 از 43 نخستنخست ... 45678910111218 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 80 , از مجموع 900

موضوع: دیوان اشعار سعدی

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    این بوی روح پرور از آن خوی دلبرست

    وین آب زندگانی از آن حوض کوثرست


    ای باد بوستان مگرت نافه در میان

    وی مرغ آشنا مگرت نامه در پرست


    بوی بهشت می‌گذرد یا نسیم دوست

    یا کاروان صبح که گیتی منورست


    این قاصد از کدام زمینست مشک بوی

    وین نامه در چه داشت که عنوان معطرست


    بر راه باد عود در آتش نهاده‌اند

    یا خود در آن زمین که تویی خاک عنبرست


    بازآ و حلقه بر در رندان شوق زن

    کاصحاب را دو دیده چو مسمار بر درست


    بازآ که در فراق تو چشم امیدوار

    چون گوش روزه دار بر الله اکبرست


    دانی که چون همی‌گذرانیم روزگار

    روزی که بی تو می‌گذرد روز محشرست


    گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم

    هر روز عشق بیشتر و صبر کمترست


    صورت ز چشم غایب و اخلاق در نظر

    دیدار در حجاب و معانی برابرست


    در نامه نیز چند بگنجد حدیث عشق

    کوته کنیم که قصه ما کار دفترست


    همچون درخت بادیه سعدی به برق شوق

    سوزان و میوه سخنش همچنان ترست


    آری خوشست وقت حریفان به بوی عود

    وز سوز غافلند که در جان مجمرست


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #2
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    عیب یاران و دوستان هنرست

    سخن دشمنان نه معتبرست


    مهر مهر از درون ما نرود

    ای برادر که نقش بر حجرست


    چه توان گفت در لطافت دوست

    هر چه گویم از آن لطیفترست


    آن که منظور دیده و دل ماست

    نتوان گفت شمس یا قمرست


    هر کسی گو به حال خود باشد

    ای برادر که حال ما دگرست


    تو که در خواب بوده‌ای همه شب

    چه نصیبت ز بلبل سحرست


    آدمی را که جان معنی نیست

    در حقیقت درخت بی‌ثمرست


    ما پراکندگان مجموعیم

    یار ما غایبست و در نظرست


    برگ تر خشک می‌شود به زمان

    برگ چشمان ما همیشه ترست


    جان شیرین فدای صحبت یار

    شرم دارم که نیک مختصرست


    این قدر دون قدر اوست ولیک

    حد امکان ما همین قدرست


    پرده بر خود نمی‌توان پوشید

    ای برادر که عشق پرده درست


    سعدی از بارگاه قربت دوست

    تا خبر یافتست بی‌خبرست


    ما سر اینک نهاده‌ایم به طوع

    تا خداوندگار را چه سرست


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #3
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظرست

    عشقبازی دگر و نفس پرستی دگرست


    نه هر آن چشم که بیند سیاهست و سپید

    یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصرست


    هر که در آتش عشقش نبود طاقت سوز

    گو به نزدیک مرو کفت پروانه پرست


    گر من از دوست بنالم نفسم صادق نیست

    خبر از دوست ندارد که ز خود با خبرست


    آدمی صورت اگر دفع کند شهوت نفس

    آدمی خوی شود ور نه همان جانورست


    شربت از دست دلارام چه شیرین و چه تلخ

    بده ای دوست که مستسقی از آن تشنه‌ترست


    من خود از عشق لبت فهم سخن می‌نکنم

    هرچ از آن تلخترم گر تو بگویی شکرست


    ور به تیغم بزنی با تو مرا خصمی نیست

    خصم آنم که میان من و تیغت سپرست


    من از این بند نخواهم به درآمد همه عمر

    بند پایی که به دست تو بود تاج سرست


    دست سعدی به جفا نگسلد از دامن دوست

    ترک لؤلؤ نتوان گفت که دریا خطرست


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #4
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    فریاد من از فراق یارست

    و افغان من از غم نگارست


    بی روی چو ماه آن نگارین

    رخساره من به خون نگارست


    خون جگرم ز فرقت تو

    از دیده روانه در کنارست


    درد دل من ز حد گذشتست

    جانم ز فراق بی‌قرارست


    کس را ز غم من آگهی نیست

    آوخ که جهان نه پایدارست


    از دست زمانه در عذابم

    زان جان و دلم همی فکارست


    سعدی چه کنی شکایت از دوست

    چون شادی و غم نه برقرارست


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #5
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    چشمت خوشست و بر اثر خواب خوشترست

    طعم دهانت از شکر ناب خوشترست


    زنهار از آن تبسم شیرین که می‌کنی

    کز خنده شکوفه سیراب خوشترست


    شمعی به پیش روی تو گفتم که برکنم

    حاجت به شمع نیست که مهتاب خوشترست


    دوش آرزوی خواب خوشم بود یک زمان

    امشب نظر به روی تو از خواب خوشترست


    در خوابگاه عاشق سر بر کنار دوست

    کیمخت خارپشت ز سنجاب خوشترست


    زان سوی بحر آتش اگر خوانیم به لطف

    رفتن به روی آتشم از آب خوشترست


    ز آب روان و سبزه و صحرا و لاله زار

    با من مگو که چشم در احباب خوشترست


    زهرم مده به دست رقیبان تندخوی

    از دست خود بده که ز جلاب خوشترست


    سعدی دگر به گوشه وحدت نمی‌رود

    خلوت خوشست و صحبت اصحاب خوشترست


    هر باب از این کتاب نگارین که برکنی

    همچون بهشت گویی از آن باب خوشترست


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #6
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    عشرت خوشست و بر طرف جوی خوشترست

    می بر سماع بلبل خوشگوی خوشترست


    عیشست بر کنار سمن زار خواب صبح

    نی در کنار یار سمن بوی خوشترست


    خواب از خمار باده نوشین بامداد

    بر بستر شقایق خودروی خوشترست


    روی از جمال دوست به صحرا مکن که روی

    در روی همنشین وفاجوی خوشترست


    آواز چنگ و مطرب خوشگوی گو مباش

    ما را حدیث همدم خوش خوی خوشترست


    گر شاهدست سبزه بر اطراف گلستان

    بر عارضین شاهد گلروی خوشترست


    آب از نسیم باد زره روی گشته گیر

    مفتول زلف یار زره موی خوشترست


    گو چشمه آب کوثر و بستان بهشت باش

    ما را مقام بر سر این کوی خوشترست


    سعدی جفا نبرده چه دانی تو قدر یار

    تحصیل کام دل به تکاپوی خوشترست


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #7
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگست

    ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگست


    برادران طریقت نصیحتم مکنید

    که توبه در ره عشق آبگینه بر سنگست


    دگر بخفته نمی‌بایدم شراب و سماع

    که نیک نامی در دین عاشقان ننگست


    چه تربیت شنوم یا چه مصلحت بینم

    مرا که چشم به ساقی و گوش بر چنگست


    به یادگار کسی دامن نسیم صبا

    گرفته‌ایم و دریغا که باد در چنگست


    به خشم رفته ما را که می‌برد پیغام

    بیا که ما سپر انداختیم اگر جنگست


    بکش چنان که توانی که بی مشاهده‌ات

    فراخنای جهان بر وجود ما تنگست


    ملامت از دل سعدی فرونشوید عشق

    سیاهی از حبشی چون رود که خودرنگست


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #8
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    پای سرو بوستانی در گلست

    سرو ما را پای معنی در دلست


    هر که چشمش بر چنان روی اوفتاد

    طالعش میمون و فالش مقبلست


    نیکخواهانم نصیحت می‌کنند

    خشت بر دریا زدن بی‌حاصلست


    ای برادر ما به گرداب اندریم

    وان که شنعت می‌زند بر ساحلست


    شوق را بر صبر قوت غالبست

    عقل را با عشق دعوی باطلست


    نسبت عاشق به غفلت می‌کنند

    وان که معشوقی ندارد غافلست


    دیده باشی تشنه مستعجل به آب

    جان به جانان همچنان مستعجلست


    بذل جاه و مال و ترک نام و ننگ

    در طریق عشق اول منزلست


    گر بمیرد طالبی دربند دوست

    سهل باشد زندگانی مشکلست


    عاشقی می‌گفت و خوش خوش می‌گریست

    جان بیاساید که جانان قاتلست


    سعدیا نزدیک رای عاشقان

    خلق مجنونند و مجنون عاقلست


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #9
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    شراب از دست خوبان سلسبیلست

    و گر خود خون میخواران سبیلست


    نمی‌دانم رطب را چاشنی چیست

    همی‌بینم که خرما بر نخیلست


    نه وسمست آن به دلبندی خضیبست

    نه سرمست آن به جادویی کحیلست


    سرانگشتان صاحب دل فریبش

    نه در حنا که در خون قتیلست


    الا ای کاروان محمل برانید

    که ما را بند بر پای رحیلست


    هر آن شب در فراق روی لیلی

    که بر مجنون رود لیلی طویلست


    کمندش می‌دواند پای مشتاق

    بیابان را نپرسد چند میلست


    چو مور افتان و خیزان رفت باید

    و گر خود ره به زیر پای پیلست


    حبیب آن جا که دستی برفشاند

    محب ار سر نیفشاند بخیلست


    ز ما گر طاعت آید شرمساریم

    و ز ایشان گر قبیح آید جمیلست


    بدیل دوستان گیرند و یاران

    ولیکن شاهد ما بی‌بدیلست


    سخن بیرون مگوی از عشق سعدی

    سخن عشقست و دیگر قال و قیلست


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  11. #10
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    کارم چو زلف یار پریشان و درهمست

    پشتم به سان ابروی دلدار پرخمست


    غم شربتی ز خون دلم نوش کرد و گفت

    این شادی کسی که در این دور خرمست


    تنها دل منست گرفتار در غمان

    یا خود در این زمانه دل شادمان کمست


    زین سان که می‌دهد دل من داد هر غمی

    انصاف ملک عالم عشقش مسلمست


    دانی خیال روی تو در چشم من چه گفت

    آیا چه جاست این که همه روزه با نمست


    خواهی چو روز روشن دانی تو حال من

    از تیره شب بپرس که او نیز محرمست


    ای کاشکی میان منستی و دلبرم

    پیوندی این چنین که میان من و غمست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  12. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


صفحه 8 از 43 نخستنخست ... 45678910111218 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/