اردشیر دوم (۳۷۹ - ۳۸۳ (میلادی)) پادشاه ساسانی بود. از او سنگنوشته هایی در طاق بستان به جا ماندهاست. پس از او پسرش شاپور سوم بر تخت نشست.
کتیبه تاجگذاری اردشیر دوم ساسانی ، طاق بستان
اردشیر دوم (۳۷۹ - ۳۸۳ (میلادی)) پادشاه ساسانی بود. از او سنگنوشته هایی در طاق بستان به جا ماندهاست. پس از او پسرش شاپور سوم بر تخت نشست.
کتیبه تاجگذاری اردشیر دوم ساسانی ، طاق بستان
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
شاپور سوم (۳۸۳ - ۳۸۸ (میلادی)) شاه ساسانی و پسر اردشیر دوم بود و بعد از او بتخت نشست. در دورهء او ارمنستان ميان ايران و روم تقسيم شد. قسمت بزرگ شرقی جزو ايران و قسمت كوچكتر غربی از آن روم شد و در هر دو قسمت شاهزادگان اشكانی بحكومت معين شدند (۳۸۴ م.). سنگ نوشته های او پدرش در طاق بستان به یادگار مانده اند.
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
بهرام چهارم
بهرام چهارم منصب : شاهنشاه ایران دودمان : ساسانی ترتیب در دودمان : دوازدهمین شاهنشاه پدر او: شاپور سوم دورهٔ فرمانروایی: ۳۸۸ تا ۳۹۹ م. لقب : کرمانشاه کارهای بزرگ: دستگیری والی ارمنستان فرزندان :
شاه پیش از او : شاپور سوم جانشین : یزدگرد یکم
چهره بهرام چهارم بر روی یک سکه.
بهرام چهارم (۳۸۸ – ۳۹۹ م.)، پادشاه ساسانی بود. بعد از برادر برتخت نشست و چون در زمان پدر والی کرمان بود معروف به کرمانشاه است. در زمان پادشاهی او خسرو والی ارمنستان ایران، بهتحریک تئودس یاغی شد. بهرام سپاهی به ارمنستان فرستاد، خسرو را گرفتند و به ایران آوردند و در دژ فراموشی زندانی کردند و بهرام شاپور برادر خود را بجای او گماشت. در روزگار بهرام، تئودس امپراتور، روم را بدو قسمت غربی و شرقی تقسیم کرد. بهرام در شورشی که در سپاه روی داد کشته شد.
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
یزدگرد یکم
منصب : شاهنشاه ایران دودمان : ساسانی پدر او: بهرام چهارم دورهٔ فرمانروایی: ۳۹۹ تا ۴۲۰ م. لقب : رامشهر کارهای بزرگ: مدارای مذهبی فرزندان :
شاه پیش از او : بهرام چهارم جانشین : بهرام گور یزدگرد یکم (۳۹۹ تا ۴۲۰ م.)؛ پسر بهرام چهارم يا بهرام كرمانشاه پسر شاپور دوم از پادشاهان ساسانی بود. لقب
او رامشهر به معنای برپاکننده آرامش در کشور بود. او روش نیکی را در برخورد با پیروان آیینهای نازرتشتی پی گرفت. در سال ۴۱۰ دین مسیحی از سوی شاه به عنوان دینی رسمی و آزاد در ایران پذیرفته شد و در زیر سایه مهربانی این شاه کلیسای نسطوری در همان سال در ایران پایه ریزی شد.در زمان او امپراتور روم شرقی ، در تحت حمایت یزدگرد در آمد.ارکادیوس ، امپراتور بیزانس چون زمان مرگ را احساس کرد و ولیعهدش { تئودوس } در گهواره بود ، برای اینکه پسرش بی مانع بر تخت نشیند و امپراتوری شرقی از جنگ های ایران در امان بماند ، در وصیت نامه اش از یزدگرد خواهش کرد که امپراتوری را حمایت کند. یزدگرد همین که بر مفاد وصیت نامه اطلاع یافت ، خواجهٔ دانایی که نامش آنتیوخوس بود را به قسطنطنیه فرستاد تا تئودوس را تربیت کند.
از این پس رابطه میان ایران و روم به بخش نوی رسید و دو کشور در حل مسائل درونی یکدیگر را یاری میرساندند.
نعمان، فرمانروای محلی حیره، کاخ معروف خورنق را برای پادشاه خود یزدگرد یکم ساخت.
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
بهرام گور
بهرام گور از شخصیتهای مورد توجه در اددبیات و شعر فارسی است
بهرام پنجم یا بهرامِ گور فرزند یزگرد یکم پادشاه ساسانی بود.او در سال ۴۲۰ میلادی توانست مدعیان پادشاهی را کنار بزند و بر تخت پادشاهی ایران بنشیند.
پادشاهی
بهرام از کودکی نزد نعمان پسر منذر پادشاه عرب حیره بزرگ شده بود.خود پدرش او را برای تربیت به آن جا فرستاده بود، زیرا در آنجا بهرام امنیّت نداشت. یزدگرد چهار دایه نیز برای او برگزید. نام آن ها فرنو، تن بهار، آسانا و برازان بود. پس از مرگ یزدگرد، بزرگان شاپور پسر بزرگ وی را که شاه ارمنستان و جانشین پدر بود کشتند و خسرو نامی را که پدرش شاه نبود و خویشی نزدیکی با شاه نداشت بر تخت نشاندند. بهرام با سپاهی که بیشتر از عربها بودند به پایتخت بازگشت و خسرو را شکست داد و بر تخت نشست. نظامی گنجوی [۱] داستان لشگر کشی بهرام را بی جنگ و خونریزی میداند، او چنین میگوید که بهرام شرط گذاشت که تاج شاهی در میان دو شیر نهند و هر که توانست تاج از میان دوشیر برگیرد، همانا پادشاهی او را سزد. شاه خودخوانده از این کار سرباز زد و بهرام را به تنهایی به این کار واداشتند، او نیز پس از نبرد با دوشیر تاج شاهی را از آن خویش ساخت.
برخورد با بیگانگان
او در شرق هپتالیان را به سختی شکست داد.در غرب با روم صلح کرد و پیمانی با این کشور بست که بر پایهٔ آن مسیحیان در ایران و زرتشتیان در روم دارای آزادی مذهبی شدند. در این زمان ارمنیان از بهرام خواستار یاری شدند تا شاه آنان آرتاشِس(اردشیر) پسر بهرام شاپور(وهرام شاپور) را کنار بگذارند. در سال ۴۲۸ بهرام چنین کرد و مرزبانی را در ارمنستان بر تخت نشاند.
بهرام گور در ادب پارسی
بهرام پادشاهی دلیر و جنگجو بود. داستانهای بسیاری را به او نسبت میدهند.آوردن کولیان از هند به ایران را از کارهای او میدانند. او این کار را برای شادمان کردن مردم انجام داده بود زیرا کولیان نوازندگان و رقصندگان توانایی بودند.شادروان دهخدا ایشان را لولی می خواند و در این باره چنین آورده است: [۲]"در تاریخ ایران نام لولیان نخست در داستان های مربوط به روزگار ساسانیان آمده است ، نوشته اند که بهرام گور از شنگل یا شنگلت یا شبرمه پادشاه هند درخواست تا گروهی از آنان را از هند به ایران گسیل دارد. روایتی که مؤلف غرر اخبار در این باره آورده است بدین گونه است : «... گویند روزی شامگاهان ، بهرام از شکار بازمیگشت گروهی از مردم بازاری را دید که در زردی آفتاب غروب بر سبزه ٔچمن نشسته اند و شراب همی خورند. آنان را از آن روی که خویشتن را از لذت سماع محروم داشته اند بنکوهید. گفتند: ای ملک ! امروز رامشگری به صد درهم طلب کردیم و نیافتیم . بهرام گفت : در کار شما خواهم نگریست . پس بفرمود تا به شنگلت پادشاه هند نامه نویسند تا چهارهزار تن از خنیاگران آزموده و رامشگران کاردیده به دربار وی گسیل دارد. شنگلت بفرستاد و بهرام آنان را در سراسر کشور خویش بپراکند و فرمان داد تا مردم آنان را به کار گیرند و از آنان بهره برند و مزدی شایسته بدانها بپردازند و این لولیان سیاه که اکنون به نواختن عود و مزمار مشهورند از بازماندگان آنانند"
او به شکار و بادهگساری بسیار دلبسته بود.دلبستگیاش به شکار گورخر سبب شد که به او لقب بهرام گور را بدهند.بهرام زنی به نام نازپری داشت که بسیار در زندگی او تاثیرگذار بود.
همچنین در داستانها چنین انگاشته شده که در جستوجوی گوری در ماد در لجنزاری گرفتار آمد و لجنزار او را در خود فروخورد. همچنین، نویسندگان زرتشتی زمان او را زمان آرامش و آشتی میدانند و زمانی که دیوان از ترس او پنهان شدند.
حکیم نظامی گنجوی در هفت پیکر (بهرامنامه) داستان بهرام را از بدو تولد تا مرگ رازگونهاش بیان میکند.
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
یَزدگِرد دوم (۴۳۸-۴۵۷ میلادی) پادشاه ساسانی بود. لقب او کی بَغِ مزداپرست بود.
رویدادهای زمان پادشاهی یزدگرد
سالهای آغازین پادشاهی او به نبرد با هونها گذشت که به مرزهای خاوری ایران تاخته بودند.او در خراسان ساکن شد و توانست شهر بلخ را پس بگیرد.آنگاه به عربستان و قفقاز لشکر کشید و دین زرتشتی را با دستوری که داد دین رسمی ارمنستان نمود.ارمنیان که مسیحی شده بودند شوریدند ولی در سال ۴۵۱ شکست خوردند و برخی از آنان به ایران مرکزی کوچانده شدند.همچنین قوم یهود نیز از دست او آزار دیدند.
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
هُرمُز سوم(سلطنت: ۴۵۷-۴۵۹ میلادی) پسر یزدگرد دوم و پادشاه ایران از دودمان ساسانیان بود.او به واسطهٔ اینکه برادر بزرگترش { فیروز } در سیستان و دور از پایتخت بود، به تخت نشست. نام مادر او دینَگ بود که زنی قدرتمند بود و کنترل بخشی از پایتخت را به دست داشت.
در زمان پادشاهی او قفقاز دچار آشفتگی شد و هپتالیان نیز به مرزهای خاوری تاختند.
با پادشاهی او برادرش پیروز یکم به خراسان گریخت و سپاهی از هفتالیان (هونها) فراهم نمود و برادر را شکست داد و خود بر تخت نشست.
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
پيروز يكم
سکهٔ پیروز یکم، یک سوی سکه سردیس شاه و سوی دیگر آتشدان رسم شدهاست.
پیروز یکم یا فیروز، شاهنشاه ساسانی (۴۵۹ – ۴۸۳ میلادی)، پسر یزدگرد دوم، بعد از برادرش هرمز سوم به شاهی نشست، در روزگار او بدبختی از هر سوی به ایران روی آورد. ابتدا خشکسالی دیریازی (که مدت آن را هفت سال نوشتهاند) پیش آمد. پیروز بحسن تدبیر بلا بگردانید و بیتخفیف مالیاتها و نظارت در توزیع خواربار در آسایش مردم کوشید. ولی تاخت و تاز هیاطله نام و زندگانی او را بر باد داد. پیروز اگر چه کیداریان را مغلوب کرد اما در جنگ با خشنواز یاخشیون پادشاه هیاطله، اسیر شد و بوعدهٔ پرداخت غرامت رهائی یافت و فرزندش کواد (قباد) دو سال در گروگان بود. در جنگ بعدی پیروز و سپاهش بصحرای بی آب و علفی (صحرای آخال کنونی) افتادند و نابود شدند و هیاطله تا مرو و هرات را گرفتند. از آثار پیروز دیوار بزرگ گرگان است. این دیوار، دیواری در شمال ایران (از دریای خزر در امتداد گرگانرود) است که برای جلوگیری از هجوم هپتالیان کشیدهشدهبود.
بنای روستای پیروزبهرام (اسلامشهر امروزی) در جنوب تهران را به پیروز یکم نسبت دادهاند.[۱]
هرمز سوم شاهنشاه ساسانی جانشین:
بلاش
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
بلاش
بلاش یا ولاخش پادشاه ساسانی ایران در میان سالهای ۴۸۴ تا ۴۸۸ (میلادی) بود. وی پس از پیروز به شاهی رسید. در روزگار او روحانیان زرتشتی از شاه و دربار نیروی بیشتری داشتند.دوران پادشاهی بلاش به آرامی گذشت اگرچه ایران بسیار ناتوان شده بود.از رویدادهای زمان پادشاهی وی قطع باج سالانهایست که روم برای پاسداری از دربند قفقاز به ایران میپرداخت.بلاش درباره ارمنستان راه آشتی را پیش گرفت و برای پیشگیری از تازش هپتالیان بدانها باج میداد.از اینرو بزرگان و موبدان وی را از شاهی برداشتند و قباد یکم را به جای وی به پادشاهی نشاندند.
سلف:
پیروز یکم شاهنشاه ساسانی جانشین:
قباد یکم
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
قباد يكم
نگاره قباد یکم بر روی یکی از سکه هایش.
قُباد یکم (غباد ،کُباد و کواذ هم نوشته اند) پادشاه ساسانی بود که دوبار بر تخت پادشاهی ایران نشست،بار نخست میان سالهای ۴۸۸ تا ۴۹۶ و بار دوم ۴۹۹ تا ۵۳۱ (میلادی). وی جانشین بلاش و پسر پیروز یکم بود.
دوره نخست پادشاهی
در سال ۴۹۶ ترسایی بزرگان کشور و موبدان بلاش را کنار گذاشتند و قباد را بر تخت نشاندند. در این زمان پادشاهان، بسیار ناتوان شده بودند و بزرگان کشور آنها را برداشته و مینشاندند و به جای ایشان برای کشور تصمیم میگرفتند. قباد یکم از آغاز پادشاهی دچار گرفتاریهای سیاسی و اقتصادی بسیاری بود. موبدی به نام مزدک در این زمان به قباد نزدیک شد و او را به انجام اصلاحات اجتماعی برانگیخت. او نظامی برابریجویانه را تبلیغ میکرد که آموزههایی فراتر از باور زرتشتیگری داشت. گفته شده که او اشتراک دارایی و مالکیت و زنان را تبلیغ میکردهاست. قباد به یاری او توانست از توان زمینداران و موبدان و اشراف بکاهد. همچنین قباد با پشتیبانی از مزدک میان توده مردم محبوبیتی یافت. به فرمان او در انبارهای غله شاهنشاهی به روی مردم گشوده شد و زمینهای کشاورزی میان دهقانان بخش گردید. البته در نوشتههای زرتشتیان این دوره را دوره آشوب میشناسند.
دستهای از اشراف و موبدان که هنوز بر سر قدرت بودند سرانجام در سال ۴۹۶ وی را دستگیر کردند و در زندانی به نام زندان فراموشی به بند کشیدند و برادرش زاماسب (جاماسپ) را به جای او به شاهی برداشتند.
دوره دوم پادشاهی
قباد به یاری خواهرش از زندان گریخت و به نزد هفتالیان پناهنده شد و به یاری آنها نیرویی بسیج کرد و در سال ۴۹۹ ترسایی به ایران بازگشت. برادرش زاماسپ به سود او از پادشاهی چشم پوشید و قباد دیگربار بر تخت پادشاهی نشست.
وی در نخستین سالهی سده ششم (میلادی) به روم لشکر کشید و توانست با شکست رومیان باجی از آنها بستاند و وضعیت دارایی کشور را بهبود بخشد. وی در ۵۰۲ پانصد کیلو طلا از رومیان باج گرفت و رومیان پذیرفتند که تا هفت سال سالانه دویست و پنجاه کیلو طلا به ایران بدهند.
وی نه تنها در ایران که در سرزمینهای پیرو ایران چون حجاز و نجد عربستان دین مزدکی را گسترد.
وی پس از مهار نابسامانی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی در کشور دست به یک سری اصلاحات زد. وی برای یاری رسانی به ستمدیدگان و تهیداستان دفتری را به نام مدافع درویشان و دادور(به پهلوی: driyōšân jâddag-gōw ud dâdwar) به فرنشینی یکی از موبدان بزرگ به راه انداخت تا به حقوق بینوایان رسیدگی کند. این روش را در آینده دینهای مسیحیت و اسلام نیز از روی کار او قالب برداشتند. او برای نظام اداری شاهنشاهی چهار دیوان برپا کرد که فرماندهی هر کدام از آنها با یک اسپهبد بود. پیش از این فرمانده کل ارتش یک تن بود که لقب ایراناسپهبد را داشت. در زمان وی امر نقشهبرداری از زمینهای کشاورزی و سازماندهی دوباره نظام مالیاتی و تقسیم تازه استانها و سرزمینها آغاز شد.
در زمان او دولت ایران با مسیحیان نسطوری مدارا میکرد. همچنین در ۵۱۵ (میلادی) هپتالیان دوچاره چنددستگی و ناتوانی شدند و مرزهای خاوری ایران نیز آسوده شد. در زمان او شاهنشاهی ساسانی جانی دوباره گرفت و گرجستان، عمان و عربستان به زیر چیرگی ایرانیان بازگشتند.
در زمان او همچنین ایران با چین و هندوستان دادوستد انجام میداد. ایرانیان در این سالها انحصار بازرگانی ادویه و ابریشم را در دست داشتند. سکههای قباد در استان گوانگدونگ چین یافت شده که نشان از بازرگانی ایرانیان و چینیها در زمان پادشاهی اوست.
ایران پس از قباد
قباد پسرش کاووس را به عنوان جانشین خویش برگزیده بود. در هنگام مرگ پدر کاووس فرمانروای طبرستان بود. موبدان زرتشتی از پسر کوچکتر قباد، انوشیروان که سخت ضدمزدکی بود پشتیبانی کردند. در جنگی که میان دو برادر درگرفت کاووس کشته شد و انوشیروان بر تخت شاهی نشست.
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)