ای بر سر ممالک دهر افسر آمده
وی گوهرت در افسر دین گوهر آمده
ای صاحب افسران گرو پای بوس تو
تو افسر سر همه را افسر آمده
ای هر که افسری است سرش را چو کوکنار
پیشت چو لاله بیسر و دامنتر آمده
ای خاک بارگاه تو و خوک پایگاه
هم قصر قیصریه و هم قیصر آمده
بر هر دو روی سکهٔ ایام نام تو
خاقان عدل ورز و هنر پرور آمده
آوردهام سه بیت به تضمین ز شعر خویش
در مرثیه به نام نریمان آمده
آباد عدل تو که مطرا کند جهان
آیینهای است صیقل خاکستر آمده
از بیم زخم گرز تو بانگ شکستگی
از پهلوی زمانهٔ مردمخور آمده
ای ز آسمان به صد درجه سرشناستر
سر دقایق ازلت از برآمده
عالم همه به سوک جگر گوشهٔ تواند
ای از چهار گوشهٔ عالم سرآمده
پیش سپید مهرهٔ مرگ اصفیا نگر
از مهرههای نرد پریشانتر آمده
تضمین کنم ز شهر خود آن بیت را که هست
با اشک چشم سوز دلت درخور آمده
کشتی ز صبر ساز که داری ز سوز و اشک
دل چون تنور گشته و طوفان برآمده
دیوان عمر تو ز فنا بیگزند باد
ای ملک را بقای تو سر دفتر آمده
ملکت چو ملکسام و سکندر بساز و تو
همسان سام و همسر اسکندر آمده
نی خوش نگفتهام ز در بارگاه تو
همسام و هم سکندرت اجرا خور آمده
نعل سم سمند تو را نام در جهان
کحال دیدهٔ ملک اکبر آمده
حکم تو دیوبند و حسامت جهان گشای
اقبال بر در تو در آسمان گشای
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)