صفحه 72 از 90 نخستنخست ... 226268697071727374757682 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 711 تا 720 , از مجموع 900

موضوع: دیوان اشعار سعدی

  1. #711
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی

    من از تو روی نپیچم که مستحب منی


    چو سرو در چمنی راست در تصور من

    چه جای سرو که مانند روح در بدنی


    به صید عالمیانت کمند حاجت نیست

    همین بسست که برقع ز روی برفکنی


    بیاض ساعد سیمین مپوش در صف جنگ

    که بی تکلف شمشیر لشکری بزنی


    مبارزان جهان قلب دشمنان شکنند

    تو را چه شد که همه قلب دوستان شکنی


    عجب در آن نه که آفاق در تو حیرانند

    تو هم در آینه حیران حسن خویشتنی


    تو را که در نظر آمد جمال طلعت خویش

    حقیقتست که دیگر نظر به ما نکنی


    کسی در آینه شخصی بدین صفت بیند

    کند هرآینه جور و جفا و کبر و منی


    در آن دهن که تو داری سخن نمی‌گنجد

    من آدمی نشنیدم بدین شکردهنی


    شنیده‌ای که مقالات سعدی از شیراز

    همی‌برند به عالم چو نافه ختنی


    مگر که نام خوشت بر دهان من بگذشت

    برفت نام من اندر جهان به خوش سخنی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #712
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    زنده بی دوست خفته در وطنی

    مثل مرده‌ایست در کفنی


    عیش را بی تو عیش نتوان گفت

    چه بود بی وجود روح تنی


    تا صبا می‌رود به بستان‌ها

    چون تو سروی نیافت در چمنی


    و آفتابی خلاف امکان‌ست

    که برآید ز جیب پیرهنی


    وان شکن برشکن قبایل زلف

    که بلاییست زیر هر شکنی


    بر سر کوی عشق بازاریست

    که نیارد هزار جان ثمنی


    جای آنست اگر ببخشایی

    که نبینی فقیرتر ز منی


    هفت کشور نمی‌کنند امروز

    بی مقالات سعدی انجمنی


    از دو بیرون نه یا دلت سنگیست

    یا به گوشت نمی‌رسد سخنی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #713
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    سروقدی میان انجمنی

    به که هفتاد سرو در چمنی


    جهل باشد فراق صحبت دوست

    به تماشای لاله و سمنی


    ای که هرگز ندیده‌ای به جمال

    جز در آیینه مثل خویشتنی


    تو که همتای خویشتن بینی

    لاجرم ننگری به مثل منی


    در دهانت سخن نمی‌گویم

    که نگنجد در آن دهن سخنی


    بدنت در میان پیرهنت

    همچو روحیست رفته در بدنی


    وان که بیند برهنه اندامت

    گوید این پرگلست پیرهنی


    با وجودت خطا بود که نظر

    به ختایی کنند یا ختنی


    باد اگر بر من اوفتد ببرد

    که نماندست زیر جامه تنی


    چاره بیچارگی بود سعدی

    چون ندانند چاره‌ای و فنی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #714
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    کس نگذشت در دلم تا تو به خاطر منی

    یک نفس از درون من خیمه به در نمی‌زنی


    مهرگیاه عهد من تازه‌ترست هر زمان

    ور تو درخت دوستی از بن و بیخ برکنی


    کس نستاندم به هیچ ار تو برانی از درم

    مقبل هر دو عالمم گر تو قبول می‌کنی


    چون تو بدیع صورتی بی سبب کدورتی

    عهد وفای دوستان حیف بود که بشکنی


    صبر به طاقت آمد از بار کشیدن غمت

    چند مقاومت کند حبه و سنگ صدمنی


    از همه کس رمیده‌ام با تو درآرمیده‌ام

    جمع نمی‌شود دگر هر چه تو می‌پراکنی


    ای دل اگر فراق او و آتش اشتیاق او

    در تو اثر نمی‌کند تو نه دلی که آهنی


    هم به در تو آمدم از تو که خصم و حاکمی

    چاره پای بستگان نیست بجز فروتنی


    سعدی اگر جزع کنی ور نکنی چه فایده

    سخت کمان چه غم خورد گر تو ضعیف جوشنی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #715
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی

    یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی


    دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست

    تا ندانند حریفان که تو منظور منی


    دیگران چون بروند از نظر از دل بروند

    تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی


    تو همایی و من خسته بیچاره گدای

    پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی


    بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم

    ور جوابم ندهی می‌رسدت کبر و منی


    مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی

    تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی


    مست بی خویشتن از خمر ظلومست و جهول

    مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی


    تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ

    باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی


    من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن

    غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی


    خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند

    سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #716
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ای سرو حدیقه معانی

    جانی و لطیفه جهانی


    پیش تو به اتفاق مردن

    خوشتر که پس از تو زندگانی


    چشمان تو سحر اولین اند

    تو فتنه آخرالزمانی


    چون اسم تو در میان نباشد

    گویی که به جسم در میانی


    آن را که تو از سفر بیایی

    حاجت نبود به ارمغانی


    گر ز آمدنت خبر بیارند

    من جان بدهم به مژدگانی


    دفع غم دل نمی‌توان کرد

    الا به امید شادمانی


    گر صورت خویشتن ببینی

    حیران وجود خود بمانی


    گر صلح کنی لطیف باشد

    در وقت بهار و مهربانی


    سعدی خط سبز دوست دارد

    پیرامن خد ارغوانی


    این پیر نگر که همچنانش

    از یاد نمی‌رود جوانی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #717
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    بر آنم گر تو بازآیی که در پایت کنم جانی

    و زین کمتر نشاید کرد در پای تو قربانی


    امید از بخت می‌دارم بقای عمر چندانی

    کز ابر لطف بازآید به خاک تشنه بارانی


    میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی

    درخت ارغوان روید به جای هر مغیلانی


    مگر لیلی نمی‌داند که بی دیدار میمونش

    فراخای جهان تنگست بر مجنون چو زندانی


    دریغا عهد آسانی که مقدارش ندانستم

    ندانی قدر وصل الا که درمانی به هجرانی


    نه در زلف پریشانت من تنها گرفتارم

    که دل دربند او دارد به هر مویی پریشانی


    چه فتنه‌ست این که در چشمت به غارت می‌برد دل‌ها

    تویی در عهد ما گر هست در شیراز فتانی


    نشاید خون سعدی را به باطل ریختن حقا

    بیا سهلست اگر داری به خط خواجه فرمانی


    زمان رفته بازآید ولیکن صبر می‌باید

    که مستخلص نمی‌گردد بهاری بی زمستانی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #718
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    بنده‌ام گر به لطف می‌خوانی

    حاکمی گر به قهر می‌رانی


    کس نشاید که بر تو بگزینند

    که تو صورت به کس نمی‌مانی


    ندهیمت به هر که در عالم

    ور تو ما را به هیچ نستانی


    گفتم این درد عشق پنهان را

    به تو گویم که هم تو درمانی


    بازگفتم چه حاجتست به قول

    که تو خود در دلی و می‌دانی


    نفس را عقل تربیت می‌کرد

    کز طبیعت عنان بگردانی


    عشق دانی چه گفت تقوا را

    پنجه با ما مکن که نتوانی


    چه خبر دارد از حقیقت عشق

    پای بند هوای نفسانی


    خودپرستان نظر به شخص کنند

    پاک بینان به صنع ربانی


    شب قدری بود که دست دهد

    عارفان را سماع روحانی


    رقص وقتی مسلمت باشد

    کستین بر دو عالم افشانی


    قصه عشق را نهایت نیست

    صبر پیدا و درد پنهانی


    سعدیا دیگر این حدیث مگوی

    تا نگویند قصه می‌خوانی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #719
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی

    به غلغل در سماع آیند هر مرغی به دستانی


    دم عیسیست پنداری نسیم باد نوروزی

    که خاک مرده بازآید در او روحی و ریحانی


    به جولان و خرامیدن درآمد سرو بستانی

    تو نیز ای سرو روحانی بکن یک بار جولانی


    به هر کویی پری رویی به چوگان می‌زند گویی

    تو خود گوی زنخ داری بساز از زلف چوگانی


    به چندین حیلت و حکمت که گوی از همگنان بردم

    به چوگانم نمی‌افتد چنین گوی زنخدانی


    بیار ای باغبان سروی به بالای دلارامم

    که باری من ندیدستم چنین گل در گلستانی


    تو آهوچشم نگذاری مرا از دست تا آن گه

    که همچون آهو از دستت نهم سر در بیابانی


    کمال حسن رویت را صفت کردن نمی‌دانم

    که حیران باز می‌مانم چه داند گفت حیرانی


    وصال توست اگر دل را مرادی هست و مطلوبی

    کنار توست اگر غم را کناری هست و پایانی


    طبیب از من به جان آمد که سعدی قصه کوته کن

    که دردت را نمی‌دانم برون از صبر درمانی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #720
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    جمعی که تو در میان ایشانی

    زان جمع به دربود پریشانی


    ای ذات شریف و شخص روحانی

    آرام دلی و مرهم جانی


    خرم تن آن که با تو پیوندد

    وان حلقه که در میان ایشانی


    من نیز به خدمتت کمر بندم

    باشد که غلام خویشتن خوانی


    بر خوان تو این شکر که می‌بینم

    بی فایده‌ای مگس که می‌رانی


    هر جا که تو بگذری بدین خوبی

    کس شک نکند که سرو بستانی


    هرک این سر دست و ساعدت بیند

    گر دل ندهد به پنجه بستانی


    من جسم چنین ندیده‌ام هرگز

    چندان که قیاس می‌کنم جانی


    بر دیده من برو که مخدومی

    پروانه به خون بده که سلطانی


    من سر ز خط تو بر نمی‌گیرم

    ور چون قلمم به سر بگردانی


    این گرد که بر رخست می‌بینی

    وان درد که در دلست می‌دانی


    دودی که بیاید از دل سعدی

    پیداست که آتشیست پنهانی


    می‌گوید و جان به رقص می‌آید

    خوش می‌رود این سماع روحانی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 72 از 90 نخستنخست ... 226268697071727374757682 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/