صفحه 70 از 90 نخستنخست ... 206066676869707172737480 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 691 تا 700 , از مجموع 900

موضوع: دیوان اشعار سعدی

  1. #691
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ما سپر انداختیم گر تو کمان می‌کشی

    گو دل ما خوش مباش گر تو بدین دلخوشی


    گر بکشی بنده‌ایم ور بنوازی رواست

    ما به تو مستأنسیم تو به چه مستوحشی


    گفتی اگر درد عشق پای نداری گریز

    چون بتوانم گریخت تا تو کمندم کشی


    دیده فرودوختیم تا نه به دوزخ برد

    باز نگه می‌کنم سخت بهشتی وشی


    غایت خوبی که هست قبضه و شمشیر و دست

    خلق حسد می‌برند چون تو مرا می‌کشی


    موجب فریاد ما خصم نداند که چیست

    چاره مجروح عشق نیست بجز خامشی


    چند توان ای سلیم آب بر آتش زدن

    کآب دیانت برد رنگ رخ آتشی


    آدمی هوشمند عیش ندارد ز فکر

    ساقی مجلس بیار آن قدح بی هشی


    مست می عشق را عیب مکن سعدیا

    مست بیفتی تو نیز گر هم از این می‌چشی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #692
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی

    نیکبخت آن که تو در هر دو جهانش باشی


    غم و اندیشه در آن دایره هرگز نرود

    به حقیقت که تو چون نقطه میانش باشی


    هرگزش باد صبا برگ پریشان نکند

    بوستانی که چو تو سرو روانش باشی


    همه عالم نگران تا نظر بخت بلند

    بر که افتد که تو یک دم نگرانش باشی


    تشنگانت به لب ای چشمه حیوان مردند

    تشنه‌تر آن که تو نزدیک دهانش باشی


    گر توان بود که دور فلک از سر گیرند

    تو دگر نادره دور زمانش باشی


    وصفت آن نیست که در وهم سخندان گنجد

    ور کسی گفت مگر هم تو زبانش باشی


    چون تحمل نکند بار فراق تو کسی

    با همه درد دل آسایش جانش باشی


    ای که بی دوست به سر می‌نتوانی که بری

    شاید ار محتمل بار گرانش باشی


    سعدی آن روز که غوغای قیامت باشد

    چشم دارد که تو منظور نهانش باشی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #693
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    اگر تو پرده بر این زلف و رخ نمی‌پوشی

    به هتک پرده صاحب دلان همی‌کوشی


    چنین قیامت و قامت ندیده‌ام همه عمر

    تو سرو یا بدنی شمس یا بناگوشی


    غلام حلقه سیمین گوشوار توام

    که پادشاه غلامان حلقه در گوشی


    به کنج خلوت پاکان و پارسایان آی

    نظاره کن که چه مستی کنند و مدهوشی


    به روزگار عزیزان که یاد می‌کنمت

    علی الدوام نه یادی پس از فراموشی


    چنان موافق طبع منی و در دل من

    نشسته‌ای که گمان می‌برم در آغوشی


    چه نیکبخت کسانی که با تو هم سخنند

    مرا نه زهره گفت و نه صبر خاموشی


    رقیب نامتناسب چه اهل صحبت توست

    که طبع او همه نیش و تو سر به سر نوشی


    به تربیت به چمن گفتم ای نسیم صبا

    بگوی تا ندهد گل به خار چاووشی


    تو سوز سینه مستان ندیدی ای هشیار

    چو آتشیت نباشد چگونه برجوشی


    تو را که دل نبود عاشقی چه دانی چیست

    تو را که سمع نباشد سماع ننیوشی


    وفای یار به دنیا و دین مده سعدی

    دریغ باشد یوسف به هر چه بفروشی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #694
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی

    به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی


    کتاب بالغ منی حبیبا معرضا عنی

    ان افعل ما تری انی علی عهدی و میثاقی


    نگویم نسبتی دارم به نزدیکان درگاهت

    که خود را بر تو می‌بندم به سالوسی و زراقی


    اخلایی و احبابی ذروا من حبه مابی

    مریض العشق لا یبری و لا یشکو الی الراقی


    نشان عاشق آن باشد که شب با روز پیوندد

    تو را گر خواب می‌گیرد نه صاحب درد عشاقی


    قم املا و اسقنی کأسا و دع ما فیه مسموما

    اما انت الذی تسقی فعین السم تریاقی


    قدح چون دور ما باشد به هشیاران مجلس ده

    مرا بگذار تا حیران بماند چشم در ساقی


    سعی فی هتکی الشانی و لما یدر ماشانی

    انا المجنون لا اعبا باحراق و اغراق


    مگر شمس فلک باشد بدین فرخنده دیداری

    مگر نفس ملک باشد بدین پاکیزه اخلاقی


    لقیت الاسد فی الغابات لا تقوی علی صیدی

    و هذا الظبی فی شیراز یسبینی باحداق


    نه حسنت آخری دارد نه سعدی را سخن پایان

    بمیرد تشنه مستسقی و دریا همچنان باقی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #695
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    به قلم راست نیاید صفت مشتاقی

    سادتی احترق القلب من الاشواق


    نشود دفتر درد دل مجروح تمام

    لو اضافوا صحف الدهر الی اوراقی


    آرزوی دل خلقی تو به شیرین سخنی

    اثر رحمت حقی تو به نیک اخلاقی


    بی عزیزان چه تمتع بود از عمر عزیز

    کیف یحلو زمن البین لدی العشاق


    من همان عاشقم ار زان که تو آن دوست نه‌ای

    انا اهواک و ان ملت عن المیثاق


    حیث لا تخلف منظور حبیبی ارنی

    چه کنم قصه این غصه کنم در باقی


    به دو چشم تو که گر بی تو برندم به بهشت

    نکنم میل به حوران و نظر با ساقی


    سعدی از دست غمت چاک زده دامن عمر

    بیشتر زین نکند صابری و مشتاقی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #696
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    عمرم به آخر آمد عشقم هنوز باقی

    وز می چنان نه مستم کز عشق روی ساقی


    یا غایه الامانی قلبی لدیک فانی

    شخصی کما ترانی من غایه اشتیاقی


    ای دردمند مفتون بر خد و خال موزون

    قدر وصالش اکنون دانی که در فراقی


    یا سعد کیف صرنا فی بلده هجرنا

    من بعد ما سهرنا و الاید فی العناقی


    بعد از عراق جایی خوش نایدم هوایی

    مطرب بزن نوایی زان پرده عراقی


    خان الزمان عهدی حتی بقیت وحدی

    ردوا علی ودی بالله یا رفاقی


    در سرو و مه چه گویی ای مجمع نکویی

    تو ماه مشک بویی تو سرو سیم ساقی


    ان مت فی هواها دعنی امت فداها

    یا عاذلی نباها ذرنی و ما الاقی


    چند از حدیث آنان خیزید ای جوانان

    تا در هوای جانان بازیم عمر باقی


    قام الغیاث لما زم الجمال زما

    و اللیل مدلهما و الدمع فی الماقی


    تا در میان نیاری بیگانه‌ای نه یاری

    درباز هر چه داری گر مرد اتفاقی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #697
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    دل دیوانگیم هست و سر ناباکی

    که نه کاریست شکیبایی و اندهناکی


    سر به خمخانه تشنیع فرو خواهم برد

    خرقه گو در بر من دست بشوی از پاکی


    دست در دل کن و هر پرده پندار که هست

    بدر ای سینه که از دست ملامت چاکی


    تا به نخجیر دل سوختگان کردی میل

    هر زمان بسته دلی سوخته بر فتراکی


    انت ریان و کم حولک قلب صاد

    انت فرحان و کم نحوک طرف باکی


    یا رب آن آب حیاتست بدان شیرینی

    یا رب آن سرو روانست بدان چالاکی


    جامه‌ای پهنتر از کارگه امکانی

    لقمه‌ای بیشتر از حوصله ادراکی


    در شکنج سر زلف تو دریغا دل من

    که گرفتار دو مارست بدین ضحاکی


    آه من باد به گوش تو رساند هرگز

    که نه ما بر سر خاکیم و تو بر افلاکی


    الغیاث از تو که هم دردی و هم درمانی

    زینهار از تو که هم زهری و هم تریاکی


    سعدیا آتش سودای تو را آبی بس

    باد بی فایده مفروش که مشتی خاکی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #698
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    عشق جانان در جهان هرگز نبودی کاشکی

    یا چو بود اندر دلم کمتر فزودی کاشکی


    آزمودم درد و داغ عشق باری صد هزار

    همچو من معشوقه یک ره آزمودی کاشکی


    نغنویدم زان خیالش را نمی‌بینم به خواب

    دیده گریان من یک شب غنودی کاشکی


    از چه ننماید به من دیدار خویش آن دلفروز

    راضیم راضی چنان روی ار نمودی کاشکی


    هر زمان گویم ز داغ عشق و تیمار فراق

    دل ربود از من نگارم جان ربودی کاشکی


    ناله‌های زار من شاید که گر کس نشنود

    لابه‌های زار من یک شب شنودی کاشکی


    سعدی از جان می‌خورد سوگند و می‌گوید به دل

    وعده‌هایش را وفا باری نمودی کاشکی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #699
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    سخت زیبا می‌روی یک بارگی

    در تو حیران می‌شود نظارگی


    این چنین رخ با پری باید نمود

    تا بیاموزد پری رخسارگی


    هر که را پیش تو پای از جای رفت

    زیر بارش برنخیزد بارگی


    چشم‌های نیم خوابت سال و ماه

    همچو من مستند بی میخوارگی


    خستگانت را شکیبایی نماند

    یا دوا کن یا بکش یک بارگی


    دوست تا خواهی به جای ما نکوست

    در حسودان اوفتاد آوارگی


    سعدیا تسلیم فرمان شو که نیست

    چاره عاشق بجز بیچارگی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #700
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    روی بپوش ای قمر خانگی

    تا نکشد عقل به دیوانگی


    بلعجبی‌های خیالت ببست

    چشم خردمندی و فرزانگی


    با تو بباشم به کدام آبروی

    یا بگریزم به چه مردانگی


    با تو برآمیختنم آرزوست

    وز همه کس وحشت و بیگانگی


    پرده برانداز شبی شمع وار

    تا همه سوزیم به پروانگی


    یا ببرد خانه سعدی خیال

    یا ببرد دوست به همخانگی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 70 از 90 نخستنخست ... 206066676869707172737480 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/