مرا به نگاهت راهی نیست
و این بیهوده خواستن مدام
هستی ام را تباه می کند ...
نیازی نیست که دوستم داشته باشی
من از خیال بودنت لبریزم...
بعد از تو
عریانی ام را به آینه می بخشم
و قلبت را در سایه ی خواب در آغوش می گیرم
می ترسم تنها فصل اشتراکمان -عشق- را
به آب سپرده باشی
و دستانم در تاریکی چشم هایت بوی تنهایی بگیرند
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)