صفحه 7 از 7 نخستنخست ... 34567
نمایش نتایج: از شماره 61 تا 68 , از مجموع 68

موضوع: *^*خاطرات و حكايتها - جلد دوم *^*

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    رياست من چه لزومى دارد؟
    49932299639013682790
    در سال هاى 55 - 56 بنده و بعضى از دوستان دائما ذكر و فكرمان ايجاد تجمع و هماهنگى بين فعاليت هاى مبارزه اى بود كه در تهران و جاهاى ديگر مثل قم و مشهد و ديگر جاها پيش مى آمد و اين پراكندگى نيروها آن روز به ما خيلى ضربه مى زد و چند نفرى مثل بنده و آقاى هاشمى و تعداد ديگر، دائما به اين مساله فكر مى كرديم و بر اساس همين فكرها بود كه من سال 54 يا 55 وقتى مى آمدم تهران ، لدى الورود به منزل آقاى بهشتى مى رفتم و بارها ايشان را در منزل ملاقات مى كردم و مى گفتم : ما بايد گروهيه از اين رفقاى مبارز و اهل علم را جمع كنيم . شما نظرتان چيست ؟ ايشان تاييد مى كردند و من مى گفتم بايد اين كار با رياست شما باشد.
    گفتند رياست من چه لزومى دارد؟
    گفتم : نه تنها با شركت شما، بلكه با رياست شما، چون اگر شما نباشيد نمى شود. ايشان هم قبول كردند. بالاخره منتهى شد به جلسات ما كه بعدها بعدها در مشهد شكل گرفت . ايشان هم در مشهد بودند و من نمى دانم اين چه احساسى بود كه به ماها مى گفت بايد آقاى بهشتى در اين كر باشد و اين چيزى بود كه آن روز ما از جهت گيرى مبارزه آقاى بهشتى پيدا كرده بوديم و اين كه شما گفتيد مردم نمى دانند ايشان مبارز بوده ، يك تصور غلط است . البته نوع مبارزه ى ايشان با آن حركتى كه ما داشتيم تفاوت مى كرد، لكن بلاشك سمت گيرى ايشان در جهت مبارزه بود و اگر ايشان اين راه را نمى رفت كس ديگرى نمى توانست برود.
    (58)


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #2
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    49932299639013682790
    خود را به روزمرگى سرگرم نمى كرد.
    49932299639013682790
    به طور كلى ايشان ساخته ى يك چيزهاى ديگرى غير از محيط بود از جمله خصوصياتش ، فكرش ، قدرت دركش و يك سرى خصلت هايى كه در او وجود داشت و خصلت هاى ذاتى اش به شمار مى آمد و خلاصه ى كلام اين كه آقاى بهشتى آدم با اراده اى بود كه هوشيارانه شخصيت خودش را كامل كرده بود و لذا من نمى توانم مشخص كنم كه طلبه ها چگونه حركت كنند تا مثل آقاى بهشتى بشوند. لكن بايد بگويم آن شرايطى را كه آقاى بهشتى آن روز در آن بسر مى برد، امروز وجود ندارد و خوشبختانه اين همان چيزى است كه امثال آقاى بهشتى مى خواستند باشد و حالا من فكر مى كنم اگر كسانى از طلاب واقعا از وضع كنونى جامعه و فضاى اجتماعى ما و ذهنيات سياسى حاكم بر جامعه خوب استفاده كنند، مى توانيم شخصيت هاى خيلى برجسته يا برجسته تر از آقاى بهشتى داشته باشيم . چون آقاى بهشتى در شرايطى كه اصلا مفهوم نبود، در سنگلاخ اين حركت را آغاز كرد .اما الان جاده آسفالته است و لذا خيلى طبيعى است كه كسانى بتوانند خودشان را آن چنان بسازند تا وجودى مثل آقاى بهشتى را خيلى بيشتر فراهم كنند. منتها آقاى بهشتى يك خصوصيات اخلاقى داشت كه به نظر من مهم بود و بايد به آن خصوصيات توجه بشود:
    اولين خصوصيت بارز ايشان شجاعت بود از مهمترين چيزهايى كه آن روز در روحانيت و در حوزه علميه قم وجود داشت ، سنت هاى نادرست بود كه ايشان با آنها برخورد كرد و آن سنت هاى نادرست را شكست .البته سيت شكنى يك ارزش نيست تا بگويم فلانى يك سنت شكن است اما ارزش آن است كه انسان شجاعت برخورد با بدى ها و كجى ها را داشته باشد. اگر چه در ميان سنت ها باشد و آقاى بهشتى آن شجاعت لازم را داشت . والا خصلت سنت شكنى و روحيه ى سنت شكنى كه همه ى سنت ها را بايد شكست اين چيز خوبى نيست . لكن ايشان شجاعت برخورد داشت .
    اما خصوصيت ديگر ايشان اين بود كه قيافه و هيات ايشان يعنى عمامه و محاسنش را اگر شما در آن وقت ببينيد با فضلايى كه آن روز در رديف ايشان بودند از لحاظ شكل ظاهرى و حتى با وضع خودش در اين اواخر خيلى فرق داشت ، مثلا در آن زمان محاسنش را با نمره چهار مى زد يعنى هيچ دگم و متحجر نبود. اگر لزوم يك كارى را تشخيص مى داد، آن روز اگر كسى ، آقاى بهشتى را در قم مى ديد و مى خواست فكر كند اين آقا چه شغلى از مشاغل روحانى را مى تواند بپذيرد، آن چيزى كه تا آخر هم به خاطرش خطور نمى كرد پيشنمازى بود؛ يعنى شغل پيشنمازى به آقاى بهشتى نمى آمد، در حالى كه مطمئنا اگر آقاى بهشتى لازم مى دانست بايد برود در يك مسجدى پيشنماز بشود، مى رفت همان كارهايى را كه بايستى در اجتماع انجام بدهد، آنجا انجام مى داد، كما اين كه بعدها خودشان در اينجا امام جماعت شدند.

    kk33

    از ديگر خصلت هاى مهم آقاى بهشتى اين بود كه خود را به روزمرگى سرگرم نمى كرد و اين خصوصيات آدم هاى بزرگ دنيا است كه سرگرم كارهاى روزمره نشوند چون روزمرگى آدم هاى بزرگ را كوچك مى كند و آقاى بهشتى خيلى مشكل بود كار روزمرگى بكند. گرچه اوايل انقلاب از بس ‍ حوادث زياد بود همه ى ماها به روزمرگى افتاديم و به اين فكر بوديم كه امروز را چگونه پيش ببريم . اما آقاى بهشتى طبيعتا اين چنين آدمى بود. وقتى دستگاه قضايى را تحويل گرفتند بعد از مدتى من از ايشان پرسيدم بالاخره دستگاه قضايى چه شد؟ ايشان وقتى شرح چگونگى به حركت در آوردن دستگاه قضايى را داد، ديدم باز همان فكر و احساس مختص خودش ‍ را دارد و به اين فكر نيست كه وقتى گفتند آقاى بهشتى به شوراى عالى قضايى آمده است ، مثلا كارى بكند كه اگر دو هفته ديگر كسى بيايد در دادگسترى آنجا يك نشانى را از آقاى بهشتى ببيند. ابدا اين طور نبود بلكه سرگرم ريختن يك طرحى بود كه در آينده حركتى را به وجود بياورد تا مثلا پنج سال ديگر يك دادگسترى اسلامى داشته باشيم ، و اين خصوصيت در همه ى كارهاى ايشان ملاحظه مى شد.
    بنابراين الان هم اگر طلبه ها، چهره ها، شخصيت ها و عناصر سياسى بخواهند موفقيت هاى آن شهيد عزيز را كه ما مكرر در زندگى اش مشاهده كرديم داشته باشند بايد يك مقدار آن خصوصياتى را كه در ايشان بود كسب كنند و نصب العين خودشان قرار دهند. و به مسائل آن چنان كه ايشان مى نگريستند نگاه كنند و آينده نگر و دورنگر باشند، همچنان كه ايشان در همه ى مسائل دورنگر و آينده نگر بودند.
    (59)


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #3
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    49932299639013682790
    كسى را انتخاب كنيد كه هيچ گونه خودخواهى در وجودش نباشد.
    49932299639013682790
    شايد بشود ادعا كرد كه ايشان همه ى ويژگى هاى يك مديريت دسته جمعى را دارا بود. البته نه فقط كار دسته جمعى كه بلكه مديرت دسته جمعى ، چون آن كسى مى تواند مدير خوب باشد براى كار دسته جمعى كه خصلت هاى كار دسته جمعى هم در او باشد و لذا پيرامون خصلت هاى كار دسته جمعى اين است كه آدم بتواند از عقيده خودش در مقابل عقيده جمع صرف نظر كند و تشخيص جمع را بر تشخيص خودش ترجيح بدهد، كه آقاى بهشتى همين طور بود. ايشان با اين كه در همه ى مسائل مطرح شده صاحبنظر بود و كسى نبود كه يك جا بنشيند و نظر نداشته باشد - با توجه به اين كه نمى خواهم بگويم نظرش صد در صد درست بود اما بالاخره آدمى بود كه در هر قضيه اى فكر و نظر داشت - با وجود اين در بسيارى از اوقات و قضايا نظر جمع را بر نظر خودش ترجيح مى داد.
    در اولين جلسه اى كه ما در مشهد و در منزل خودمان پيرامون مساله تجمع و تشكل با ايشان داشتيم كه آقاى باهنر و آقاى موحدى كرمانى و حجتى كرمانى و آقاى ربانى املشى هم در آن جلسه شركت داشتند براى ايجاد يك تشكل با همديگر بحث كرديم ، ايشان گفتند حالا بياييد اسم ها را بنويسيم ببينيم چه كسى بايد باشند. و گفتند كسى را انتخاب كنيد كه به راحتى در جمع حل بشود و هيچگونه خودخواهى در وجودش نباشد. بعد گفتند اول خود مرا بسنجيد ببينيد اين طور هستم يا نه . بنابراين بدون مطالعه و نسنجيده اسمم را ننويسيد. يعنى برخوردش با مساله خيلى دموكراتيك و جالب بود.
    (60)

    49932299639013682790


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #4
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    49932299639013682790
    يكدستى زدم و فهميدم او شهيد شده است .
    49932299639013682790
    اولين احساس من دلتنگى بيش از حد بود و مى خواستم بروم آقاى بهشتى را ببينم و در آن حالت علاقه مند بودم ايشان را پيش خودم ببينم و احساس ‍ مى كردم اگر ايشان را ببينم گرم و قوى مى شوم و خوشحال مى شوم . بعد هم پرسيدم آقاى بهشتى نيامد بيمارستان ؟ گفتند ايشان آمد ولى شما بيهوش ‍ بودى و خواب بودى رفت . (61) بعد از آن ديگر چيزى نفهميدم تا پس از چند روز كه دوستان مى آمدند پيش من اما آقاى بهشتى نمى آمد و پيش خودم تصور مى كردم چون كار ايشان زياد است و براى خودش كار درست مى كند نمى تواند بيايد بيمارستان ، لكن انتظار آمدن ايشان را داشتم . شب اول و دوم بين خواب و بيدارى بودم كه يكى از اطبا پيش من آمد و سرش را نزديك گوشم آورد گفت لازم است من يك حقيقتى را به شما بگويم و آن اين است كه در حزب يك انفجارى روى داده لكن چون در حال تخدير و يك جو بيهوشى بودم ، اصلا حساس نشدم و اين قضيه برايم مهم نيامد تا اينكه عوامل بيمارستان خواستم برايم روزنامه بياورند و آنها امتناع مى كردند. روز هشتم و نهم حادثه خود من بود كه يك زور عصر آقاى هاشمى و حاج احمد آقا آمدند و نشستند پهلوى من ، دكتر معالجم وارد اطاق شد به من گفت اگر شما اجازه بدهيد قضيه روزنامه و راديو به اين آقايان بگويم . چون من فشار مى آوردم كه راديو بياورند، آنها هم مى گفتند اگر راديو بياوريم اين دستگاه هاى الكترونيك (چون دستگاه هاى زيادى به قلب و ريه و بدن من وصل بود) را مختل مى كند و اين در حالى بود كه شب اول راديو آوردند پيام امام را گوش كردم ، اما اينجا مى گفتند ايراد دارد.
    يك روز يكى از بچه ها را فرستادم روزنامه بخرد بياورد. رفت و ديگر برنگشت . من كه عصبانى شدم ، يكى از بچه هاى ديگر را فرستادم گفتم روزنامه بخرد. وقتى برگشت گفت اينجاها روزنامه نيست . به او گفتم بايد بروى بگردى در اين شهر بزرگ يك روزنامه پيدا كنى بياورى و بايد دست خالى برنگردى .


    kk34


    رفت و برنگشت . ديگرى را فرستادم ، او هم رفت و برنگشت و من علت عصبانيت ناشى از دوران بيمارى قدرى اوقات تلخى كردم ، در همان روز يا فرداى آن روز ديدند ديگر نمى شود مرا قانع كرد، وقتى آقاى هاشمى گفت ايشان اصرار دارد برايش روزنامه و راديو بياوريم و ما نمى دانيم مصلحت هست يا نيست ؟
    آقاى هاشمى به من گفت : روزنامه و راديو براى چه مى خواهى ؟
    گفتم : من از هيچ چيز خبر ندارم و اينجا تنها ماندم .
    ايشان گفت : حالا فكر مى كنى بيرون خيلى خبرهاى خوشى هست كه تو اينجا خودت را ناراحت مى كنى ؟
    گفتم : در عين حال عيبى ندارد.
    گفت : شما از جريان انفجار حزب مطلع شديد؟ در اينجا حرف آن دكتر را كه روز اول گفت در حزب انفجار اتفاق افتاده به خاطرم آمد، گفتم حزب منفجر شده ؟ چه اتفاقى افتاده است ؟
    گفتند: نه ، براى بعضى از دوستان ناراحت شدم . گفتم آقاى بهشتى چه شده است ؟ و نگران شدم .
    گفتند آقاى بهشتى هم مجروح شد. وقتى گفت مجروح شده بى اختيار گريه ام گرفت . و احمد آقا هم به ايشان كمك مى كرد.
    پرسيدم جراحت آقاى بهشتى در چه حدى


    kk35


    است ؟ آقا مثل من يا بهتر يا بدتر از من است ؟ گفتند نه در همين حدودهاست .
    از ايشان خواستم تمام امكانات پزشكى كشور را براى نجات آقاى بهشتى بسيج كنند و گفتم مبادا از ايشان مراقبت نشود. بعد از ايشان پرسيدم كجا هستند. گفتند فلان بيمارستان و بالاخره مرا نگران كردند و رفتند.
    وقتى كه رفتند از يكى پرسيدم مساءله چگونه بود و جراحت آقاى بهشتى از كدام ناحيه است ؟ و احتمال دادم كه چيزى از من پنهان مى كنند كه يكى از بچه هاى دور و بر بنده وارد اطاق شد. يك چيزى از او پرسيدم كه حالا به خاطر ندارم چه بود. اما همين قدر يادم هست كه به اصطلاح يك دستى زدم ، او گفت بله همان اول تمام شد. و من فهميدم كه ايشان شهيد شدند. تا اين كه توضيحات و خصوصيات واقعه را بعدا فهميدم و آن روزى كه آقاى محمد رضا به عيادت من آمد، وقتى گفتند، محمد رضا بهشتى به عيادت من آمده ، من به علت اينكه به شدت منقلب شدم نمى توانستم حرف بزنم و خيلى حادثه برايم سخت و سنگين بود، حتى الان هم وقتى به خاطر مى آورم فكر مى كنم ضربه سختى خوردم .
    (62)



    kk36


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #5
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    در وجود او بدى و بد خواهى نبود.
    49932299639013682790
    شخصيت مرحوم بهشتى دو جنبه دارد:
    يكى جنبه شخصيت آقاى بهشتى است و ديگر جنبه عاطفى اوست . ايشان واقعا براى دوستان نزديكش از لحاظ عاطفى خيلى محبوبيت داشت و در چارچوب خصوصياتش كه گفتم خيلى لطيف بود و در خصوصيات آن شهيد خشونت نبود، بدى و بدخواهى نبود، بى جهت عصبانى نمى شد و بى خودى كسى را نمى رنجاند. آن چهره گريها و موذى گريهايى كه انسان گاهى در بعضى از معاشران و دوستان مشاهده مى كند، اصلا در وجود او نبود و هيچ وقت خودش را بالاتر از اين حرفها نمى دانست و خودش را اسير اين چيزها نمى كرد. خدايش رحمت كند. خيلى حيف بود و واقعا
    شخصيت كم نظيرى بود.
    (63)
    خدا انشاء الله اين قربانى عزيز را كه در راه هدف هاى اسلام داده شد از امت اسلام قبول كند. (64)


    kk37



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #6
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    21264938342



    پایان


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #7
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    هنگام ورود به آن مجلس نگران بوديم اما موقع خارج شدنخوشحال

    ددر آن هنگام كه امام به تركيه تبعيد شدند، من در مشهد بودم و در همان روز، يعنى آن روزى كه سحرگاهش امام را ربوده بودند، ما در مشهد يك اجتماع بزرگى از همه علما داشتيم كه در آن جا جمع شده بودند و درباره اين حادثه تبادل نظر مى شد براى اينكه چه تدبيرى بينديشند و بالاخره اين مجلس با اين تصميم پايان پذيرفت ، كه اولا همه نمازهاى جماعت براى يكى دو روز تعطيل باشد و فرداى آن روز صبح زود همه علما در مسجد گوهرشاد به هياءت اجتماع متحصن شوند و خواسته هايى داشته باشند، از جمله بازگشت حضرت آيت الله العظمى امام خمينى و همه ما با اين تصميم متفرق شديم . اما فردا صبح زود وقتى من مى خواستم طبق آن وعده به طرف مسجد گوهرشاد بروم ، يك ميهمانى داشتيم كه در منزل پدرم بودم . سحرگاه ، آن مهمان براى اين كه حرم مشرف شود از منزل بيرون رفته بود و در بازگشت وقتى ديد من دارم مى روم بيرون گفت شما نرويد راه ها بسته است . از قرار معلوم در همان اذان صبح ران ها را بسته بودند و نيروهاى پليس خودشان را براى مقابله آماده كرده بودند، لذا هيچ كس را راه نمى دادند و طبعا ورود به مسجد هم امكان نداشت ، ولى در عين حال من از منزل خارج شدم و گفتم بروم ببينم چه خبر است . وقتى آمدم ، ديدم از فاصله هاى بسيار دور تا مسجد گوهرشاد مردم ايستاده بودند و مامورين نمى گذاشتند هيچ كس به مسجد گوهرشاد نزديك شود . لذا قضيه منتفى شد تا بعد از چند روز كه يك اجتماع بزرگى از علماى مشهد به دعوت آيت الله ميلانى در منزل آن مرحوم تشكيل شد و همه ما آن جا جمع شديم براى يك امرى كه معلوم بود آن چه امرى كه معلوم نبود آن چه امرى است و ما احتمال مى داديم در آن مجلس آقاى ميلانى بخواهند بگويند مبارزه امكان پذير نيست و نمى شود كارى كرد، چون در مقابل اين حادثه ما را چاره اى نداريم .
    و به هر حال ما فكر مى كرديم ايشان چنين چيزى را عنوان خواهد كرد و لذا قبلا به مرحوم آشيخ مجتبى قزوينى كه از علماى بزرگ و مبارز و بسيار محبوب بين خواص بود مراجعه كرديم كه قرار بر اين شد اگر چنانچه آقاى ميلانى در آن مجلس به يك چنين اظهاراتى دست زدند، ايشان مخالفت خودش را با اين حرف اظهار كنند و ما هم از اطراف به ايشان كمك كنيم ، يعنى من و چند نفر ديگر از برادرانمان كه از جوان ها و در ميان اهل علم معروف به شور و حماسه مبارزه بوديم ايشان را يارى دهيم ، اما وقتى رفتيم به منزل آقاى ميلانى ، برخلاف تصورمان ديديم نه تنها ايشان صحبت از اين كه نمى شود مبارزه كرد نكردند، بلكه يك نامه اى هم براى امام خمينى نوشته بودند به تركيه كه بسيار متن قوى و محكمى داشت و اين نامه را مى خواستند براى اين جمع بخوانند و بگويند ما نامه را مى خواهم براى آقاى خمينى بفرستم ؛ يعنى مطلب درست برعكس آن تصور ما شد. لذا با اين كه ما هنگام ورود به آن مجلس نگران بوديم و فكر مى كرديم آيا چه خواهد شد، اما از مجلس كه خارج مى شديم خوشحال بوديم ، زيرا جلسه خيلى خوبى بود و آن نامه را كه خاطرم نيست خود ايشان يا كس ديگرى از طرف ايشان خواند، بسيار نامه خوبى بود كه در فقراتى از آن نامه اشاره به بعضى از روايات از جمله روايت السكوت اخ الرضا و من لم يكن معنا كان علينا را براى اولين بار در آن جا از ايشان شنيديم . در آن نامه خطاب به امام خمينى بود كه من همان جمله اى را كه جد ما سيدالشهداء (عليه السلام ) به جناب ابوذر فرمودند: يا عم ان القوم منعوك دنيا هم و منعتهم دينك يعنى اين كسانى كه ترا تبعيد كردند دنيايشان را از تو دريغ داشتند، اما تو دينت را از آنها دريغ داشتى ، و دنباله آن جملات ديگرى هست كه الان درست به يادم ندارم ولى به هر حال بسيار نامه خوبى بود و يم حالت جديد و حركت جديدى بين مبارزين مشهد به وجود آورد و در همه جا يك روح تازه اى در كالبد مبارزين مشهد به وجود آورد و در همه جا يك روح تازه اى در كالبد مبارزين دميد، كه در تداوم آن ، حركات زيرزمينى و مخفيانه هم شروع شد.
    (20)




    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #8
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    مرز، همان مزرهاى اسلامى است
    49932299639013682790
    مرزهاى صحيح را بايد رعايت كرد. البته اين مرزها هم مرزهايى نيست كه يك حكومت يا يك نظام بخواهد به خاطر منافع خودش آنها را تعيين بكند. حالا اگر هم به فرض حكومتهايى در دنيا هستند - كه لابد هم هستند - و تعيين مى كنند، نظام جمهورى اسلامى اين طور نيست ؛ نظام جمهورى اسلامى مبنايش بر عدالت است . يعنى اگر مقام رهبرى از عدالت بيافتد، به طور خودكار و بدون اينكه هيچ عامل ديگرى لازم باشد، از رهبرى مى افتد. در چنين معنا ندارد كه بخواهد به منابع صنفى يا گروهى يا ديدگاههاى خاص حكومتى ، مرزى تعيين كنند؛ نه ، مرز همان مرزهاى اسلامى است ؛ همان چيزهايى است كه در قرآن و در حديث و در فهم صحيح از دين ، به عنوان مرز شناخته شده ؛ اينها معتبر است و بايد هم رعايت بشود؛ اگر هم رعايت نشود، مسئولان موظفند، مسئولان قضايى ، مسؤ ولان دولتى ، وزارت ارشاد، ديگران همه موظفند. اگر وظيفه عمل نكنند، گناه و تخلف كرده اند؛ موظفند كه اين مرزها را رعايت كنند. در داخل آن مرزها - كه البته آن مرزها استثناءهاست همان اصل زيبايى درخشان آزادى است كه بايد مورد استفاده قرار بگيرد. من اين اظهارات غير مسؤ ولانه را نمى پسندم كه تكرار گردد و گفته بشود.
    آنچه كه من امروز به عنوان جمع بندى عرض مى كنم ، اين است كه مقوله ى آزادى مقوله اسلامى است ؛ درباره ى آن ، اسلامى بينديشيم و همه به نتايج آن به عنوان يك حركت اسلامى و يك تكليف شرعى معتقد باشيم . آنچه را كه بحمدلله در صحنه جامعه وجود دارد، قدر بدانيم و از اين امكان حداكثر استفاده را بكنيم . صاحبان فكر و صاحبان انديشه بايد تلاش كنند. البته بعضى از بحثها هست كه در چارچوبهاى تخصصى مطرح است و بايد در مدارس و دانشگاهها و مطبوعات خاص و در مجموعه هاى خاص مطرح بشود؛ بعضيها هم هست كه نه ، مورد استفاده ى همگان است ؛ بايد مطرح بشود و همه استفاده كنند و بهره ببرند.
    (50)


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 7 از 7 نخستنخست ... 34567

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/