دلــي که انـــدوه دارد نيـــاز بـه شانـــه دارد !
نـــه نصيـحت ؛
کاش مي فهـميــــدی ...
دلــي که انـــدوه دارد نيـــاز بـه شانـــه دارد !
نـــه نصيـحت ؛
کاش مي فهـميــــدی ...
تو حق داری بروی
و من انگار باز حقم است که همانجا بمانم
همان اتاق
تخت همیشگی
نیمه شب
دلتنگی
تنهایی کشنده
و این بار تحمل ناپذیر
تمام من
دارد تو می شود
باور میکنی ...
از جداييمان براي هر كس كه گفتم حق را به من داد ..
اما آنها نميدانند كه من حق را نمي خواهم !
حق كه براي من "تو" نمي شود
روز روشن میره باز شب میرسه
غم میاد به هر دری سر میزنه
مگه میشه چشامو هم بزارم
وقتی غم قلبمو خنجر میزنه
از میان این همه بود
ما در آرزوی یکی بودیم که نبود…..
هميشه يكي هست كه درد دلت رو بهش بگي ،
واي از اون روزي كه خودش بشه "درد" دلت . . .
سنگ،کاغذ، قیچی
کدام باشم از تو برده ام دنیا؟
...سنگ باشم؟
یا قیچی؟
بشکنم یا جدا کنم
.
کاغذ باشم که تو بنویسی و من اجرا کنم؟
آخ دنیا...آه دنیا...
با من هم بازی نشو.
گاهی جلوی آیینه می ایستم....
خودم را در آن میبینم....
دست روی شانه هایش میگذارم....
و میگویم:چه تحملی دارد دلت...!!
گنجشک می خندید به اینکه چرا..
هر روز بی هیچ پولی برایش دانه می ریزم...
و من می گریستم که حتی او هم محبت مرا سادگی ام می داند.. !!
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)