زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
عتاب یار پریچهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفاز بکند
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست
که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست
دارم اميد عاطفتي از جناب دوست
كردم جنايتي و اميدم به عفو اوست
دانم كه بگذرد ز سر جرم من كه او
گرچه پري وَش است ليكن فرشته خوست
روشن از پرتو رويت نظری نيست که نيست
منت خاک درت بر بصری نيست که نيست
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری
سر گيسوی تو در هيچ سری نيست که نيست
دل پیشكش نرگس مستت آرم
جان تحفه ی آن زلف چو شستت* آرم
سرگردانم ز هجر ، معلومم نیست
در پای كه افتم كه به دستت آرم ؟
يا رب سببی ساز که يارم به سلامت
بازآيد و برهاندم از بند ملامت
خاک ره آن يار سفرکرده بياريد
تا چشم جهان بين کنمش جای اقامت
آن وصل تو باز آرزو می كندم
گفتن به تو راز آرزو می كندم
خفتن به برت به ناز ، تا روز سپید
شبهای دراز آرزو می كندم
ای جان جهان تو را ز جان می طلبم
سرگشته تو را گرد جهان می طلبم
تو در دل من نشسته ای فارغ و من
از تو ز جهانیان نشان می طلبم
فاش میگويم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)