صفحه 6 از 7 نخستنخست ... 234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 68

موضوع: مجموعه اشعار سیاوش کسرائی

  1. #51
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    نام و سیما

    این روزها شهید
    نامی یگانه نیست نام خاص
    نامی است عام
    نامی است مانند نامها که به خود می نهند عوام
    نام برادران تو و خواهران من
    نامی ز شاهنامه امامان
    حتی پیمبران
    سیمای این شهیدان
    چون نقش سکه نیست
    از پرده های فاخر نقاشی
    می لغزد
    از آب و رنگ و روغن
    می گریزد
    و طرح صادقانه این چهره را فقط
    بر سنگفرش خون
    آری نوار خون می ریزد


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #52
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    كتاب دوم




    تراشه های تبر



    پاییز

    در بادروبه ها
    خکستر بهار
    سیل در سرای سینه و در استخوان باغ
    بر شاخه های پرت تک افتاده استوار
    رنگ سیاه زنده ترین رنگ ها کلاغ


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #53
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    باران نمی تواند

    نه نه نمی تواند باران
    کز جای برکنی
    یا بر تن زمین
    با تار و پود سست
    پیراهنی ز پوشش رویینه بر تنی
    با دانه دانه های پرکنده
    با ریزشی سبک
    با خکه بارشی که نه پی گیر
    نه نه نمی توانی باران
    هرگز نمی توان
    باران ! تو را سزد
    کاندر گذار عشق دو عاشق
    در راه برگ پوش
    حرف نگفته باشی و نجوای همدلی
    باران !* تو را سزد
    کز من ملال دوری یک دوست کم کنی
    می ایدت همین که بشویی
    گرمای خون
    از تیغ چاقویی که بریده است
    نای نحیف مرغک خوشخوان کنار سنگ
    یا برکنی به بام
    آشفته ککلی ز علف های هرزه روی
    اما نمی توانی زیر و زبر کنی
    نه نه نمی توانی زین بیشتر کنی
    این سنگ و صخره های سقط را
    سیلی درشت باید و انبوه
    سیلی مهیب خاسته از کوه


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #54
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    سرسام

    آب درپوسته حوض عرق می ریزد
    زرد و بشکسته و بی جان خورشید
    عنکبوتی است که افتاده در آب
    هر کسی در طرفی
    سایبانی طلبیده است و به چشمان دیده است
    هفتمین پادشهش را در خواب
    نگهم مورچه وار
    می رود از بن دیوار به اوج
    نردبان سوخته انگشتانش
    که نهادست ز حیرت زدگی بر لب بام
    نفسم و انفسم
    داترم از این همه خاموشی و گرما سرسام


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #55
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    شوق


    برکرده ام سر
    از رخنه ای در سینه سنگ
    آری بهارم من در این تنگ
    تنها اگر باد
    تنها اگر ابری و باران
    تنها اگر خورشید بود این گل نمی رست
    زین تنگنا راه رهاییدن نمی جست
    ای سایه ابر
    ای دامن ابر
    ای تیغ خورشید
    ای جام باران
    این گل نمی بود
    گلدانه را گر شوق گل گشتن نبودی
    در گریبان


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #56
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    باور

    باور نمی کند دل من مرگ خویش را
    نه نه من این یقین را
    باور نمی کنم
    تا همدم من است نفسهای زندگی
    من با خیال مرگ دمی سر نمی کنم
    آخر چگونه گل خس و خاشک می شود
    آخر چگونه این همه رویای نو نهال
    نگشوده گل هنوز
    ننشسته در بهار
    می پژمرد به جان من و خک می شود
    در من چه وعده هاست
    در من چه هجرهاست
    در من چه دست ها به دعا مانده روز و شب
    اینها چه می شود ؟
    باور کنم که آن همه عشاق بی شمار
    آواره از دیار
    در کوره راه ها همه خاموش می شوند
    باور کنم که دخترکان سفید بخت
    بالای بام ها و کنار دریچه ها
    بی وصل و نامراد
    چشم انتظار یار سیه پوش می شوند
    باور کنم که دل
    روزی نمی تپد
    بی آن که سر کشد گل عصیانی اش ز خک
    نفرین بر این دروغ
    دروغ هراسنک
    پل می کشد به ساحل اینده شعر من
    تا رهروان سرخوشی از آن گذر کنند
    پیغام من به بوسه لب ها و دست ها
    پرواز می کند
    باشد که عاشقان به چنین پیک دوستی
    یک ره نظر کنند
    در کاوش پیاپی لب ها و دستهاست
    کاین نقش آدمی
    بر لوحه زمان
    جاوید می شود
    وین ذره ذره گرمی خاموش وار ما
    یک روز بی گمان
    سر می زند ز جایی و خورشید می شود
    تا دوست داری ام
    تا دوست دارمت
    تا اشک ما به گونه هم می چکد ز مهر
    تا هست در زمانه یکی جان دوستدار
    کی مرگ می تواند
    نام مرا بروبد از یاد روزگار
    بسیار گل که از کف من برده است باد
    اما من غمین گلهای یاد کس را پر پر نمی کنم
    من مرگ هیچ عزیزی را
    باور نمی کنم
    می ریزد عاقبت
    یک روز برگ من
    یک روز چشم من هم در خواب می شود
    زین خواب چشم هیچ کسی را گریز نیست
    اما درون باغ
    همواره عطر باور من در هوا پر است


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #57
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    غزل برای درخت

    تو قامت بلند تمنایی ای درخت
    همواره خفته است در آغوشت آسمان
    بالایی ای درخت
    دستت پر از ستاره و چشمت پر از بهار
    زیبایی ای درخت
    وقتی که بادها
    در برگهای درهم تو لانه می کنند
    وقتی که بادها
    گیسوی سبزفام تو را شانه می کنند
    غوغایی ای درخت
    وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است
    در بزم سرد او
    خنیاگر غمین خوش آوایی ای درخت
    در زیر پای تو
    اینجا شب است و شب زدگانی که چشمشان
    صبحی ندیده است
    تو روز را کجا
    خورشید را کجا
    در دشت دیده غرق تماشایی ای درخت
    چون با هزار رشته تو با جان خکیان
    پیوند می کنی
    پروا مکن ز رعد
    پروا مکن ز برق که بر جایی ای درخت
    سر برکش ای رمیده که همچون امید ما
    با مایی ای یگانه و تنها یی ای درخت


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #58
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    این بار

    بار دگر اگر به درختی نظر کنم
    یا از میان بیشه و باغی گذر کنم
    چشمم به قد و قامت دار و درخت نیست
    چشمم به روی نقش و نگار بهار نیست
    چشمم به برگ نیست
    چشمم به غنچه و گل وسبزینه خار نیست
    چشمم به دستهای پر شاخسار نیست
    این بار چشم من به سوی آشیانه هاست
    آنجا که می تپد دل نوزاد زندگی
    وندر هجوم سخت ترین تندباد هاست
    آماجگاه تیر تگرگ و سنان برق
    پرواز گاه خوشدلی و خانه بلاست
    چشمم به لانه هاست
    ای جوجگان از دل توفان برآمده
    چشمم بی شماست


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #59
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    کاشی اصفهان

    یک پاره آسمان را با دامن چمن
    در هم سرشته اند
    در این خمید شب زده آن طرفه ساحران
    آواز و نغمه را
    با نور رشته اند
    در قالب دریچه رویای کودکان
    یک خشت هشته اند
    آن گاه
    بذر گیاه جادو
    بر خشت کشته اند
    گنبد نهاده اند
    گلدسته بسته اند
    ژولیده باغهای شگرف آفریده اند
    با رقص رنگها
    در شاخ و برگها
    چه شعرها به دود دعا برنوشته اند


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #60
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    سرحد آدمی

    من شعله نیستم
    من دود نیستم
    من کوه نیستم
    من رود نیستم
    محدود نیستم
    محدود نیستم به همین نقشه تنم
    بیرون ز تخته بند تنم باز این منم
    تا دوردست تا همه تا تو
    ای آخرین ستاره بیرون ز کهکشان
    آری منم زمان
    آری منم مکان
    نامم بلند در همه محدوده خدا
    مرزم کشیده تا پس دیوار این جهان


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 6 از 7 نخستنخست ... 234567 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/