صفحه 6 از 46 نخستنخست ... 234567891016 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 454

موضوع: دیوان اشعار اوحدی

  1. #51
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    هر بامداد روی تو دیدن چو آفتاب

    ما را رسد، که بی‌تو ندیدیم روی خواب

    ما را دلیست گمشده در چین زلف تو

    اکنون که حال با تو بگفتیم، بازیاب


    باریک تر ز موی سؤالیست در دلم

    شیرین‌تر از لب تو نگوید کسی جواب


    رویت ز روشنی چو بهشتست و من ز درد

    در وی به حیرتم که: بهشتست یا عذاب؟


    چشمم ز آب گریه به جوشست همچو دیگ

    عشق آتشی همی کند آهسته زیر آب


    هر دل که دید آب دو چشمم کباب شد

    برآب دیده‌ای، که دل کس شود کباب؟


    جز یک شراب هر دو نخوردیم، پس چرا

    چشم تو مست گشت و دل اوحدی خراب؟


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #52
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    یا بپوش آن روی زیبا در نقاب

    یا دگر بیرون مرو چون آفتاب

    بند کن زلف جهان آشوب را

    گر نمی‌خواهی جهانی را خراب


    رنج من زان چشم خواب‌آلود تست

    چون کنم، کندر نمی‌آید ز خواب؟


    زلف را وقتی اگر تابی دهی

    آن تو دانی، روی را از من متاب


    من که خود میمیرم از هجران تو

    بر هلاک من چه می‌جویی شتاب؟


    تا نرفتی در نیامد تیره شب

    تا نیایی بر نیاید آفتاب


    حال هجران تو من دانم، که من

    سینه‌ای دارم پر از آتش کباب


    عاشقم، روزی بر آویزم بتو

    تشنه‌ام، خود را در اندازم به آب


    اوحدی کامروز هجران تو دید

    ایزدش فردا نفرماید عذاب


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #53
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    امروز چون گذشتی برما؟ عجب، عجب!

    ماه نوی که گشتی پیدا، عجب، عجب!

    خوبت رخست و زیبا، بنشین، نکو، نکو

    شاد آمدی و خرم، فرما، عجب، عجب!


    بخت من و من آسان با تو؟ بیا، بیا

    خوی تو و تو ساکن باما، عجب، عجب!


    چونت ز دل برآمد، جانا که بی‌رقیب

    بر من گذار کردی تنها؟ عجب، عجب!


    دری و دور گشته ز دریای چشم ما

    ای در باز گشته ز دریا، عجب، عجب


    آگاه چون نکردی ما را ز آمدن

    ناگاه چون فتادی اینجا؟ عجب، عجب!


    زینهاست کاوحدی به تو دادست دل چنین

    زان دل چگونه آمد اینها؟ عجب، عجب!



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #54
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    زان دوست که غمگینم، غم خوار کنش، یارب

    دشمن که نمی‌خواهد، هم‌خوار کنش، یارب

    اندر دل سخت او کین پر شد و مهر اندک

    آن مهر که اندک شد، بسیار کنش، یارب


    سر گشته و غم‌خوارم، آن کین غم ازو دارم

    همچون من سرگشته، بی‌یار کنش، یارب


    کردست رقیبان را خار گل روی خود

    نازک شکفید آن گل، بی‌خار کنش، یارب


    گر زلف چو ز نارش می‌رنجد ازین خرقه

    این خرقه که من دارم، زنار کنش، یارب


    این سینه که شد سوزان از مهر جگر دوزان

    چون مهر بر افروزان، یا نار کنش، یارب


    آن کو نکند باور بیماری و درد من

    یک چند به درد او، بیمار کنش، یارب


    چشمش همه را خواند وز روی مرا راند

    مستست و نمی‌داند، هشیار کنش، یارب


    هر دم به دل سختم، تاراج کند رختم

    در خواب شد این بختم، بیدار کنش، یارب


    بی‌کار شد آه من، اندر دل ماه من

    منگر به گناه من، پر کار کنش، یارب


    دل برد و ز درد دل می‌گریم و می‌گویم:

    کان کس که ببرد این دل، دلدار کنش، یارب


    آن کش نشد آگاهی از غارت رخت من

    یک هفته اسیر این طرار کنش، یارب


    گر زانکه بیازارد، سهلست، مرا آن بت

    از اوحدی آن آزار، بیزار کنش، یارب


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #55
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    بت خورشید رخ من به گذارست امشب

    شب روان را رخ او مشعله دارست امشب

    خاک مشکست و زمین عنبر و دیوار عبیر

    باد گل بوی و هوا غالیه بارست امشب


    دیده‌ی آن که نمی‌خفت و سعادت می‌جست

    گو: نگه کن، که سعادت بگذارست امشب


    آن بهشتی، که ترا وعده به فردا دادند

    همه در حلقه‌ی آن زلف چو مارست امشب


    گل این باغچه بی‌خار نباشد فردا

    گل بچینید، که بی‌زحمت خارست امشب


    عید را قدر نباشد بر شبهای چنین

    روز نوروز خود اندر چه شمارست امشب؟


    تا قبولت نکند یار نیابی اقبال

    مقبل آنست که در صحبت یارست امشب


    ماهرویی که ز ما پرده همی کرد و حجاب

    پرده از روی بر انداخت که: بارست امشب


    دوست حاضر شده ناخوانده و دشمن غایب

    اوحدی، پرورش روح چه کارست امشب؟



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #56
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    پس از مشقت دوشین که داشت گوش امشب؟

    که من به کام رسم زان لب چو نوش امشب

    کشیده‌ایم بسی‌بار چرخ، وقت آمد

    که چرخ غاشیه‌ی ما کشد به دوش امشب


    بیار، ساقی، از آن جام راوقی، تا من

    در افگنم به رواق فلک خروش امشب


    خیال خوب مبند، ای دل امشبی و مخسب

    تو نیز جهد کن، ای دیده و بکوش امشب


    ز خانقاه دلم سیر شد، برای خدای

    مرا مبر ز سرکوی می‌فروش امشب


    شراب حاضر و معشوق مست و من عاشق

    ز من مدار توقع به عقل و هوش امشب


    به ترک نام کن، ای اوحدی وخرمن ننگ

    بیار باده و بنشین و باده نوش امشب



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #57
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    بیار باده، که ما را به هیچ حال امشب

    برون نمی‌رود آن صورت از خیال امشب

    به حکم آنکه ندارم حضور بی‌رخ دوست

    مرا نماز حرامست و می حلال امشب


    ز باده خوردن اگر منع می‌کنندم خلق

    بدین سخن نتوان رفت در جوال امشب


    ز عشرت و طرب و باده هیچ باقی نیست

    ولی چه سود؟ که دوریم از آن جمال امشب


    گرم نه وعده‌ی دیدار باز دادی دل

    بلای هجر نمی‌کردم احتمال امشب


    هلال، اگر نه چو ابروی یار من بودی

    نکردمی نظر مهر در هلال امشب


    شینیده‌ای که: بنالند عاشقان بی‌دوست؟

    تو نیز عاشقی، ای اوحدی، بنال امشب


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #58
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    مکن از برم جدایی، مرو از کنارم امشب

    که نمی‌شکیبد از تو دل بی‌قرارم امشب

    ز طرب نماند باقی، که مرا تو هم وثاقی

    چو لب تو گشت ساقی نکند خمارم امشب


    چه زنی صلای رفتن؟چو نماند پای رفتن

    چه کنی هوای رفتن؟ که نمیگذارم امشب


    به رخم چو بر گشادی در وعدها که دادی

    نه شگفت اگر به شادی نفسی برآرم امشب


    چو شدم وصال روزی، به توقعم چه سوزی؟

    چه شود که بر فروزی دل سوکوارم امشب؟


    گل بخت شد شکفته، که شوم چو بخت خفته

    که تو داده‌ای نهفته بر خویش بارم امشب


    اگر از هزار دستم، بکشند خوار و پستم

    چو یکی همی پرستم، چه غم از هزارم امشب


    دگر آرزو نجویم، پی آرزو نپویم

    همه از تو شکر گویم، که تویی شکارم امشب


    دل اوحدی تو داری، چو نمی‌دهی بیاری

    نکنم به ترک زاری، که ز عشق زارم امشب



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #59
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    مهر گسل گشت یار، عهد شکن شد حبیب

    اصل خطر شد دوا، رای خطا زد صلیب

    خوارم و بی‌وصل دوست خوار بود آدمی

    زارم و بی‌روی گل زار بود عندلیب


    دیر کشید، ای نگار، سوختنم ز انتظار

    یا نظری بی‌ستیز، یا گذری بی‌رقیب


    ما ز تو مهر و وفا خواسته‌ایم، ای صنم

    نی چو کسان دگر عاشق رنگیم و طیب


    نیست ز خامان عجب عشق زنخدان و لب

    طبع چه جوید؟رطب، طفل چه جوید زبیب


    ابروی محراب‌وش گر سوی مسجد بری

    نعره برآرد امام، در غلط افتد خطیب


    گر بکشم خویش را در طلب وصل تو

    سود ندارد، که نیست کار برون از نصیب


    چاره بجز صبر نیست، کان رخ چون آفتاب

    دل برباید، مگر دیده بدوزد لبیب


    دل‌منه، ای اوحدی، زانکه به شهر کسان

    جور کشد بی‌سخن عاشق و آنگه غریب



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #60
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    اشک ما آبیست روشن در هوات

    خود به چشم اندر نیامد اشک مات


    در طوافت سعی خواهم کرد از آنک

    سعی‌ها کردست گردون در صفات


    خون من ریزی و دل گیری نوا

    بینوایی به دلم را از نوات


    ای خط سبزت برات خون من

    کم نویس آن خط که مردیم از برات


    دی دوایی می نبشتی از قلم

    حال من نشنید و دل خون شد دوات


    ای به زلف و خال چون لیل دجا

    در دل و جانم غم لیلی دوجات


    نزد ترکان ما ترا قدر ار چه نیست

    نزد ما، ای ترک، یک دم باش مات


    دل بلات ار بت پرستان میدهند

    بت پرستم من، که دادم دل بلات


    گر نجات از عشق جویی، اوحدی

    پیش او هم، نه رهت باشد، نه جات


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 6 از 46 نخستنخست ... 234567891016 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/