صفحه 6 از 6 نخستنخست ... 23456
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 57 , از مجموع 57

موضوع: اشعار سيما ياري

  1. #51
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    از آن او نیست
    خیشی که با زنجیر
    بر گرده اش بسته اند
    از آن او نیست
    خاکی که می زند
    در عمق آن شیار
    از آن او نیست
    گلدسته
    های خوشه ی گندم
    گلدسته های خوشه ی ذرت
    از آن او پشتی ست خم
    در پیش صاحب


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #52
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    در گرگ و میش عصر
    از ایست گاه کار می آید
    تا خانه ی خالی
    از خانه ی خالی
    تا عمق یک تنهایی
    با حمل یک نقاب
    بات طرح چهره ی
    آرام
    آرامشی که همچو کوچه ی بن بست
    در التهاب مرد فراری
    خمیازه می کشد
    در گرگ و میش صبح
    از خانه می رود تا ایست گاه کار
    تا عمق تنهایی


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #53
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    ته مانده های روز را
    با آخرین لیوان چایم
    سر می کشم هر عصر
    وقتی گلوی خواب را
    در آستان صبح می برند
    باقی رویاهای شب را
    تف می کنم
    حل می شوم
    بی رنگ بی شکل
    در آبگیر ذهن گله


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #54
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    گفتی که ساده ای
    گفتی که ساده ای
    موج صدای تو
    همرنگ نور شد
    تابید بر سیاهی چشمم
    دنیا سپید شد
    دنیا سپید شد
    پیچید بر تنم
    من آمدم به سوی تو سر تا به پا عروس
    با تاجی از شکوفه ی بادام های باغ
    آمیخت پیکرم
    با دانه های خاک
    آمیخت چشم من
    با ذره های ساده ی مهتاب
    با ذره های ساده ی آبی
    بنفش
    سرخ
    اما صدا صدای تو گم بود
    بادام تلخ شد
    آه ای همه بسیط
    مرکب
    پیراهن سپید تنم ... وای


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #55
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    وقتی که سوسک ها
    آرامش ظریف مرا خرد می کنند
    پروانه های کوچک احساس شعر من
    چون ذره های نور
    از درزهای باز در و پیکر اتاق
    انگار
    تا یک
    سیاه چاله ی بی نام و دوردست پرواز می کنند
    و در تمام شب
    من مثل کودکی که فهمیده باز هم
    آن مرد پرتقال فروش عجیب را پیدا نمی کند
    مبهوت و شرمسار
    از کاغذی که رنگ رخانش
    در قبض انتظار پریده ست
    هر ناسزای غیر مجاز و مجاز را
    بر خیل سوسک های تبه کار می آورم
    به لب
    و با گریزی نیز
    به یک مکان امن پناهنده می شوم
    و فکر می کنم من سوسکی ندیدم
    و فکر می کنم
    به بالهای رنگی
    پروانه های شعر
    در دشت های دور


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #56
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    به سوی نقطه ی روشن پرید
    به سوی نقطه ی روشن
    که در درون حبابش نشسته بود آنجا
    پرید
    حباب مانع بود
    پرید
    حباب محکم بود
    پرید کوفت
    تنش را به مانع محکم
    گداخته بود چراغ
    و شب
    سیاه بود سیاه


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #57
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    در بطن بازار
    دیوار می سازند
    دیوارهای سخت
    دیوار سیمانی
    و می کشند آن را
    بالای بالا
    و روی آن تا هر کجای آسمان شد
    سر نیزه می کارند
    برنده و تیز
    دیوار می سازند
    دیوار بی منفذ
    یک بند یک بند
    دیوارها چیزی نمی بینند
    نه نک زدن های ظریف جفت قمری را
    بر گردن جفت
    نه پشت هم پیوستن امواج را در آب
    نه شب نه آفتاب
    دیوارها چیزی نمی بینند
    دیوارها باهم
    دیوارها بی
    هم
    دیوارها سرگشته و گیج
    تا خانه می روند
    از خانه می آیند
    دیوارها در شهر می گردند
    و زخم ضربه های تصادم را
    با خویش می برند
    از رویه تا عمق
    بر پیکر آن ها
    جریان شاخه های ترک پیش می خزد تا واقعه
    ریزش
    ریزش
    در بطن بازار


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 6 از 6 نخستنخست ... 23456

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/