next page
fehrest page
back page
در هفتمين آيه نوبت به زمانهاى بعد از موسى عليه السّلام مى رسد، در آن زمان كه بنى اسرائيل زير سيطره سلطان جبّارى به نام ((جالوت )) قرار گرفته بودند، و ناچار نزد پيامبر زمان خود ((اشموئيل )) آمده ، از او تقاضا كردند كه فرمانده اى لايق براى آنها تعيين كند، تا براى به دست آوردن سرزمين خود با جالوت بجنگند، اشموئيل ، طالوت را كه جوان نيرومند و آگاه و از هر نظر لايقى بود براى اين امر برگزيد، بنى اسرائيل نخست زير بار نمى رفتند، سپس با تمهيداتى از ناحيه آن پيامبر، فرماندهى او را پذيرفتند.
طالوت پس از آزمايشهاى متعدّدى افرادى را كه آمادگى بيشترى براى جهاد داشتند گزينش كرد و به ميدان نبرد آورد.
آيه مورد بحث از لحظاتى سخن مى گويد كه دو لشكر در مقابل هم قرار گرفتند لشكر نيرومند جالوت و لشكر ظاهرا ضعيف طالوت ، مى فرمايد: ((هنگامى كه در برابر جالوت (ستمگر و سپاهيان قرار گرفتند، گفتند: پروردگارا پيمانه شكيبايى و استقامت را بر ما بريز و گامهاى ما را استوار بدار و ما را بر قوم كافر پيروز گردان ))، (و لمّا برزوا لجالوت و جنوده قالوا ربّنا اءفرغ علينا صبرا و ثبّت اءقدامنا و اءنصرنا على القوم الكافرين ).(391)
درست است كه نفرات طالوت در برابر لشكر جالوت اندك بودند و ساز و برگ جنگى قابل ملاحظه اى نيز در اختيار نداشتند، ولى چيزى كه اين عدم توازن را به نفع مظلومان بنى اسرائيل بر هم زد و سرانجام در برابر دشمن پيروز شدند، همان ايمان و توكّل آنها بر خدا و تكيه بر صبر و استقامت و تقاضاى نصرت از پيشگاه حق بود.
به همين دليل در آيه بعد مى فرمايد: ((فهزموهم باءذن اللّه ؛ آنها به فرمان خدا سپاه جالوت را در هم شكستند و به هزيمت واداشتند))!
بديهى است صبر و استقامت سبب ثبات قدم ، و ثبات قدم سبب پيروزى است و به همين دليل آنها اين امور سه گانه را به ترتيب در دعاى خود ذكر كردند و روح همه اينها ايمان و توكّل بر خداست .
در هشتمين آيه سخن از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و مقام توكّل اوست ، در آن هنگام كه در برابر مشكلات سخت قرار داشت و خداوند به او تعليم داد چگونه بر مشكلات پيروز گردد، مى فرمايد: ((اگر آنها (كافران ) از حق روى بگردانند (نگران مباش ) بگو: خداوند مرا كفايت مى كند، هيچ معبودى جز او نيست ، بر او توكّل كردم ، او پروردگار عرش عظيم است ))، (فان تولّوا فقل حسبى اللّه لا اله الّا هو عليه توكّلت و هو ربّ العرش العظيم ).(392)
اين آيه به خوبى نشان مى دهد كه انسان هر قدر تنها باشد اگر توكّل بر خدا داشته باشد، مشكلى ندارد، چرا كه خدا ربّ عرش عظيم و داراى قدرت بى نظير است ، قدرتى كه قدرت هاى ناچيز بندگان در مقابل آن اثرى ندارد، جايى كه عرش و عالم بالا با آن همه عظمتى كه دارد در قبضه قدرت اوست چگونه ممكن است بندگان متوكّل را در برابر مشكلات و دشمنان تنها بگذارد؟!
شايان توجّه اينكه بعضى معتقدند اين آيه كه آخرين آيه سوره توبه است و آيه قبل از آن آخرين آياتى است كه بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شده است ، و جالب اينكه آياتى كه در آغاز بعثت نازل شد نيز همين حال و هوا را دارد و نشان مى دهد كه سرمايه اصلى آن حضرت در آن زمان نيز توكّل بر خدا بود، در آيه 38 سوره زُمَر كه مربوط به آن زمانهاست مى خوانيم : ((...قل حسبى اللّه عليه يتوكّل المتوكّلون ؛ بگو: خداوند مرا كافى است و متوكّلان بايد بر او توكّل كنند))!
به اين ترتيب پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در آغاز و پايان كار و در همه حال ، در زير چتر توكّل قرار داشت ، و همين امر عامل استقامت و پايمردى و پيروزى او بود.
در نهمين آيه سخن از تمام پيامبران پيشين به ميان آمده است ، از زمان نوح عليه السّلام تا پيامبرانى كه بعد از او بودند، مى گويد: ((هنگامى كه پيامبران با مخالفت قوم خود روبه رو شدند (و خود را تنها ديدند گفتند:) چرا ما بر خدا توكّل نكنيم ، با اينكه ما را به راه هاى سعادت رهبرى كرده و ما به يقين در برابر آزارهاى شما شكيبايى خواهيم كرد (و با اين تهديدها و آزارها دست از رسالت خويش برنمى داريم ) و توكّل كنندگان بايد فقط بر او توكّل كنند))! (و مالنا اءلّا نتوكّل على اللّه و قد هدانا سبلنا و لنصبرنّ على ماآذيتمونا و على اللّه فليتوكّل المتوكّلون ).(393)
از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه توسّل به ابزار توكّل بر خدا در برابر انبوه مشكلات طاقت فرسا كار همه انبيا در طول تاريخ بوده است و در واقع آنها با نيروى توكّل بر انبوه دشمنان سرسخت پيروز مى شدند، و از اينجا نقش توكّل در زندگى انسانها به خصوص رهبران و پيشوايان آشكار مى شود.
در واقع آنچه به پيامبران قدرت مى بخشد كه با نداشتن ((عِدّه )) و ((عُدّه )) در برابر قدرتمندترين حكومت هاى بيدادگر عصر خود بايستند، و مرعوب تهديدهاى آنها نشوند همين توكّل بر خدا بود كه ((ماسوى اللّه )) را در نظر آنها كوچك و بى ارزش مى ساخت .
شايان توجّه است كه در آيه قبل (آيه 11 سوره ابراهيم ) مى خوانيم : ((و على اللّه فليتوكّل المؤ منون )) و در آيه مورد بحث مى خوانيم : ((و على اللّه فليتوكّل المتوكّلون )).
از انضمام اين دو آيه به يكديگر استفاده مى شود كه مؤ منان واقعى همان متوكّلانند ضمنا از اين آيه استفاده مى شود كه توكّل زاييده معرفت و هدايت الهى است همان گونه كه صبر و شكيبايى در برابر آزارهاى دشمنان زاييده توكّل است (دقّت كنيد).
در دهمين آيه با ذكر نتيجه روشنى براى توكّل بر خدا همگان را تشويق به اين امر مى كند، و وعده نجات و پيروزى به آنها مى دهد، مى فرمايد: ((هر كس بر خدا توكّل كند خدا كار او را سامان مى برد، خداوند فرمان خود را به انجام مى رساند، و براى هر چيز اندازه اى قرار داده است ))، (و من يتوكّل على اللّه فهو حسبه انّ اللّه بالغ اءمره قد جعل اللّه لكلّ شى ء قدرا).(394)
در واقع خداوند وعده قطعى به همه متوكّلان داده كه مشكلات آنها را حل كند.
سپس به ذكر دليل آن پرداخته ، مى فرمايد: ((زيرا خداوند بر هر چيز تواناست )) بديهى است چنين كسى مى تواند به تمام وعده هاى خود جامه عمل بپوشاند و مشكلات را هر قدر سنگين و سخت باشد با اراده و فرمان خود بگشايد.
جمله قد جعل اللّه لكلّ شى ء قدرا ممكن است پاسخ به اين سؤ ال باشد كه چرا گاهى نهايت توكّل را بر ذات پاك او داريم ولى پيروزيها به تاءخير مى افتد؟
قرآن به اين سؤ ال چنين پاسخ مى گويد: ((شما از مصالح امور آگاه نيستيد هر چيز حسابى دارد، و هر كارى زمانى را مى طلبد، و هر پديده اى در ظرف ويژه خود مطلوب است به همين دليل به مقتضاى ((اءلامور مرهونة باءوقاتها)) گاه مصلحت در اين است كه نتيجه به تاءخير افتد، بنابراين شتابزدگى و عجله در اين گونه امور روا نيست .
شبيه همين معنى در آيه 160 سوره آل عمران آمده است كه پيروزى و شكست را از سوى خدا مى شمرد و مى گويد توكّل بر خدا راه وصول مؤ منان به پيروزى است : ((ان ينصركم اللّه فلا غالب لكم و ان يخذلكم فمن ذاالّذى ينصركم من بعده و على اللّه فليتوكّل المؤ منون ؛ اگر خداوند شما را غالب نخواهد شد، و اگر دست از يارى شما بردارد، كيست كه بعد از او شما را يارى كند؟! و مؤ منان بايد تنها بر خدا توكّل كنند))!
نتيجه نهايى
آيات بالا كه در آن از قديمترين انبياى الهى شروع مى شود و به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ختم مى گردد بازتاب مسئله توكّل در زندگى انسانها و جهاد پيامبران و پيروزى بر مشكلات از جهات مختلف روشن مى سازد و نشان مى دهد تا چه حد اين فضيلت اخلاقى كارساز و نقطه مقابل آن يعنى عدم اعتماد بر پروردگار تا چه حد مايه سقوط فرد و جامعه است !
((توكّل )) در احاديث اسلامى
در روايات اسلامى اهمّيّت فوق العاده اى به اين ارزش اخلاقى داده شده تا آنجا كه آثار و بركاتى براى آن بيان گرديده كه براى كمتر صفتى مى توان يافت ، روايات زير را كه از ميان آنها گلچين كرده ايم و دقايق لطيفى كه در آن است نمونه خوبى براى اين مقصود محسوب مى شود:
1- در حديثى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى خوانيم : ((من سرّه اءن يكون اءقوى النّاس فليتوكّل على اللّه ؛ كسى كه دوست دارد قوى ترين مردم باشد بر خدا توكّل كند))!(395)
2- در حديث ديگرى از اميرمؤ منان على عليه السّلام آمده است : ((فى التوكّل حقيقة الايقان ؛ حقيقت يقين در توكّل است ))!(396)
3- در حديث پرمعناى ديگرى در داستان ابراهيم عليه السّلام در تفسير علىّ بن ابراهيم مى خوانيم : هنگامى كه ابراهيم عليه السّلام را در منجنيق گذاشتند عمويش آزر آمد و يك سيلى محكم به صورت او زد و گفت : از مذهب توحيديّت بازگرد! (ابراهيم اعتنايى به او نكرد) در اين هنگام خداوند فرشتگان را به آسمان دنيا فرستاد تا نظاره گر اين صحنه باشند، همه موجودات از خدا تقاضاى نجات ابراهيم عليه السّلام را كردند، از جمله زمين گفت : ((پروردگارا! بر پشت من موحّدى جز او نيست و هم اكنون در كام آتش فرومى رود، خطاب آمد اگر او مرا بخواند مشكلش را حل مى كنم ، جبرئيل در منجنيق به سراغ او آمد و گفت : اى ابراهيم ! به من حاجتى دارى تا انجام دهم ؟ ابراهيم گفت : ((به تو نه ! امّا به پروردگار عالم آرى !)) در اينجا بود كه جبرئيل انگشترى به او داد كه اين جمله ها (كه در واقع دستور نجات بود) بر روى آن نوشته شده بود: لا اله الّا اللّه محمّد رسول اللّه ، اءلجاءت ظهرى الى اللّه ، اءسندت اءمرى الى اللّه ، و فوّضت اءمرى الى اللّه ! (اين جمله ها كه مفهوم واقعيش همان توكّل همه جانبه بر خدا بود، كار خود را كرد، و هنگامى كه ابراهيم عليه السّلام به ميان آتش پرتاب شد به تعبير روايت : ((اءوحى اللّه الى النّار كونى بردا، فاضطربت اءسنان ابراهيم من البرد حتّى قال : و سلاما على ابراهيم ؛ در اين هنگام خداوند به آتش وحى فرستاد كه سرد شو! آتش آن چنان سرد شد كه دندانهاى ابراهيم به هم مى خورد، سپس خطاب آمد و سلاما على ابراهيم سرد و سالم باش براى ابراهيم (در اين هنگام آتش به محيطى آرام بخش مبدّل گشت ) و جبرئيل در كنار ابراهيم قرار گرفت و با او به گفتگو نشست )).
نمرود از فراز جايگاه خود چنين گفت : ((من اتّخذ الها فليتّخذ مثل اله ابراهيم ؛ اگر كسى مى خواهد معبودى براى خود برگزيند همانند ابراهيم عليه السّلام را انتخاب كند))!(397)
آرى توكّل بر خداست كه آتش ها را به گلستان مبدّل مى كند، توكّلى همچون توكّل ابراهيم كه حتّى از دست زدن به دامان جبرئيل احساس دورى از خدا مى كند و معتقد است بايد آب را از سرچشمه گرفت تا صاف تر و زلال تر باشد!
امام صادق عليه السّلام در تعبير ديگرى مى فرمايد: ((ان الغنى و العزّ يجولان فاذا ظفرا بموضع التّوكّل اءوطناه ؛ توانگرى و عزّت پيوسته در حركتند هنگامى كه به محلّ توكّل برسند آنجا را وطن خود انتخاب مى كنند)).(398)
يعنى قلبى كه كانون توكّل بر خداست هم احساس بى نيازى از ماسوى اللّه مى كند و هم احساس عزت و قدرت ، چرا كه تكيه بر قدرتى كرده كه بالاتر از همه چيز است ، تكيه گاهى بى نياز از همه كس و همه چيز و قدرتى شكست ناپذير.
5- در حديث ديگرى همين معنى با تعبير لطيف ديگر از امام باقر عليه السّلام نقل شده است ، فرمود: ((من توكّل على اللّه لايغلب و من اعتصم باللّه لايهزم ؛ هر كس كه توكّل بر خدا كند مغلوب نمى شود و كسى كه به دامن لطف خداوند چنگ بزند شكست نمى خورد)).(399)
6- در حديث ديگرى از امام علىّ بن ابى طالب عليه السّلام آمده است كه فرمود: ((من توكّل على اللّه ذلّت له الصّعاب و تسهّلت عليه الاءسباب ؛ كسى كه بر خدا توكّل كند مشكلات در برابر او خاضع ، و اسباب براى او سهل و آسان مى گردد)).(400)
چگونه چنين چيزى نباشد در حالى كه ((مسبّب الاسباب )) ذات پاك خداست و همه چيز سر بر فرمان او دارد.
7- در حديث ديگرى از همان حضرت به اين نكته اشاره شده است كه توكّل نه تنها در عوامل برونى اثر مى گذارد كه در درون انسان مؤ ثّر است و او را از چنگال وسوسه ها و شبهات نجات مى دهد، فرمود: ((من توكّل على اللّه اءضائت له الشّبهات ؛ كسى كه توكّل بر خدا كند شبهات براى او روشن مى شود)).(401)
8- باز از همان بزرگوار خطاب به همه مردم چنين نقل شده : ((يا اءيّها النّاس توكّلوا على اللّه واتّقوا به فانّه يكفى ممّن سواه ؛ اى مردم توكّل بر خدا كنيد و به او اعتماد داشته باشيد چرا كه انسان را از غير خود بى نياز مى كند)).(402)
9- جابر بن يزيد جُعفى مى گويد هيجده سال در خدمت امام باقر عليه السّلام بودم هنگامى كه مى خواستم از محضرش خارج شوم با او وداع كردم و گفتم سخن سودمندى به من بفرماييد، فرمود: اى جابر! بعد از هيجده سال باز هم تقاضاى اندرزى مى كنى ؟ عرض كردم : ((نعم انّكم بحر لاينزف و لايبلغ قعره ؛ آرى شما اقيانوس بى پايان هستيد كه هيچ كس به قعر آن نمى رسد)).
امام عليه السّلام فرمود: به شيعيانم سلام برسان و بگو ميان ما و خداوند متعال خويشاوندى نيست و تنها وسيله تقرّب به او اطاعت است ... ((يا جابر من هذا الّذى سئل اللّه فلم يعطه ؟ اءو توكّل عليه و لم يكفه ؟ اءو وثق به فلم ينجه ؟؛ چه كسى از خدا (از روى ايمان و اخلاص ) چيزى خواسته است كه به او نداده ؟ يا توكّل بر او كرده و كفايت امر او ننموده ؟ يا به او اعتماد كرده ، و او را رهايى نبخشيده است ؟))(403)
در اين حديث توكّل بر خدا، اعتماد بر ذات پاك او، و دعا، به عنوان سه وسيله نجات و پيروزى ذكر شده است .
آرى چنين كسى آب را از سرچشمه گرفته و نيازى به اين و آن ندارد.
10- اين بحث را با حديثى از لقمان حكيم پايان مى دهيم هر چند سخن درباره اهمّيّت توكّل و اثرات آن در زندگى مادّى و معنوى انسانها بسيار فراتر از اينهاست ، او به هنگام پند دادن به فرزندش فرمود: ((يا بنىّ! توكّل على اللّه ثمّ سل فى النّاس ، من ذاالّذى توكّل على اللّه فلم يكفه ؟!؛ فرزندم ! بر خدا توكّل كن سپس از مردم بپرس آيا كسى هست كه توكّل به خدا كرده باشد و خداوند او را بى نياز نكند و مشكل او را حل نكرده باشد))؟!(404)
شكوه و عظمت اين فضيلت بزرگ انسانى يعنى توكّل بر خدا در احاديث بالا به قدرى آشكار است كه ما را از هرگونه توضيح بيشترى بى نياز مى سازد، و به عكس از دست دادن توكّل بر خدا و دلبستگى و وابستگى مطلق به ديگران صفت رذيله اى است كه انسان را از اوج عزّت و افتخار و قدرت و استقلال به پايين مى كشد، و از او فرد ضعيف و ناتوانى مى سازد كه قادر به هيچ كار مهمّى نيست .
بعد از بيان اهمّيّت توكّل در آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى در اينجا به سراغ تحليل هايى مى رويم كه ابعاد مختلف اين بحث را روشن مى سازد:
1- حقيقت توكّل
همان گونه كه در آغاز بحث گفته شد توكّل از مادّه وكالت به معنى سپردن كارها به خدا و اعتماد بر لطف اوست ، نه به اين معنى كه دست از تلاش و كوشش بردارد بلكه تا آنجا در توان دارد تلاش كند و منزلگاهها را يكى بعد از ديگرى با تمام توان بپيمايد، امّا آنچه از توان او بيرون است به خدا واگذارد و از الطاف جليّه و خفيّه او مدد بطلبد!
يكى از علماى معروف اخلاق در تفسير توكّل مى گويد: ((توكّل منزلى از منزلگاههاى دين و مقامى از مقامات اهل يقين است ، بلكه آن از مفاهيم درجات مقرّبين است ، از نظر مفهوم پيچيده و از نظر عمل سنگين است !))
((دليل بر پيچيدگى مفهوم آن اين است كه توجّه به عالم اسباب و اعتماد بر آنها نوعى شِرك است ، و از سوى ديگر بى اعتنايى به اسباب و جدايى كامل از آنها نيز نفى سنّت و ايراد به شريعت است كه مردم را به آنها ترغيب نموده )).
سپس مى افزايد: ((حقيقت توكّلى كه در شرع اسلامى آمده همان اعتماد قلبى در تمام كارها بر خدا، و صرف نظر كردن از ماسوى اللّه است و اين منافات با تحصيل اسباب ندارد مشروط بر اينكه اسباب را در سرنوشت خود اصل اساسى نشمرد)).
و در ادامه اين سخن مى افزايد: ((مفهوم توكّل آن گونه كه افراد نادان و احمق تصوّر كرده اند ترك فعّاليّت جسمانى و تدبير عقلانى نيست كه اين جهل محض است ، و در شريعت مقدّس اسلامى حرام ، چرا كه انسان مكلّف به تحصيل معاش است از راههايى كه خدا به انسان نشان داده ، از زراعت ، تجارت و صنعت و غير اينها از طرق حلال ... ولى با اين حال خداوند دستور داده كه به عالم اسباب دل نبندند و در آن غرق نشوند)).(405)
در ((المحجّة البيضاء)) در بحث حقيقت توكّل چنين مى خوانيم : ((توكّل از دَرهاى ايمان است ، و تمام ابواب ايمان داراى سه ركن است ، علم ، حالت ، و عمل . علم ريشه آن است ، و اعمال متوكّلانه ميوه آن ، و حالت و اخلاق درونى مصداق توكّل است ))، سپس به شرح علمى كه ريشه توكّل را تشكيل مى دهد پرداخته و نوع مراحل توحيد را كه ريشه توكّل است تشريح مى كند، و بعد از بيانات طولانى به حقيقت توكّل مى رسد و آن را عبادت از اعتماد قلبى بر وكيل (كه در اينجا منظور خداوند متعال است ) تفسير مى نمايد، و بعد به ثمرات اين حالت درونى پرداخته و آثار توكّل را در حركات و سكنات انسانى بر مى شمرد.
كوتاه سخن اينكه : توكّل مفهوم بسيار ظريف و دقيقى دارد كه در عين توجّه با عالم اسباب انسان را از غرق شدن در آن ، و دل بستن به غير خدا و آلودگى به شِرك بازمى دارد.
انسان بايد با كمال قدرت و قوّت از هرگونه وسيله مادّى براى پيروز شدن بر مشكلات بهره گيرد و موانع را از سر راه خود بردارد، و با اين حال متّكى به لطف پروردگار و قدرت بى پايان او باشد، و پيروزى را از او بداند نه غير او.
در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى خوانيم از جبرئيل سؤ ال فرمود: ((ما التّوكّل على اللّه عزّوجلّ؛ توكّل بر خداوند بزرگ چيست ؟)) عرض كرد: ((العلم باءنّ المخلوق لايضرّ و لاينفع و لايعطى و لايمنع و استعمال الياءس من الخلق ؛ حقيقت توكّل علم و آگاهى به اين است كه مخلوق نمى تواند زيانى برساند و نه سودى ، و نه چيزى ببخشد، و نه از او بازدارد، و (ديگر) به كار بستن ياءس از خلق است (يعنى همه چيز را از سوى خدا و به اذن و فرمان او بداند))).
سپس فرمود: ((فاذا كان العبد كذلك لم يعمل لاءحد سوى اللّه و لم يرج و لم يخف سوى اللّه ، و لم يطمع فى اءحد سوى اللّه ، فهذا هو التّوكّل ؛ هنگامى كه بنده خدا چنين باشد، جز براى خدا عملى انجام نمى دهد و اميد و ترسى جز به خدا ندارد، و به هيچ كس جز خدا دل نمى بندد، اين است حقيقت توكّل ))!(406)
در حديث ديگرى مى خوانيم كه از امام معصوم پرسيدند: توكّل چيست ؟ فرمود: ((لاتخاف سواء؛ اين است كه به غير خدا نترسى )).(407)
از اين تعبيرات به خوبى استفاده مى شود كه روح توكّل انقطاع الى اللّه يعنى بريدن از مخلوق و پيوستن به خالق است ، و آن كس كه داراى اين روحيّه نباشد به حقيقت توكّل نايل نشده است .
در عين حال در روايات اسلامى شديدا اين معنى نفى شده است كه مفهوم توكّل ، ترك استفاده از اسباب و وسايل عادى باشد. در حديث معروفى مى خوانيم : مرد عربى در حضور پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شتر خود را رها كرد و گفت : ((توكّلت على اللّه !)) پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: ((اعقلها و توكّل ؛ شتر را پايبند بزن و توكّل بر خدا كن ))! (با توكّل زانوى اشتر ببند).(408)
در حديث ديگرى همين معنى به صورت ديگرى آمده است ، و آن اينكه مرد عرب از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پرسيد: (( آيا شترم را رها كنم و توكّل كنم يا پايبند بزنم و توكّل كنم ؟))
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: ((پايبند بزن و توكّل كن )).(409)
روى همين جهت آيات قرآن و تاريخ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پُر است از تعبيراتى كه نشان مى دهد مؤ منان تا آنجا كه امكان دارد بايد از اسباب عادى استفاده كنند، و اين كار هيچ منافاتى با توكّل ندارد، در يك جا مى فرمايد: ((و اءعدّوا لهم استطعتم من قوّة و من رباط الخيل ترهبون به عدوّ اللّه و عدوّكم ...؛ هر نيرويى را در اختيار داريد براى مقابله آماده كنيد و از اسبهاى ورزيده فراهم سازيد تا به وسيله آن دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد))!(410)
قرآن در كيفيّت نماز خوف در ميدان جنگ مى فرمايد: ((...و لياءخذوا حذرهم و اءسلحتهم ...؛ (حتّى هنگامى كه گروهى از مؤ منان در پشت جبهه مشغول نماز هستند و گروهى در ميان مشغول نبرد) نمازگزاران بايد وسايل دفاعى و سلاحهاى خود را به هنگام نماز زمين نگذارند)).(411)
به اين ترتيب حتّى در حال نماز بايد مراقب استفاده از اسباب عادى بود، چه رسد به حالات ديگر، بنابراين اين گونه كارها هرگز با روح توكّل منافات ندارد.
شخص پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هنگامى كه مى خواست از مكّه به مدينه هجرت كند هرگز آشكارا و بدون نقشه و برنامه ، با گفتن ((توكّلت على اللّه )) حركت نكرد، بلكه براى اغفال دشمن از يك سو دستور داد على عليه السّلام در بسترش تا به صبح بخوابد، و از سوى ديگر شبانه به طور مخفى از مكّه بيرون آمد و از سوى سوّم به جاى اينكه به طرف شمال يعنى به طرف مدينه حركت كند موقّتا به سوى جنوب و غار ثور آمد و در آنجا دو سه روزى پنهان گشت و هنگامى كه دشمن ماءيوس شد مكّه را دور زد و به طرف مدينه حركت فرمود، در حالى كه مرتّبا از بيراهه مى رفت ، شبها حركت مى نمود و روزها مخفى بود تا به دروازه مدينه رسيد.
بنابراين روح توكّل كه تمام وجود پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را پُر كرده بود مانع از اين نشد كه از اسباب ظاهرى لحظه اى غفلت كند.
اصولا مشيّت خداوند بر اين قرار گرفته كه در اين جهان مردم براى رسيدن به مقصود از اسباب و وسايل موجود كمك بگيرند، همان گونه كه در حديث معروف از امام صادق عليه السّلام آمده است : ((اءبى اللّه اءن يجرى الاءشياء الّا باءسباب فجعل لكّل شى ء سببا؛ اراده خداوند بر اين قرار گرفته كه همه چيز مطابق اسباب جريان يابد، به همين جهت براى هر چيزى سببى قرار داده است )).(412)
بنابراين بى اعتنايى به عالم اسباب نه تنها توكّل نيست بلكه به معنى بى اعتنايى به سنّت هاى الهى است ، و اين با روح توكّل سازگار نيست .
اين سخن را با حديثى مربوط به عصر موسى عليه السّلام پايان مى دهيم ، در حديثى آمده است كه حضرت موسى عليه السّلام بيمار شده بود، بنى اسرائيل به عيادت او رفتند و بيمارى او را تشخيص دادند، و به او گفتند اگر از فلان دارو استفاده كنى بهبود خواهى يافت ، موسى عليه السّلام گفت : من از هيچ دارويى بهره نمى گيرم تا خداوند بدون دارو مرا شفا دهد! ولى بيماريش طولانى شد. باز به او گفتند: داروى اين بيمارى ، معروف و مجرّب است و ما با آن مداوا مى كنيم و بهبودى مى يابيم ، باز موسى عليه السّلام گفت : من از دارو استفاده نمى كنم ! ولى بيماريش ادامه يافت ، سرانجام خداوند به او وحى فرستاد: ((و عزّتى و جلالى لااءبراءتك حتّى تتداوى بما ذكروه لك ؛ به عزّت و جلالم كه بهبودى به تو نمى دهم مگر اينكه از دارويى كه به تو گفته اند استفاده كنى !)) موسى عليه السّلام دستور داد آن دارو را براى او بياورند و از آن استفاده كرد و بهبود يافت ، در اين هنگام در دل موسى عليه السّلام وسوسه اى پيدا شد (شايد وسوسه اش اين بود كه چرا خداوند تنها با توكّل مرا رهايى نبخشيد) در اين هنگام خداوند به او وحى فرستاد: ((اءردت اءن تبطل حكمتى بتوكّلت علىّ، فمن اءودع العقاقير منافع الاءشياء غيرى ؛ تو مى خواهى با توكّل خود حكمت و سنّت مرا باطل كنى ؟! مگر منافع داروها كسى جز من در آنها قرار داده است ))؟!(413)
اين حديث به روشنى حقيقت توكّل را بازگو مى كند.
next page
fehrest page
back page
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)