غزل 51
بهر دلم كه دردكش و داغدار توست
داروي صبر بايد و آن در ديار توست
يك بار نام من به غلط بر زبان نراند
ما را شكايت از قلم مشكبار توست
بر پاره كاغذي دو سه مدي توان كشيد
دشنام و هرچه هست غرض يادگار توست
تو بي وفا چه باز فراموش پيشه اي
بيچاره آن اسير كه اميدوار توست
هان اين پيام وصل كه اينك روانه است
جانم به لب رسيده كه در انتظار توست
مجنون هزار نامه ز ليلي زياده داشت
وحشي كه همچو يار فراموشكار توست
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)