صفحه 6 از 53 نخستنخست ... 234567891016 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 521

موضوع: متن های زیبا

  1. #51
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    2,867
    تشکر تشکر کرده 
    9,600
    تشکر تشکر شده 
    10,334
    تشکر شده در
    2,560 پست
    قدرت امتیاز دهی
    6928
    Array

    پیش فرض دل من با توست



    هرگز از بی‏کسی ِ خویش مرنج

    ‏هرگز از دوری ِ این راه نگو

    و از این تنهایی‏ و از این فاصله‏هایی که میان من و تو روییده ست . . .

    بگذار تا که پروانه تنهایی از این پنجره آزاد شود

    برود . . .

    بال خود را بسپارد به نسیم

    ‏قاطی ِ باد شود

    بگذار کفتر ِ خوشبختی

    ‏روی بام ِ نفست بنشیند

    و اگرچه دلت آن‏جا تنگ است

    ‏نگذار رنگ غم بر قفست بنشیند

    هر زمانی که دلت تنگ ِ من است

    ‏بهترین شعر ِ مرا

    قاب کن ، پشت نگاهت بگذار

    تا که تنهایی‏ات از دیدن آن ، جا بخورد

    و بداند که دل من با توست‏ در همین یک قدمی . . .




    پریناز رییسی

  2. #52
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    کشاندت به خواری؟! به رویش نیاور
    خطا کرده؟ آری؟ به رویش نیاور

    اگر قلب آیینه ات را شکسته
    تو قدر غباری به رویش نیاور

    دل من، اگر سنگدل بود و ساکت
    تو که آبشاری به رویش نیاور

    اگر شادی هر شبت را گرفته
    تو غم را که داری! به رویش نیاور

    تو که بار آخر قسم خورده بودی
    به رویش نیاری... به رویش نیاور

    [SIGPIC][/SIGPIC]

  3. #53
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    در برابر بي كراني ساكن
    جنبش كوچك گلبرگ
    به پروانه ئي ماننده بود
    زمان با گام شتا بناك بر خواست
    و در سرگرداني
    يله شد.
    در باغستان خشك
    معجزه وصل
    بهاري كرد.
    سراب عطشان
    بركه ئي صافي شد.
    و گنجشكان دست آموز بوسه
    شادي را
    در خشكسار باغ
    به رقص در آوردند.
    (2)
    اينك چشمي بي دريغ
    كه فانوس را اشكش
    شور بختي مردمي را كه تنها بودم وتاريك
    لبخند مي زند.
    آنك منم كه سرگرداني هايم را همه
    تا بدين قله جل جتا
    پيموده ام.
    آنك منم
    ميخ صليب از كف دستان به دندان بركنده.
    آنك منم
    پا بر صليب باژگون نهاده
    با قامتي به بلندي فرياد.
    (3)
    در سرزمين حسرت معجزهاي فرود آ مد
    [ واين خود معجزه ئي ديگر گونه بود].
    فرياد كردم،:
    «- اي مسافر!
    با من از زنجيريان بخت كه چنان سهمناك دوست مي داشتم
    اين مايه ستيزه چرا رفت؟
    با ايشان چه مي بايد كرد؟»
    «-بر ايشان مگير!»
    چنين گفت و چنين كردم.
    لايه تيره فرو نشست
    آبگير كدر
    صافي شد
    و سنگريزه هاي زمزمه
    در ژرفاي زلال
    درخشيد.
    دندانهاي خشم
    به لبخندي
    زيبا شد.
    رنج ديرينه
    همه كينه هايش را
    خنديد.
    پاي آبله در چمنزار آفتاب
    فرود آمد
    بي آنكه از شب نا آشتي
    داغ سياهي بر جگر نهاده باشم.
    (4)
    نه!
    هرگز شب را باور نكردم
    چرا كه
    در فراسوهاي دهليزش
    به اميد دريچه ئي
    دل بسته بودم.
    (5)
    شكوهي در جانم تنوره مي كشد
    گوئي از پاك ترين هواي كوهستان
    لبالب
    قدحي در كشيده ام.
    در فرصت ميان ستاره ها
    شلنگ انداز
    رقصي ميكنم-
    ديوانه
    به تماشاي من بيا!
    احمدشاملو
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. #54
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    چه بي تابه مي خواهمت اي دوريت آزمون تلخ زنده به گوري!
    چه بي تابه تو را طلب مي كنم!
    بر پشت ِ سمندي
    گوئي
    نوزين
    كه قرارش نيست.
    و فاصله
    تجربه ئي بيهوده است.
    بوي پيرهنت،
    اين جا
    و اكنون. ـ
    كوه ها در فاصله
    سردند.
    دست
    در كوپه وبستر
    حضور مانوس ِ دست تو را مي جويد،
    و به راه انديشيدن
    ياس را
    رج مي زند
    بي نجواي ِ انگشتانت
    فقط.-
    و جهان از هر سلامي خالي است
    احمدشاملو
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  5. #55
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    خداي را
    مسجد من كجاست
    اي ناخداي من؟
    در كدامين جزيره آن آبگي ايمن است
    كه راهش
    از هفت درياي بي زنهار
    مي گذرد؟
    ***
    از تنگابي پيچاپيچ گذشتيم
    - با نخستين شام سفر -
    كه مزرعه سبز آبگينه بود.
    و با كاهش شب
    - كه پنداري
    در تنگه سنگي
    جاي خوش تر داشت -
    به در يائي مرده درآمديم
    - با آسمان سربي ِ كوتاهش -
    كه موج و باد را
    به سكوني جاودانه مسخ كرده بود.
    و آفتابي رطوبت زده
    - كه در فراخي ِ بي تصميمي خويش
    سر گرداني مي كشيد،
    و در ترديد ِ ميان فرو نشستن يا بر خاستن
    به ولنگاري
    يله بود-.
    ***
    ما به سختي در هواي كنديده طاعوني ‍‍‍‍‎‏َدم مي زديم و
    عرق ريزان
    در تلاشي نو ميدانه
    پارو مي كشيدم
    بر پهنه خاموش ِ دريائي پوسيده
    كه سراسر
    پوشيده ز اجسادي ست كه چشمان ايشان
    هنوز
    از وحشت توفان بزرگ
    بر گشاده است
    و از آتش خشمي كه به هر جنبنده
    در نگاه ايشان است
    نيزه هاي شكن شكن تندر
    جستن مي كند.
    ***
    و تنگاب ها
    و درياها.
    تنگاب ها
    و درياهاي ديگر...
    ***
    آنگاه به دريائي جوشان در آمديم،
    با گرداب هاي هول
    وخرسنگ هاي تفته
    كه خيزاب ها
    بر آن
    مي جوشيد.
    ((-اينك درياي ابرهاست...
    اگر عشق نيست
    هرگز هيچ آدميزاده را
    تاب سفري اينچن
    نيست!))
    چنين گفتي
    با لباني كه مدام
    پنداري
    نام گلي
    تكرار مي كنند.
    و از آن هنگام كه سفر را لنگر بر گرفتيم
    اينك كلام تو بود از لباني
    كه تكرار بهار و باغ است.
    و كلام تو در جان من نشست
    و من آ ن را
    حرف
    به حرف
    باز گفتم.
    كلماتي كه عطر دهان تو را داشت.
    و در آن دوزخ
    - كه آب گنديده
    دود كنان
    بر تابه هاي تفته ي سنگ
    مي سوخت ـ
    رطوبت دهانت را
    از هر يكان ِ حرف
    چشيدم.
    و تو به چربدستي
    كشتي را
    بر درياي دمه خيز ِ جوشان
    مي گذراندي.
    و كشتي
    با سنگيني سيــّالش
    با غـّژا غـّژ ِ د گل هاي بلند
    - كه از بار غرور بادبان ها
    پست مي شد -
    در گذار ِاز ديوارهاي ِ پوك ِ پيچان
    به كابوسي مي مانست
    كه در تبي سنگين
    مي گذرد.
    ***
    امـّا
    چندان كه روز بي آفتاب
    به زردي نشست،
    از پس تنگابي كوتاه
    راه
    به دريايي ديگر برديم
    كه پاكي
    گفتي
    زنگيان
    غم غربت را در كاسه مرجاني آن گريسته اند و
    من اندوه ايشان را و
    تو اندوه مرا
    ***
    و مسجد من
    در جزيره ئي ست
    هم از اين دريا.
    اما كدامين جزيره، كدامين جزيره،نوح من اي ناخداي من؟
    تو خود آيا جست و جوي جزيره را
    از فراز كشتي
    كبوتري پرواز مي دهي؟
    يا به گونه اي ديگر؟ به راهي ديگر؟
    - كه در اين دريا بار
    همه چيزي
    به صداقت
    از آب تا مهتاب گسترده است
    و نقره كدر فلس ماهيان
    در آب
    ماهي ديگريست
    در آسماني
    باژ گونه -.
    ***
    در گستره خلوتي ابدي
    در جزيره بكري فرود آمديم.
    گفتي
    ((- اينت سفر، كه با مقصود فرجاميد:
    سختينه ئي ته سرانجامي خوش!))
    و به سجده
    من
    پيشاني بر خاك نهادم.
    ***
    خداي را
    نا خداي من!
    مسجد من كجاست؟
    در كدامين دريا
    كدامين جزيره؟-
    آن جا كه من از خويش برفتم تا در پاي تو سجده كنم
    و مذهبي عتيق را
    - چونان موميائي شده ئي از فراسوهاي قرون -
    به ورود گونه ئي
    جان بخشم.
    مسجد من كجاست؟
    با دستهاي عاشقت
    آن جا
    مرا
    مزاري بنا كن
    احمدشاملو
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. #56
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    زيبا ترين تماشاست

    وقتي

    شبانه

    بادها

    از شش جهت به سوي تو مي آيند،

    و از شكوهمندي ياس انگيزش

    پرواز ِشامگاهي ِدرناها را

    پنداري

    يكسر به سوي ماه است.

    ***

    زنگار خورده باشد بي حاصل

    هر چند

    از دير باز

    آن چنگ تيز پاسخ ِ احساس

    در قعر جان ِ تو، ـ

    پرواز شامگاهي درناها

    و باز گشت بادها

    در گور خاطر تو

    غباري

    از سنگي مي روبد،

    چيزنهفته ئي ت مي آموزد:

    چيزي كه اي بسا مي دانسته ئي،

    چيزي كه

    بي گمان

    به زمانهاي دور دست
    مي دانسته ئي
    احمدشاملو
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  7. #57
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    نمي گردانمت در برج ابريشم
    نمي رقصانمت بر صحنه هاي عاج: -
    شب پائيز مي لرزد به روي بستر خاكستر سيراب ابر سرد
    سحر با لحظه هاي دير مانش مي كشاند انتظار صبح را در خويش.
    دو كودك بر جلو خان كدامين خانه آيا خواب آتش مي كندشان گرم؟
    سه كودك بر كدامين سنگفرش سرد؟
    صد كودك به نمناك كدامين كوي؟
    ***
    نمي رقصانمت چون دودي آبي رنگ
    نمي لغزانمت بر خواب هاي مخمل انديشه ئي ناچيز: -
    حباب خنده ئي بي رنگ مي تركد به شب گرييدن پائيز اگر در جويبار تنگ،
    و گر عشقي كزو اميد با من نيست
    درين تاريكي نوميد سايه سر به درگاهم -
    دو كودك بر جلو خان سرائي خفته اند اكنون
    سه كودك بر سرير سنگفرش سرد و صد كودك به خاك مرده مرطوب.
    ***
    نمي لغزانمت بر مخمل انديشه ئي بي پاي
    نمي غلتانمت بر بستر نرم خيالي خام:
    اگر خواب آور ست آهنگ باراني كه مي بارد به بام تو
    و گر انگيزه عشق است رقص شعله آتش به ديوار اتاق من
    اگر در جويبار خرد، مي بندد حباب از قطره هاي سرد
    و گر در كوچه مي خواند به شوري عابر شبگرد -
    دو كودك بر جلو خان كدامين خانه با رؤيا آتش مي كند تن گرم؟
    سه كودك بر كدامين سنگفرش سرد؟
    صد كودك به نمناك كدامين كوي؟
    ***
    نمي گردانمت بر پهنه هاي آرزوئي دور
    نمي رقصانمت در دودناك عنبر اميد:
    ميان آفتاب و شب بر آورده ست ديواري ز خاكستر سحر هر چند،
    دو كودك بر جلو خان سرائي مرده اند اكنون
    سه كودك بر سرير سنگفرش سرد و صد كودك به خاك مرده مرطوب.
    احمدشاملو
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. #58
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    به كه بايد دل بست؟
    به كه شايد دل بست؟
    سينه ها جاي محبت، همه از كينه پر است .
    هيچكس نيست كه فرياد پر از مهر تو را ـ
    گرم، پاسخ گويد
    نيست يكتن كه در اين راه غم آلوده عمر ـ
    قدمي، راه محبت پويد
    ***
    خط پيشاني هر جمع، خط تنهائيست
    همه گلچين گل امروزند ـ
    در نگاه من و تو حسرت بيفردائيست .
    ***
    به كه بايد دل بست ؟
    به كه شايد دل بست ؟
    نقش هر خنده كه بر روي لبي ميشكفد ـ
    نقشه يي شيطانيست
    در نگاهي كه تو را وسوسه عشق دهد ـ
    حيله پنهانيست .
    ***
    زير لب زمزمه شادي مردم برخاست ـ
    هر كجا مرد توانائي بر خاك نشست
    پرچم فتح بر افرازد در خاطر خلق ـ
    هر زمان بر رخ تو هاله زند گرد شكست
    به كه بايد دل بست؟
    به كه شايد دل بست؟
    ***
    خنده ها ميشكفد بر لبها ـ
    تا كه اشكي شكفد بر سر مژگان كسي
    همه بر درد كسان مينگرند ـ
    ليك دستي نبرند از پي درمان كسي
    ***
    از وفا نام مبر، آنكه وفاخوست، كجاست ؟
    ريشه عشق، فسرد
    واژه دوست، گريخت
    سخن از دوست مگو، عشق كجا ؟ دوست كجاست ؟
    ***
    دست گرمي كه زمهر ـ
    بفشارد دستت ـ
    در همه شهر مجوي
    گل اگر در دل باغ ـ
    بر تو لبخند زند ـ
    بنگرش، ليك مبوي
    لب گرمي كه ز عشق ـ
    ننشيند بلبت ـ
    به همه عمر، مخواه
    سخني كز سر راز ـ
    زده در جانت چنگ ـ
    بلبت نيز، مگو
    ***
    چاه هم با من و تو بيگانه است
    ني صد بند برون آيد از آن، راز تو را فاش كند
    درد دل گر بسر چاه كني
    خنده ها بر غم تو دختر مهتاب زند
    گر شبي از سر غم آه كني .
    ***
    درد اگر سينه شكافد، نفسي بانگ مزن
    درد خود را به دل چاه مگو
    استخوان تو اگر آب كند آتش غم ـ
    آب شو، « آه » مگو .
    ***
    ديده بر دوز بدين بام بلند
    مهر و مه را بنگر
    سكه زرد و سپيدي كه به سقف فلك است
    سكه نيرنگ است
    سكه اي بهر فريب من و تست
    سكه صد رنگ است
    ***
    ما همه كودك خرديم و همين زال فلك
    با چنين سكه زرد ـ
    و همين سكه سيمين سپيد ـ
    ميفريبد ما را
    هر زمان ديده ام اين گنبد خضراي بلند ـ
    گفته ام با دل خويش:
    مزرع سبز فلك ديدم و بس نيرنگش
    نتوانم كه گريزم نفسي از چنگش
    آسمان با من و ما بيگانه
    زن و فرزند و در و بام و هوا بيگانه
    « خويش » در راه نفاق ـ
    « دوست » در كار فريب ـ
    « آشنا » بيگانه
    ***
    شاخه عشق، شكست
    آهوي مهر، گريخت
    تار پيوند، گسست
    به كه بايد دل بست ؟
    به كه شايد دل بست ؟
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  9. #59
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    تنهاي تنها-
    غمناك غمناك-
    پا مينهم در كوچه هاي آشنائي
    از برگ برگ هر درخت كوچه ي پير
    ميپيچدم در گوش،فرياد جدائي
    ***
    اين كوچه روزي سرزمين عشق من بود
    عشقي كه چون خورشيد،چون ماه-
    برصبح من اميد ميريخت
    برشام من لبخند ميزد
    ***
    اين كوچه روزي زادگاه شاعري بود
    اما زمانه-
    او را كنون در هاله ي ماتم نشانده
    آن شاعر تنها كه در هر قطره اشكش-
    دست جداييها نگين غم نشانده
    ***
    درسالها دور....
    گلبانگ شاد كودكي غافل زتقدير
    همچون شباويز-
    در پيكر اين كوچه ها آهنگ ميريخت
    وز تندباد خنده هايش-
    از باغ لبهاش-
    هرلحظه در هر جا گل صدرنگ ميريخت
    ***
    اندوه اندوه
    آن كودك ديرين كنون مردي غمين است
    گلبانگ او،آهنگ او،ازياد رفته است
    لبخند او بر روي لبهايش فسرده است
    گلبوته هاي خنده اش بر باد رفته است
    ***
    ديوار وبام كوچه هم تلخ و عبوسند
    گوئي تمام خانه ها در خواب مرگست
    هرجا درختي بود سرسبز-
    امروز،هيمه است
    بي بار و برگ است
    . . . . . . . . . . .
    . . . . . . . . . . .
    اي واي،اي واي
    ***
    اينجا سراي حشمت ديرينه ي ماست
    اين خانه روزي كعبه ي اميد ما بود
    درعالمي تلخ-
    با كلبه ي ديرينه دارم گفتگوها
    گويم كه:اي ديوار و بام خانه ي ما!
    از روشنايي دور مانديد
    چون ديگر از كوي شما مهتاب رفته است
    آن بخت روشن-
    در زير ابري جاودان در خواب رفته است
    آن اختر بخت-
    در سالهاي كودكي روشنگرم بود
    بي او اميدم مرد،عشق و هسبيم مرد
    او مادرم بود.
    ***
    همراه اشكي ميكشم از سينه آهي
    با خويش ميگويم كه:اي واي!
    آن روز... آن سال...
    در اين سرا،آري در اين ويرانسرا بود
    بيچاره مادر-
    در پاي اين ديوار در حال دعا بود
    گوئي كه ديروز است آن در خاك خفته-
    آرام و مبهوت-
    گرم نيايش با خدا بود
    ***
    اي خانه ي ما! درتو ميپيچيد شبها-
    بانگ دعايش
    آواي نرم جويبار گريه هايش
    در گوش من،در گوش تو،ديريست مانده است-
    آن دلربا آهنگ گرم لاي لايش
    ***
    اي بام،اي در،اي زمين خانه ي ما!
    بي او دلي درسينه دارم ليك مرده است
    جاني بتن دارم ولي بي او فسرده است
    ***
    اي بام و در! آگاه باشيد
    اينك منم ويرانه اي متروك و خاموش
    اينك منم گور تمام آرزوها
    سنگي بنام زندگي برسينه ي سردم نشسته است
    برروي اين سنگ گرانبار-
    نام نكوي «مادر»من نقش بسته است

    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. #60
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    روزگاري رفت و من در هر زمان ـ
    آزمودم رنج « غربت » را بسي
    درد « غربت » ميگدازد روح را
    جز « غريب » اين را نميداند كسي
    هست غربت گونه گون در روزگار
    محنت غربت بسي مرگ آور است
    از هزاران غربت اندوه خيز
    غربت « بي همزباني » بدتر است .

    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 6 از 53 نخستنخست ... 234567891016 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/