صفحه 6 از 9 نخستنخست ... 23456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 82

موضوع: پرسش هایی راجب آیات و سورهای قرآنی

  1. #51
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

     Question
    اينكه در بعضى از آيات آمده كه خداوند در دنيا و يا آخرت، عده‏اى را فراموش مى‏كند، مگر خدا دچار فراموشى مى‏شود؟

     Reply

    خداوند متعال در قرآن مجید، چهار بار نسیان بندگان را به خود نسبت داده است چنانکه در آیه ای می فرماید: "امروز آنها را فراموش می کنیم همانگونه که آنها لقای چنین روزی را فراموش کردند. " این آیه و آیات مشابه آن مؤید این مطلب است که در آخرت (و حتی دنیا) عده ای مورد فراموشی خدا قرار می گیرند. اما منظور از این فراموشی چیست؟ استدلال های عقلی و کلامی موجود در منابع اسلام نسیان به مفهوم عدم احاطه بر احوال مخلوقات را از ساحت مقدس خداوند دور می داند. همچنین در خود کلام حق نیز آمده است ؛" پروردگارت فراموش کار نیست. "
    از سخنان معصومین (ع) روشن می شود که مقصود از نسیان خداوند، غفلت و عدم علم و آگاهی نیست، که حق سبحان از تمام علوم پنهانی با خبر است. بلکه مقصود قطع نظر رحمت الهی است که اهلش شایسته ی آنند .حضرت علی (ع) فرمود : فراموش کردن خدا آنست که آنان را از خیر محروم کند. پس آنجا که در کلام حق از فراموشی پروردگار سخن به میان می آید واگذاردن بنده به حال خود و برچیده شدن دست عنایت ایزد تعالی از سر اوست که البته نتیجه ی فراموشی بنده و مشغولیت او به دنیا ست. به بیان دیگر نسیان پروردگار بازتاب و نتیجه ی تکوینی نسیان بنده و بی توجهی اوبه امر دین است.

     Creply
    در این مجال ، ابتدا به بیان آیاتی که بر اساس آنها سؤال مذکور طرح شده می پردازیم و سپس با ادله ی عقلی ، قرآنی و روایی به پاسخ سؤال می پردازیم. رویکرد ما بر اساس بسط و تشریح سوال و سپس رفع ابهام و تناقض خواهد بود .
    در قرآن کریم با آیاتی چند روبرو می شویم که در بدو امر زمینه ی این سوال را ( که آیا خداوند عده ای را فراموش می کند؟) فراهم می کند این آیات عبارتند از:
    1) "امروز آنها را فراموش می کنیم همانگونه که آنها لقای چنین روزی را فراموش کردند."[1]
    2) "و گفته می شود امروز شما را فراموش می کنیم همانگونه که شما دیدار امروزتان را فراموش کردید."[2]
    3) "همان گونه که نشانه های ما را نادیده می انگاشتی امروز تو نیز فراموش خواهی شد."[3]
    4) "خداوند را فراموش کردند و خداهم آنها را فراموش کرد."[4]
    می بینم که در این آیات خدای سبحان به وضوح بیان فرمودهاست که عده ای در پیشگاه او فراموش خواهند شد . سه آیه ی اول این نسیان را مربوط به روز محشر و آیه ی چهارم، آنرا مربوط به دنیا می داند .
    حال این سوال مطرح می شود که اولا آیا خداوند دچار فراموشی می شود؟ و آیا می توان صفت نسیان (به معنی عدم حضور امری در نزد خداوند) را به او نسبت داد؟ ثانیا اگر این طور است در مورد چگونگی و کیفیت آن چه می توان گفت؟ و آیا می توان صفت نسیان (به معنی عدم حضور امری در نزد خداوند) را به او نسبت داد؟
    عقاید اسلامی و باور های دینی که البته مبتنی بر استدلال است تمام صفات نقص( سلبیه) و از جمله نسیان به این معنی را از خداوند سلب می کند و او را که درجات کمال و علم را داراست، مبری از هرگونه نقص و فقدان می داند که مشروحا در منابع اعتقادی و کلامی معتبر و با براهین مستدل عقلی و فلسفی اثبات شده و بیان تفضیلی آنها خارج از حوصله بحث است.[5]
    قرآن مجبد نیز به صراحت باریتعالی را از این نقیصه منزه دانسته ، می فرماید:" پروردگار تو فراموش کار نیست."[6]
    در جایی دیگر می فرماید :" پروردگار من نه گمراه می شود و نه فراموش می کند."[7]
    بنا بر این به گواهی این دسته از آیات قرآن نیز فراموش کاری در ذات مقدس پروردگار راه ندارد. حال سوال این است که پس آیاتی که فراموش کردن بندگان را به خداوند نسبت داده است به چه معنی است؟!
    روایات معصومین (ع) همواره گره گشای مسائل و مبین ومفسر آیات الهی اند ، اینجا نیز به روشنی این ابهام را بر طرف می کنند. ،در حدیثی از امام رضا (ع) در تفسیر آیه ی " فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ.."آمده است که:« نَنْساهُمْ یعنی آنان را ترک می کنیم چون آنان قیامت و آمادگی برای آن روز ها را رها کرده بودند ، ما نیز در آن روز آنان را به حال خود رها می کنیم »[8] پس متوجه می شویم که مقصود از فراموشی برداشتن نظر لطف و مرحمت نسبت به آن بنده است.
    چنانکه حضرت علی (ع) نیز در این باب فرموده اند ؛ " فراموش کردن خداوند آن است که آنان را از خیر محروم کند "[9] و این شیوه حکیمانه بر اساس عدالت و طبق مرام فراموش کاران است . مثل این بندگان نسبت به خدا ، مثل شاگردی است که در طول سال نسبت به درس خود بی اهمیتی و بی مبالاتی روا داشته ، آینده تحصیلی و درس و مدرس خود را به بازیچه و تمسخر گرفته باشد و استاد نیز وقتی احوال او را بدین ترتیب می بینید او را به حال خود را می گذارد و در روز امتحان نیز از حمایت و مساعدت او خودداری می ورزد .
    در عین حال توجه به این نکته ضروری است که این قطع رحمت خداوند متعال از بندگانش مشروط است به اینکه خود بندگان خدا را فراموش کنند و دین و آیین خویش را به بازیچه گرفته ، مشغول و مغرور به دنیا شوند.[10] یعنی خداوند جزای نسیان را با نسیان می دهد. چنانکه که درباره ی یاد خدا که در مقابل نسیان است ،فرمود:" مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم."[11]
    بنا بر آنچه بیان شد خداوند در قرآن نسیان را به خود نسبت داده و از طرفی به گواهی عقل و قرآن ثابت می شود که آن فراموشی که حاصل غفلت و نا آگاهی است در وجود خدایی که کمال مطلق است و"عالم الغیبی" که ذره ای از حیطه ی علمش بیرون نیست’[12] راه پیدا نمی کند . بنا بر این باید مقصود از فراموشی خداوند، همان بی توجهی و برچیده شدن نظر و عنایت باریتعالی و محروم ماندن از خیر و رحمت حضرت حق باشد .
    امید است توفیق تدبر در آیات قرآن همواره و روز افزون شامل حال ما بندگان تهی دست گردد تا شاید مورد غفران و رحمت پروردگا ر قرار گیریم .

    [1] اعراف،51:فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا.
    [2] جاثیه،34:وَ قيلَ الْيَوْمَ نَنْساكُمْ كَما نَسيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا.
    [3] طه،126قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى‏ -.
    [4] نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُم‏ - توبه 67.
    [5] ر.ک. القول السدید فی شرح التجرید ، ص 274 به بعد و عقاید اسلامی فصول 22- 15.
    [6]مریم، 64:و ما کان ربک نسّیا .
    [7]طه،52: لا يَضِلُّ رَبِّي وَ لا يَنْسى‏ .
    [8]تفسیر نور به استناد نور الثقلین.
    [9]تفسیر نور به استناد تفسیر برهان ،توبه 67.
    [10] بر گرفته از سوره اعراف 51 و جاثیه 35 و 34.
    [11] بقره، 52:فاذکرونی اذکرکم.
    [12] سبا، 3: عالِمِ الْغَيْبِ لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَ ....



    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  2. #52
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

     Question
    چرا در قرآن نامی از حیوانات عصر حجر مثل دایناسورها نیامده است؟

     Reply
    این سؤال پاسخ اجمالی ندارد. گزینه پاسخ تفصیلی را بزنید.
     Creply
    قرآن کتاب هدایت است و هر آنچه به این منظور کمک می رساند در این کتاب مقدس آمده است و روش آن در بیان مطالب، اشاره به اصل و کلیات آنهاست و کمتر به بیان فروع و جزئیات پرداخته است که شاید دلیل آن گستردگی بیش از حد تصور موضوعات و احکام جزئی باشد[1].
    در قرآن مجید اگر چه در باره ی اصل حیات و انواع موجودات، تقسیم موجودات زنده به گیاهان[2] و جانوران، تقسیم جانوران خشکی به چهار پایان و پرندگان[3] و تقسیم چهارپایان به خزندگان و حیواناتی که با چهار پا و حیواناتی که با دو پا حرکت می کنند[4] اشارات زیادی شده است و از بعضی انواع حشرات و ماهی ها و دیگر موجودات نام برده شده و نکات ارزشمندی در باره ی آنها بیان گردیده است ولی در خصوص دایناسور و حیات طبیعی آن، در قرآن سخنی به میان نیامده و اسلام نیز نظر خاصی ابراز نداشته بلکه در این گونه مسائل، به نظرات دانشمندان و متخصصین هر علم احترام گذاشته و احکام و دستورات خود را بر پایه ی یافته ها و نظرات آنان استوار ساخته است.
    مباحث مربوط به اقسام و انواع و جزئیات جانوران و گیاهان و جمادات مربوط به علوم طبیعی است و باید نظر علم را در مورد آنها جویا شد، اطلاعات مربوط به دایناسور را نیز باید در کتب مربوط به دیرینه شناسی و جانوران منقرض شده و یا در موزه های حیات وحش جستجو نمود.
    همان طوری که بیان شد در قرآن و دیگر منابع اسلامی به طبیعت و مظاهر آن و موجودات مختلف توجه بسیاری شده و از آنها به عنوان نعمت ها و نشانه های خداوند یکتا و عظمت و قدرت او یاد شده است. زیرا یکی از راه های خداشناسی توجه به مخلوقات و آثار خداست، به همین دلیل بیشتر، از حیواناتی که در معرض دید مردم بوده، یاد شده تا در خلقت آنها دقت شود.
    اگر علم بتواند سابقه و ویژگی های موجودات باستانی و منقرض شده ای همچون دایناسورها را اثبات کند در حقیقت نشانه ای از نشانه های بی شمار خداوند را اثبات کرده است که راه جدیدی برای شناخت عظمت پروردگار است، چنانکه قرآن می فرماید:
    «]ای پیامبر[ بگو: در زمین سیر کنید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز نموده است. سپس خداوند (به همین گونه) جهان آخرت را ایجاد می کند. خدا بر هر چیزی قادر است.»[5] در تفسیر نمونه در توضیح این آیه چنین آمده است: امروزه این گونه آیات برای دانشمندان معنی دقیق تر و عمیق تری می تواند ارائه دهد و آن این است که بروند و آثار موجودات زنده ی نخستین را که به صورت فسیل ها و غیر آن، در اعماق دریاها، در دل کوه ها و در لابلای طبقات زمین است، ببینند؛ و به گوشه ای از اسرار آغاز حیات در کره ی زمین و عظمت و قدرت خدا پی ببرند، و بدانند که او بر اعاده ی حیات قادر است.[6]
    نکته ی دیگری که باید به آن توجه داشت این است که:
    برخلاف برخی ادیان که گاهی آموزه های شان با مسایل علمی (و مخصوصاً علوم طبیعی و مطالب مربوط به آفرینش) تضاد و تعارض دارند، و به همین جهت مسائل جدا بودن زبان علم از زبان دین، جدا بودن نحوه ی معیشت علمی و دینی و یا بی معنایی زبان دینی و ... را مطرح نموده اند، آموزه های اسلام و قرآن، هیچ گونه تعارضی با مسائل علمی نداشته و از همان عصر بعثت به بسیاری از پیشرفت ها و اختراعات اکتشافات علمی اشاره داشته است و مقام علم و عالمان را ارج نهاده و برای نظریات آنان احترام و ارزش قائل است و در موارد بسیاری، از رهیافت های علمی و عجائب و غرائب خلقت به عنوان بر هان هایی برای اثبات مبدأ و معاد استفاده کرده است.
    اما دستورات و احکام فقهی موجوداتی که علم وجود آنها را ثابت می کند از نظر طهارت و نجاست، و حلیت و حرمت، در فقه اسلام به صورت «قضایای حقیقیه» مطرح گردیده؛ یعنی،به صورت قوانین عمومی که بر فرض وجود موضوع، احکام و دستورات آنها بیان شده است. بنابراین اگر دایناسوری وجود داشته باشد، یا در آینده موجودی با خصوصیات ذکر شده برای دایناسور، پدید آید، هر چند فقه اسلام در مورد خصوص آن نظر نداده است اما فقها می توانند از روی قواعد فقه بدون هیچ ابهامی احکام آن را استخراج نمایند. چنانکه تا کنون حکم دهها مسأله ی مستحدثه (بدون سابقه) را استنباط و استخراج نموده اند.[7]

    [1] برای آگاهی بیشتر؛ نک: ولايت و ديانت، جستارهايى در انديشه‏ى سياسى اسلام؛ استاد مهدى هادوى تهرانى، صص 47-57.
    [2] وَ هُوَ الَّذي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ...، انعام، 99.
    [3] وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْه‏...، انعام، 38.
    [4] وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشي‏ عَلى‏ بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشي‏ عَلى‏ رِجْلَيْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشي‏ عَلى‏ أَرْبَعٍ، نور، 45.
    [5] عنکبوت، 20.
    [6] تفسیر نمونه، ج 16، ص 238.
    [7] بر گرفته از سؤال 430.


    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  3. #53
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

     Question
    حوض كوثر چيست؟

     Reply
    "كوثر" به معناى خير كثير و فراوان مى‏باشد و مصاديق فراوانى را براى آن مى‏توان ذكر نمود، مانند: حوض و نهر كوثر، شفاعت، نبوت، حكمت، علم، نسل كثير، ذريه‏ى فراوان و ....
    كوثر داراى دو مصداق یکی دنيايى (فاطمه‏ى زهرا عليها السلام) و دیگری اُخروى (حوض كوثر) است.
    حوض كوثر، منبع آبى گوارا در بهشت است كه بسيار وسيع بوده و بهشتيان پس از پشت سر نهادن سكرات حشر و مواقف قيامت و بلافاصله پس از ورود به بهشت بر آن وارد مى‏شوند و كام عطشان خويش را از آن سيراب نموده و لذت زايد الوصفى را مى‏برند. از اين حوض، دو نهر جارى گشته و در بهشت جريان مى‏يابد و منبع آن پايه‏ى عرش الاهى است.
    حوض كوثر، حوض مخصوص نبى اكرم (‏ص) است و ساقى آن امام على و ديگر امامان معصوم ‏عليهم السلام مى‏باشند و ساير انبيا نيز براى پيروان خود حوض مخصوصى دارند، ولى به وسعت و بركت حوض پيامبر اسلام (ص) نيستند.

     Creply
    "كوثر" بر وزن "فوعل" وصفى است كه از "كثرت" گرفته شده و به معناى "خير كثير و فراوان" مى‏باشد. گستره‏ى معنايى اين واژه چنان وسيع و جامع است كه مصاديق بى‏شمارى از جمله "خير بى نهايت" را نيز مى‏تواند شامل شود. براى واژه‏ى "كوثر" كه در سوره‏ى مباركه كوثر آمده است، در تفاسير شيعه و سنى معانى بسيارى براى "كوثر" ذكر شده است كه جملگى، از مصاديق همين خير كثير مى‏باشند؛ مصاديقى چون: 1. حوض و نهر كوثر...، 2. مقام شفاعت كبرى در روز قيامت، 3. نبوت، 4. حكمت و علم، 5. قرآن، 6. كثرت اصحاب و پيروان، 7. كثرت معجزات، 8. كثرت علم و عمل، 9. توحيد و ابعاد آن، 10. نعمت‏هاى خدا به پيامبر (ص) در دنيا و آخرت، 11. نسل كثير و ذريه فراوان كه در گذر زمان باقى بمانند. بى‏ترديد اين فراوانى ذريه و باقى ماندن نسل پيامبر (ص) از وجود دختر والا گهر ايشان، فاطمه ی زهرا (س) نشأت گرفته است. پس بارزترين مصداق "كوثر" وجود مبارك حضرت زهرا (س) مى‏باشد. بيانگر اين حقيقت و شاهد اين واقعيت، شأن نزول و سياق آيات سوره ی كوثر مى‏باشد . آرى وجود فاطمه (س) منبع خير كثير است كه هم باعث ماندگارى رسالت پيامبر (ص) تا روز رستاخيز شده است و هم عامل جاودانگى نسل پاك او.[1]
    از اين رو، با استناد به روايات مربوط به حوض كوثر و شأن نزول سوره‏ى كوثر و متن و سياق آيات، مى‏توان نتيجه‏گيرى نمود: "كوثر" داراى دو مصداق بارز، يكى در دنيا و يكى در آخرت است. مصداق دنيوى آن كه همان "كوثر محمدى" است، فاطمه ی زهرا (س) است كه منشأ اولاد و ذريه‏ و نسل پاك پيامبر (ص) است، كه ايشان و ذريه‏ى او مردم را در دنيا از معارف و اخلاق و احكام و آداب الاهى سيراب نموده‏اند و مصداق ديگر آن كه "كوثر بهشتى" است، حوضى در بهشت است كه على (ع) و ديگر امامان معصوم‏عليهم السلام ساقى آن مى‏شوند و كام تشنگان رهيده از صحراى محشر را سيراب مى‏نمايد.[2]
    اوصاف حوض كوثر
    توصيفات حوض كوثر از زبان رسول الله (ص): حوض كوثر نهرى است داراى خير كثير در بهشت كه از حوضى مى‏ريزد و اطراف آن به عدد ستارگان آسمان، ظروفى چيده شده است و امت من پس از ورود به بهشت بر آن وارد مى‏شوند. در پيش من حوضى است به وسعت مدينه تا يمن يا وسعت مدينه تا عمان. كناره‏هاى آن از طلا است و شراب (نوشيدنى) آن از برف و شير، سفيدتر و از عسل شيرين‏تر و از مِشك خوشبوتر است و بر سنگ‏هاى بزرگ لؤلؤ و مرجان جارى مى‏شود. هركس از آن بنوشد، هرگز تشنگى بر او عارض نشود و اولين كسانى كه بر آن وارد مى‏شوند، مهاجران (از مكه به مدينه) فقير مى‏باشند. والى و ساقى آن، مولا، اميرالمؤمنين، على (ع) است. مؤمنان پس از نوشيدن از آب كوثر اطراف پيامبر (ص) جمع شده و از ديدار يكديگر خشنود مى‏شوند. چشمه‏ى كوثر از ساق عرش است كه آن جا منزلگاه اوصيا (ع) و شيعيان ايشان است و از آن جا با دو ناودان به حوض ريخته مى‏شود و سپس با دو نهر در بهشت جريان مى‏يابد. براى هر پيامبرى در بهشت نهرى است كه به خاطر كثرت وارد شوندگان بر حوضشان بر يكديگر مباهات مى‏كنند، لكن من اميدوارم كه واردشوندگان بر حوضم بيشتر از سايرين باشد.[3]
    حوض كوثر در كلام امامان معصوم‏:
    اميرمؤمنان، (ع) فرمودند: "حوض كوثر ما مملوّ است و در آن دو نهر مى‏ريزد از بهشت، يكى از چشمه‏ى تسنيم و ديگرى از چشمه‏ى معين".[4]
    و در حديث معتبر، امام صادق (ع) فرمودند: كسى كه به درد آيد دل او از براى مصيبت ما، فرحناك مى‏شود در وقتِ مردن، فرحى كه هرگز از دل او بيرون نمى‏رود تا در حوض كوثر بر ما وارد شود و كوثر خوشحالى مى‏كند؛ چون دوست ما بر او وارد مى‏شود. حتى آن كه به او مى‏چشاند از لذت انواع خوردنى‏ها كه نمى‏خواهد از آن جا به جاى ديگر رود. هر كه از آن يك شربت بياشامد، هرگز تشنه نشده و بعد از آن هيچ گاه تعب نكشد. و آن به سردى كافور و بوى مشك و طعم زنجيل است و از عسل شيرين‏تر و از مسكه نرم‏تر و از آب ديده صاف‏تر و از عنبر خوشبوتر مى‏باشد. واز چشمه‏ى تسنيم بهشت بيرون مى‏آيد. بر نهرهاى بهشت همه مى‏گذرد و بر روى سنگ ريزه‏ى مرواريد و ياقوت جارى مى‏شود و... . و هر ديده‏اى كه در مصيبت ما بگريد، البته شاد و خوشحال گردد به نظر كردن به كوثر، و آب مى‏دهند از آن همه‏ى دوستان ما را، اما به قدر محبت و متابعت ما، از آن لذت مى‏برند و هر كه محبتش بيشتر است، لذتش بيشتر خواهد بود،... .[5]
    شايان ذكر است كه بدون شك دوازده امام معصوم‏ عليهم السلام، همگى در روز قيامت، ساقى حوض كوثرند. چنان كه از احاديث و براهين ظاهر است و سيدالشهداء (ع) فرمودند: "و نحن وُلاة الحوض نسقى وُلاتنا؛ ماييم صاحبان حوض كوثر، سيراب مى‏نماييم دوستان خود را".[6] و همان گونه كه پيامبر (ص) اميد آن داشتند كه وارد شوندگان بر حوضشان بيشتر از سايرين باشند، هر مسلمانى كه نام كوثر و توصيفات آن را مى‏شنود، آرزو مى‏كند كه از وارد شوندگان بر حوض و برنبى (ص) قرار گيرد، لكن روشن است كه اگر اين اميد و رجا واقعى باشد، بايد براى دست يابى به آن كوشيد، و پس از كسب زاد و توشه نيز بايد مراقبت نمود تا اين سرمايه توسط رهزنان و شياطين جنى وانسى، بيرونى و درونى به يغما نرود و يا دچار آفت نشود و إلاّ زحمت‏هاى بر باد رفته و حاصلى از آنان نخواهد چيد و ورود او بر حوض، تبديل به خواب و خيال مى‏شود و دلخوش كردن به خواب و خيال و آماده نشدن و تلاش ننمودن براى تحصيل مطلوب، كارى غافلانه و اميدى بيهوده است.
    اميد آن كه خداوند در دنيا ما را از معارف اهل بيت (ع) و عشق ايشان بهره‏مند و در آخرت در كنار حوض كوثر چشمان ما را از ديدار آنان روشن و جان تشنه‏ى دست ايشان سيراب نمايد. از اين رو در دعاى ندبه مى‏خوانيم: "... واسقنا من حوض جده صلى الله عليه وآله بكاسه و بيده ريّا رويّا هنيئاً سائغاً لاظمأ بعده يا ارحم الراحمين" ]خدايا[ سيراب كن ما را از حوض جدّ امام عصر (عج) به كأس و جام و دست او (امام عصر عجل اللَّه فرجه)، سيراب كامل و گوارايى كه هرگز بعد از او تشنگى نباشد، يا ارحم الراحمين".
    منابع و مآخذ:
    1. خوارزمى، مقتل، ج 2، ص 33.
    2. زمخشرى، محمود بن عمر، كشاف، ج، ص 808 - 806.
    3. طباطبايى، محمد حسين، الميزان، ج20، ص 373 - 370.
    4. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان، ج5، ص 549 - 548.
    5. علامه‏ى مجلسى، بحارالانوار، ج 8، ص 18.
    6. علامه‏ى مجلسى، حق اليقين، ص 453 و 455.
    7. فيض كاشانى، ملا محسن، محجة البيضاء، ج8، ص 353 - 352.
    8. محدث قمى، عباس، مفاتيح الجنان، دعاى ندبه.
    9. مصباح يزدى، محمد تقى، جامى از زلال كوثر، ص 22 - 19.

    [1] ر.ك: مصباح يزدى، محمد تقى، جامى از زلال كوثر، ص 20 - 22 ؛ علامه ی طباطبايى، محمد حسين، تفسير الميزان، ج 20، ص 370، و تفاسير مختلف، ذيل سوره ی كوثر.
    [2] البته اين كه چه رابطه و نسبتى بين "كوثر محمدى" و "كوثر بهشتى" وجود دارد، نياز به تعمّق و بررسى و مجال افزون ترى مى‏باشد. و شايد بتوان گفت عقل و انديشه‏ى انسان‏هاى معمولى از فهم و تصور آن عاجز است.
    [3] ر. ك: فيض كاشانى، محسن، محجة البيضاء، ج 8، ص 352 - 353 و ساير تفاسير ذيل سوره ی كوثر.
    [4] علامه ی مجلسى، حق اليقين،ص 453 ؛ بحارالانوار، ج 8، ص 18.
    [5] علامه ی مجلسى، حق اليقين،ص 455.
    [6]بحارالأنوار، ج45، ص 49



    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  4. #54
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

     Question
    اين كه در كتاب الاهى هر رطبى و يابسى وجود دارد، آيا مراد از كتاب همين قرآن موجود است؟ و مراد از رطب و يابس چيست؟ و چگونه موجوداتى هستند؟

     Reply
    گرچه در برخى ديگر از آيات، "كتاب مبين" ذكر شده و مراد از آن همين "قرآن كريم" است، اما در اين آيه و آيات مشابه كه سند علم الاهى را بيان گرند، مراد از "كتاب مبين" مرحله‏ى علم الاهى به مخلوقات قبل از خلق است كه خود شامل كتب ديگر و الواحى ديگر مى‏شود، لكن كيفيت و كميت آن بر ما مجهول است.
    "رطب و يابس" در اين كريمه كنايه از همه چيز است و خود اشاره به موجودى خاص نیست و از باب اجمال پس از تفصيل ذكر شده‏اند؛ يعنى پس از اين كه مى‏فرمايد: مفاتح غيب تنها نزد او است (و كسى را بر آن اطلاعى نيست مگر آن كه خداوند خود آنها را بر آن مطلع نمايد)، و نيز به هر آنچه در دريا و خشكى مى‏باشد علم دارد و هيچ برگى نمى‏افتد مگر آن كه خدا به آن هم علم دارد،... از زدن مثال‏هاى ريز ديگر صرف نظر فرموده و می گويد (خلاصه) هر تر و خشكى در كتاب مبين مضبوط است و ما به آن علم داريم.

     Creply
    آنچه از آيات قرآن، روايات، بيانات محققان فلاسفه و متكلمان و مفسران مستفاد است، اين است كه "علم الاهى" به سه گونه لحاظ مى‏شود:[1]
    الف: علم خداوند به ذات و صفات خويش و علم خداوند به اقتضاءات ذاتيه خويش. از اين مرحله به "علم ذاتى" تعبير مى‏شود. اين علم به سان خود ذات و صفات ذاتيه، لايتغير مى‏باشد و در اين جا مراد آيه نمى‏باشد.
    ب: علم الاهى به مخلوقات پس از خلق: علم به ريز جزئيات حوادث مخلوقات پس از خلق و آفرينش آنها. اين لحاظ يك لحاظ انتزاعى و نيازمند لحاظ طرفين اضافه؛ يعنى خداوند عالم و حوادث معلومه است و چون طرفينى است اين علم به تبع تغيير و تعدد مخلوقات متعدد و متغير و به تبع زمانمند بودن آنها زمانمند مى‏شود.
    از اين علم به "علم فعلى" تعبير مى‏شود و جزء صفات فعليه محسوب مى‏گردد؛ لكن اين لحاظ نيز در اين جا مراد نمى‏باشد.
    ج: علم به مخلوقات و ريز جزئيات آنها درازل و قبل از خلق؛ يعنى خداوند قبل از آفرينش آسمان و زمين و موجودات آنها و قبل از پيدايش حوادث و اتفاقات آنها، به تمامى مراحل آنها و چگونگى آفرينش و موجوديت و حوادث آنها علم دارد. و اين علم در موجودى فراتر از كل مخلوقات منعكس و متجلى است كه از آن به "كتاب مبين" يا ام الكتاب تعبير مى‏شود و شامل "لوح محفوظ" و لوح محو و اثبات مى‏باشد. پس اين علم داراى دو بخش مى‏شود. بخشى غيب و بخشى به مرور زمان مشهود همه واقع مى‏شوند و برخى ثابت و لايتغيرند و بخشى قابل محو و اثبات هستند.
    پس مراد از كتاب مبين در اين دسته[2] از آيات، سعه‏ى علم الاهى به كل مخلوقات است، قبل از خلقت آنها و فعاليت و تحركات آنها و مراد از رطب و يابس در آيه ی 59 سوره ی انعام (هر تر و خشكى) كل موجودات است كه به نحوى و به اعتبارى تحت يكى از ايندو واقع مى‏شوند.
    رطب و يابس دو نقيض‏اند؛ يعنى هيچ موجود ممكنى نيست مگر اين كه تحت يكى از ايندو مندرج است و هيچ مصداقى يافت نمى‏شود كه تحت هر دو مندرج گردد يا تحت هيچ يك مندرج نباشد؛ پس ذكر ايندو با هم در آيه كنايه از كل موجودات عالم هستى است. از اين رو مصداقى خاص براى ايندو تعيين نمى‏شود، گرچه در برخى روايات[3] مثال‏هايى مانند جنين ساقط شده براى يابس و نوزاد براى رطب و زراعت برداشت شده براى يابس و آنچه هنوز برداشت نشده‏اند براى رطب زده شده‏اند، اما آنها از باب نمونه است.
    لكن در دسته‏اى ديگر[4] از آيات كتاب مبين همان قرآن است، نه آن تجلى گاه خاص علم الاهى به مخلوقات قبل از خلق؛ و تشخيص معنا و مراد آيات نيازمند توجه به سياق آيه و آيات قبل و بعد از آن مى‏باشد. مثلاً در قسم اوّل اشاره به سعه ی علم الاهى دارد، لكن در دسته ی دوم با انزال و وحى و... همراه مى‏باشند.
    لكن در هر دو مورد معناى لغوى كتاب مبين يكى است؛ يعنى كتابى آشكار و روشن كه در آن هيچ گونه خطا و ابهامى وجود ندارد.
    منابع و مآخذ:
    1. قرآن كريم.
    2. مصباح يزدى، محمد تقى، معارف قرآن، ج 1 - 3، ص 182 - 194.
    3. طباطبايى، محمد حسين، ترجمه الميزان، ج 7، ص 176 - 184 - 211 - 212 - 119 - 150 - 417.
    4. قمى مشهدى، محمد بن محمد رضا، كنز الدقايق، ج 4، ص 342 - 344.
    5. طبرسى، ابى على فضل بن حسن، مجمع البيان، ج 2، ص 311.
    6. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج 8 و 9 و 15 و 18.
    7. طيب، سيد عبدالحسين، اطيب البيان ، ص 91 - 92.

    [1] ر.ك: معارف قرآن، ج 1 - 3، ص 186 - 194.
    [2] انعام، 6 ؛ سبأ، 3 ؛ نمل، 75 ؛ هود، 6 ؛ يونس، 61.
    [3] ر.ك: ترجمه ی الميزان، ج 7، ص 212 ؛ كنز الدقايق، ج 7، ص 342 - 344.
    [4] قصص، 2 ؛ نمل، 1 ؛ شعرا، 2 ؛ حجر، 1 ؛ يوسف، 1 ؛ مائده، 15.



    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  5. #55
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

     Question
    آیا همانگونه که برادران یوسف علیه السلام بر او سجده نمودند، سجده ی تعظیم در شریعت حضرت محمد (ص) بر طبق مکتب اهل بیت علیهم السلام اجازه داده شده است ؟

     Reply

    از نظر اسلام و مکتب اهل بیت سجده کامل ترین و زیباترین شکل عبادت است که مخصوص پروردگار متعال است و برای غیر خدا ممنوع است.
    اما سجده بر حضرت یوسف، سجده ی عبادت نبود، بلکه در واقع عبادت خدا بود. چنان که ما به طرف کعبه نماز می گذاریم و به سوی آن سجده می کنیم، ولی هیچ گاه این سجده و نماز برای خانه ی کعبه نیست، بلکه خانه ی کعبه تنها نشانه ای است که با توجه به آن خدا را عبادت می نماییم .

     Creply
    از نظر اسلام و مکتب اهل بیت (ع) توحید بالاترین و با ارزش ترین اصل و مرز بین کفر و ایمان است. نقطه ی مقابل توحید، شرک به خداست که قرآن مجید از آن به عنوان ظلم عظیم[1] و گناه نا بخشودنی[2] تعبیر کرده است.
    توحید دارای چهار شاخه ی اصلی است که عبارت اند از :
    1. توحید در ذات،
    2. توحید در صفات ،
    3. توحید در افعال،
    4. توحید در عبادت،
    توحید در عبادت؛ يعنى تنها بايد خدا را پرستش كرد و غير او شايسته ی عبوديت نيست؛ چرا كه عبادت بايد براى كسى باشد كه كمال مطلق و مطلق كمال است. كسى كه از همگان بى نياز است و بخشنده ی تمام نعمت ها و آفريننده ی همه ی موجودات است و اين صفات جز در ذات پاك او جمع نمى‏شود.
    هدف اصلى از عبادت، راه يافتن به جوار قرب آن كمال مطلق، و هستى بى پايان و انعكاس پرتوى از صفات كمال و جمال او در درون جان است كه نتيجه‏اش فاصله گرفتن از هوى و هوس ها، و روى آوردن به خودسازى و تهذيب نفس است.
    اين هدف جز با عبادت" اللَّه" كه همان كمال مطلق است، امكان ‏پذير نيست. [3]
    عبادت دارای یک معنای وسیع و گسترده است. عبد از نظر لغت به انسانى مى‏گويند كه سر تا پا تعلق به مولا و صاحب خود دارد، اراده‏اش تابع اراده او و خواستش تابع خواست اوست. در برابر او مالك چيزى نيست و در اطاعت او هرگز سستى به خود راه نمى‏دهد.
    و به تعبير ديگر،"عبوديت" اظهار آخرين درجه ی خضوع در برابر معبود است، به همين دليل تنها كسى مى‏تواند معبود باشد كه نهايت انعام و اكرام را كرده است و او كسى جز خدا نيست.
    بنا براين، عبوديت نهايت اوج تكامل يك انسان و قرب او به خدا و نهايت تسليم در برابر ذات پاك اوست.[4]
    عبادت در قرآن مجید به عنوان عامل اساسی خلقت انسان و تمام موجودات عالم امکان شمرده شده است. قرآن در این مورد می فرماید: "تمام جن و انس را جز برای عبادت خلق نکردم".[5]
    به همین دلیل عبادت مختص ذات اوست و خداوند به هیچ یک از موجودات اجازه نداده دیگری را پرستش نماید؛ زیرا پرستش و عبادت غیر خدا بزرگ ترین مصداق شرک است و شرک ظلمی بزرگ و گناهی نا بخشودنی است.
    یکی از کامل ترین و زیباترین صورت ها و قالب های عبادت، سجده است؛[6] زیرا سجده اظهار نهایت درجه ی خضوع و خشوع در برابر معبود است.
    از دیدگاه اسلام سجده برای خداوند مهم ترین عبادت، یا از مهم ترین عبادات است. همان گونه که در روایات آمده، انسان در حال سجده، از هر حال دیگر به خدا نزدیک تر است. پیشوایان بزرگ به خصوص رسول اکرم (ص) و اهل بیت (ع) سجده های طولانی داشتند.[7]
    به همین دلیل از نظر مبانی اسلام سجده برای غیر خدا جایز نیست و در کتب روایی ما بابی با عنوان "عدم جواز السجود لغیر الله" منعقد شده و روایاتی از پیامبر اکرم و امامان معصوم شیعه (ع) در حرمت سجده بر غیر خدا نقل شده است. [8]
    سجده بر حضرت یوسف (ع)
    در قرآن از دو سجده بر غیر خدا یاد شده است. یکی سجده ی ملائکه بر حضرت آدم (ع)[9] و دیگری سجده ی برادران و پدر و مادر حضرت یوسف (ع) بر آن حضرت. از آن جا که هر دو سجده یک نوع است، بنابراین، در این جا فقط به اشکال از سجده ی بر حضرت یوسف (ع) پاسخ می دهیم و حکم سجده ی بر آدم هم روشن می شود.
    قرآن می فرماید: "و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و همگی به خاطر او به سجده افتادند و گفت: پدر، اين تعبير خوابى است كه قبلاً دیدم".[10]
    در این باره احتمالاتی داده شده است:
    1. بعضی از مفسران گفته اند: دو گونه سجده داريم؛ یکی سجده ی عبوديت و پرستش که مختص خداست در مقابل پرستش شمس و اصنام و كواكب و غير اين ها كه مشركان داشتند، دیگری سجده ی تعظيم و احترام كه نسبت به پادشاهان، سلاطين، انبيا، ساير اعاظم و بزرگان ابراز می شود و اين تابع امر و نهى الاهى است. در شريعت اسلام نهى اكيد شده است که این نوع سجده حرام است، ولی شرك نیست. خدای متعال این نوع سجده را در مورد حضرت آدم واجب کرده است و عين اطاعت خداست، لذا شيطان به جهت مخالفت مطرود شد، اما در شريعت ابراهيم و انبيای بنى اسرائيل جايز، بلكه ممدوح بوده است. شاهد بر اين ادعا فرمايش خود پیامبر اکرم (ص) است كه اگر سجده بر غير خدا جايز بود، مي گفتم زن ها به شوهرها سجده كنند. معناى اين جمله آن نيست كه زن ها شوهرهای خود را بپرستند، بلكه به اين نحو (با سجده) به همسران خود تعظيم و احترام کنند.[11]
    2. مقصود آیه این است که به دستور حضرت يوسف (ع) آنان بسیار مورد تکریم قرار گرفتند و در كاخ اختصاصى و بر تخت سلطنتى نشانده شدند، چون يوسف (ع) وارد شد، نوری الاهى که از جمال بديع و دل‏آراى حضرتش متلألأ بود ايشان را خيره و از خود بى‏خود ساخته بود تا حدى كه عنان را از كف داده و بى‏اختيار به خاك افتاده‏اند.
    اما این سجده برای عبادت نبوده، بدليل اين كه سجده به معناى پرستش و عبادت، مخصوص خداست و براى هيچ كس در هيچ مذهبى پرستش غیر خدا جايز نيست. توحيد عبادت كه بخش مهمى از مسئله ی توحيد است كه همه ی پيامبران به آن دعوت نمودند، مفهومش همين است.
    بنا براين، نه يوسف كه پيامبر خدا بود، اجازه مى‏داد كه براى او سجده و عبادت كنند و نه پيامبر بزرگى همچون يعقوب اقدام به چنين كارى مى‏كرد و نه قرآن به عنوان يك عمل شايسته يا حداقل مجاز از آن ياد مى‏نمود.
    بنا براين، سجده ی مزبور براى سجده ی شكر از خدا بود. همان خدايى كه اين همه موهبت و مقام عظيم به يوسف داد و مشكلات و گرفتاري هاى خاندان يعقوب را بر طرف نمود. در اين صورت سجده در عين اين كه براى خدا بود چون به خاطر عظمت موهبت يوسف انجام گرفته است، تجليل و احترام براى او نيز محسوب مى‏شد و از اين نظر ضمير در" له" كه مسلما به يوسف باز مى‏گردد، با اين معنا به خوبى سازگار خواهد بود.
    صاحب تفسیر نمونه می گوید:این معنا نزديك تر به نظر مى‏رسد، بخصوص اين كه در روايات متعددى كه از ائمه (ع) نقل شده مى‏خوانيم : سجود آنها به عنوان عبادت براى پروردگار بود.
    در بعضى از احاديث ديگر مى‏خوانيم‏: سجده ی برادران یوسف به عنوان اطاعت پروردگار و تحيت و احترام به يوسف بوده است.
    همان گونه كه در داستان آدم نيز، سجده براى خداوند بزرگى بوده است كه چنين موجود بديعى را آفريد. این سجده در عين عبادت خدا بودن، دليلى است بر احترام و عظمت مقام آدم. اين درست به آن مي ماند كه شخصى كار بسيار مهم و شايسته‏اى انجام دهد و ما به خاطر آن براى خدايى كه چنين بنده‏اى را آفريده است، سجده كنيم كه هم سجده براى خداست و هم براى احترام اين شخص.[12]
    3. منظور از سجده مفهوم وسيع آن؛ يعنى خضوع و تواضع است؛ زيرا سجده هميشه به معناى معروفش نمى‏آيد، بلكه به معناى هر نوع تواضع نيز گاهى آمده است، لذا بعضى از مفسران گفته‏اند كه تحيت و تواضع متداول در آن روز خم شدن و تعظيم بوده است و منظور از سجود در آيه ی فوق همين است. ولى با توجه به جمله ی "خروا" كه مفهومش بر زمين افتادن است، چنين بر مى‏آيد كه سجود آنها به معناى انحنا و سر فرود آوردن نبود. [13]
    4. بعضى ديگر از مفسران بزرگ گفته‏اند: عبادت، عبارت از آن است كه بنده، خود را در مقام عبوديت در آورد و عملا بندگى و عبادت خود را اثبات هم بكند و همواره بخواهد كه در بندگى ثابت بماند.
    بنا براين، فعل عبادى بايد فعلى باشد كه صلاحيت براى اظهار مولويت مولى، يا عبديت عبد را داشته باشد. مانند سجده و ركوع كردن و يا جلو پاى مولا بر خواستن، يا پشت سر او راه رفتن، و ... هر چه اين صلاحيت بيشتر باشد، عبادت بيشتر و عبوديت متعين‏تر مي شود و از هر عملى در دلالت بر عزت مولويت و ذلت عبوديت، روشن‏تر و واضح‏تر، دلالت سجده است؛ زیرا كه در سجده بنده به خاك مى‏افتد و روى خود را به خاك مى‏گذارد، اما سجده ی عبادت ذاتى نيست، بلكه قصد عبادت لازم دارد، پس اگر در سجده‏اى مانعى تصور شود، ناگزير از جهت نهى شرعى، يا عقلى خواهد بود و آنچه در شرع و يا عقل ممنوع است، اين است كه انسان با سجده ی خود براى غير خدا، بخواهد براى آن غير اثبات ربوبيت كند، اما اگر منظورش از سجده صرف تحيت و يا احترام او باشد، بدون اين كه ربوبيت براى او قائل باشد، بلكه صرفا منظورش انجام يك نحو تعارف و تحيت باشد و بس، در اين صورت نه دليل شرعى بر حرمت چنين سجده‏اى هست و نه عقلى.
    چيزى كه هست ذوق دينى، كه مردم متدين آن را از انس ذهن به ظواهر دين كسب كرده‏اند، اقتضاء مى‏كند كه به طور كلى اين عمل را به خدا اختصاص دهند و براى غير خدا هر چند از باب تعارف و تحيت باشد، به خاك نيفتند. اين ذوق قابل انكار نيست، لكن چنين هم نيست كه هر عملى را كه به منظور اظهار اخلاص در باره ی خدا مى‏آوريم، آوردن آن عمل در باره ی غير خدا ممنوع‏ باشد.[14]
    سجود يعقوب و برادران و مادرشان براى خدا بوده، اما يوسف همچون كعبه، قبله بوده است، لذا در تعبيرات عرب گاهى گفته مى‏شود: "فلان كس به سوى قبله نماز خواند".
    هم چنان كه ما خدا را عبادت مى‏كنيم و كعبه را قبله خود مى‏گيريم و نماز و عبادت را بدان سو انجام می دهیم، پس با سجده در مقابل كعبه، خدا عبادت مى‏شود نه كعبه و معلوم است كه آیت خدا از آن نظر كه آيه و نشانه است، از خودش استقلالى ندارد و اگر سجده شود، جز صاحب نشانه؛ يعنى خدا عبادت نشده است.[15]
    با توجه به مطالب گذشته روشن می شود که در اسلام به غیر از سجده ی معهود که بر خدا بیان شده، سجده ی دیگری حتی برای تعظیم و احترام وجود ندارد.
    به طوری که در بعضی روایات آمده که بعضی از اصحاب پیامبر درخواست نمودند که ایشان را سجده نمایند، آن حضرت در پاسخ فرمود: لَا بَلِ اسْجُدُوا لِلهِ،[16] نه بلکه فقط برای خدا به سجده بیافتید.
    در ذیل توجه شما را به فتاوای مراجع عظام تقلید جلب می کنیم:
    دفتر حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی):
    سجده كردن برای غير خداوند متعال حرام می.باشد و بعضی از مردم عوام كه در مقابل قبر ائمه ی اطهار (ع) پيشانی را به زمين ‏می.گذارند، اگر برای شكر خداوند متعال باشد، اشكال ندارد و گرنه حرام است.‏
    دفتر حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی (ره):
    تعظيم و سجده در مقابل غير خدا جايز نيست و سجده ی يعقوب و فرزندانش نيز سجده ی شکر براي خداوند تعالي بوده است. در همين مورد به عروة الوثقاي مرحوم سيد يزدي مراجعه کنيد.
    دفتر حضرت آیت الله العظمی سیستانی (مدظله العالی):
    سجده براى غير خدا جايز نيست. در مورد خاص حضرت يوسف (ع) مي توانيد به تفاسير معتبرى مانند (الميزان) علامه طباطبائى (ره) رجوع كنيد.
    دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدظله العالی):
    معروف در میان علما و مفسران این است که آنها به خاطر عظمتی که خدا به یوسف داده بود، برای خدا سجده کردند که نوعی سجده شکر است.

    [1] لقمان ،13، "وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ".
    [2]نساء ، 48، "إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ به وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ".
    [3]تفسير نمونه، ج‏ 27، ص 447.
    [4] تفسير نمونه، ج ‏22، ص 387.
    [5]ذاریات، 56 ، "وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ".
    [6] گرچه هر سجده ای عبادت نیست؛ یعنی این گونه نیست که سجده عبادت ذاتى باشد و به جز عبادت هيچ عنوانى ديگر بر آن منطبق نباشد. نک: ترجمه ی الميزان، ج‏1، ص190.
    [7] مکارم شیرازی، شیعه پاسخ می گوید، چاپ سوم، 1385 ش، ص 143.
    [8]وسائل الشيعة، مؤسسه ی آل البيت (ع)، قم، 1409 هجرى قمرى، ج 6، ص 385.
    [9] نک: نجمى، هاشم زاده هريسى‏، بيان در مسائل قرآن، ص620.
    [10]یوسف، 100، "وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ يا أَبَتِ هذا تَأْوِيلُ رُءْيايَ".
    [11] طيب، سيد عبد الحسين‏، اطيب البيان في تفسير القرآن، ج ‏7، ص 280.
    [12] تفسير نمونه، ج ‏10، ص 82.
    [13]تفسير نمونه، ج‏10، ص 82.
    [14] ترجمه ی الميزان، ج ‏1، ص 189و 190.
    [15]تفسير الميزان و تفسير فخر رازى ذيل آيه ی مورد بحث؛ ترجمه ی الميزان، ج ‏11، ص 33.
    [16]مستدرك الوسائل، مؤسسه ی آل البيت (ع)، قم، 1408 هجرى قمرى، ج 4، ص 480.


    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  6. #56
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

     Question
    در مورد آیات مشهور به غرانیق توضیح دهید که در آنها این طور گفته می شود که پیغمبر گول شیطان را خورده و از بتها تعریف کرده است ؟ اگر سندیت ندارد از کجا این افسانه پیدا شده است؟

     Reply

    افسانه غرانيق ساخته و پرداخته دشمنان و مخالفان بي خبری است كه براى تضعيف موقعيت قرآن و پيامبر (ص) چنين حديث بى اساسی را جعل كرده‏اند. آنها در این افسانه گفته اند: پيامبر خدا (ص) در مكه مشغول خواندن سوره" النجم" بود، چون به آياتى كه نام بتهاى مشركان در آن بود یعنی: "أَ فَرَءَيْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى‏ وَ مَنَوةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى" رسيد، (نعوذ بالله) شيطان اين دو جمله را بر زبان او جارى ساخت که: «تلك الغرانيق العلى، و ان شفاعتهن لترتجى»! یعنی: «اينها پرندگان زيباى بلند مقامى هستند و از آنها اميد شفاعت است»! ، در اين هنگام پيامبر (ص) سجده كرد و آنها هم سجده كردند، جبرئيل نازل شد و به پيامبر(ص) اخطار كرد كه اين دو جمله را من‏ براى تو نياورده بودم، اين از القائات شيطان بود.
    قرائن و شواهد فراوانی نشان مى‏دهد كه اين يك حديث مجعول و ساختگى است. لذا تمام محققان اسلامى اعم از شيعه و اهل تسنن اين حديث را قويا نفى و آنرا به جعل جاعلين نسبت داده‏اند.

     Creply
    پیرامون افسانه ساختگى غرانيق در بعضى از كتب اهل سنت روايات عجيبى از ابن عباس نقل شده از جمله این كه: پيامبر خدا (ص) در مكه مشغول خواندن سوره" النجم" بود، چون به آياتى كه نام بتهاى مشركان در آن بود رسيد که: "أَ فَرَءَيْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى‏ وَ مَنَوةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى" یعنی: به من خبر دهيد آيا بتهاى «لات» و «عزّى» و «منات» كه سوّمين آنهاست (دختران خدا هستند) ؟.[1]‏ در اين هنگام شيطان اين دو جمله را بر زبان او جارى ساخت: «تلك الغرانيق العلى، و ان شفاعتهن لترتجى»! یعنی: «اينها پرندگان زيباى بلند مقامى هستند و از آنها اميد شفاعت است»![2].
    در اين هنگام مشركان خوشحال شدند و گفتند: « محمد (ص) تا كنون نام خدايان ما را به نيكى نبرده بود»، در اين هنگام پيامبر (ص) سجده كرد و آنها هم سجده كردند، جبرئيل نازل شد و به پيامبر(ص) اخطار كرد كه اين دو جمله را من‏ براى تو نياورده بودم، اين از القائات شيطان بود در اين موقع آيات مورد بحث (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ ...) نازل گرديد و به پيامبر(ص) و مؤمنان هشدار داد[3]!
    گر چه جمعى از مخالفان اسلام براى تضعيف برنامه‏هاى پيامبر (ص) به گمان اينكه دستاويز خوبى پيدا كرده‏اند اين قضيه را با آب و تاب فراوان نقل كرده و شاخ و برگهاى زيادى به آن داده‏اند. ولى قرائن فراوان نشان مى‏دهد كه اين يك حديث مجعول و ساختگى است كه براى بى اعتبار جلوه دادن قرآن و كلمات پيامبر اسلام (ص)، به وسيله شيطان‏صفتان جعل شده است زيرا:
    اولا: به گفته ی محققان، راويان اين حديث افراد ضعيف و غير موثقند، و صدور آن از ابن عباس نيز به هيچ وجه معلوم نيست، و به گفته" محمد بن اسحاق" اين حديث از مجعولات زنادقه مى‏باشد و او كتابى در اين باره نگاشته است .[4]
    ثانيا: احاديث متعددى در مورد نزول سوره نجم و سپس سجده كردن پيامبر و مسلمانان در كتب مختلف نقل شده، ولی در هيچ يك از اين احاديث سخنى از افسانه غرانيق نيست، و اين نشان مى‏دهد كه اين جمله بعدا به آن افزوده شده است.[5]
    ثالثا: آيات آغاز سوره نجم صريحا اين خرافات را ابطال مى‏كند آنجا كه مى‏گويد:" پيامبر (ص) از روى هواى نفس سخن نمى‏گويد آنچه مى‏گويد تنها وحى الهى است" [6] اين آيه با افسانه فوق چگونه سازگار است؟
    رابعا: آياتى كه بعد از ذكر نام بتها در اين سوره آمده، همه در بيان مذمت‏ بتها و زشتى و پستى آنها است و با صراحت مى‏گويد: اينها اوهامى است كه شما با پندارهاى بى اساس خود ساخته‏ايد و هيچگونه كارى از آنها ساخته نيست. قرآن می فرماید:" اينها فقط نامهايى است كه شما و پدرانتان بر آنها گذاشته‏ايد (نامهايى بى‏محتوا و اسمهايى بى مسمّى)، و هرگز خداوند دليل و حجتى بر آن نازل نكرده آنان فقط از گمانهاى بى‏اساس و هواى نفس پيروى مى‏كنند در حالى كه هدايت از سوى پروردگارشان براى آنها آمده است!. [7]
    با اين مذمتهاى شديد چگونه ممكن است چند جمله قبل از آن، مدح بتها شده باشد بعلاوه قرآن صريحا يادآور شده كه خدا تمامى آن را از هر گونه تحريف و انحراف و تضييع حفظ مى‏كند چنان كه در آيه شریفه مى‏خوانيم:" ما قرآن را نازل كرديم و ما بطور قطع نگهدار آنيم!".[8]
    خامسا: مبارزه پيامبر (ص) با بت و بت پرستى يك مبارزه آشتى ناپذير و پى‏گير و بى وقفه از آغاز تا پايان عمر او بوده است، پيغمبر اکرم (ص) در عمل نشان دادند كه هيچگونه سازش و انعطافى در مقابل بت و بت پرستى- حتى در سخت ترين حالات- از خود نشان ندادند!!با این وصف چگونه ممكن است چنين الفاظى بر زبان مباركشان جارى شود؟
    سادسا: حتى آنها كه پيامبر اسلام (ص) را از سوى خدا نمى‏دانند و مسلمان نيستند او را انسانى متفكر و آگاه و مدبر مى‏دانند كه در سايه تدبيرش به بزرگترين پيروزيها رسيد. آيا چنين كسى كه شعار اصليش لا اله الا اللَّه و مبارزه آشتى ناپذير با هر گونه شرك و بت پرستى بوده، و عملا نشان داده است كه در ارتباط با مساله بتها حاضر به هيچگونه سازشى نيست، چگونه ممكن است برنامه اصلى خود را رها كرده و از بتها اين چنين تجليل به عمل آورد؟!
    از مجموع اين بحث بخوبى روشن مى‏شود كه افسانه غرانيق ساخته و پرداخته دشمنان ناشى و مخالفان بي خبر است كه براى تضعيف موقعيت قرآن و پيامبر (ص) چنين حديث بى اساسی را جعل كرده‏اند. لذا تمام محققان اسلامى اعم از شيعه و اهل تسنن اين حديث را قويا نفى و تضعيف كرده‏اند و به جعل جاعلين نسبت داده‏اند.[9]
    البته بعضى از مفسران توجيهى براى اين حديث ذكر كرده‏اند كه تنها بر فرض ثبوت اصل حديث، قابل ذکر است و آن اينكه پيامبر اسلام (ص) آيات قرآن را آهسته و با تانى مى‏خواند، و گاه در ميان آن لحظاتى سكوت مى‏كرد، تا دلهاى مردم آن را بخوبى جذب كند، هنگامى كه مشغول تلاوت آيات سوره نجم بود و به آيه" أَ فَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى‏" رسيد بعضى از شيطان صفتان (مشركان لجوج) از فرصت استفاده كرده و جمله" تلك الغرانيق العلى و ان شفاعتهن لترتجى" را در اين وسط با لحن مخصوصى سر دادند تا هم دهن كجى به سخنان پيامبر (ص) كنند و هم كار را بر مردم مشتبه سازند، ولى آيات بعد به خوبى از آنها پاسخ گفت و بت پرستى را شديدا محكوم كرد."[10]
    از اينجا روشن مى‏شود اين كه بعضى خواسته‏اند داستان غرانيق را نوعى انعطاف از ناحيه پيامبر (ص) نسبت به بت پرستان به خاطر سرسختى آنها و علاقه پيامبر(ص) به جذب آنان به سوى اسلام بدانند و از اين راه تفسير كنند، مرتكب اشتباه بزرگى شده‏اند، و نشان مى‏دهد كه اين توجيه‏گران، موضع اسلام و پيامبر(ص) را در برابر بت و بت پرستى درك نكرده‏اند و مدارك تاريخى معتبری که مى‏گويد دشمنان هر بهايى را حاضر شدند به پيامبر (ص) در اين زمينه بپردازند و او قبول نكرد و ذره‏اى از برنامه خود عدول ننمود را نديده‏اند، و يا عمدا تجاهل مى‏كنند.[11]

    [1]النجم،19و20.
    [2] غرانيق جمع غرنوق (بر وزن مزدور) يك نوع پرنده آبى سفيد يا سياه رنگ است و به معانى ديگر نيز آمده است (قاموس اللغة).
    [3]در الميزان ذيل آيات مورد بحث، اين حديث از جماعتى از حفاظ اهل سنت از جمله ابن حجر نقل شده است.
    [4]تفسير كبير فخر رازى جلد 23 صفحه 50.
    [5]همان مدرك.
    [6]النجم،3و4، وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى‏.
    [7]النجم،23،إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى‏.
    [8]حجر،9،"إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ".
    [9]مجمع البيان، تفسير فخر رازى، قرطبى، فى ظلال، تفسير صافى، روح المعانى و الميزان و تفسيرهاى ديگر ذيل آيات مورد بحث.
    [10]تفسير" قرطبى" جلد 7 ص 4474" مرحوم طبرسى" در" مجمع البيان" نيز آن را به عنوان يك احتمال آورده است.
    [11]به نقل از تفسير نمونه، ج‏14، ص 142- 145.


    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  7. #57
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

     Question
    دیدگاه قرآن کریم در مورد رفتار مسالمت آمیز مسلمانان با پیروان ادیان دیگر چیست؟

     Reply

    «هم زیستی مسالمت آمیز مذهبی» یک فکر اصیل اسلامی است و آیات متعددی از قرآن کریم، به صورت های گوناگون، با صراحت کامل، بدان سفارش نموده اند. از نظر قرآن کریم، جنگ مذهبی و ستیز به خاطر اختلافات عقیده به صورتی که در برخی از مذاهب دیگر دیده می شود – مانند جنگ های صلیبی مسیحیت – معنا ندارد. کینه توزی و دشمنی نسبت به پیروان ادیان دیگر ممنوع، و در پیش گرفتن روش های اهانت آمیز نسبت به دیگران، یک روش غیر دینی است.
    قرآن کریم برای تأمین هم زیستی مسالمت آمیز راه های گوناگونی را سفارش نموده است که مهم ترین آنها عبارتند از:
    1. آزادی عقیده و فکر
    2. توجه به اصول مشترک
    3. نفی نژاد پرستی
    4. گفت و گوی مسالمت آمیز
    5. استقبال از پیشنهاد صلح
    6. پذیرش حقوق اقلیت ها
    7. به رسمیت شناختن انبیا و كتب آسمانی
    8. صلح بین المللی
    9. مبارزه با توهمات برتری جویانۀ ادیان دیگر
    10. تعاون در مسائل بین المللی

     Creply
    «هم زیستی مسالمت آمیز مذهبی» یک فکر اصیل اسلامی است و آیات متعددی از قرآن کریم، به صورت های گوناگون، با صراحت کامل، بدان سفارش نموده اند؛ در حالی که در چهارده قرن قبل، مفهوم «هم زیستی» مذهبی برای بشر کاملاً شناخته شده نبود.
    از نظر قرآن کریم، جنگ مذهبی و ستیز به خاطر اختلافات عقیده به صورتی که در برخی از مذاهب دیگر دیده می شود – مانند جنگ های صلیبی مسیحیت – معنا ندارد. کینه توزی و دشمنی نسبت به پیروان ادیان دیگر ممنوع، و در پیش گرفتن روش های اهانت آمیز نسبت به دیگران، یک روش غیر دینی است.
    قرآن کریم گروهی از مسیحیان و یهودیان را یاد می کند که راه تمسخر و تکفیر را نسبت به هم دیگر در پیش گرفته، با تحقیر، اهانت و پای مال نمودن حقوق انسانی یکدیگر، همواره آتش جنگ و اختلاف را شعله ور می سازند:
    یهود گفتند: نصرانی ها بر حق نیستند و نصرانی ها گفتند: یهود بر حق نیستند؛ حال آن که اینان کتاب را تلاوت می کردند؛ کسانی هم که از حق چیزی نمی دانند، سخنی همانند سخن ایشان گفتند. سرانجام خداوند در روز قیامت در آنچه در اختلاف داشتند بین آنها داوری خواهد کرد. [1]
    قرآن کریم برای تأمین هم زیستی مسالمت آمیز راه های گوناگونی را سفارش نموده است که مهم ترین آنها عبارتند از:
    1. آزادی عقیده و فکر
    در بعضی از آیات قرآن کریم، بر اصل «آزادی عقیده» تأکید شده است؛ یعنی اساساً طبیعت اعتقادات قلبی و مسائل وجدانی به گونه ای است که در آنها اکراه و اجبار جایی ندارد.
    «در کار دین اکراه روا نیست، چرا که راه از بی راهه به روشنی آشکار شده است.» [2]
    «اگرچه پروردگارت می خواست، تمامی اهل زمین – بدون این که اختیاری داشته باشند – ایمان می آوردند، پس آیا تو مردم را به اکراه وا می داری که مؤمن شوند؟»[3]
    پیامبر مأمور به ابلاغ دستورهای الهی است، خواه مخالفان ایمان بیاورند یا نه: «و بگو: این حق از سوی پروردگارتان است، پس هر کس می خواهد ایمان بیاورد و هر کس می خواهد کفر ورزد.» [4]
    «و اگر خداوند می خواست، شرک نمی ورزیدند، ولی تو را نگهبان آنان نگماشته ایم و تو کارساز آنان نیستی.» [5]
    ایمان به خدا و مبانی اسلام هیچ گاه نمی تواند تحمیلی باشد، بلکه تنها راه نفوذ آن در فکر و روح، منطق و استدلال است. مهم این است که حقایق و دستورهای الهی بیان شود تا مردم آن را درک کنند و با اراده و اختیار خویش آن را بپذیرند.
    بعد دیگر آزادی، «آزادی فکر و اندیشه» است. قرآن کریم در آیات متعددی انسان را به تعقل و تدبر و اندیشه در جهان هستی فرا می خواند و از او می خواهد که با نیروی عقل، منافع و مضار خویش را بشناسد و در جهت کمال و آزادی از هرگونه اسارت، پلیدی و گمراهی قدم بردارد.
    «زود است که ما آیات خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان هویدا گردانیم، تا آشکار شود که آن حق است؛ آیا کافی نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟»[6]
    «و در زمین، نشانه هایی برای اهل یقین و نیز در وجود شما است؛ آیا به چشم بصیرت نمی نگرید؟»[7]
    2. توجه به اصول مشترک
    اسلام آیینی است که از زمان پیدایش خود با شعار هم زیستی مسالمت آمیز دعوت خویش را به جهانیان عرضه نموده است و این آیین خطاب به «اهل کتاب» چنین می گوید:
    «بگو ای اهل کتاب بیایید تا بر سخنی که بین ما و شما یکسان است بایستیم که جز خداوند را نپرستیم و برای او هیچ گونه شریکی نیاوریم و هیچ کس از ما دیگری را به جای خداوند به خدایی برنگیرد؛ و اگر رویگردان شدند، بگویید: شاهد باشید که ما فرمانبرداریم.» [8]
    این آیه از آیات مهمی است که اهل کتاب را به سوی وحدت دعوت می نماید. استدلال این آیۀ شریفه با استدلال در آیات سابق تفاوت دارد. آیات سابق بر این آیه، به طور مستقیم به سوی اسلام دعوت کرده اند، ولی در این آیه به نقطه های مشترک بین «اسلام» و «اهل کتاب» توجه شده است.
    قرآن به مسلمانان می آموزد که اگر کسانی حاضر نبودند در تمام اهداف مقدستان با شما همکاری کنند، از پا ننشینید و بکوشید حداقل در قسمتی که با شما اهداف مشترک دارند همکاری آنها را جلب کنید و آن را پایۀ پیشبرد اهداف مقدستان قرار دهید.[9]
    3. نفی نژاد پرستی
    قرآن کریم، هرگونه تفکر نژادپرستانه را محکوم نموده است و همۀ انسان ها را فرزند یک پدر و مادر و قهراً فاقد برتری نژادی، قومی و مذهبی می داند.
    «های ای مردم! همانا شما را از یک مرد و یک زن آفریدیم و به هیأت اقوام و قبایلی درآوردیم تا با یکدیگر انس و آشنایی یابید؛ بی گمان گرامی ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست؛ خداوند دانای آگاه است.» [10]
    یکی از اصول مهم هم زیستی مسالمت آمیز، تساوی و برابری انسان ها است؛ زیرا نژادپرستی، خود برتربینی و تحقیر ملت ها و مذاهب دیگر، موجب مشکلات فراوانی برای جامعۀ بشری شده است. جنگ جهانی اول و دوم نمونۀ بارز این مشکلات است.
    تفاوت در رنگ، نژاد و ملیت، مایۀ فضیلت کسی بر دیگری نیست. از نظر قرآن، اختلاف زبان ها و رنگ ها از آیات و نشانه های الهی و وسیله ای برای شناخت افراد و اشخاص از یکدیگر است؛ اگر همۀ انسان ها یک شکل، یک رنگ و دارای قد و قوارۀ یکسان باشند، زندگی دچار مشکل و هرج و مرج می گردد.
    از نظر قرآن کریم، انسان ها نسبت به یکدیگر فضیلتی جز به تقوا و پرهیزگاری ندارند و مجموعۀ انسان ها، «خانوادۀ بشری» و «امت واحد» را تشکیل می دهند:
    «در آغاز مردم امت یگانه ای بودند، آن گاه خداوند پیامبران را مژده آور و هشدار دهنده برانگیخت، و با آنان، به حق، كتاب آسمانی فرستاد، تا در میان مردم در آن چه اختلاف می ورزند داوری كند ...» [11]
    بسیاری از آیات قرآن كریم خطاب به جمیع بشر است؛ مانند «یا بنی آدم»[12] و «یا ایها الانسان»[13]. این خطاب ها و تعبیرها به این اشاره دارد كه انسانیت یک معنای مشترک بین تمام ساکنین زمین است. افراد مناطق مختلف از حیث انسانیت هیچ فرقی با یك دیگر ندارند. بشر در طول تاریخ از حیث زبان، رنگ،. نژاد و ... مختلف بوده است، ولی از نظر اسلام، همه فرزندان یك پدر و مادر (آدم و حوا) هستند و این تفاوت ها در انسانیت انسان خدشه ای وارد نمی سازد.[14]
    4. گفت و گوی مسالمت آمیز
    قرآن كریم به مسلمانان دستور اكید می دهد كه با «جدل احسن» و «گفت و گوی مسالمت آمیز» با اهل كتاب سخن بگویند و روابط خود را بر اساس «اصول مشترك» قرار دهند.
    «و با اهل كتاب، جز به شیوه ای كه نیكوتر است مجادله نكنید، مگر كسانی از آنها كه مركتب ظلم و ستم شده اند؛ و بگویید به آنچه بر ما و ـ به آن چه ـ بر شما نازل شده ایمان آورده ایم و خدای ما و شما یكی است و ما همه فرمان بردار اوییم.» [15]
    در آیات پیش تر سخن از نحوۀ برخورد با «بت پرستان» لجوج و جاهل بود، كه به مقتضای حال با آنها سخن می گفت، ولی در این آیه سخن از مجادله و گفت و گوی ملایم تر با «اهل كتاب» است؛ زیرا آنها حداقل، بخشی از دستورهای انبیا و كتب آسمانی را شنیده بودند و آمادگی بیش تری برای شنیدن آیات الهی داشتند.
    قرآن مجید به مسلمانان دستور می دهد كه از دشنام دادن به كافران و بت پرستان پرهیز نمایند؛ زیرا آنها هم در مقابل، به همین روش متوسل خواهند شد:
    «شما مؤمنان، به كسانی كه غیر خدا را می خوانند دشنام ندهید،.تا مبادا آنها نیز از روی ظلم و جهل خدا را دشنام دهند، این چنین عمل هر امتی را زینت دادیم، پس بازگشت آنها به سوی پروردگارشان است و آنها را از آن چه عمل می كردند آگاه می سازد (و پاداش و كیفر می دهد).» [16]
    از آن جا كه بیان دستورات اسلام، همراه با منطق، استدلال و شیوه های مسالمت آمیز است،. به برخی از مؤمنان كه از روی ناراحتی شدید نسبت به «مسئلۀ بت پرستی» به بت های مشركان دشنام می دادند، سفارش اكید می كند كه از ناسزا گفتن پرهیز نمایند؛ اسلام رعایت اصول ادب، عفت و نزاكت در بیان را، حتی در برابر خرافی ترین و بدترین ادیان، لازم می شمارد؛ زیرا هر گروه و ملتی، نسبت به عقاید و اعمال خویش تعصب دارد. ناسزا گفتن و برخورد خشن موجب می شود كه آنها در عقاید خود سخت تر شوند.
    5. استقبال از پیشنهاد صلح
    «... پس هر گاه از جنگ با شما كناره گرفتند و تسلم شدند، در این صورت،. خداوند راهی برای شما بر علیه آنها نگشوده است.» [17]
    دو قبیله در میان قبایل عرب به نام «بنی ضمره» و «اشجع» وجود داشت؛ قبیلۀ بنی ضمره با مسلمانان پیمان ترك تعرض بسته بودند و طایفۀ اشجع نیز با بنی ضمره هم پیمان بودند...
    پس از مدتی مسلمانان با خبر شدند كه طایفه اشجع كه هفتصد نفر بودند، به سركردگی مسعود بن رجیله به نزدیكی مدینه آمده اند. پیامبر اكرم (ص) نمایندگانی نزد آنها فرستاد تا از هدف مسافرت شان مطلع گردد، آنها اظهار داشتند: آمده ایم «قرار داد ترك مخاصمه» با محمد (ص) ببندیم. پیامبر اكرم (ص) وقتی چنین دید، دستور داد مقدار زیادی خرما به عنوان هدیه برای آنها ببرند؛ سپس با آنها تماس گرفت و آنها اظهار داشتند كه ما نه توانایی مبارزه با دشمنان شما را داریم،. چون تعداد ما كم است؛ و نه قدرت و تمایل به مبارزه با شما را داریم، زیرا محل ما به شما نزدیك است؛ لذا آمده ایم با شما «پیمان ترك تعرض» ببندیم. در این هنگام، آیات فوق نازل شد و دستور لازم در این زمینه را به مسلمانان داد.[18]
    6. پذیرش حقوق اقلیت ها
    هیچ دینی همانند دین اسلام، ضامن آزادی و حافظ شرف و حقوق ملی اقلیت ها نیست. اسلام عدالت اجتماعی كامل را در كشور اسلامی، نه تنها برای مسلمانان، بلكه برای تمام ساكنان سرزمین خود ـ با وجود اختلاف مذهب،. نژاد، زبان و رنگ ـ تأمین می كند و این یكی از مزایای بزرگ عالم انسانیت است كه هیچ مذهب و قانونی، غیر از اسلام نمی تواند به این آرمان تحقق بخشد.
    اقلیت های مذهبی با انعقاد «پیمان ذمه» و اكتساب تابعیت می توانند در كشور آزادانه زندگی كنند و همانند مسلمانان از حقوق اجتماعی و امنیت داخلی و خارجی بهره مند گردند.
    قرآن كریم با صراحت، سیاست كلی اسلام را دربارۀ مراعات حقوق ملل و سایر مذاهب بیگانه چنین بیان می كند:
    «خداوند شما را از كسانی كه با شما در كار دین كارزار نكرده اند، و شما را از خانه و كاشانه تان آواره نكرده اند، از این كه در حقشان نیكی كنید و با آنان دادگرانه رفتار كنید، نهی نمی كند؛ بی گمان خداوند دادگران را دوست دارد.» [19]
    پس اسلام اجازه می دهد كه اقلیت های مذهبی و مخالفان اسلام در جامعۀ اسلامی زندگی كنند و از حقوق انسانی برخوردار گردند؛ مشروط به این كه مزاحمتی برای اسلام و مسلمانان نداشته باشند. و بر ضد آنها كاری صورت ندهند.
    در آیۀ دیگر می فرماید:
    «خداوند فقط شما را از دوست داشتن كسانی كه با شما در كار دین كارزار كرده اند، و از خانه و كاشانه تان آواره كرده اند و برای راندنتان ـ با دیگران ـ هم دستی كرده اند، نهی می كند و هر كس دوستشان بدارد از ستمكاران ـ مشركان ـ است.» [20]
    با توجه به این دو آیه، سیاست كلی اسلام دربارۀ اقلیت مذهبی و مخالفان اسلام چنین است: مادامی كه اقلیت ها به حقوق مسلمانان تجاوز نكنند و بر ضد اسلام و مسلمانان توطئه ننمایند، در كشور اسلامی كاملاً آزادند و مسلمانان وظیفه دارند با آنها به عدالت و نیكی رفتار كنند؛ ولی اگر بر ضد اسلام و مسلمانان، با كشورهای دیگر هم كاری داشته باشند، مسلمانان موظف اند مانع فعالیت آنها شوند و هرگز آنها را دوست خود ندانند.
    در اسلام، آزادی و احترام اقلیت های مذهبی به مقداری است كه اگر كسی از «اهل ذمّه» كاری كه در دین آنها جایز است ولی در شرع اسلام حرام است ـ مانند شراب خواری ـ انجام دهد، كسی متعرض آنها نمی شود؛ البته تا زمانی كه به آن عمل تظاهر ننماید. اگر به آن عمل تظاهر نماید، به عنوان نقض «قانون تحت الحمایه» مورد بازخواست قرار می گیرد و اگر عملی انجام دهد كه در دین آنها نیز حرام محسوب می شود، مانند: زنا، لواط و ... از نظر حقوق با مسلمانان هیچ تفاوتی ندارد و قاضی حق دارد كه «حدّ» را بر آنها جاری سازد؛ اگر چه می تواند آنها را به ملت خود تحویل دهد تا طبق قوانین مذهبی خودشان مجازات شوند.[21]
    طبق فقه اسلامی اگر دو نفر از اهل ذمّه مرافعۀ خود را پیش قاضی مسلمانان ببرند، قاضی مخیر است كه طبق حكم اسلام قضاوت نماید و یا این كه از آنها اعراض نماید. قرآن كریم در این باره می فرماید:
    «اگر از اهل كتاب برای رفع مرافعه به تو مراجعه كنند، پس میان آنان حكم كن، یا از آنان اعراض نما.» [22]
    البته منظور این نیست كه پیامبر (ص) تمایلات شخصی را در انتخاب یكی از این دو راه دخالت دهد، بلكه منظور این است كه شرایط و اوضاع را در نظر بگیرد، چنانچه مصلحت بود دخالت و حكم كند و گرنه صرف نظر نماید.[23] در این میان می توان یكی از مصالح را رعایت تعاملات و روابط اهل كتاب با مسلمانان دانست. از این آیه استفاده می شود كه هم زیستی مسلمانان یا اهل كتاب، تا حدی بود كه آنان برای قضاوت نزد پیامبر اسلام (ع) می آمدند. عدالت همیشه و با هر گروه، یك ارزش است. اگر حاكم یا دولت اسلامی برای داوری و میانجی گری انتخاب شد، باید عدالت را رعایت كند و نباید مسائل نژادی منطقه ای، تعصب های گروهی، تمایلات شخصی و تهدید ها در قضاوت ها تأثیر بگذارد.
    7. به رسمیت شناختن انبیا و كتب آسمانی
    اساساً تمام كتاب های آسمانی در اصول مسائل با یك دیگر هماهنگی دارند و هدف واحدی را (تربیت و تكامل انسان) دنبال می كنند؛ اگر چه در مسائلی فرعی، به مقتضای قانون تكامل تدریجی با هم تفاوت هایی دارند و هر آیین تازه مرحلۀ بالاتری را می پیماید و برنامۀ جامع تری دارد. قرآن كریم ضمن تكریم و احترام به پیامبران و كتب آسمانی سابق، آنها را تصدیق می نماید.
    «و كتاب آسمانی (قرآن) را به راستی و درستی بر تو نازل كردیم كه همخوان (مصدق) با كتاب های آسمانی پیشین و حاكم بر آنهاست، پس در میان آنان بر وفق آن چه خداوند نازل كرده است،. داوری كن ...» [24]
    حدود بیست آیۀ دیگر نیز در تصدیق و تأیید تورات و انجیل آمده است. [25] اساساً این سنت الهی است كه هر پیامبری، پیامبر پیشین را تأیید، و هر كتاب آسمانی ای، كتاب آسمانی سابق را تصدیق می نماید. خداوند در تأیید موسی (ع) و تورات، به وسیلۀ پیامبر و كتاب آسمانی بعدی، یعنی حضرت مسیح (ع) و انجیل چنین می فرماید:
    «و به دنبال ایشان، (تورات و موسی (ع) ) عیسی بن مریم را فرستادیم كه گواهی دهنده بر ـ حقانیت ـ تورات بوده، كه پیشاپیش او بود، و به او انجیل دادیم كه در آن نوری هست و همخوان ـ تصدیق كننده ـ با تورات است كه پیشاپیش آن ـ نازل شده ـ و راه نما و پند آموز پارسایان است.» [26]
    8. صلح بین المللی
    اسلام از ابتدا، اصول صلح را پی ریزی نموده و از این طریق،. راه را برای پیمودن صلح بین المللی و هم زیستی مسالمت آمیز همواره ساخته است. در این مورد كافی است كه بدانیم صلح، روح اسلام است. همان طور كه گفته شد، واژه.ی اسلام از مادۀ «سلم» گرفته شده است و بدین جهت، متضمن معنای سلامت و آرامش است؛ لذا قرآن دستور می دهد كه همگی در حوزۀ «سلم و صلح» وارد شوند:
    «ای افراد با ایمان، همگی در حوزۀ مسالمت وارد شوید...» [27]
    «سلم» خیلی عالی تر و با دوام تر از «صلح» است؛ زیرا به معنای سلامت و امنیت است و صورت یك صلح موقت ظاهری را ندارد.
    خداوند به پیامبر (ص) دستور می دهد كه اگر دشمنان تو از در مسالمت وارد شدند و به آن میل كردند، .تو نیز از فرصت استفاده كن و با آنان موافقت نما:
    «و اگر دشمنان به صلح تمایل داشتند تو نیز مایه به صلح باش.» [28]
    علاقۀ اسلام به صلح میان انسان ها، به حدی است كه به افراد با ایمان نوید می دهد كه شاید بر اثر نحوۀ رفتار مسالمت آمیز مسلمانان، میان آنها و دشمنان پیوند دوستی پدید آید:
    «چه امید است كه خداوند در میان شما و كسانی از آنان كه با هم دشمنی داشتید، مهربانی پدید آورد و خداوند بر هر كار قادر (به خلق) آمرزنده و مهربان است.» [29]
    افراد غیر مسلمان به دو گروه تقسیم می شوند: گروهی كه در مقابل مسلمین ایستادند، شمشیر به روی آنها كشیدند، آنها را از خانه و كاشانه شان به اجبار بیرون كردند و ، خلاصه عداوت و دشمنی را با اسلام و مسلمین در گفتار و عمل، آشكارا نشان دادند. تكلیف مسلمانان با این گروه این است كه از هر گونه مراوده و پیوند محبت و دوستی با این گروه خودداری نمایند. مصداق روشن آن،. مشركان مكه،. مخصوصاً سران قریش بودند؛ گروهی رسماً دست به این كار زدند و گروهی دیگر نیز آنها را یاری كردند.
    اما گروه دوم، در عین كفر و شرك، كاری به مسلمانان نداشتند. نه عداوت می ورزیدند، نه با آنها پیكار می كردند و نه اقدام به بیرون راندنشان از شهر و دیارشان می نمودند؛ حتی گروهی از آنها پیمان ترك مخاصمه با مسلمانان بسته بودند. باید به این گروه وفا كنند و در اجرای عدالت بكوشند. مصداق این گروه طایفۀ خزاعه بودند كه با مسلمین پیمان ترك مخاصمه داشتند. [30]
    خلاصه این كه، طرفداری از صلح و هم زیستی مسالمت آمیز در سیاست خارجی، از خردمندانه ترین و مترقی ترین برنامه هاست و اسلام نیز این برنامه را اتخاذ كرده و تقویت نیرو را برای دفاع در مواقع اضطراری خواسته است.
    اسلام برای صلح و زندگی مسالمت آمیز چنان اهمیت قایل است كه حتی در اجتماعات كوچك و در اختلاف خانوادگی نیز دستور به صلح و سازش می دهد. «و الصلح خیر».
    9. مبارزه با توهمات برتری جویانۀ ادیان دیگر
    برخی از آیات قرآن كریم در مورد مبارزه با عقاید تند و تعصب آمیز دیگر ادیان است. عقاید ناصوابی كه منشأ بسیاری از كنیه ورزی ها و دشمنی ها نسبت به پیروان مذاهب دیگر شده است. كتاب آسمانی ما پس از آن كه پیروان خود را به هم زیستی مذهبی و مدارا با پیروان مذاهب دیگر دعوت می كند، پایۀ اوهام و افكار غلط ادیان دیگر را نیز در هم می كوبد.
    یهودی ها و مسیحی ها معتقد بودند كه آنها ملت برگزیدۀ خداوندند؛ فقط آنان با مقام الهی روابط زوال ناپذیر بر قرار كرده اند؛ بهشت الهی مخصوص آنهاست و پیروان هیچ آیین دیگری لیاقت بهره مندی از آن را ندارند؛ فقط یهود و نصاری هستند كه به هر عنوان، برتر و بالاتر از همه و شایستۀ هر نوع تكریم و احترام اند و همه باید در برابر این دو ملت برگزیده، سر تعظیم و احترام فرود آوردند.[31]
    «یهود و نصاری گفتند: ما فرزندان خدا و دوستان خاص او هستیم، بگو: پس چرا شما را در برابر گناهانتان مجازات می كند؟ بلكه شما هم بشری هستید از مخلوقاتی كه آفریده است. هر كس را بخواهد و شایسته بداند می بخشد و هر كس را بخواهد و مستحق بداند مجازات می كند و حكومت آسمان ها و زمین و آنچه در میان آنهاست از آن او و بازگشت همۀ موجودات به سوی اوست.» [32]
    و در آیه دیگر می فرماید:
    «آنها گفتند: هیچ كس، جز یهود و نصاری، هرگز داخل بهشت نخواهد شد؛ این آرزوی آنهاست. بگو: اگر راست می گویید دلیل خود را بیاورید؛ آری كسی كه روی خود را تسلیم خدا كند و نیكوكار باشد پاداش او نزد پروردگارش ثابت است؛ نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین می شوند؛»[33] بنابراین، بهشت خدا در انحصار هیچ گروهی نیست.
    بدین ترتیب، قرآن كریم با افكار غرور آمیز و تعصبات غلط، خطرناك و جنگ آفرین این دو ملت مبارزه می كند، و با استدلال، پوچ و بی منطقی بودن آن را آشكار می سازد.
    بدیهی است چنان چه این افكار غلط و خطرناك، بر ملت و جامعه ای حكم فرما باشد، صلح جهانی و هم زیستی مذهبی با دیگران نخواهند داشت. از بین بردن تعصبات غلط، و برتری جویی و نژاد پرستی، زمینه ساز هم زیستی مسالمت آمیز ادیان و ملل و مذاهب گوناگون می باشد.
    از نظر قرآن كریم، هیچ ملتی برگزیده و نیز هیچ یك با خدا عقد اخوت نبسته است. برتری و عظمت، مخصوص افرادی است كه تنها در برابر حقیقت خضوع می كنند و هیچ تعصب غلطی آنها را از پذیرش آن باز نمی دارد.
    10. تعاون در مسائل بین المللی
    از ضروریات زندگی اجتماعی، همكاری و تعاون است. زندگی اجتماعی و نظام بین المللی، بدون هم كاری و تعاون در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ممكن نیست. برای حل مشكلات روز افزون جهانی، چاره ای جز مشاركت و تعاون وجود ندارد.
    قرآن كریم، تعاون و مشاركت را، كه یك اصل عقلانی نیز می باشد، مورد تأیید و سفارش و مسیر آن را در جهت «برّ و تقوا» قرار داده و از تعاون برای ارتكاب گناه و ظلم نهی نموده است.
    «بر نیكی و تقوا همكاری و تعاون نمایید و بر محور گناه و تجاوز، تعاون و مشاركت ننمایید.» [34]
    در مقیاس جهانی،. تلاش برای ایجاد عدالت،. برابری، صلح، امنیت، و توسعه از مصادیق «برّ» می باشد و مبارزه با سلطه، استثمار، نژاد پرستی و هر نوع تلاش برای قطع ریشه های تجاوز در سطح جهانی، تلاش در جهت تقوا و نزدیك تر شدن ملت ها به اراده و خواست خدا محسوب می شود و در این راه، باید از هر نوع هم كاری و تعاون كه موجب فساد، تباهی و ظلم است خودداری نمایند.[35]
    هر قدر توجه به اصول مشترك بیش تر باشد، تفاهم بین المللی بیش تر می شود؛ در نتیجه، صلح و امنیت جهانی تأمین می گردد. قرآن كریم علاوه بر توصیه به اخذ اصول مشترك: «قل یااهل الكتاب تعالوا ...» و سفارش به تعاون در جهت تقوا و برّ، به مسلمانان اجازه داده است تا با آنان تعامل اقتصادی و ... داشته باشند و از غذای آنان ـ غیر از شراب و گوشت خوك و ... ـ تناول نمایند:
    بدیهی است كه تعامل اقتصادی و اجازۀ تناول غذای اهل كتاب و...، از اسباب تعاون زمینه ساز هم كاری و هم زیستی مسالمت آمیز خواهد بود. از نظر اسلام، تعاون قبل از این كه یك تكلیف دینی باشد یك ضرورت بشری محسوب می شود. بهره وری از زمینی كه خداوند خلق كرده و ثروت هایی كه در آن قرار داده است، بدون هم كاری و تعاون حاصل نمی شود.
    نتیجه آن كه، هر چند در این آیه صریحاً از تعاون و همكاری نام نبرده است؛ لكن یك مصداق تعاون و تعامل با اهل كتاب را بیان داشته و آن، استفاده از غذای اهل كتاب ـ غیر از شراب،.گوشت خوك و غیره ـ است. در واقع اجازۀ تناول غذای اهل كتاب و ... یكی از اسباب تعاون و زمینه ساز هم زیستی مسالمت آمیز با اهل كتاب محسوب می شود.

    [1]«و قالت الیهود لیست النصاری علی شیء و قالت النصاری لیست الیهود علی شیء و هم یتلون الکتاب کذلک قال الذین لایعلمون مثل قولهم فالله یحکم بینهم یوم القیامة فیما کانوا فیه یختلفون»بقره، 13.
    [2]«لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی»، بقره، 256.
    [3]«ولو شاء ربک لامن من فی الارض کلهم جمیعاً أفانت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین»، یونس، 99.
    [4]«و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیفکر»، کهف، 29.
    [5] «ولو شاء الله ما اشرکوا و ما جعلناک علیهم حفیظاً و ما انت علیهم بوکیل»، انعام، 107.
    [6]«سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق أو لم یکف بربک انه علی کل شیء شهید»، فصلت، 53.
    [7]«و فی الارض آیات للموقنین * و فی انفسکم أفلا تبصرون»، ذاریات، 20-21.
    [8]«قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئاً و لا یتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله فإن تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون»، آل عمران، 64.
    [9]ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 2، ص 450.
    [10]«یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و أنثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا إن اکرمکم عند الله أتقاکم إن الله علیم خبیر»، حجرات، 13.
    [11]«کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و أنزل معهم الكتاب بالحق لیحكم بین الناس فیما اختلفوا فیه و ما اختلف فیه ....»، بقره، 213.
    [12]تعبیر «بنی آدم» در چند آیه، از جمله: آیات 26، 27، 35 و 171 سوره ی اعراف و آیه 70 سوره ی اسراء به كار رفته است.
    [13]انفطار، 6؛ انشقاق، 6 و حدود 60 آیه ی دیگر.
    [14]ر. ك: یاسر ابو شبانه، النظام الدولی الجدید بین الواقع الحالی و التصور الاسلامی، ص 542 – 543.
    [15]«و لا تجادلوا أهل الكتاب إلا بالتی هی أحسن الا الذین ظلموا منهم و قولوا آمنا بالذی أنزل إلینا و أنزل إلیكم و إلهنا و إلهكم واحد و نحن له مسلمون»؛ عنكبوت، 46.
    [16] «و لا تسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدوا بغیر علم كذلك زینا لكل أمة عملهم ثم الی ربهم مرجعهم فینبئهم بما كانوا یعملون»؛ انعام، 108.
    [17]«... فان اعتزلوكم فلم یقاتلوكم و ألقوا إلیكم السلم فما جعل الله لكم علیهم سبیلاً»؛ نساء، 90.
    [18]ناصر مكارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 4، ص 54.
    [19]«لا ینهاكم الله عن الدین لم یقاتلوكم فی الدین و لم یخرجوكم من دیاركم أن تبروهم و تقسطوا إلیهم إن الله یحب المقسطین»؛ ممتحنه، 8.
    [20]«انما ینهاكم الله عن الذین قاتلوكم فی الدین و أخرجوكم من دیارك و ظاهروا علی إخراجکم أن تولوهم و من یقولهم فأولبك هم الظالمون»، ممتحنه، 9.
    [21]جعفر سبحانی، مبانی حكومت اسلام،. ترجمه و نگارش داود الهامی، ص 526 ـ 530.
    [22]«فان جاوك فاحكم بینهم أو أعرض عنهم»؛ مائده، 42.
    [23]تفسر نمونه، ج 4، ص 386.
    [24]«و أنزلنا إلیك الكتاب بالحق مصدقاً لما بین یدیه من الكتاب و مهیمنا علیه فاحكم بینهم بما أنزل الله»؛ مائده، 48.
    [25]برخی آیات عبارتند از: آل عمران، 50 « و مصدقا ما بین یدی من التوراة ....». نساء، 47: «یا أیها الذین اوتوا الكتاب بما نزلنا مصدقا لما معكم». مائده، 46: «فیه هدی و نور و مصدقا لما بین یدیه من التوراة ...». صف، 6: «انی رسول الله الیكم مصداقا لما بین یدی من التوراة». بقره، 89: «و لما جاءهم كتاب من عندالله مصدق لما معهم». بقره، 101: «و لما جاءهم رسول من عند الله مصدق لما معهم».
    [26]«و قفینا علی اثارهم بعیسی ابن مریم مصدقا لما بین یدیه من التوراة و آتیناه الانجیل فیه هدی و نور و مصدقا لما بین یدیه من التوراة و هدی و موضوعة للمتقین»؛ مائده، 46.
    [27]«یا أیها الذین آمنوا ادخلوا فی السلم كافة...»؛ بقره، 208.
    [28]«و أن جنحوا للسلم فاجنح لها...»، انفال، 61.
    [29]«عسی الله أن یجعل بینكم و بین الذین عادیتم منهم مودة و الله قدیر و الله غفور رحیم»؛. ممتحنه، 7.
    [30]تفسیر نمونه، ج 22، ص 31 ـ 32.
    [31]ر. ك: محمد مجتهد شبستری، «هم زیستی مذهبی»، مكتب اسلام، سال 7، ش 3، ص 37.
    [32]«و قال الیهود و النصاری نحن أبناء الله و أحباوه قل فلم یعذبكم بذنوبكم بل أنتم بشر ممن خلق یغفر لمن یشاء و یعذب من یشاء و لله ملك السماوات و الأرض و ما بینهما و إلیه المصیر»؛ مائده، 81.
    [33]«و قالوا لن یدخل الجنة الا من كان هودا او نصاری تلك أمانیهم قل هاتوا برهانكم إن كنتم صادقین بلی من أسلم وجهه لله و هو محسن فله آجره عند ربه و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون»؛ بقره، 111 ـ 112.
    [34]«تعاونوا علی البر و التقوی و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان»؛ مائده، 2.
    [35]ر. ك: عباس عمید زنجانی، فقه سیاسی، ج 3، ص 441 ـ 461.


    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  8. #58
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

     Question
    در چه زمانی کتابی به صورت قرآن جمع آوری شده؟ و در زمان حضرت محمد (ص) قرآن به صورت کتاب بوده یا نه؟ اگر در زمان حضرت محمد (ص) کتاب قرآن نبوده پس چرا خدا در قرآن گفته هذا الکتاب؟

     Reply
    این سؤال پاسخ اجمالی ندارد. گزینه پاسخ تفصیلی را بزنید.
     Creply
    در باره‏ى جمع قرآن سه نظر وجود دارد:
    أ) قرآن در زمان خود پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و با نظارت آن حضرت و در پرتو هدايت الهى جمع آورى شده، هر چند خود حضرت رسول‏صلى الله عليه وآله وسلم شخصاً قرآن را ننوشته، يا جمع‏آورى آيات را انجام نداده است.[1]
    ب ) قرآن موجود توسط حضرت على ‏عليه السلام و بعد از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم جمع آورى و تدوين شده است و اين كار در دورانى كه حضرت على‏عليه السلام خانه نشين بودند، انجام شده است.[2]
    ج ) قرآن بعد از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم توسط برخى صحابه، غير از امام على‏عليه السلام، جمع آورى و تدوين شده است.[3]
    بسيارى از علماى شيعه، به ويژه متأخرين و محققان معاصر، معتقدند كه قرآن در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و با نظارت ايشان جمع آورى شده است.[4]
    برخى از شيعيان نيز نظر دوم را پذيرفته و اميرالمؤمنين‏عليه السلام را گردآورنده‏ى آن دانسته‏اند.[5] اما بسيارى از اهل سنت رأى سوم را اختيار كرده‏اند و مستشرقين نيز معمولا همين نظر را پذيرفته و اضافه كرده‏اند: قرآنى كه حضرت على‏عليه السلام جمع آورى كرد، مورد اعتناى اصحاب واقع نشد.
    چنانكه روشن است، بنابر نظر اول و دوم، جمع كل قرآن به خداوند مستند بوده و پيدايش سوره‏ها و ترتيب آنها نيز در پرتو وحى الهى بوده است، زيرا رسول اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم طبق آيه‏ى شريفه‏ى: ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى[6] هر چه مى‏فرمود، به خصوص در امور دينى، با راهنمايى وحى بوده است، و امامان معصوم‏عليهم السلام نيز اگر نبى نبودند، ولى ادامه دهنده‏ى راه رسالت و داراى منصب الهى عصمت، و علم لدنى بودند.
    كسانى كه رأى سوم راپذيرفته‏اند، نه تنها نخواهند توانست الهى بودن اين دو - يعنى پيدايش سوره‏ها و ترتيب آنها - را اثبات كنند، بلكه در واقع آن را نفى كرده و ذوق و سليقه‏ى شخصى اصحاب را در اين مسئله دخيل مى‏دانند.
    در اينجا ذكر چند نكته ضرورى است:
    1 - علامه طباطبايى در ذيل آيه‏ى شريفه‏ى: انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون[7] مى‏فرمايند: ويژگى‏هايى كه براى قرآن ذكر شده است؛ مانند فصاحت و بلاغت ، عدم وجود اختلاف و عجز از آوردن مثل آن ، همگى در همين قرآن كه در دسترس ما است، وجود دارد. و نتيجه گرفته‏اند كه اين قرآن، همان قرآن است كه در صدر اسلام و در زمان خود رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم شناخته شده بود.[8]
    اين سخن اگر چه تحريف رااز قرآن نفى مى‏كند، ولى نمى‏تواند ثابت كند كه اين مجموعه، با اين شكل و صورت، وحيانى است؛ زيرا ويژگى‏هاى مذكور به گونه‏اى نيست كه بتواند به اثبات رساند كه ترتيب مجموعه‏ى آيات كه سوره‏ها را به وجود آورده، و ترتيب مجموعه‏ى سوره‏ها كه قرآن موجود را تشكيل داده، همانطور است كه در زمان حضرت بوده است.
    2 - اگر كسى بتواند اعجاز عددى را افزون بر مورد مفردات و تراكيب قرآنى در حوزه‏ى سوره‏ها و ترتيب آنها، ثابت كند - يعنى بين آيات يك سوره و بين خود سوره‏ها روابط عددى خاصى برقرار باشد كه ايجاد آن براى بشر مقدور نيست - مى‏تواند وحيانى بودن سوره‏ها و ترتيب آنها را نيز به اثبات رساند، ولى به هرحال باز وحيانى بودن ترتيب همه‏ى آياتى كه در يك سوره گرد آمده‏است ، اثبات نخواهد شد.[9]،[10]
    3- در مجمع و كشاف نقل شده است كه: چون آيه (واتقوا يوما...)نازل گرديد، جبرئيل گفت : مكان آن ، راءس آيه 280 از سورهبقره است . و حال آنكه سوره بقره، در اوايل هجرت نازل شده و اين آيه شريفه در دهمهجرت در حجة الوداع نازل گرديد. در مجمع البيان فرموده است: تمام سوره بقره مدنىاست، مگر آيه (واتقوا يوما...)كه در حجة الوداع نازل شده است .
    اما برای اثبات قول اول دلایلی ذکر شده است که در ذیل به آن اشاره می کنیم:
    1. در مقدمهمجمع البيان، فن خامس، از سيد مرتضى علم الهدى - رحمه الله - نقل مى كند كه:قرآن در زمان رسول خدا
    - صلى الله عليه و آله - به صورتى كه امروز هست، تاءليف شدهبود . [11]به دليل اينكه : قرآن كريم در آن ايام ، تعليم مى شد وهمه اش را حفظ مى كردند. و آن را به رسول خدا - صلى الله عليه و آله - نشان مىدادند. و بر وى مى خواندند، و عده اى مانند عبدالله بن مسعود و ابى بن كعب و ديگران، آن را چندين بار بر پيغمبر اكرم خواندند.
    2. حاكم در مستدرك[12]از زيد بن ثابت نقل مى كند كه مى گويد: (كنا عند رسول الله عليه و آله و سلم نولفالقرآن من الرقاع ؛يعنى : در نزد رسولخدا - صلى الله عليه و آله - بوديم و قرآن را از رقعه ها جمع مى كرديم)علامه خوئى نيز آن را در البيان[13]، از اتقان سيوطى و مستدرك نقل كرده است .
    اينسخن ، صريح است در اينكه جمعى از كتاب وحى نزد آن حضرت گرد آمده و قرآن را - كه دررقعه ها و پارچه ها بود - جمع و مرتب مى كرده اند. عبدالله بن عمر مى گويد: قرآن راجمع كردم و هر شب آن را مى خواندم . اين خبر به آن حضرت رسيد، فرمود: قرآن را در يكماه بخوان...[14] اين حديث نيز دلالت به جمع شدن قرآن كريم در عصر آن حضرتدارد.
    3. شيعه و اهل سنت بالاتفاق نقل كرده اند كه رسول خدا - صلى الله عليه وآله - فرموده است : (لا صلوة الا بفاتحةالكتاب)مى دانيم كه سوره حمد، اولينسوره نازل شده از قرآن نيست . پس فاتحة الكتاب بودن(حمد)در زبان رسولخدا - صلى الله عليه و آله - نشان مى دهد كه قرآن كريم در عصر آن حضرت جمع شده و(حمد)در اول آن قرار داده شده بود.
    4. در حديث متواتر ثقلين ،نقل شده است كه رسول خدا - صلى الله عليه و آله - فرمود: (انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى ... ) پس مشكل است كه آن حضرت از(كتاب الله)يك چيز درهم و برهم و غير مرتب را در نظر گرفتهباشد. پس نظرش . به كتاب تاءليف يافته و مرتب شده بوده است .
    5. در روايات آمدهاست : عده اى از صحابه، قرآن را در زمان رسول خدا- صلى الله عليه و آله - جمعكردند كه از آن جمله آنها (على بنابيطالب - عليه السلام-سعد بن عبيد،ابوالدرداء، معاذ بن جبل ، ثابت بن زيد بن نعمان ، ابى بن كعب و زيد بن ثابت) بودهاند. در تاريخ قرآن (تاءليف ابوعبدالله زنجانى ) بعد از نقل اين سخن در اين زمينه ،چند روايت از بخارى و اتفان سيوطى و از بيهقى و مناقب خوارزمى، نقل كرده است. واينها در البيان، تاءليف آية الله خوئى، فصل(جمع القرآن)نيزمشروحا نقل شده است. ظهور اين روايات، در جمع ترتيب و تدوين قرآن كريم است كهقهرا زير نظر آن حضرت بوده است.
    6. بالاتر از همه اينها اين است كه ائمه اهلبيت - عليهم السلام - به اين ترتيب ، اعتراضى نكرده و آن را پذيرفته اند. اگر اينتدوين و ترتيب در زمان رسول خدا - صلى الله عليه و آله - و تحت نظر آن حضرت انجامنگرفته بود، ائمه معصومين - عليهم السلام - آن را بازگو مى كردند. ولااقل مىفرمودند كه: اين قرآن همان است كه نازل شده و لكن اين ترتيب ، بعد از آن حضرت بودهاست .
    وانگهى ، اهتمام بى حد رسول خدا- صلى الله عليه و آله - نسبت به قرآن ،مانع از اين بود كه اين كار را انجام ندهد و از دنيا برود.[15]
    منابع مطالعه بيشتر:
    مهدى هادوى تهرانى، مبانى كلامى اجتهاد، مؤسسه فرهنگى خانه خرد، قم، چاپ اول، 1377.

    [1] ن.ك: سيد عبدالوهاب طالقانى، علوم قرآن، ص83.
    [2] ن.ك: سيد محمد رضا جلالى نائينى، تاريخ جمع قرآن كريم، ص87.
    [3] اين نظر را اكثريت اهل سنت پذيرفته‏اند. [همان، صص51 - 19].
    [4] ن.ك: سيد عبدالوهاب طالقانى، علوم قرآن، ص 83 - سيد على ميلانى، التحقيق فى نفى التحريف عن القرآن الشريف، صص42 - 41 و ص46 - محمد هادى معرفت، صيانة القرآن من التحريف، ص34.
    [5] ن.ك: سيد محمد رضا جلالى نائينى، تاريخ جمع قرآن كريم، ص80.
    [6] و از سر هوس سخن نمى‏گويد. اين سخن بجز وحيى كه وحى مى‏شود نيست. (نجم، 3 - 2).
    [7] بى ترديد، ما اين قرآن را به تدريج نازل كرده‏ايم، و قطعاً نگهبان آن خواهيم بود. (حجر، 9).
    [8] ن.ك: علامه طباطبائى، الميزان، ج12، ص 104 و ص106 و ص138.
    [9] مهدى هادوى تهرانى، مبانى كلامى اجتهاد، صص 55 - 54.
    [10]اقتباس از سؤال (۳۱۴ - سایت) (جمع قرآن).
    [11] (ان القرآن كان على عهد رسول اللهصلى الله عليه و آله مجموعا مؤ لفا على ما هو عليه الآن).
    [12] مستدرك ، ج 2، ص 229، كتابالتفسير.
    [13] البيان ، ص 269 – 273.
    [14]جمعت القرآن فقرات به كلليله فبلغ النبى (ص ) فقال اقراه فى شهر، البيان ، ص 269 به نقل از الاتقان.
    [15]نک: نگاهى به قرآن، سيد علىاكبر قرشى، مبحث ترکیب و ترتیب سوره های قرآن.




    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  9. #59
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

     Question
    آیا از دیدگاه قرآن، انسان موجودی ظلوم و جهول است و یا این که خلیفة الله است؟

     Reply

    1. قرآن از طرفی نسبت به مقام شامخ انسان، با تعابیر گوناگون تجلیل کرده و از طرفی دیگر در آیات فراوان، او را مورد نکوهش و سرزنش قرار داده است.
    2. حرکت انسان در دو قوس صعود و سقوط بی نهایت است و حد و مرزی ندارد و این به خاطر استعدادهای فوق العاده ی اوست.
    3. انسان موجودی دو بعدی است: بعد روحانی و ملکوتی و بعد حیوانی و نفسانی.
    4. آدمی برخلاف موجودات دیگر از اراده و اختیار بهره مند است و مسیر زندگی را بر مبنای زمینه ها و بسترهایی که فراهم ساخته، خود انتخاب می نماید.
    5. کسانی به مقام خلیفة اللهی نایل می شوند که به هدایت الاهی بگروند و غرائز سرکش و خصوصیات حیوانی را مهار و کنترل سازند.

     Creply
    با یک مرور اجمالی در قرآن کریم به این نتیجه خواهیم رسید که در ارتباط با انسان، به طور کلی با دو دسته از آیات مواجه هستیم: دسته ی اوّل آیاتی هستند که از انسان تجلیل به عمل آورده و از او به عظمت و بزرگی یاد کرده اند. نظیر این آیات:
    1. «ما بنی آدم را گرامی داشتیم و آنها را در خشکی و دریا (بر مرکب های راهوار) حمل کردیم و از انواع روزی های پاکیزه به آنها روزی دادیم و بر بسیاری از خلق خود برتری بخشیدیم».[1]
    2. «هنگامی که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در روی زمین جانشین و حاکمی قرار خواهم داد، فرشتگان می گفتند: پروردگارا آیا کسی را در زمین قرار می دهی که فساد و خونریزی کند؟ ما تسبیح و حمد تو را به جا می آوریم پروردگار فرمود: من حقایقی را می دانم که شما نمی دانید».[2]
    3. «ما امانت را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه داشتیم، آنها از حمل آن ابا کردند و از آن هراس داشتند، اما انسان آن را بر دوش کشید».[3] و ....
    اما دسته دیگر آیاتی می باشند که او را مذمت نموده، با تعابیری تند مورد نکوهش قرار داده اند تعابیری چون «انسان کم ظرفیت است»،[4] «او طغیانگر است»،[5] «او بسیار ظالم و کفران کننده است»،[6] «او ظلوم و جهول است»،[7] «او خصیم مبین است»،[8] «او در زیانکاری و خسران است».[9] و....
    حال با ارائه ی آیات فوق؛ این سؤال مطرح می شود که معما چیست؟ معنا و مفهوم این دو طائفه از آیات به ظاهر متعارض که در غایت تباعد و دوری هستند چیست؟
    برای پاسخ به این پرسش نیکوست که از خود قرآن مدد بجوئیم؛ چرا که بعضی از آیات این کتاب آسمانی بعضی دیگر از آن را تفسیر می نماید.
    در سوره ی مبارکه ی بیّنه، می خوانیم:
    «کافران از اهل کتاب و مشرکان در دوزخند و جاودانه در آن می مانند، آنها بدترین مخلوقات اند، اما کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام دادند بهترین مخلوقات خدا هستند».[10]
    در این دو آیه ی متصل به هم از یک سوره، از انسان با عنوان بهترین و بدترین مخلوقات یاد شده است و این مطلب بیان کننده ی قوس صعودی و سقوطی بی نهایت اوست. به این معنا که اگر دارای ایمان و عمل صالح شد برترین خلق خدا می شود و اگر راه کفر و ضلالت و الحاد و لجاج را طی نمود، چنان سقوط می کند که بدترین خلق خدا می شود.
    علی (ع) در روایتی فرمودند: «خداوند خلق عالم را بر سه گونه آفرید: فرشتگان و حیوانات و انسان، فرشتگان عقل دارند بدون شهوت و غضب، حیوانات مجموعه ای از شهوت و غضبند و عقل ندارند، اما انسان مجموعه ای است از هر دو تا کدامین غالب آید، اگر عقل او بر شهوتش غالب شود، از فرشتگان برتر است و اگر شهوتش بر عقلش چیره گردد از حیوانات پست تر».[11]
    از این روایت نورانی می توان نتیجه گرفت که همان گونه که انسان موجودی است دو بعدی (بعد روحانی و نفسانی)، کشش ها و تمایلات او نیز دوگانه است(کشش ها و جاذبه های معنوی و روحانی و تمایلات حیوانی و نفسانی) که می تواند با استفاده از نیروی اراده و اختیاری که از طرف خداوند متعال به او داده شده است، هر یک از آنها را انتخاب کند و به اوج اعتلای انسانی خویش دست یابد، یا تا جایی سقوط کند که به تعبیر قرآن از بدترین جنبندگان یا از حیوان پست تر[12] گردد.
    پس آیات نورانی قرآن پرده از روی این واقعیت بر می دارند که همه ی انسان ها در مرحله ی قوه و استعداد این زمینه و شایستگی را دارند که گرامی ترین و بهترین و حتی برتر از فرشتگان الاهی باشند و در پرتو فعلیت بخشیدن به این استعدادهای بالقوه به مرتبه ی خلیفة اللهی نایل گردند، اما اگر از این موقعیت ممتاز و عنایت ویژه ی پروردگار استفاده ننمایند و آن را تباه سازند، در خور مذمت ها و سرزنش های الاهی اند که نمونه هایی از آنها را در این مختصر آوردیم.
    برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به:
    المیزان (ترجمه فارسی)، ج16، ص524-527؛ تفسیر نمونه، ج8، ص242، ج17، ص451-457.

    [1]اسراء، 70.
    [2]بقره، 30.
    [3]احزاب، 72.
    [4]فصلت، 49 – 50 – 51.
    [5]شوری، 27.
    [6]ابراهیم، 34.
    [7]احزاب، 72.
    [8]یس، 77.
    [9]عصر، 2.
    [10]آیات 6، 7
    [11]تفسیر نورالثقلین، ج3، ص188.
    [12] "اولئک کالانعام بل هم اضل"،اعراف، 179.



    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  10. #60
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

     Question
    كلمه ی حي القيوم در كدام یک از سوره هاي قرآن آمده است؟

     Reply

    الحي القيوم دو صفت از صفات ذات باری تعالی است که "الحي" به معنای" زنده" و "القيوم" به معنای "قائم به ذات خويش‏" است. این دو صفت به صورت با هم، در سه آیه از آیات قرآن آمده است:
    1. بقره، آیه 255: اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ....یعنی: هيچ معبودى نيست جز خداوند يگانه زنده، كه قائم به ذات خويش است، و موجودات ديگر، قائم به او هستند.
    2. آل عمران، آیه 2: اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ.... یعنی: معبودى جز خداوندِ يگانه زنده و پايدار و نگهدارنده، نيست‏.
    3. طه، آیه 111 : وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَ ... یعنی: و (در آن روز) همه چهره‏ها در برابر خداوند حىّ قيوم، خاضع مى‏شود.
    اما صفت "حی" برای خداوند متعال، به تنهایی نیز در دو آیه آمده است:
    1. فرقان، 58: وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذي لا يَمُوتُ وَ ... یعنی: و توكّل كن بر آن زنده‏اى كه هرگز نمى‏ميرد و..
    2. غافر، 65: هُوَ الْحَيُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ ... یعنی: زنده (واقعى) اوست معبودى جز او نيست پس او را بخوانيد در حالى كه دين خود را براى او خالص كرده‏ايد!...


    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






صفحه 6 از 9 نخستنخست ... 23456789 آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/