صفحه 1 از 43 1234511 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 900

موضوع: دیوان اشعار سعدی

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    دیوان اشعار سعدی

    سعدی تخلص و شهرت «مشرف الدین» ، مشهور به «شیخ سعدی» یا «شیخ شیراز» است.
    درباره نام و نام پدر شاعر و هم چنین تاریخ تولد سعدی اختلاف بسیار است.
    سال تولد او را از 571 تا 606 هجری قمری احتمال داده اند و تاریخ درگذشتش را هم سالهای 690 تا 695 نوشته اند.
    سعدی در شیراز پای به هستی نهاد و هنوز کودکی بیش نبود که پدرش در گذشت.
    آنچه مسلم است اغلب افراد خانواده وی اهل علم و دین و دانش بودند.
    سعدی خود در این مورد می گوید:
    همه قبیله ی من، عالمان دین بودند ------- مرا معلم عشق تو، شاعری آموخت
    سعدی پس از تحصیل مقدمات علوم از شیراز به بغداد رفت و در مدرسه نظامیه به تکمیل دانش خود پرداخت.
    او در نظامیه بغداد که مهمترین مرکز علم و دانش آن زمان به حاسب می آید در درس استادان معروفی چون سهروردی شرکت کرد.
    سعدی پس از این دوره به حجاز، شام و سوریه رفت و در آخر راهی سفر حج شد.
    او در شهرهای شام (سوریه امروزی) به سخنرانی هم می پرداخت ولی در همین حال، بر اثر این سفرها به تجربه و دانش خود نیز می افزود.
    سعدی در روزگار سلطنت "اتابک ابوبکر بن سعد" به شیراز بازگشت و در همین ایام دو اثر جاودان بوستان و گلستان را آفرید و به نام «اتابک» و پسرش سعد بن ابوبکر کرد.
    برخی معتقدند که او لقب سعدی را نیز از همین نام "سعد بن ابوبکر" گرفته است.
    پس از از بین رفتن حکومت سلغریان، سعدی بار دیگر از شیراز خارج شد و به بغداد و حجاز رفت.
    در بازگشت به شیراز، با آن که مورد احترام و تکریم بزرگان فارس بود، بنابر مشهور به خلوت پناه برد و مشغول ریاضت شد.
    سعدی، شاعر جهاندیده، جهانگرد و سالک سرزمینهای دور و غریب بود؛ او خود را با تاجران ادویه و کالا و زئران اماکن مقدس همراه می کرد. از پادشاهان حکایتها شنیده و روزگار را با آنان به مدارا می گذراند.
    سفاکی و سخاوتشان را نیک می شناخت و گاه عطایشان را به لقایشان می بخشید. با عاشقان و پهلوانات و مدعیان و شیوخ و صوفیان و رندان به جبر و اختیار همنشین می شد و خامی روزگار جوانی را به تجربه سفرهای مکرر به پختگی دوران پیری پیوند می زد.

    سفرهای سعدی تنها جستجوی تنوع، طلب دانش و آگاهی از رسوم و فرهنگهای مختلف نبود؛ بلکه هر سفر تجربه ای معنوی نیز به شمار می آمد.
    سنت تصوف اسلامی همواره مبتنی بر سیر و سلوک عارف در جهان آفاق و انفس بود و سالک، مسافری است که باید در هر دو وادی، سیری داشته باشد؛ یعنی سفری در درون و سفری در بیرون.
    وارد شدن سعدی به حلقه شیخ شهاب الدین سهروردی خود گواه این موضوع است.
    ره آورد این سفرها برای شاعر، علاوه بر تجارب معنوی و دنیوی، انبوهی از روایت، قصه ها و مشاهدات بود که ریشه در واقعیت زندگی داشت؛ چنان که هر حکایت گلستان، پنجره ای رو به زندگی می گشاید و گویی هر عبارتش از پس هزاران تجربه و آزمایش به شیوه ای یقینی بیان می شود. گویی، هر حکایت پیش از آن که وابسته به دنیای تخیل و نظر باشد، حاصل دنیای تجارب عملی است.
    شاید یکی از مهم ترین عوامل دلنشینی پندها و اندرزهای سعدی در میان عوام و خواص، وجه عینی بودن آنهاست. اگرچه لحن کلام و نحوه بیان هنرمندانه آنها نیز سهمی عمده در ماندگاری این نوع از آثارش دارد.
    از سویی، بنا بر روایت خود سعدی، خلق آثار جاودانی همچون گلستان و بوستان در چند ماه، بیانگر این نکته است که این شاعر بزرگ از چه گنجینه ی دانایی، توانایی، تجارب اجتماعی و عرفانی و ادبی برخوردار بوده است.
    آثار سعدی علاوه بر آن که عصاره و چکیده اندیشه ها و تأملات عرفانی و اجتماعی و تربیتی وی است، آیینه خصایل و خلق و خوی و منش ملتی کهنسال است و از همین رو هیچ وقت شکوه و درخشش خود را از دست نخواهد داد.


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. 2 کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  3. #2
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    هر چه خواهی کن که ما را با تو روی جنگ نیست – پنجه با زور آوران انداختن فرهنگ نیست

    در که خواهم بستن آن دل کز وصالت بر کنم – چون تو در عالم نباشد ور نه عالم تنگ نیست

    شاهد ما را نه هر چشمی چنان بیند که هست – صنع را آیینه ای باید که بر وی زنگ نیست

    با زمانی دیگر انداز ای که پندم می دهی – کاین زمانه گوش بر چنگست و دل در چنگ نیست

    گر ترا کامی بر آید دیر زود از وصل یار – بعد از آن نامت برسوایی بر آید ننگ نیست

    سست پیمانا چرا کردی خلاف عقل و رای – صلح با دشمن اگر با دوستانت جنگ نیست

    گر تو را آهنگ وصل ما نباشد گو مباش – دوستانرا جز بدیدار تو هیچ آهنگ نیست

    ور بسنگ از صحبت خویشم برانی عاقبت – خود دلت بر من ببخشاید که آخر سنگ نیست

    سعدیا نامت به رندی در جهان افسانه شد – از چه میترسی دگر بعد از سیاهی رنگ نیست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. 2 کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  5. #3
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ندانم از من خسته جگر چه می​خواهی
    دلم به غمزه ربودی دگر چه می​خواهی

    اگر تو بر دل آشفتگان ببخشایی
    ز روزگار من آشفته​تر چه می​خواهی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. 2 کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  7. #4
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    مشتاقی و صبوری از حد گذشت یار
    گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را

    باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
    کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را

    من بی تو زندگانی خود را نمی​پسندم
    کآسایشی نباشد بی دوستان بقا را

    سعدی قلم به سختی رفتست و نیکبختی
    پس هر چه پیشت آید گردن بنه قضا را

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. 2 کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  9. #5
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    آن نه زلف است و بناگوش که روز است و شبست
    وان نه بالای صنوبر که درخت رطبست
    نه دهانیست که در وهم سخندان آید
    مگر اندر سخن آیی و بداند کا لبست
    آتش روی تو زینگونه که در خلق گرفت
    عجب از سوختگی نیست که خامی عجبست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. 2 کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  11. #6
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا
    سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا

    نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر
    تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا

    شربتی تلختر از زهر فراقت باید
    تا کند لذت وصل تو فراموش مرا

    هر شبم با غم هجران تو سر بر بالین
    روزی ار با تو نشد دست در آغوش مرا

    بی دهان تو اگر صد قدح نوش دهند
    به دهان تو که زهر آید از آن نوش مرا

    سعدی اندر کف جلاد غمت می‌گوید
    بنده‌ام بنده به کشتن ده و مفروش مرا

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  12. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  13. #7
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود
    آن چنان جای گرفته است که مشکل برود!
    دلی از سنگ بباید به سرراه وداع
    تا تحمل کند آن روز که محمل برود
    اشک حسرت به سر انگشت فرو می گیرم
    که اگر راه دهم قافله در گل برود
    ره ندیدم چو برفت از نظم صورت دوست
    همچوچشمی که چراغش ز مقابل برود
    سعدی ازعشق نبازد چه کند ملک وجود؟
    حیف باشد که همه عمربه باطل برود!


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  14. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  15. #8
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    از در درآمدی و از خود به در شدم
    گویی کزین جهان به جهان دگر شدم
    گوشم به راه تا که خبر میدهد ز دوست
    صاحب خبر بیامد و من بی خبر شدم


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  16. #9
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ای به خلق از جهانیان ممتاز
    چشم خلقی به روی خوب تو باز
    لازمست آن که دارد این همه لطف

    که تحمل کنندش این همه ناز
    ای به عشق درخت بالایت

    مرغ جان رمیده در پرواز
    آن نه صاحب نظر بود که کند

    از چنین روی در به روی فراز
    بخورم گر ز دست توست نبید

    نکنم گر خلاف توست نماز
    گر بگریم چو شمع معذورم

    کس نگوید در آتشم مگداز
    می‌نگفتم سخن در آتش عشق

    تا نگفت آب دیده غماز
    آب و آتش خلاف یک دگرند

    نشنیدیم عشق و صبر انباز
    هر که دیدار دوست می‌طلبد

    دوستی را حقیقتست و مجاز
    آرزومند کعبه را شرطست

    که تحمل کند نشیب و فراز
    سعدیا زنده عاشقی باشد

    که بمیرد بر آستان نیاز


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  17. #10
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    متقلب درون جامه ناز
    چه خبر دارد از شبان دراز
    عاقل انجام عشق می‌بیند

    تا هم اول نمی‌کند آغاز
    جهد کردم که دل به کس ندهم

    چه توان کرد با دو دیده باز
    زینهار از بلای تیر نظر

    که چو رفت از کمان نیاید باز
    مگر از شوخی تذروان بود

    که فرودوختند دیده باز
    محتسب در قفای رندانست

    غافل از صوفیان شاهدباز
    پارسایی که خمر عشق چشید

    خانه گو با معاشران پرداز
    هر که را با گل آشنایی بود

    گو برو با جفای خار بساز
    سپرت می‌بباید افکندن

    ای که دل می‌دهی به تیرانداز
    هر چه بینی ز دوستان کرمست

    گر اهانت کنند و گر اعزاز
    دست مجنون و دامن لیلی

    روی محمود و خاک پای ایاز
    هیچ بلبل نداند این دستان

    هیچ مطرب ندارد این آواز
    هر متاعی ز معدنی خیزد

    شکر از مصر و سعدی از شیراز


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 1 از 43 1234511 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/