صفحه 5 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 57

موضوع: اشعار سيما ياري

  1. #41
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    محو

    غلتید و غلتید
    واداده خود را با سراشیبی
    کجذوب رانش
    مقهور کوبش
    در جایی از اعماق
    در ازدحام برگ ها
    رگ ها
    س یک مشت خرده ریز
    گم شد میان متن


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #42
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    هنوز

    اصلا دروغ بود
    یا فکر کن
    یک جور کار شیطنت آمیز بود و بس
    بی هیچ قصد و نیت خاصی چه می شود ؟
    باید گذشت کرد
    وقتی که کشتزار رها شد
    از گله
    های خوک شکایت نمی کنند
    می گفت آدم است ؟
    فرضا که گفته است
    آخر عزیز من
    شبنم که می چکد بر روی ظرفهای زباله
    در کنج های کوچه ی تاریک
    دیگر کجاش شبنم پاک است ؟
    به گریه می کنی
    تو بچه ای هنوز
    یک خرده صبر کن
    وقتی بزرگ بشوی مثل دیگران
    می گفت
    آدم است
    می گفت آدم است


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #43
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    وفور

    نانوا کنار کوره ی آتش نشسته است
    و رو به روی کپه ی نان صف گرفته اند
    زنبیل های خالی هر روز
    بر پیشخان دکه ی نانوا
    وارفته کفه های ترازوی کهنه ای


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #44
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    پاره

    اجزا
    پیوسته نیستند
    از پیش هم نهادن لب ها و گونه ها
    پیشانی و گوش
    تصویر هیچ چیز
    حاصل نمی شود
    چیزی کم است
    کم
    چیزی
    گم است
    گم
    بر صفحه ی پازل
    مانند حلقه ی مفقوده
    در پشت شیشه های مغازه


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #45
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    گفت و گو

    ماه از کدام پنجره ی آسمان شب
    تصویر عشق را به تماشا نشسته بود ؟
    تصویر عشق را
    بر دست های تو
    بر گیسوان من
    در بستری ز خاک
    در
    بستری ز خاک
    آن شب تمام پنجره ها را
    با پرده های دودی سنگین
    پوشانده بود ابر
    آن شب نگاه صبح از گریه سرخ بود
    آیا صداقت آن تکه از زمین
    او را به فهم فاجعه آمیز یک فریب
    نزدیک کرده بود؟
    او در نگاه تو
    در امتداد تو
    آیا دو گانگی غم انگز خویش را
    بر سینه ی سپیده ی کاذب
    ادراک کرده بود ؟
    شاید مجال لیز و گریزان عشق را
    دردست های مرگ
    بازیچه می شناخت
    چون بعد یک سراب دل انگیز بی دوام
    در چشم های خشک حقیقت
    شاید صدای تیرهای مکرر
    در هر سپیده دم
    او را به سوگواری دائم
    معتاد کرده بود
    یا
    حس نور را
    بیم زوال قطعی گل های باغچه
    دزدیده بود از او
    شاید که هیچ کس با او نگفته بود
    اندیشه ی زوال گل و خاک و آفتاب
    یک دور باطل است
    و عشق عشق
    هرگز درون دایره ی صفر
    حرکت نمی کند
    آن شب تمام شب
    وقتی زمان ایست
    با پرده های دودی بی
    شکل
    سهم تبسم مهتاب و آب را
    از ما گرفته بود
    و چشم های صبح
    از گریه سرخ بود
    من عاشقانه بار گرفتم
    از امتداد تو
    در بستری ز خاک
    در بستری ز بی نهایت مطلق
    ماه از کدام پنجره ی آسمان شب
    تصویر عشق را به تماشا نشسته است ؟
    من نطفه ی تو را
    در پشت جوشن سلول های گرم
    سلولهای تازه ی پر شیر
    پنهان نموده ام
    جا داده ام خاموش
    نه ! صبخ دل گرفته ی مایوس
    باور نمی کند
    تو در درون پیکر من رشد می کنی
    و زاده می شوی
    و بار می دهی
    اما ابر همچنان
    از ما دریغ می ند آزاد
    لبخندهای ساده ی
    مهتاب و آب را
    اما ببین
    ببین
    من رشد نطفه ی را
    در زیر پوستم
    احساس می کنم
    احساس می کنم


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #46
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    گم گشته


    سرب مذاب را
    بر دیده دست سود
    بت را به بر گرفت
    فریاد بر کشید
    همزاد گمشده ام
    یافتم تو را
    در کارگاه خود


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #47
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    اشتباه


    می گشت مرد کار
    در کارخانه اش
    از زیر سنگ ها
    بیرون خزیده بود
    س نیلوفر بنفش
    مرد ایستاد و دید
    دستی دراز کرد
    و چید غنچه را
    هم
    ارز توده های گل کارخانه ای
    و بته های مرده ی خالی
    در بطن لاستیک
    جا داد ساقه را



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #48
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    انهدام

    اشباع شد
    از آستان گذشت
    از آستان درد
    اندام
    بی حس مطلق توقف
    ریزش
    و انهدام


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #49
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    او

    چه حیف ! او بزرگ شد
    و تازه یک سر از تمام این بزرگ ها بزرگ تر
    چه گونه من تمام روزهای خسته را
    عبور دادم از میان خاطرات کودکی او
    عبور دادم از میان بازوان
    حس گرم او
    چه صادقانه بود
    بیم های کوچک و بزرگ کودکانه اش
    چه صادقانه بود رنگ حجب او
    که می دوید مثل رودی از ستاره ها
    میان کرک ابرهای گونه اش
    چه گونه تند رفت و رفت و رفت
    ورای دره های فاصله
    و عطر یاس دست هاش
    میان بوی سکه ها و چرتکه
    پرید و محو شد
    بزرگ شد بزرگ شد
    به رنگ بی شمارها بزرگ ها
    به بعد های فاصله نگاه می کنم
    به بعدهای فاصله که پر نمی شوند
    با تمام سود های ما
    که پر نمی شوند
    با تمام کودکی تو
    که پر نمی شوند
    با تمام آه های من
    تمام سهم های ما
    ئلی دریغ بازوان حس تو
    ولی دریغ روزهای گرم من
    ستاره ها
    ستاره ها


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #50
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    مردان ژولیده
    از صخره های کارهای گنگ می آیند
    تا آخرین پس مانده ی خود را رها سازند
    در آب های تیره ی بستر
    در خوابهای پر پری
    در
    خوابهای پر عسل
    در خواب های رودهای شیر
    بوی دهان روز فرتوت
    بوی دهان باز تقدیر
    بوی دهان بادهای لا ابالی
    که از فراز جوی های شهر می آیند
    حال و هوای خواب ها را می زدایند
    مردان ژولیده
    پا در خیابان می گذارند
    طی می شود از تو
    صخره پس از
    صخره پس از صخره


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 5 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/