صفحه 5 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 64

موضوع: اطلس تاریخ سلسله های ایرانی

  1. #41
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    دولت علويان طبرستان

    علويان طبرستان
    زيديه

    بعد از رحلت امام چهارم، حضرت علي بن حسين،‌ امام سجاد عليه السلام ،‌گروهي از شيعيان او معتقد به امامت فرزندش زيد شدند. زيدبن علي در زمان هشام بن عبدالملك ( 105 – 125 ه.ق.)‌ در سال (‌ 122 ه.ق. ) بر عامل او (‌يوسف بن عمر ثقفي حاكم كوفه)‌ خروج كرد، اما قيام وي سركوب شد و به شهادت رسيد. پس از زيد، يحيي (‌پسرش)‌ به خراسان گريخت و در ناحيه جوزجان (بين بلخ و فارياب) قيام كرد. نصربن سيار (حاكم خراسان) مسلم بن احوزمازني را به جنگ وي فرستاد. مسلم يحيي را كشت و سر او را نزد وليدبن عبدالملك (‌ 125 –129 ه.ق.)‌ فرستاد. جسد يحيي بن زيد تا قيام ابومسلم خراساني ( 129 ه.ق ) بردار بود. وي آن را از دار پايين آورد و به خاك سپرد. مشهد او در جوزجان ( نزديك شهر سرپل يا ساري پل )‌ زيارتگاه است. گويند مرگ يحيي بن زيد به حدي در مردم خراسان اثر گذاشت و آنان را غمگين كرد كه در آن سال هر چه پسر در خراسان زاده شد، يحيي يا زيد نام نهادند .
    پس از مرگ زيد ، پيروان او به چند گروه تقسيم شدند كه معروفترين آنان ادريسيه ، حسنيه و قاسميه بودند .

    ادريسيه

    پيروان ادريس بن عبدالله بن ابي طالب ( ع ) بودند كه از سال 112 تا 375 ه.ق. بر مراكش و شمال آفريقا حكومت كردند و اولين دولت مستقل شيعه علوي در اسلام به شمار مي روند .

    قاسميه

    اصحاب قاسم بن ابراهيم بن طباطباالرسي بودند . اينان دولت ائمه رسي ( از سال 280 تا 570 ه.ق.) را در يمن پايه گذاري كردند . اكثر مردم يمن زيدي هستند و امام زيدي يمن امام محمد البدر تا جمهوريت يمن در صنعا مي زيست .

    حسنيه

    ياران حسن بن زيدبن حسن بن علي بودند كه دولت شيعيان علوي مازندران را تاسيس كردند . اكنون به اختصار به معرفي آنان مي پردازيم :

    دولت علويان طبرستان

    قيامهاي علويان حسني (فرزندان امام حسن (ع)‌) محمد نفس الزكيه و حسين بن علي بن حسن در حجاز ناكام ماندو باقيماندگان در وادي " فخ " ( نزديك مكه ) در هشتم ذي الحجه سال 196 ه.ق. به دست عباسيان به شهادت رسيدند. بعدها شيعيان اين روز را مانند واقعه كربلا، " يوم العزا "‌ اعلام كردند. عدم موفقيت علويان در حجاز موجب شد كه بسياري از آنان به مناطق جبال و ري روي آورند و براي رهاي از ستم عباسيان مخفيانه زندگي كنند. در اواسط قرن سوم هجري، مردم، " كلار " و" رويان" كه از ستم محمد بن اوس بلخي (‌حاكم طاهري طبرستان) به جان آمده بودند، با مشاهد تقوا و ورع علويان به جانب محمد بن ابراهيم بن علي بن عبدالرحمن بن زيدبن حسن بن علي عليه السلام روي آوردندو از وي درخواست بيعت براي فرماندهي كردند. اما، او آنان را به جانب حسن بن زيدبن اسماعيل كه در ري اقامت داشتند، راهنمايي كرد. طبرستانيها از حسن بن زيد دعوت كردند كه رياست آنان را به پذيرد. حسن بن زيد در خواست آنان را اجابت كرد و در سال 250 ه.ق. عازم طبرستان شد، نام "‌ داعي الخلق الي الحق " يا داعي كبير را انتخاب كرد و به زودي با پيرواني كه هر روز بر شمار آنان افزوده مي شد، نواحي كلار و پايدشت و آمل را تصرف كرد. وي حاكم طاهريان را از آنجا بيرون راند، اما ضد حمله سليمان بن عبد الله طاهري در سال بعد داعي كبير را مجبور كرد كه تمامي ناحيه طبرستان را تخليه كند و به نزد هواخواهان خود در كوهستان ديلم پناه جويد. ولي به زودي حسن بن زيد بر سليمان غلبه كرد و حتي حرم و متعلقان وي را هم به اسارت گرفت ( كه با جوانمردي و اكرام آنان را به سايمان برگرداند ) . سليمان هم دل از طبرستان بريد و به خراسان رفت . با استيلاي حسن بن زيد طبرستان ، علويان فراواني از حجاز و عراق و اطراف شام به خدمت او رسيدند . وي نيز در حق تمام آنان نيكويي كرد و آنان را به خدمت گماشت . گويند كه هنگام سوارشدن ،‌سيصد علوي شمشير كشيده در كنار او حركت مي كردند . وي سالانه سي هزار دينار براي علويان مستحق به بغداد مي فرستاد تا نقيب علويان در بين آنان تقسيم كند . علويان زيدي در سال 253 ه.ق. گرگان را ، كه سال قبل از دست داده بودند ، باز پس گرفتن و تا سال 254 ه.ق. ابهر و زنجان و قزوين را گشودند . پيروزيهاي علويان ، خلافت عباسي را متوحش كرد و در سال 255 ه.ق. المعتزبالله عباسي سرداران خود " موسي بن بغا الكبير " و " مفلح " را به طبرستان فرستاد . اينان تمام نواحي متصرفه علويان را از ايشان پس گرفتن ، ولي وفات خليفه موجب شد كه سرداران نواحي متصرفه را رها كنند و به عراق باز گردند .

    ديلميان بار ديگر در اطراف حسن جمع شدند و وي بر تمام نواحي طبرستان استيلا يافت. در اين زمان، گروهي روسي به سواحل طبرستان وارد شدند . اينان روستاها را آتش زدند و مردم بسياري را به قتل رساندند حسن بن زيد آنان را در هم شكست و فراريان روس قتل عام شدند. در سال 260 ه.ق. يعقوب ليث صفاري پس از تصرف خراسان به گرگان آمد و علويان را تا كوهستانهاي ديلم تعقيب كرد .

    سيستانيها بسياري از شهرها و روستاهاي طبرستان را آتش زدند. اما به ناچار پس از مدتي از طبرستان عقب نشستند و به خراسان باز گشتند. حسن در سال 270 ه.ق. در گذشت . عدالت خواهي ، بارزترين ويژگي اخلاقي او در زمان زمامداريش بود .

    با در گذشت حسن ، ابوالحسين ( دامادش ) به مدت ده ماه حكومت را تصاحب كرد ، اما در مقابل محمد (برادر حسن) ناچار به تسليم شد. محمدبن زيد لقب " القائم بالحق " را بر خود نهاد. محمد مشاهد متبركه حضرت امام حسين (ع) و حضرت علي ( ع ) را كه ويرانشده بودند ، تعمير كرده و براي علويان خارج از طبرستان ، هدايا و صلات بسيار فرستاد. اين عمل موجب شد كه شهرت و سخاوت محمد بالا گيرد و در بين سادات محبوبيت زيادي به دست آورد .

    در سال 277 ه.ق. رافع بن هرثمه، كه چندان اعتنايي به خلافت عباسي نداشت، بر خراسان استيلا يافت. وي از آنجا به طبرستان آمد و سراسر اين ناحيه را گشود. المعتضدبالله عباسي نيز حكومت خراسان را به عمربن ليث (رقيب رافع) واگذار كرد. رافع نيز با محمد بن زيد صلح و بيعت نمود. وي در سال 283 ه.ق. نيشابور را تصرف كرد و به نام علويان در آن شهر خطبه خواند. اما، ‌ديري نپاييد كه عمرو ليث وي را از نيشابور بيرون راند. آن گاه، ‌رافع به خوارزم فرار كرد و در آنجا به قتل رسيد. مردم رويان و كلار همراه با پادوسبان قارنوندي، صادقانه از علويان پشتيباني مي كردند. اما، خشونت و رفتار خود سرانه ديليمان باعث مخالفت علويان گرديده بود . با وجود اين ( علي رغم مخالفت قارن باوندي كه از دشمني با علويان دقيقه اي غافل نبود و عاقبت جان خود را هم بر سر اين گذاشت.) علويان از حمايت اكثر مردم طبرستان برخوردار بودند . در سال 287ه.ق. محمد بن زيد " داعي كبير " رهسپار فتح خراسان شد. اما ، محمد بن هارون سرخسي سردار ساماني در گرگان راه را بر علويان گرفت و محمد بن زيد را به قتل رسانيد .

    پس از آن ، محمد بن هارون تمام ولايت طبرستان را در تصرف خود گرفت و مذهب سنت بار ديگر به آن منطقه باز گشت و همچنين قرامتهاي كلاني به زيان ديدگان علويان پرداخت شد . در اين راستا ،‌فرزند محمد ( زيد ) را به بخارا بردند . حسن بن علي الاطروش حسيني هم ري گريخت .

    محمد بن هارون پس از چندي از اطاعت سامانيان سرباز زد . او ري را تصرف كرد و با حسن بن علي الاطروش ، بيعت نمود . امير اسماعيل ساماني ، محمد بن هارون را به دست آورد و او را در بخارا به قتل رساند . سامانيان ابوالعباس عبدالله بن محمد بن نوح را به حكومت طبرستان فرستادند . او با مردم به نيكي رفتار كرد و سادات علوي مقيم طبرستان را گرامي داشت و به آنان بسيار محبت نمود. همچنين ، براي روساي ديلمي هداياي زيادي فرستاد.

    با در گذشت امير اسماعيل و پادشاهي احمدبن اسماعيل ، ابوالعباس عبدالله بن محمدبن نوح از حكومت طبرستان معزول شد و احمدبن اسماعيل طبرستان را به سلام ترك سپرد . وي با مردم بد رفتاري كرد . در نتيجه ، مردم طبرستان از او رنجيده شدند . به ناچار ، دربار ساماني بار ديگر ابوالعباس را به طبرستان فرستاد . اما ، مي بعد از مدتي كوتاه در گذشت ( 298 ه.ق. ) مرگ ابوالعباس فرصتي طلايي به علويان داد ، زيرا جانشين وي محمد ابراهيم صعلوك بر خلاف ابوالعباس ،رفتار خشن با مردم طبرستان داشت . طبرستانيان ، نيز رنجيدند و به رهبري جستان بن مرزبان ، حسن بن علي بن حسن معروف به " اطروش " ( كر) را كه در ري فراري بود ، به طبرستان ( براي خونخواهي محمد بن زيد ) دعوت كردند . حسن بن علي اطروش مردي اديب و دانشمند بود . وي قبل از شهادت محمد بن زيد ، در بين گيلانيان به تبليغ اسلام اشتغال داشت و بسياري از ديلميان را كه هنوز اسلام اختيار نكرده بودند ، به اسلام هدايت نمود . اطروش لقب " ناصر الحق " را برگزيد و سياه جامگان عباسي ( مسوده ) را از طبرستان و ديلم بيرون راند .

    در سال 301 ه.ق. اطروش سفر جنگي خود را به طبرستان آغاز كرد و در ناحيه نوروز يا نورود چالوس، محمد بن صعلوك را شكست داد و پيروزمندانه وارد آمل شد. در سال بعد، در حمله متقابل سامانيان، اطروش آمل را از دست داد و تا چالوس عقب نشست. اما پس از چهل روز بار ديگر سامانيان را از طبرستان بيرون راند و گرگان را به طور موقت تصرف كرد. پيروزي اطروش، حكام مهم طبرستان از جمله شروين بن رستم پادوسبان را به اطاعت وادار كرد . علم و عبادت و رفتار انساني وي با مردم طبرستان ، ناظران و مورخان را به تحسين واداشته است . محمد بن جرير طبري ( معاصر اطروش ) در باره او مي نويسد : " مردم به عدالت و حسن رفتار و برپايي حق كسي را همانند اطروش نديدند ."‌ وي در سال 304 ه.ق. در گذشت و به حق ، لقب " ناصر كبير " شايسته او بود .

    بعد از مرگ داعي كبير ، حسن بن قاسم ( داماد وي ) با مساعدت فرزند بزرگ داعي ( ابوالحسين احمد ) به رياست علويان رسيد و نام " داعي صغير " را اختيار كرد . ابوالقاسم جعفر ( برادر احمد ) فرزند ناصر كبير از اين كار ابراز نارضايتي كرد و به قصد باز گرفتن حكومت ، از آمل بيرون آمد . جعفر در سال 306 ه.ق. داعي را شكست داد . ولي مردم جعفر را راندند و داعي در سال 307 ه.ق. به آمل آمد .

    در سال 308 ه.ق. داعي سردار خود ليلي بن نعمان را به خراسان فرستاد . او از ضعف سامانيان استفاده كرد و دامغان ونيشابور را گشود و به طوس رفت ولي از لشگر ساماني شكست خورد و به قتل رسيد ( 309 ه.ق.) باقيمانده علويان فراري نيز ، به گرگان عقب نشستند .

    در سال 310 ه.ق. نصربن احمد ساماني كه از دست اندازيهاي داعي و اصحاب او به گرگان و خراسان به وحشت افتاده بود، يكي از سرداران خود به نام " قراتكين" را در راس سپاهي به گرگان فرستاد. در اين لشگر كشي باز ابوالقاسم جعفر با دشمنان داعي همدست بود و چندي بعد ابوالحسين احمد نيز به ايشان پيوست . اگر چه داعي ابو الحسين را مغلوب و با خود همراه نمود ولي ، تاب مقاومت نياورد و به اسپهبد محمد بن شهريار قارنوندي پناه برد . اما اسپهبد به جوانمردي اورا گرفت و به نزد عامل خليفه عباسي ( محمد بن وهسودان ) فرستاد .

    داعي تا كشته شدن محمد بن وهسودان به دست محمد بن مسافر سلاري، در الموت زنداني بود . بعد از رهايي از زندان، به گيلان بازگشت و مدعيان حكومت را در طبرستان و گرگان شكست داد . جعفر به ري گريخت و احمد به فرمان داعي ، به حكومت گرگان انتخاب شد . در اين زمان ، عده اي از سران گيل و ديلم براي گشتن داعي توطئه چيدند. اما ، همه توطئه كنندگان ( به علت فاش شدن توطئه ) از جمله هروسندان بن تيرداد ( پادشاه گيلها ) و خال مرد آويچ به قتل رسيدند .

    در سال 311 ه.ق. بار ديگر احمد و برادرش ( جعفر )‌ عليه داعي متحد شدند و آمل را تصرف كردند و آن گاه ، داعي به نواحي كوهستاني ديلم پناه برد و دوبرادر به آمل درآمدند. دو ماه بعد از در گذشت جعفر ، احمد به جاي وي نشست و داعي را تا گيلان تعقيب كرد .

    پس از درگذشت جعفر ،‌ در سال 312 ه.ق. سران ديلم ابوعلي محمد (يكي از پسران ابواحمد) را به امارت علويان برداشتند. كشاكش دروني علويان موجب آن شد كه روساي گيل و ديلم كه در زمان ناصر كبير جرات دخالت در امور را نداشتند ، علويان را آلت دست خود قرار دهند .

    از ميان اين جنگ قدرت ،‌دو رهبر ديلمي به نامهاي اسفار شيرويه و ماكان كاكي به عنوان رقباي اصلي سربرآوردند . ماكان كاكي و پسرعمش ( حسن فيروزان ) از اسماعيل ( پسر كوچك جعفر ) حمايت و ابوعلي محمد را دربند كردند . اما ، ابوعلي محمد پس از كشتن برادر ماكان ، با همدستي اسفار به حكومت برگشت . اندك زماني بعد ، وي در بازي چوگان كشته شد و برادرش ( سيدابوجعفر )‌ بر جاي او نشست .

    حكومت ابو جعفر با شورش اسفار روبه رو شد . ماكان در سال 314 ه.ق. از اين فرصت استفاده كرد و او را از آمل بيرون راند، داعي را به طبرستان دعوت كرد و به اتفاق يكديگر حكومت طبرستان را در دست گرفتند . در اين راستا ، اسفار نيز به گرگان گريخت .

    بازگشت دوباره داعي ( با فتح نه چندان استوار ) آغاز شد . به دنبال آن ، ناحيه ري تا قم را نيز گشود . اسفار كه در حمايت سامانيان در گرگان به سر مي برد ، از غيبت داعي استفاده كرد و طبرستان را تصرف نمود. داعي با شنيدن خبر اين حمله ، بدون ماكان به طبرستان برگشت و در كنار دروازه مرد آويچ زياري به قتل رسيد ( سال 316 ه.ق.)‌ . پس از چندي ، ماكان در ري از اسفار شكست خورد و به ديلم گريخت . وي در يكي از كروفرهاي خود در مقابل سامانيان ، به هلاكت رسيد . علويان ، علاوه بر تبليغ و ترويج اسلام در ميان ديلميان ، خدمات فراواني هم در زمينه فرهنگي به اين ناحيه از ايران ارائه دادند. همچنين ، انان را بايد از اولين موسسان مدرسه در ايران نام برد . اولياء الله آملي ، داعي صغير را از اولين پايه گذاران مدرسه در ايران دانسته است .
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  2. #42
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    علويان گيلان و ديلميان

    اقامت چهارده ساله ناصر اطروش ( قبل از رسيدن به حكومت ) در ديلمان و نفوذ مذهبي و شخصي وي در شرق گيلان ، زمينه هاي بسيار مناسبي براي علويان فراهم آورد .زيرا با وجود خاتمه حكومت علويان در طبرستان ،‌ هنوز در شرق گيلان زيديان معتقدي وجود داشتند كه حاضر بودند در راه اين خاندان جانبازي كنند. به همين مناسبت ، يكي از نوادگان الحسين الشاعر ( برادر اطروش )‌ به نام جعفر محمد ، به احياي نفوذ علويان برخاست . وي در سال 320 ه.ق. هوسم را تصرف كرد و نام " الثايرفي الله " بر خود نهاد . الثاير سه مرتبه به اتفاق متحدان طبري و زياري و ديلمي خود بر آمل دست يافت ، ولي پس از چند ماه از آنجا بيرون رانده شد. وي پس از سه دهه حكومت ، در سال ر350 ه.ق. در گذشت و در 30 كيلومتري شرق هوسم ،‌ در "ميانده" به خاك سپرده شد . ر

    پس از وي ،‌ابوالحسن مهدي " القايم بالله " و ابوالقاسم حسين " الثايرفي الله " (‌ پسران او )‌ به ترتيب به فرمانروايي رسيدند . چندي بعد ، ابوالقاسم حسين به اسارت لشكر و شمگير در آمد . وي سعي داشت علويان را از گيلان بيرون براند . از سوي ديگر ، آل بويه ، كه سعي در حفظ قدرت در زادبوم اصلي خود ( لياهچ= لاهيجان ) داشتند، از علويان حمايت مي كردند. سرانجام، مناذر جستاني در سال 352 ه.ق. ابوعبدلله محمد ( پسر داعي حسن بن قاسم علوي) را به گيلان دعوت نمود. در اين هنگام ، ابوعبدالله محمد نقيب علويان بغداد بود. او علاوه بر فضل و دانش ،‌ تسلط كاملي نيز در فقه و كلام داشت. همچنين ، رياست تامه زيديان بر عهده او بود . وي پس از ورود به گيلان ، هوسم را با كمك مناذر جستاني تصرف كرد و خود را " المهدي لدين الله " ناميد. ابو عبدلله تلاش بسياري براي پيوند دو گروه قاسميه و ناصري زيدي آغاز كرد و تا حدودي هم در اين راه موفق شد. او تلاش فراواني براي تسلط كامل بر طبرستان و هوسم به كار بست . ولي شورشهاي مكرر ابوالفضل الثرير زيدي ، معروف به " اميركا " اين تلاشها را ناكام گذاشت . ضعف علويان موجب شد كه ابو عبدالله سيادت آل بويه را بپذيرد . پس از درگذشت او بار ديگر رقابت زيديه آغاز شد و نيز، زيديان گيلان هم به پايان رسيد. در 380 ه.ق. شاخه ديگري از علويان در گرگان سربلند كرد. مشهورترين اين علويان، ابوالحسين احمدبن الحسين " المويدبالله " و برادرش، يحيي " ناطق بالحق " بودند. ر

    آثار كلامي و فقهي اين دو برادر به وسيله زيديان يمن ، حفظ شد و مورد استفاده قرارگرفت . اين دو برادراز علماي بزرگ زمان خود بودند . ناطق بالحق در بغداد تحصيل كرده و در ري به حلقه ياران صاحب بن عباد و قاضي عبدالجبار پيوسته بود . فرزندان علويان در گيلان و به ويژه در هوسم ، تا مدتها فعاليت داشتند ، اما ، با روي كار آمدن دولت سلجوقي اين فعاليتها به خاموشي گراييد.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  3. #43
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    آل زيار



    زياريان " و " بوييان " دوخانواده ايراني از نواحي مازندران و گيلان بودند كه توانستند به حكومت ايران برسند .

    در واقع، بعد از حكومت نيمه مستقل طاهريان و پس از صفاريان و در ايام امارت امري ساماني در ماوراءالنهر، خانواده هاي از مازندران و سپس گيلان توانستند بر قسمت عمده ايران غربي ، يعني از خراسان تا بغداد تسلط يابند .

    حكومت اين خانواده ها به دو نام مشخص و دو دوره پي در پي در تاريخ شهرت يافته : زياريان (‌آل زيار ) و ديلميان (بوييان ، آل زيار ) .

    آل زيار

    سرزمينهاي طبرستان و ديلم كه در قسمت شمالي البرز و در پناه كوهها و دره هاي صعب العبور و جنگلهاي انبوه قرار دارد ، از قديم الايام ( حتي پيش از اسلام ) حاكميت خود را حفظ كرده بود ، چنانكه زمان انوشيروان ( خسرو اول 579 – 531 م. ) تا مدتها اين ولايت يك نوع حكومت خود مختار داشت .

    بعد از فتوحات مسلمانان در اكناف ايران ( با اينكه تا اقصي نقاط خراسان تحت نفوذ اعراب مسلمان در آمد )‌ باز هم طبرستان و ديلمان از حملات آنان محفوظ ماند. خاندانهاي قديم آن ولايت ، مانند اسپهبدان و قارنيان و خانواده جستان ( حدود رودبار و منجيل ) همچنان به آداب و رسوم خود زندگي مي كردند . همچنين ، بسياري مذهب خود را نيز حفظ كردند ، تا روزگاري كه گروههاي از عراب طرفدار خاندان حضرت علي ( ع ) و شيعيان زيديه به آن نواحي پناه بردند و مورد حمايت همان خانواده ها قرار گرفتند . چنانكه وقتي " داعي كبير " حسن بن زيد در آن نواحي سكني گزيد ، جمعي كثير از مردم طبرستان و گيلان به طرفداري او برخاستند . همچنين در جنگهايي كه ميان او و يعقوب ليث صفاري رخ داد ، مردم گيلان از او حمايت بي دريغ نمودند .



    آل جستان در روزگاري كه سامانيان بر طبرستان تسلط يافتند ، اغلب به داعيان زيديه مانند ناصر كبير (‌ 287 تا 301 ه.ق) همراهي و ياري مي نمودند. بعد از آن، رجال صاحب نفوذ ولايت با زيديه همراهي داشتند، كه از آن جمع ميتوان از " ماكان " پسر كاكي و " اسفار " پسر شيرويه و " مرد آويج " پسر زيار نام برد. سامانيان، توسعه قسمت غربي ممالك خود را تا حدود كرمان و گرگان و ري امتداد داده بودند . با توجه به اينكه در اين زمان ، قسمت شمالي را ماكان كاكي و سپهداران او اداره مي كردند ، قسمت جنوبي آن كه شامل كرمان و سيستان مي شد ،‌ به دست ابو علي محمد بن الياس كه خود يكي از سرداران ناراضي ساماني بود ، افتاد ( حدود 321 ه.ق. ) . او و فرزندش نزديك چهل سال بر كرمان و سيستان و قسمتي از فارس حكمراني داشتند . نيز همانها بودند كه حكومت نشين كرمان را از سيرجان به محل فعلي كرمان منتقل ساختند و قلعه و باروهاي شهر را تعمير كردند .

    لازم به ذكراست كه حكومت آل الياس ، توسط امراي آل بويه از ميان رفت ( 357 ه.ق. ) و معزالدوله ، آل الياس را از سيرجان بيرون كرد .

    ماكان كاكي ( كاكو = خالو )‌ ابتدا در دربار سامانيان مقام و شغل داشت و حكومت مازندران از جانب آنان به او تعويض شد. اما ، طولي نكشيد كه مورد خشم نصر بن احمد ساماني قرار گرفت . در جنگي كه ميان او و ابو علي احمد بن محتاج چغاني – سردار ساماني – در حوالي گرگان روي داد ، ماكان كشته شد ( 329 ه.ق. ) .

    مساله طبرستان از همان اوايل طلوع آنها براي سامانيان حل نشده باقي مانده بود . اسفار – پسر شيرويه ، هر چند ابتدا با سامانيان همراه بود ، اما در آخر كار بر آنان شوريد و به تدريج گرگان، طبرستان، قزوين، ري، قم و كاشان را در قلمرو خود آورد. اسفار فرماندهي سپاه خود را به يكي از بزرگان ولايت، يعني مرد آويچ پسر زيار سپرد ، ولي خود با طغيان سربازان رو به رو گرديد و در طالقان به قتل رسيد ( 316 ه.ق. ) . قلمرو حكومت مردآويچ علاوه بر مازندران و قسمتي از گيلان، به شهرهاي ري، قم و كرج و ابهر و بالاخره همدان رسيد . حتي سپاه خود را به حدود دينور نيز فرستاد ( 319 ه.ق. ) . مردآويچ، اصفهان را فتح كرد و خيال حمله به بغداد را داشت . وي به زبان آورده بود كه من شاهنشاهي ساساني را بر مي گردانم. او پس از آنكه مراسم جشن سده را در اصفهان بر پاي داشت . به علت اختلافي كه ميان غلامان ترك و ديلم او پيش آمده ، به دست غلامان ترك در حمام كشته شد . ( 323 ه.ق. ) .

    بعد از مردآويچ ، جمعي از ياران او برادرش " وشمگير " را از مازندران به اصفهان و ري احضار كردند كه حكومت را به بسپارند ، اما ، چنانكه خواهيم ديد حكومت ولايتهاي عمده ديگر به دست آل بويه افتاد و اين خانواده بعضي نواحي قلمرو حكومت خود رابه حوالي مرزهاي ايران در عصر ساساني رساندند . در اين مدت ، وشمگير تنها به حكومت گرگان و قسمتي از مازندران اكتفا كرد ( 323 تا 357 ه.ق.‌)‌. جنگهاي او با آل بويه ، به شكست انجاميد و تقاضاي كمك از نوح بن نصر ساماني نيز بي نتيجه ماند . وشمگير در حالي كه آماده نبرد با آل بويه مي شد ، در حين شكار ، مورد حمله گرازي قرار گرفت و كشته شد ( اول محرم 357 ه.ق.) . بهستون ( بيستون ) پسر وشمگير ، با برادرش قابوس رقابت داشت و حوزه حكومت قابوس – بعد از مرگ برادر – به همان گرگان منحصر شد . در جنگي كه ميان او و آل بويه در حوالي استرآباد در گرفت ، شكست خورد و به خراسان فرار كرد ( 371 ه.ق.) . بعد از آن ، گرگان در دست آل بويه باقي ماند و قابوس نيز در 403 ه.ق. به قتل رسيد . بعد از او ، فرزندش منوچهر كه داماد سلطان محمود نيز بود نتوانست بر قلمرو خود بيفزايد و نوشيروان پسرش ، و جستان نوه اش ، تنها به صورت امراي محلي در گرگان تا حدود سالهاي 435 ه.ق. حكومت راندند . در تمام مدتي كه قابوس و منوچهر و ساير اولاد زيار در گرگان حكومت نيمه مستقلي داشتند ، خاندان بويه كه دست پرورده مرد آويچ بودند ، پي در پي به فتوحات تازه دست مي يافتند و قلمرو حكومت خود را توسعه مي دادند.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  4. #44
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    سـلـجوقـيان


    دولت تركمانان سلجوقي ، يكي از وسيعترين و قويترين و پايدارترين دولتهاي بوده كه از سال 429 ه.ق. كه سال پيروزي طغرل سلجوقي بر سلطان مسعود غزنويي در دندانقان سرخس است – تا سال 590 ه.ق.- كه سال سقوط آخرين پادشاه سلجوقي به دست اينانج است – ادامه داشته است .

    تحكيم موقعيت دولت سلجوقي ، به دو دليل عمده صورت گرفته است : نخست آنكه براي اداره اين دولت پهناور – كه از ماوراي سيحون تا سواحل مديترانه و از عمان تا تفليس گسترش يافته بود – از جناح ايراني فارسي زبان براي تدوين ادارات دواتي ( دواوين ) و تعيين وزيران و همكاران اداري استفاده كردند . طبعا" ، مقاومتي در برابر آنان كه اصولا"‌ترك ( تركمان ‌) بودند و به زبان تركي نيز سخن ميگفتند پيش نيامد. وزراي معروف آنان عبارت بودند از : عميدالملك كندري ، خواجه نظام الملك طوسي، مجد الملك قمي، شرف الملك خوارزمي ، سعد الملك آبي ، شرف الدين انوشيروان خالد كاشاني و امثال آنان . دليل دوم ، موقيعت دولت سلجوقي بود . البته ، به علت اضطراري كه خليفه عباسي ( القائم لامرالله )‌ در استفاده از نيروهاي تركمان دچار آن شده بود ، ناچار حكومت آنان را به رسميت شناخت و بغداد نيز در همه موارد ، آنان رامورد تاييد و تجليل قرار مي داد .

    اين تاييد بر اساس آن صورت گرفت كه اميري از امراي ديلميان فارس به نام "‌ ارسلان بسا سيري " ( اهل فسا ) كه خود شيعه اسماعيلي بود ،‌بر بغداد تسلط يافت . وي خليفه القائم را از شهربيرون راند و خود به منصب حكومت نشست و در بغداد خطبه به نام خليفه فاطمي مصر المستنصربالله خواند .

    خليفه القائم كه در تبعيد به سر مي برد ، از طغرل – نخستين پادشاه سلجوقي – كمك خواست . طغرل هم تازه در خراسان پايدار شده ، سلاطين غزنوي را از خراسان به هندوستان رانده و نيشابور را پايتخت قرار داده بود . وي ابونصر كندري ( نيشابوري ) رابه وزارت انتخاب كرده و در رقابتهاي خانوادگي بر برادر خود ، ابراهيم ينال ( در همدان ) ، پيروز شده بود . همچنين ، آل زيار را برانداخته و با شكست نوشيروان پسر منوچهر بر گرگان و مازندران تسلط يافته و خوارزم را در سال 434ه.ق. به دست آورده بود . سال بعد (‌435 ه.ق. )‌ با حمله به ري و بلاد عراق ،‌آل كاكويه و آل بويه را نيز از اين سرزمين بيرون كرد و نيروهاي كه به سرداري برادرش قاورد به كرمان فرستاده بود ، توانستند آخرين حكمران ال بويه ( بهرام بن لشكرستان ) را از فارس و همچنين كرمان بيرون رانند .



    بدين طريق ، روزي كه طغرل متوجه بغداد شد ( 447 ه.ق. ) قسمت عمده سرزمين خراسان بزرگ ماوراءالنهر و كرمان و گرگان و مازندران و ري و همدان و فارس در قلمرو و اختيار او قرار گرفته بود .

    پيروزي او بر ملك رحيم ديلمي كه فرمانده ظاهري بغداد بود ، و ارسلان بساسيري كه شهر را فتح كرده بود ، خيلي زود و ساده صورت گرفت در رمضان سال 447 ه.ق. در بغداد خطبه به نام طغرل سلجوقي خواندند. او نيز خليفه (القائم) را از تبعيد گاه به بغداد آورد و دوباره بر تخت خلافت نشاند. خليفه با برادرزاده طغرل، يعني دختر داود ( و خواهر آلب ارسلان)‌، ازدواج كرد و خود طغرل نيز دختر خليفه را به زني گرفت. بدين طريق، پيوند خانوادگي ميان سلجوقيان و خلفاي اسلامي بر قرار شد. مقاومت بساسيري در سال 451 ه.ق. به جايي نرسيد و در آخرين جنگ شكست خورد ( حدود كوفه ) و كشته شد . سر او را پيش خليفه در بغداد فرستادند .

    اصولا" ، تركمانان از سالها پيش – بعد از مهاجرت از آسياي مركزي – به توافق و اشاره سلطان محمود غزنوي در حوالي سرخس و ابيورد ساكن شده، ‌و عموما اسلام را قبول كرده بودند. جد آنان ، سلجوق بن دقاق ، در اواخر عهد ساماني از قرلق ( خلخ ) به حوالي جند ( كنار سيحون )‌ آمده بود . پسرش ميكائيل كه در جنگها به قتل رسيد ، سه پسر داشت : يبغو ، جغري و طغرل. به علت عدم رعايت موارد قراردادي كه آنان با سلطان محمود بسته بودند، ارسلان بن سلجوق به زندان افتاد. وي در هند بود تا او را نجات دادند. طغرل پسر ميكائيل بن سلجوق بود كه سلسله سلجوقي را تشكيل داد و تا رمضان 455 ه.ق. سلطنت كرد ، در اين سال در حوالي ري ( طجرشت ، تجريش ) در هفتاد سالگي در گذشت . وزراي او ، ابونصر عميدالملك كندري و ابوالقاسم جويني ( سالارپوژگان ) بودند . نام اسلامي طغرل ، ابوطالب محمد بود و از طرف خليفه عباسي ، لقب ركن الدين را به دست آورد .

    جانشين طغرل كه آلب ارسلان، برادرزاده اش (پسر جعفري) ‌بود، نام اسلامي محمد داشت و ده سال سلطنت كرد. وزير او، ابو علي حسن بن اسحق معروف به خواجه نظام الملك، شهرت تمام دارد كه بعد از قتل عميدالملك در ذيحجه 456 ه.ق. به وزارت انتخاب شد.

    در زمان آلب ارسلان بود كه فتح ارمنستان صورت گرفت و گرجستان و ابخاز جزو قلمرو سلجوقيان گرديد (456 ه.ق.)، همچنين ، سپاهيان سلجوقي در شمال تا خوارزم پيش رفتند و در شرق به بلخ رسيدند ( 458 ه.ق.). قاورد، برادر آلب ارسلان ، به كرمان تاخت و فارس و كرمان را تا حوالي عمان و طيس ( چاه بهار ) تسحير كرد . وي همان است كه سلسله اي به نام سلجوقيان كرمان تشكيل داد كهحوزه حكومتي آنان ، از حوالي قندهار تا طيس . جرون ( بندر عباس) و داراب و طبس ( خراسان ) توسعه پيدا كرد . آلب ارسلان به سال 462 ه.ق. به آسياي صغير تاخت و امپراتور روم شرقي " رمانوس ديو جانوس " را در حوالي ملاذگرد ( مابين درياچه وان و ارز روم ، شمال اخلاط )‌ شكست داد. پس از آن، مصالحه اي بين او و امپراطور روم صورت گرفت كه از دخالت روميان در ارمنستان كاست و زمينه را براي پيشرفت بعدي تركان سلجوقي در آسياي صغير و پيداشدن دولت مستقل سلجوقيان آناتولي فراهم ساخت .

    آلب ارسلان در ششم ربيع الاول سال 465 ه.ق. در حالي كه در راه خوارزم نسبت به يكي از كوتوال آن ولايت خشم گرفته بود ، به دست همان كوتوال ( قلعه بان ) ، به نام يوسف خوارزمي ، به ضرب دشنه از پاي در آمد . نعش او را در مرو – كه حاكم نشين دولت سلجوقي شده بود – به خاك سپردند . جلال الدين ابوالفتح حسن ، معروف به ملكشاه ، فرزند آلب ارسلان، به كوشش خواجه نظام الملك به سلطنت رسيد. او نه تنها بر آشوبهاي داخلي، از جمله حمله قاورد – پادشاه كرمان – به همدان پيروز شد ( در همدان ) ، بلكه بيت المقدس را نيز در سال 463 ه.ق. تسخير كرد و شام را در سال 472 ه.ق. با محاصر دمشق به دست آورد و دياربكر را در سال 477 ه.ق. تسخير كرد . پس از آن سپاهيان وي به انطاكيه رسيدند و بنا به روايت معروف ، " اسبان را از درياي روم ( مديترانه ) آب دادند ". دو سال بعد حلب نيز به تصرف ملكشاه در آمد . ماوراءالنهر نيز در سال 482 ه.ق. تسخير شد و سمرقند و اوزكند و كاشغر تحت تسلط او قرار گرفت . اين همان سفري است كه گويند كرايه ملاحان جيحون را خواجه نظام الملك بر خراج انطاكيه حواله نوشت تا وسعت مملكت و رواني سكه و آزادي تجارت را ثابت كند . اصولا" ، در زمان سلجوقيان ارتباطات تجارتي ايران توسعه بسيار يافت .

    در راهها كاروانسراها و خوابگاهها ساخته شد و براي اينكه در بيابانها كاروانها راه را گم نكنند ، برجهاي بلند ( بعضي تا چهل گز – بيست و پنج متري – ارتفاع ) بنا شد كه هنوز هم در فهرج بم نمونه آن باقي است . مردم آسايش داشتند ،‌چنانكه در كرمان – زمان قاورد – نان صدمن به يك دينار فروخته مي شد .

    در عصر سلجوقيان، به خصوص ملكشاه، گروه مذهبي مقتدري كه به اسماعيليه يا سبعيه (بعضا قرمطي) معروف اند پديد آمد. در بسياري از موارد ، كوشش ملكشاه و هم وزيرش خواجه نظام الملك طوسي بر اين بود كه اين گروه را منزوي يا ريشه كن كنند .

    اين طايفه به خصوص در قهستان ( قائنات ) و همچنين ماوراي البرز (‌ الموت ) پايگاههاي بزرگ يافته بودند و اين حسن صباح بود كه در رجب سال 483 ه..ق. بر قلعه الموت استيلا يافت . وي سازمان فداييان اسماعيلي را بنيان نهاد و چنانكه مي دانيم ، سرانجام خواجه نظام الملك به دشنه يكي از همين فداييان اسماعيلي به قتل رسيد (‌ در صحنه كردستان ، رمضان سال 485 ه.ق. ) . نعش وي را به اصفهان حمل كردند و در آنجا به خاك سپردند .

    در زمان ملكشاه و به كوشش خواجه نظام الملك طوسي بود كه پادشاه سلجوقي در بغداد ، دارالاماره خاص داشت . ملكشاه سالي چند ماه زمستان را در بغداد مي گذراند و چنانكه مي دانيم ، سرانجام يكي دو ماه بعد از قتل نظام الملك ، ملكشاه نيز در بغداد در گذشت ( نيمه شوال سال 485 ه.ق. ) و جسدش را به اصفهان آوردند . علاوه بر آن ، براي نخستين بار حوزه قدرت پادشاهان سلجوقي تا حرمين شريفين - مكه و مدينه - نيز گسترش يافت و هر سال هدايا و نذورات بسيار توسط شاه و وزير او خواجه نظام الملك ، به مكه مي رسيد . همچنين ، قدرت و نفوذ خلفاي فاطمي كه تا آن روزگار در مكه و مدينه زياد شده بود ، كاهش يافت .

    قدرت سلجوقيان مركزي ( عراق ) بعد از ملكشاه كم كم كاستي گرفت و ميان بركيارق بن ملكشاه ( فوت صفر سال 498 ه.ق. ) و محمد بن ملكشاه ، ( فوت ذيحجه سال 511 ه.ق.) بارها زد و خورد روي داد و مملكت در شرف تجزيه واقع شد .

    حكومت طولاني سلطان سنجر بر خراسان ( 490 ه.ق. تا 522 ه.ق. ) كه مدتي از آن را در ايام اختلافات برادران ، در اين ولايت حاكم بود ، اغلب در زد و خوردهاي محلي گذشت و آخرين بار كه به سمرقند لشكر كشيد ، ارسلان خان ( خان سمرقند ) رسما" از اطاعت وي سرباز زد و جيحون مرز رسمي شد . سنجر ناچار شد به بسياري از شهرهاي تسخير شده ،‌مجددا" لشكر بكشد . چنانكه در شوال سال 511 ه.ق. به غزنين تاخت و بهرامشاه غزنوي را دست نشانده خود ساخت و در جمادي الاول سال 513 ه.ق. در ساوه با سلطان محمود – برادرزاده اش – به جنگ پرداخت .

    سنجر در سال 524 ه.ق. مجددا" به سمرقند لشكر كشيد تا خان سمرقند را مطيع سازد . همچنين ، به علت طغيان" اتسز " ، پسر قطب الدين محمد خوارزمشاه كه دست نشانده سنجر بود ناچار به خوارزم نيز لشكر كشيد ( ربيع الاول سال 533 ه.ق.)‌ و قلعه هزار اسب را تسخير كرد هر چند اتسز را به دست نياورد .

    در صفر سال 536 ه.ق. سنجر براي آرام كردن ماوراءالنهر به جنگ گورخان قراختايي رفت . در اين جنگ بود كه در محل قطوان ( شش فرسخي سمرقند ) از قراختاييان شكست خورد و همسرش اسير شد و خود ترمذ گريخت .
    لشكر كشيهاي ديگر او به خوارزم ( 528 ه.ق.و 542 ه.ق.) هيچ كدام نتيجه دلخواه نداشت و ضعف عمومي دولت سلجوقي باعث شد كه طوايف " غز " ، از تركمانان ساكن ماوراءالنهر ، كم كم قدرت و قوت بيشتر يافتند و شروع به بي رسمي در ولايات شرقي نمودند . در آخر كار ، به توصيه مويد الدين آي ابه – حاكم نيشابور – سنجر به جنگ غزها رفت و در اين جنگ سنجر شكست خورد و به دست امراي غز اسير شد . حدود يك سال در اسارت بود تا در سال 551 ه.ق او را ازاد كردند . اما اندكي بعد بيمار شد و در چهاردهم ربيع الاول سال 552 ه.ق. وفات كرد و در مرو شاه جهان ( پايتخت ) ، او را به خاك سپردند. ديگر امراي ساجوقي ،‌مانند محمود بن محمد سلجوقي ( فوت 525 ه.ق.) هر چند گاه گاهي كروفري با خلفاي بغداد ( المسترشد، و الراشدب بالله ) نيز داشته اند ، اما هيچ كدام قدرت قابل توجهي نيافتند . ركن الدين ابوطالب ، طغرل بن محمد ( طغرل دوم ) ، در مبارزات ميان شاهزادگان سلجوقي گرفتار آمد . مسعود بن محمد ( فوت سال 547 ه.ق ) ملكشاه بن محمود ، محمد بن محمود بن محمد ( فوت سال 544 ه.ق. ) و ارسلان شاه بن طغرل ( فوت سال 571 ه.ق. ) اغلب با اتابك ايلد گز از اتابكان آذربايجان در زد خورد بودند. آخرين آنان ، ركن الدين ابوطالب طغرل بن ارسلا نشاه ، طغرل سوم سلجوقي بود . كه در جنگ با قتلغ اينانج در حوالي ري شكست خورد و كشته شد . سر او را پيش خليفه الناصرلدين الله فرستادند ( ربيع الاول سال 590 ه.ق.) بدين طريق دولت سلجوقيان عراق به پايان رسيد.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  5. #45
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    سلجوقيان كرمان

    يك تير مهم از حكومت سلجوقيان، بخشي بود كه در ناحيه وسيعي از جنوب شرقي ايران حكومت راندند و به عنوان سلجوقيان كرمان شهرت يافتند . قاورد ( قورد = گرگ ) بن جغري بيك به اشاره طغرل به كرمان تاخت و امير ديلمي مقيم كرمان – بهرام بن لشكرستان – را شكست داد و خود بر كرمان تسلط يافت. او تمام بلوچستان را به تصرف آورد و جيرفت و طوايف " قفص " را آرام كرد و به فارس لشكر كشيد ( آل فضلون ) و در ساحل هرمز با امير عمان (شهرياربن تافيل) ملاقات كرد . سيستان را گرفت و به فرزند خود ايرانشاه سپرد و خود ادعاي استقلال كرد . او سپاه خود را تا همدان نيز رساند و در جنگي كه با برادرزاده خود ملكشاه كرد، در نزديك همدان به قتل رسيد (سال 466 ه.ق. ).
    فرزندانش ، كرمانشاه بن قاورد و سلطان بن قاورد ، مدتها در كرمان حكومت كردند . ملكشاه سلجوقي در سال 472 ه.ق. به كرمان لشكر كشيد . تورانشاه نيز با ملكشاه جنگي داشته است . همين تورانشاه بود كه مسجد ملك و كتابخانه و حمام و محله شاه عادل را بنا كرد. ايرانشاه ، پسرش كه در ذيقعده سال 490 ه.ق.به تخت نشسته بود چهار سال بعد به قتل رسيد .
    ارسلان شاه بن كرمانشاه و ملك محمد و سلجوقشاه ، هر كدام چندي حكومت راندند و طغرلشاه بن محمد و ملك ارسلان برادرش ، سالها با يكديگر در زد و خورد بودند . بهرامشاه نيز در اين رقابتها شريك بود .
    ملك ارسلان دوم از فارس كمك خواست و بهرامشاه از خراسان و اتابك ايلدگز نيز در اين رقابتها دخالت كردند ( سال 563 ه.ق ) كرمان محل رقابت خراسان و عراق و فارس شد و غلامان ترك به جان مردم افتادند . محمد شاه بن بهرامشاه و ملك تورانشاه بن طغرل ،‌هر كدام مدتي حكومت راندند تا در ماه مهر سال 568 ه.ق. خراجي ( 575 ه.ق.) طليعه سپاهيان غز از خراسان به كرمان رسيد . اندكي بعد ، به خصوص بعد از قحط و غلايي سخت ، ملك دينار غز از خراسان به كرمان تاخت و حكومت محمد شاه و سلجوقيان كرمان را به پايان رسانيد ( رمضان سال 581 ه.ق. )
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  6. #46
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    حكومت غز

    يك تيره از غزها به فارس رفتند و تيره ديگر آنان آنان هم به كرمان رسيدند و در آنجا حكومتي را تشكيل دادند. اين حكومت پنجاه سال نيز طول كشيد. غزها به نرماشير و جيرفت و هرموز وسيرجان نيز تاختند (صفر سال 589 ه.ق.).

    پس از مرگ ملك دينار ( ذيقعده سال 591 ه.ق.) پسرش فرخشاه و بعد، عجمشاه پسر ديگر او مدتي در كرمان حكومت راندند تا امراي ايج به كرمان روي آوردند . هر چند نظام الدين شبانكاره اي نيز در سال 601 ه.ق. اسير غزها شد ،‌اما اندكي بعد سپاهيان خوارزمشاه به سرداري ملك زوزن ،‌و سپاهيان فارس به سرداري امير عزالدين فضلون ، به كرمان تاختند . اوضاع همچنان آشفته بود تا به سال 619 ه.ق. براق حاجب قراختايي از خراسان به كرمان تاخت و بساط امراي خوارزمي و اتابكان فارس را برچيد و خود سلسله اي ترتيب داد كه به قراختاييان كرمان شهرت يافت .
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  7. #47
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    اتابكان

    ترتيب اداره مملكت پهناور ايران ( بعد از خارج شدن از استيلاي عربها ) ، به صورتي درآمد كه ولايتهاي ايران ،‌كمابيش به حالت نيمه مستقل امور خود را انجام مي دادند . اين ترتيب حكومت ، به خصوص در اواخر عصر غزنوي و در تمام دوره سلجوقي به صورت چشمگيري توسعه و گسترش يافت.

    تركمانان سلجوقي به سبب وسعت ممالكي كه به دست آورده بودند ، اداره آن را از حالت تمركز خارج ساختند ، ( به خصوص كه خود نيز پايتخت ثابت نداشتند )‌. سلجوقيان به تناسب رعايت اوضاع زمان ،‌نيشابور مرو،‌اصفهان و اندك زماني نيز ، بغداد را پايتخت خويش قرار دادند . البته ، اين غير از موقيعت سلجوقيان كرمان و سلجوقيان آناتولي است كه هر كدام پايتختهاي خاص خود را داشتند ( اگر چه ،‌آن نيز به نوبه خود متغير بود) . به عنوان مثال ،‌سلجوقيان كرمان هفت ماه گرم از سال را در كرمان ( بردسير )‌ و پنچ ماه سرد را در جيرفت ( قمادين ) مي گذراندند كه تا پايتخت زمستاني ، بيش از چهل فرسنگ ( 240 كيلومتر ) فاصله داشت .

    پادشاهان سلجوقي ، اصولا" در دربار خود ريش سفيدان و مربياني داشتند كه در اداره مملكت با آنان مشورت مي كردند . بعضي از اين افراد " اتابك " ( معلم يا مربي ) بعضي اميرزادگان سلجوقي نيز بودند. براي اداره ولايتهاي دور دست گاهي بعضي از اين اتابكان را مامور مي ساختند ، چنانكه طغتكين پسر تاج الدوله تتش را در سال 479 ه.ق. مامور دمشق ساختند ، و عماد الدين زنگي ( از غلام زادگان سلطان ملكشاه سلجوقي ) ماموريت موصل را يافت . همچنين ، ايلدگز ( اتابك ارسلان شاه سلجوقي ) به آذربايجان رفت ، وسلغز به فارس و اتابك مويد الدين آي آبه به نيشابور و اتابك سام و عزالدين لنگر به يزد فرستاده شدند .

    بيشتر اين اتابكان موقيعت خود را تا زمان حمله مغول به ايران حفظ كرده بودند و بعضي از آنان،‌ مانند اتابكان فارس و اتابكان آذربايجان،‌ بعد از مغول نيز تا سالها در ولايتهاي مذكور حكومت داشتند. مهمترين و معروفترين اين اتابكان،‌ اتابكان خوارزم بودند كه به خوارزمشاهان و خوارزمشاهيه نيز شهرت يافته اند .

    خوارزم ، كه در كتيبه هاي هخامنشي به صورت هوارزميا و بعد از اسلام به صورت خوراسميه نيز آمده است ، نام ناحيه ای است در سفلاي جيحون. حدود آن ناحيه از حوالي درياچه آرال تا سواحل درياچه خزر و نواحي ابيورد ،‌از شرق در تمام سواحل سيحون ، ادامه مي يافت و پايتخت آن خوارزم خوانده مي شد .

    اين منطقه نزديك درياچه آرال وشامل دو قسمت بوده است : قسمت شرقي ‌كه معمولا ترك نشين بود و قسمت غربي رودخانه كه اورگنج خوانده مي شد و فارس زبانان در آنجا ساكن بودند. پهناي رودخانه جيحون در اين نواحي گاهي به دو فرسنگ مي رسيد . اين دو شهر در زمان حمله مغول بيشتر به صورت ويرانه درآمدند . معروفترين اتابكان در تاريخ ايران ، اتابكان خوارزمشاهي بودند . اصولا"‌بعد از اسلام ( به خصوص در زمان غزنويان ) ، حكام خوارزم همان عنوان پيش از اسلام خود ، يعني خوارزمشاه ر ابه دنيال نام خود داشتند ، چنانكه آلتون تاش در زمان سلطان محمود كه حاجب بزرگ او بود و حكومت خوارزم را يافت به همين لقب ملقب گرديد . قبل از او نيز مامون و علي بن مامون ومامون بن محمد ، همين عنوان را داشتند . در روزگار سلجوقيان ، انوشتكين غرجه ( كه طشت دار سلاطين سلجوقي بود ) به اشاره سلطان ملكشاه سلجوقي به امارت ولايت خوارزم منصوب شد ( 470 ه.ق . ) و در واقع ، خراج ولايت خوارزم مخصوص طشت خانه سلجوقيان بود .

    در سال 490 ه.ق. قطب الدين محمد – ازاولاد انوشتكين غرجه – به تاييد امير حبشي ( پسر آلتون تاش حكمران خراسان ) به سمت خوارزمشاهي معين شد. او تا سال 522 ه.ق. عنوان حكومت خوارزمشاه را به خود اختصاص داد.

    پسر او ، اتسز ( اتسز = نميرا ،آنكه بايد زنده بماند ) با لقب علاء الدوله هم اين سمت را به ارث يافت . او با سبطان سنجر پادشاه مقتدر سلجوقي در گيري پيدا كرد و سلطان سنجر ( در سالهاي 533 ، 536 و 542 ه.ق. ) سه بار ناچار شد به خوارزم لشكر كشي كند . هر چند در هر سه بار اتسز مغلوب شد ،‌ اما به علت عذر خواهي مورد بخشش قرار گرفت و به دليل ضعف سلطان ، در كار خود ابقاء شد .

    بعد از اين تاريخ هم كه سلطان سنجر گرفتار شورشهاي داخلي و حملات قراختاييان و غزها در شرق ايران بود ،‌ ديگر فرصت نيافت به خوارزم لشگر كشي كند . از اين پس ،‌حكومت خوارزمشاهيان در حوزه اي وسيع به صورت مستقل ادامه يافت .



    بعد از مرگ اتسز ، پسر او – ايل ارسلان – به حكومت رسيد ( 551 ه.ق. )‌. سپس سلطانشاه – فرزند ايل ارسلان – چند صباحي حكم راند ( 568 ه.ق. ) تااينكه برادرش – علاء الدين تكش – او را از خوارزم بيرون راند و خود مستقيما خوارزمشاه شد .

    علاء الدين در سال 569 ه.ق. با مويد الدين آي آبه ( اتابك نيشابور ) به جنگ پرداخت و او را به قتل رساند .طغانشاه – فرزند مويد الدين – هر چند در نيشابور به حكومت نشست ، اما هميشه مورد حمله خوارزمشاهيان قرار داشت. سرانجام ، طغانشاه از ملك دينار غز شكست خورد و حكومت مويديه در نيشابور پايان يافت .

    جنگهاي معروف علاء الدين تكش، در چند جا ياد شده است: نخستين در نيشابور با سلطانشاه برادرش( 585 ه.ق. ) و بار ديگر،‌ جنگ او با برادر در مرو ( 589 ه.ق.) صورت گرفت . لشگر كشي ديگر او به بخارا براي سركوبي تركان قبچاقي ( 591 ه.ق .)‌انجام شد . هر چند سپاهيان او به علت گرما و تشنگي اغلب هلاك شده و سلطان شكست خورده برگشته است .

    جنگ ديگر او در سال (590 ه.ق.) با سلجوقيان عراق بود كه در حوالي ري با طغرل سوم ( آخرين پادشاه سلجوقي ) جنگيد و او را شكست داد . خوارزمشاه پس از آن تا همدان نيز پيش رفت . آن گاه ،‌همدان و اصفهان را به قتلغ اينانج سپرد.

    در جنگي كه ميان سپاه خليفه و لشكريان خوارزمشاه در حوالي ري و ساوه به سال 591 ه.ق. روي داد ، لشكر خوارزم تا خوار عقب نشستند . خوارزمشاه در سال 596 ه.ق. پسر خود تاج الدين شاه – را حاكم اصفهان كرد، و پسر ديگرش – سلطان محمد را حكومت خراسان داد . وي در 19 رمضان سال 596 ه.ق. در گذشت . پس از وي سلطان محمد – پسرش – جانشين پدر شد .

    در زمان اين پادشاه ، وضع ولايتهاي ايران دچار آشفتگي بود . كرمان كه به تسلط ملك دينار عز در آمده بود ( اگر چه چند صباحي به تسلط خوارزمشاهيان نيز در آمد ) به علت حملات طوايف شبانكاره و اتابكان فارس ،‌ از حيطه تسلط خوارزمشاهي خارج شد ( 599 ه.ق. ) . سلطان غياث الدين (‌حاكم غور ) به تحريك خليفه " الناصر لدين الله " بر خوارزمشاه شوريد و قسمتهايي از خراسان را از آن خود كرد .

    همچنين ، به تحريك خليفه ، بعضي روساي اسماعيليه از جمله جلال الدين حسن اسماعيلي در قلاع الموت و رودبار ادعاي خود سري كردند. اين رفتارها باعث شد تا سلطان محمد خوارزمشاه به فتواي جمعي از علماي ماوراء النهر، ‌نام ناصر خليفه را از خطبه انداخت و فرمان داد كه يكي از سادات حسيني ترمذ را به عنوان خلافت دهند و خطبه به نام او خوانند . سپس در زمستان سال 614 ه.ق. به همراه سپاهي از طريق همدان عازم جنگ با خليفه عباسي شد . اما ، سپاهيانش به علت سرماي شديد در اسد آباد همدان دچار تلفات بسيار شدند و چون در شرق ايران آشفتگيهاي پديد آمده بود ، سلطان محمد به مرو بازگشت ( محرم 615 ه.ق. ) سلطان محمد خوارزمشاه از سال 613 ه.ق. گرفتار حملات طوايف مغول در شرق ايران شده بود ، تا اينكه در سال 615 ه.ق. شهر كاشغر به تصرف مغولان در آمد. سلطان هر چند خود را به ماوراء النهر رساند ، اما در برابر لشكر مغول قادر به مقاومت نبود و همچنان از برابر آنان مي گريخت . وي در شوال سال 617 ه.ق. در جزيره " آبسكون " ( در درياچه خزر )‌ بيمار شد و درگذشت .

    فرزند او جلال الدين منكبرني ، كوشش بسيار كرد كه در برابر مغولان نيرويي فراهم آمورد ، اما توفيق نيافت . او در جنگ پروان ( نزديك كابل ) از لشكر مغول شكست خورد و به سند گريخت . وي در نزديكي سند از چنگيز شكست ديگري خورد و به دهلي رفت تا شايد از امراي آن ديار كه با خانواده خوارزمشاهي قوم خويش بودند كمك بگيرد . اما كار او به جايي نرسيد و از طريق كرمان و فارس خود را به اصفهان و آذربايجان رساند . در 28 رمضان سال 627 ه.ق. از سلطان علاء الدين كيقباد ( از سلاجقه روم ) در ارزنجان شكست خورد . در آذربايجان سپاه مغول به او رسيدند و در ديار بكر ، آخرين جنگ با آنان در گرفت و سلطان شكست خورد . او از جنگ جان به سلامت برد ، اما در ميافارقين به صورتي ناگهاني به دست جمعي از كردان به قتل رسيد ( نيمه شوال سال 628 ه.ق. ) . بدين ترتيب سلسله خوارزمشاهي پايان يافت .



    اتابكان آذربايجان - اتابكان آذربايجان بعد از ايلدگز ، عبارت بودند از : نصر الدين محمد جهان پهلوان ( 568 ه.ق. ) ، مظفر الدين قزل ارسلان ( 582 ه.ق. ) نصر الدين ابوبكر ( 587 ه.ق. ) مظفر الدين اوزبك ( 607 ه.ق. ) و آخرين آنان ، اتابك قزل ارسلان بن اوزبك معروف به اتابك خاموش بود . ( 622 ه.ق. ) . او به جلال الدين خوارزمشاه تسليم شد و در الموت به سال 626 ه.ق. در گذشت .

    اتابكان فارس يا سلغريان - سنقربن مودود ( كه در خدمت طغرل سلجوقي بود ) به حكومت فارس رسيد و قلعه اصطخر و اشكنواي را مركز حكومت خود قرار داد ( 543 ه.ق.) پس از او ،‌به ترتيب اتابك زنگي ( 577 ه.ق. ) ،‌تكله ( 571 ه.ق. ) اتابك سعد ( 591 ه.ق. ) ابوبكر و محمد به حكومت رسيدند و آخرين آنان ، ابش خاتون بود كه از سال 662 ه.ق. تا سال 686 ه.ق. حكومت راند . اين حكومت توسط امراي مغول منقرض شد .

    اتابكان لرستان – اتابكان لرستان بزرگ يا امراي هزار اسبي ، از حدود سال 543 ه.ق. به حكومت رسيدند . معروفترين آنان افراسياب بود كه در زمان غازان خان شهرتي داشت . پايتخت آنان ايذج بود و قلمروشان تا حدود بصره و شوشتر و اصفهان توسعه پيدا كرد . حكومت اين اتابكان در زمان مغولان نيز ادامه داشت . سرانجام ، در زمان تيمور به وسيله ابراهيم بن شاهرخ منقرض شدند ( 827 ه.ق. ) .
    اتابكان لر كوچك هم كه شهرتي يافتند ،‌محلي متمركز نداشتند و اغلب ييلاق و قشلاق مي كردند . معروفترين ايشان ، شجاع الدين خورشيد نام داشت ( 580 ه.ق ). قلمرو آنان گاهي تا حدود بغداد نيز كشيده مي شد. حكومت آنان تا روزگار صفويه ادامه داشت و بيش از بيست امير داشته اند و در زمان شاه تهماسب صفوي منقرض شدند . (949 ه.ق.) .

    اتابكان شام – اتابكان جزيره و شام با حكومت اتابك عماد الدين زنگي (پسر آق سنقر، حاجب يكي از غلامان ملكشاه) شروع شد . ( 478 ه.ق. ). او در حلب حكومت يافت و بيشتر در جنگهاي صليبي با مسيحيان در نبرد بود . پسرانش ، نورالدين محمود و سيف الدين غازي ، سالها در موصل حكومت راندند. سرانجام ، مغول بر جزيره و شام دست يافت و خاندان زنگي موصل منقرض شد .

    اتابكان موصل – اتابكان موصل ،‌معروف به امراي بك تكين ، از جانب عماد الدين زنگي به حكومت سنجار برگزيده شدند و حران ، تكريب و اربل جزو حكومت آنان بود . ( از 539 ه.ق. تا 630 ه.ق. )‌ . معروفترين آنان ، مظفر الدين كوكبوري نام داشت كه با صلاح الدين ايوبي معاصر بود . حكومت آنان در زمان حمله مغولان خاتمه يافت .
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  8. #48
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    خوارزمشاهيان

    ترتيب اداره مملكت پهناور ايران ( بعد از خارج شدن از استيلاي عربها ) ، به صورتي درآمد كه ولايتهاي ايران ،‌كمابيش به حالت نيمه مستقل امور خود را انجام مي دادند . اين ترتيب حكومت ، به خصوص در اواخر عصر غزنوي و در تمام دوره سلجوقي به صورت چشمگيري توسعه و گسترش يافت.

    تركمانان سلجوقي به سبب وسعت ممالكي كه به دست آورده بودند ، اداره آن را از حالت تمركز خارج ساختند ، ( به خصوص كه خود نيز پايتخت ثابت نداشتند )‌. سلجوقيان به تناسب رعايت اوضاع زمان ،‌نيشابور مرو،‌اصفهان و اندك زماني نيز ، بغداد را پايتخت خويش قرار دادند . البته ، اين غير از موقيعت سلجوقيان كرمان و سلجوقيان آناتولي است كه هر كدام پايتختهاي خاص خود را داشتند ( اگر چه ،‌آن نيز به نوبه خود متغير بود) . به عنوان مثال ،‌سلجوقيان كرمان هفت ماه گرم از سال را در كرمان ( بردسير )‌ و پنچ ماه سرد را در جيرفت ( قمادين ) مي گذراندند كه تا پايتخت زمستاني ، بيش از چهل فرسنگ ( 240 كيلومتر ) فاصله داشت .

    پادشاهان سلجوقي ، اصولا" در دربار خود ريش سفيدان و مربياني داشتند كه در اداره مملكت با آنان مشورت مي كردند . بعضي از اين افراد " اتابك " ( معلم يا مربي ) بعضي اميرزادگان سلجوقي نيز بودند. براي اداره ولايتهاي دور دست گاهي بعضي از اين اتابكان را مامور مي ساختند ، چنانكه طغتكين پسر تاج الدوله تتش را در سال 479 ه.ق. مامور دمشق ساختند ، و عماد الدين زنگي ( از غلام زادگان سلطان ملكشاه سلجوقي ) ماموريت موصل را يافت . همچنين ، ايلدگز ( اتابك ارسلان شاه سلجوقي ) به آذربايجان رفت ، وسلغز به فارس و اتابك مويد الدين آي آبه به نيشابور و اتابك سام و عزالدين لنگر به يزد فرستاده شدند .

    بيشتر اين اتابكان موقيعت خود را تا زمان حمله مغول به ايران حفظ كرده بودند و بعضي از آنان،‌ مانند اتابكان فارس و اتابكان آذربايجان،‌ بعد از مغول نيز تا سالها در ولايتهاي مذكور حكومت داشتند. مهمترين و معروفترين اين اتابكان،‌ اتابكان خوارزم بودند كه به خوارزمشاهان و خوارزمشاهيه نيز شهرت يافته اند .

    خوارزم ، كه در كتيبه هاي هخامنشي به صورت هوارزميا و بعد از اسلام به صورت خوراسميه نيز آمده است ، نام ناحيه ای است در سفلاي جيحون. حدود آن ناحيه از حوالي درياچه آرال تا سواحل درياچه خزر و نواحي ابيورد ،‌از شرق در تمام سواحل سيحون ، ادامه مي يافت و پايتخت آن خوارزم خوانده مي شد .

    اين منطقه نزديك درياچه آرال وشامل دو قسمت بوده است : قسمت شرقي ‌كه معمولا ترك نشين بود و قسمت غربي رودخانه كه اورگنج خوانده مي شد و فارس زبانان در آنجا ساكن بودند. پهناي رودخانه جيحون در اين نواحي گاهي به دو فرسنگ مي رسيد . اين دو شهر در زمان حمله مغول بيشتر به صورت ويرانه درآمدند . معروفترين اتابكان در تاريخ ايران ، اتابكان خوارزمشاهي بودند . اصولا"‌بعد از اسلام ( به خصوص در زمان غزنويان ) ، حكام خوارزم همان عنوان پيش از اسلام خود ، يعني خوارزمشاه ر ابه دنيال نام خود داشتند ، چنانكه آلتون تاش در زمان سلطان محمود كه حاجب بزرگ او بود و حكومت خوارزم را يافت به همين لقب ملقب گرديد . قبل از او نيز مامون و علي بن مامون ومامون بن محمد ، همين عنوان را داشتند . در روزگار سلجوقيان ، انوشتكين غرجه ( كه طشت دار سلاطين سلجوقي بود ) به اشاره سلطان ملكشاه سلجوقي به امارت ولايت خوارزم منصوب شد ( 470 ه.ق . ) و در واقع ، خراج ولايت خوارزم مخصوص طشت خانه سلجوقيان بود .

    در سال 490 ه.ق. قطب الدين محمد – ازاولاد انوشتكين غرجه – به تاييد امير حبشي ( پسر آلتون تاش حكمران خراسان ) به سمت خوارزمشاهي معين شد. او تا سال 522 ه.ق. عنوان حكومت خوارزمشاه را به خود اختصاص داد.

    پسر او ، اتسز ( اتسز = نميرا ،آنكه بايد زنده بماند ) با لقب علاء الدوله هم اين سمت را به ارث يافت . او با سبطان سنجر پادشاه مقتدر سلجوقي در گيري پيدا كرد و سلطان سنجر ( در سالهاي 533 ، 536 و 542 ه.ق. ) سه بار ناچار شد به خوارزم لشكر كشي كند . هر چند در هر سه بار اتسز مغلوب شد ،‌ اما به علت عذر خواهي مورد بخشش قرار گرفت و به دليل ضعف سلطان ، در كار خود ابقاء شد .

    بعد از اين تاريخ هم كه سلطان سنجر گرفتار شورشهاي داخلي و حملات قراختاييان و غزها در شرق ايران بود ،‌ ديگر فرصت نيافت به خوارزم لشگر كشي كند . از اين پس ،‌حكومت خوارزمشاهيان در حوزه اي وسيع به صورت مستقل ادامه يافت .



    بعد از مرگ اتسز ، پسر او – ايل ارسلان – به حكومت رسيد ( 551 ه.ق. )‌. سپس سلطانشاه – فرزند ايل ارسلان – چند صباحي حكم راند ( 568 ه.ق. ) تااينكه برادرش – علاء الدين تكش – او را از خوارزم بيرون راند و خود مستقيما خوارزمشاه شد .

    علاء الدين در سال 569 ه.ق. با مويد الدين آي آبه ( اتابك نيشابور ) به جنگ پرداخت و او را به قتل رساند .طغانشاه – فرزند مويد الدين – هر چند در نيشابور به حكومت نشست ، اما هميشه مورد حمله خوارزمشاهيان قرار داشت. سرانجام ، طغانشاه از ملك دينار غز شكست خورد و حكومت مويديه در نيشابور پايان يافت .

    جنگهاي معروف علاء الدين تكش، در چند جا ياد شده است: نخستين در نيشابور با سلطانشاه برادرش( 585 ه.ق. ) و بار ديگر،‌ جنگ او با برادر در مرو ( 589 ه.ق.) صورت گرفت . لشگر كشي ديگر او به بخارا براي سركوبي تركان قبچاقي ( 591 ه.ق .)‌انجام شد . هر چند سپاهيان او به علت گرما و تشنگي اغلب هلاك شده و سلطان شكست خورده برگشته است .

    جنگ ديگر او در سال (590 ه.ق.) با سلجوقيان عراق بود كه در حوالي ري با طغرل سوم ( آخرين پادشاه سلجوقي ) جنگيد و او را شكست داد . خوارزمشاه پس از آن تا همدان نيز پيش رفت . آن گاه ،‌همدان و اصفهان را به قتلغ اينانج سپرد.

    در جنگي كه ميان سپاه خليفه و لشكريان خوارزمشاه در حوالي ري و ساوه به سال 591 ه.ق. روي داد ، لشكر خوارزم تا خوار عقب نشستند . خوارزمشاه در سال 596 ه.ق. پسر خود تاج الدين شاه – را حاكم اصفهان كرد، و پسر ديگرش – سلطان محمد را حكومت خراسان داد . وي در 19 رمضان سال 596 ه.ق. در گذشت . پس از وي سلطان محمد – پسرش – جانشين پدر شد .

    در زمان اين پادشاه ، وضع ولايتهاي ايران دچار آشفتگي بود . كرمان كه به تسلط ملك دينار عز در آمده بود ( اگر چه چند صباحي به تسلط خوارزمشاهيان نيز در آمد ) به علت حملات طوايف شبانكاره و اتابكان فارس ،‌ از حيطه تسلط خوارزمشاهي خارج شد ( 599 ه.ق. ) . سلطان غياث الدين (‌حاكم غور ) به تحريك خليفه " الناصر لدين الله " بر خوارزمشاه شوريد و قسمتهايي از خراسان را از آن خود كرد .

    همچنين ، به تحريك خليفه ، بعضي روساي اسماعيليه از جمله جلال الدين حسن اسماعيلي در قلاع الموت و رودبار ادعاي خود سري كردند. اين رفتارها باعث شد تا سلطان محمد خوارزمشاه به فتواي جمعي از علماي ماوراء النهر، ‌نام ناصر خليفه را از خطبه انداخت و فرمان داد كه يكي از سادات حسيني ترمذ را به عنوان خلافت دهند و خطبه به نام او خوانند . سپس در زمستان سال 614 ه.ق. به همراه سپاهي از طريق همدان عازم جنگ با خليفه عباسي شد . اما ، سپاهيانش به علت سرماي شديد در اسد آباد همدان دچار تلفات بسيار شدند و چون در شرق ايران آشفتگيهاي پديد آمده بود ، سلطان محمد به مرو بازگشت ( محرم 615 ه.ق. ) سلطان محمد خوارزمشاه از سال 613 ه.ق. گرفتار حملات طوايف مغول در شرق ايران شده بود ، تا اينكه در سال 615 ه.ق. شهر كاشغر به تصرف مغولان در آمد. سلطان هر چند خود را به ماوراء النهر رساند ، اما در برابر لشكر مغول قادر به مقاومت نبود و همچنان از برابر آنان مي گريخت . وي در شوال سال 617 ه.ق. در جزيره " آبسكون " ( در درياچه خزر )‌ بيمار شد و درگذشت .

    فرزند او جلال الدين منكبرني ، كوشش بسيار كرد كه در برابر مغولان نيرويي فراهم آمورد ، اما توفيق نيافت . او در جنگ پروان ( نزديك كابل ) از لشكر مغول شكست خورد و به سند گريخت . وي در نزديكي سند از چنگيز شكست ديگري خورد و به دهلي رفت تا شايد از امراي آن ديار كه با خانواده خوارزمشاهي قوم خويش بودند كمك بگيرد . اما كار او به جايي نرسيد و از طريق كرمان و فارس خود را به اصفهان و آذربايجان رساند . در 28 رمضان سال 627 ه.ق. از سلطان علاء الدين كيقباد ( از سلاجقه روم ) در ارزنجان شكست خورد . در آذربايجان سپاه مغول به او رسيدند و در ديار بكر ، آخرين جنگ با آنان در گرفت و سلطان شكست خورد . او از جنگ جان به سلامت برد ، اما در ميافارقين به صورتي ناگهاني به دست جمعي از كردان به قتل رسيد ( نيمه شوال سال 628 ه.ق. ) . بدين ترتيب سلسله خوارزمشاهي پايان يافت .



    اتابكان آذربايجان - اتابكان آذربايجان بعد از ايلدگز ، عبارت بودند از : نصر الدين محمد جهان پهلوان ( 568 ه.ق. ) ، مظفر الدين قزل ارسلان ( 582 ه.ق. ) نصر الدين ابوبكر ( 587 ه.ق. ) مظفر الدين اوزبك ( 607 ه.ق. ) و آخرين آنان ، اتابك قزل ارسلان بن اوزبك معروف به اتابك خاموش بود . ( 622 ه.ق. ) . او به جلال الدين خوارزمشاه تسليم شد و در الموت به سال 626 ه.ق. در گذشت .

    اتابكان فارس يا سلغريان - سنقربن مودود ( كه در خدمت طغرل سلجوقي بود ) به حكومت فارس رسيد و قلعه اصطخر و اشكنواي را مركز حكومت خود قرار داد ( 543 ه.ق.) پس از او ،‌به ترتيب اتابك زنگي ( 577 ه.ق. ) ،‌تكله ( 571 ه.ق. ) اتابك سعد ( 591 ه.ق. ) ابوبكر و محمد به حكومت رسيدند و آخرين آنان ، ابش خاتون بود كه از سال 662 ه.ق. تا سال 686 ه.ق. حكومت راند . اين حكومت توسط امراي مغول منقرض شد .

    اتابكان لرستان – اتابكان لرستان بزرگ يا امراي هزار اسبي ، از حدود سال 543 ه.ق. به حكومت رسيدند . معروفترين آنان افراسياب بود كه در زمان غازان خان شهرتي داشت . پايتخت آنان ايذج بود و قلمروشان تا حدود بصره و شوشتر و اصفهان توسعه پيدا كرد . حكومت اين اتابكان در زمان مغولان نيز ادامه داشت . سرانجام ، در زمان تيمور به وسيله ابراهيم بن شاهرخ منقرض شدند ( 827 ه.ق. ) .
    اتابكان لر كوچك هم كه شهرتي يافتند ،‌محلي متمركز نداشتند و اغلب ييلاق و قشلاق مي كردند . معروفترين ايشان ، شجاع الدين خورشيد نام داشت ( 580 ه.ق ). قلمرو آنان گاهي تا حدود بغداد نيز كشيده مي شد. حكومت آنان تا روزگار صفويه ادامه داشت و بيش از بيست امير داشته اند و در زمان شاه تهماسب صفوي منقرض شدند . (949 ه.ق.) .

    اتابكان شام – اتابكان جزيره و شام با حكومت اتابك عماد الدين زنگي (پسر آق سنقر، حاجب يكي از غلامان ملكشاه) شروع شد . ( 478 ه.ق. ). او در حلب حكومت يافت و بيشتر در جنگهاي صليبي با مسيحيان در نبرد بود . پسرانش ، نورالدين محمود و سيف الدين غازي ، سالها در موصل حكومت راندند. سرانجام ، مغول بر جزيره و شام دست يافت و خاندان زنگي موصل منقرض شد .

    اتابكان موصل – اتابكان موصل ،‌معروف به امراي بك تكين ، از جانب عماد الدين زنگي به حكومت سنجار برگزيده شدند و حران ، تكريب و اربل جزو حكومت آنان بود . ( از 539 ه.ق. تا 630 ه.ق. )‌ . معروفترين آنان ، مظفر الدين كوكبوري نام داشت كه با صلاح الدين ايوبي معاصر بود . حكومت آنان در زمان حمله مغولان خاتمه يافت .
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  9. #49
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    مـغـول

    موقعيت نا مساعد اقتصادي، ازدياد نفوس و بدي آب و هوا،‌ آسياي مركزي را همواره به مهاجرت وامي داشته و اين حركتها در دو جهت صورت مي گرفته است: اول، مهاجرت به جنوب كه باعث تشكيل دولتهاي مختلف در چين گرديد. دوم، مهاجرت به غرب كه در دو سوي شمال و جنوب درياي خزر انجام مي شد .

    راه شمال خزر هميشه مورد استفاده اقوام آسياي مركزي در طول تاريخ بوده است، ولي راه جنوب خزر، ‌به سبب وجود حكومتهاي مقتدر ايراني، تا انقراض ساسانيان به دست عربها، ‌مسدود ماند. با گسترش تدريجي اسلام در اين قلمرو و قبول آن به وسيله همين اقوام ،‌راه جنوب خزر نيز براي ورود آنان گشوده شد .

    اقتصاد شباني حاكم بر اين نواحي ، ضعيف شدن حاكميتهاي مراكز تمدن ، گسترش كشاورزي و محاصره شدن صحرانشينان ، راهي براي آنان جز حركت به سوي مراكز تمدن و ثروت باقي نگذاشت . علت سياسي نيز در حملات صحرانشينان موثر بوده ، ولي نياز اقتصادي عامل اصلي حركتها بوده است. اين حملات تا قرن شانزدهم ميلادي ادامه داشت ، اما بعد از آن ديگر صورت نگرفت . زيرا با پيدايش اسلحه آتشين ، مراكز تمدن قدرت يافتند و تقريبا به عمر حاكميت صحرانشينان در تاريخ خاتمه دادند .



    مشكلات زندگي، صحرانشينان را مجبور مي كرد كه از راههاي ديگري نيز شكل زندگي خود را بهبود بخشند و تجارت، يكي از راههاي مهم كسب در آمد براي همين اقوام بوده است . راه ابريشم درآمد قابل توجهي براي صحرانشينان تامين مي كرد . اين درآمد ،‌ تنها صرف تامين امنيت و راحتي كاروانها نمي شد، بلكه محافظت از كاروانها در طول راهها هم به عهده صحرانشينان بود .

    چنگيز در اوايل قرن سيزدهم ميلادي (هفتم هجري قمري) اتحاد قبيله اي خود را تكميل و امنيت راههاي تجاري قلمرو خود را تامين نمود. سپس براي تامين اقتصاد قبايل زير فرمان خود حركت را آغاز كرد. حملات اوليه چنگيز به كشور چين بود كه با سقوط پكن (خانباليق) پايان يافت. وي ادامه تسخير چين را به عهده امراء و جانشينان خود گذاشت و متوجه غرب گرديد. چنگيز براي گشودن راه ارتباط تجاري غرب كه براي اقوام آسياي مركزي نقش حياتي داشت با ايجاد روابطه با خوارزمشاهيان در صدد گشودن اين راهها برآمد. ولي ، عملكرد نادرست خوارزمشاهيان باعث حملات زود رس مغول به دنياي غرب گرديد .

    حملات مغول ( همانند ساير اقوام آسياي مركزي ) در دو سوي شمال و جنوب خزر دنبال شد. در حملات اوليه مغول ، خراسان ويران گرديد. حملات بعدي مغول در زمان جانشينان چنگيز دنبال شد. پس از نابودي آخرين مقاومت خوارزمشاهيان و تصرف نواحي قفقاز، ارمنستان و گرجستان، به آناتولي توجه شد. مغولان در نبرد مشهور "كوسه داغ" در 14 محرم سال 641 ه.ق. پس از شكست دادن سلجوقيان آناتولي به استقلال آنان خاتمه دادند . سلجوقيان آناتولي ، از اين تاريخ تا متلاشي شدن كامل آنان در اوايل قرن هشتم هجري ، تنها توانستند به صورت يك حكومت تابع به موجوديت خود ادامه دهند .

    حمله به روسيه نيز به فرماندهي با تو – فرزند جوجي – از سال 627 تا 640 ه.ق. ادامه يافت . بدين ترتيب ،‌از رودخانه ايرتيش تا كوههاي كارپات زير نفوذ اولوس جوجي در آمد .

    امراي مغول در راس قواي نظامي خود ، دشتهاي مغان واران را در مسير سفلاي رودخانه ارس وكورا اقامتگاه قرار دادند ، زيرا تامين علوفه در اين قلمرو از ساير نقاط مناسبتر بود. به همين سبب ، ايلخانان نيز پس از مستقر شدن در ايران در اين منطقه اقامت گزيدند و از همين مرغزاران شمال شرقي آذربايجان بود كه مدت يك قرن بر ايران حكمراني نمودند .

    با مرگ اوگتاي – جانشين چنگيز – كشور گشايي مغول عملا متوقف شده بود. با بركناري فرزندان اوگتاي و قدرت يافتن فرزندان تولي به كمك فرزندان جوجي ، منكو فرزند تولي به مقام خاني برگزيده شد. منكو در قوريلتاي ( مجلس مشورتي ) سال 651 ه.ق. در كنار " اونون " تصميم گرفت كه يكي از برادرانش ( موسوم به قوييلاي ) را مامور فتح بقيه چين كند و برادر ديگرش ،‌ هولاكو ،‌ را به ايران بفرستد تا پس از فتح مراكز اسماعيليه و بغداد، كه دو كانون سياسي و مذهبي خطر ساز براي حاكميت مغولان بودند، به خصوص اسماعيليه كه به علت در دست داشتن قلاع مستحكم در مسير راههاي تجاري، امنيت راهها را مختل كرده بودند، فتوحات مغول را در بين النهرين و سوريه دنبال كند. خانهاي آسياي مركزي – تا استقرار ايلخانان در ايران – مركزي براي اداره امور خراسان و مازندران داير نموده بودند ( طوس ) . از اين كانون بود كه دولتمردان ايراني نظير خاندان جويني با استفاده از عدم آگاهي مغولان به مملكت داري، وارد دستگاه مغولان شدند .

    هولاكو با ورود به ايران، در سال 654 ه.ق. (1256 م.) مراكز اسماعيليه و در سال 656 ه.ق. (1258 م.) بغداد را تصرف نمود و در ادامه پيشروي خود به سوي غرب، وارد سوريه گرديد. پس از تصرف شهرهاي حلب و دمشق در سال 658 ه.ق. در محلي به نام "عين جالوت" از سلاطين مماليك مصر، كه پس از سقوط بغداد به بزرگترين كانون سياسي – مذهبي مسلمانان تبديل شده بودند، شكست خورد. پس از اين نبرد، حدود قلمرو هلاكو با مماليك روشن گرديد . سوريه و فلسطين در دست مماليك باقي ماند و ساحل غربي رود خانه فرات مرز طرفين را تشكيل داد.

    مغولان ايران به علت تابعيت خود نسبت به خان بزرگ مغول ، نام ايلخان ( تابع خان ) بر خود گذشتند . به دليل محصور شدن ايلخانان در مشرق به وسيله اولاد جغتاي در مرزهاي ماوراء النهر و تركستان شرقي و غربي كه رودخانه جيحون ( آمودريا )‌ هميشه سرحد بين متصرفات اين دو خانوادگي بود و از طرف جنوب شرقي به رود سند و پنجاب كه در زمان چنگيزخان به تصرف مغولان درآمده بود ، و از سوي شمال غربي به قفقاز و مرزهاي در بند كه توسط فرزندان جوجي اداره مي شد . ادامه پيشروي آنان براي گشودن قلمرو جديد و برقراري راه ارتباطي شرق دور با شرق مديترانه غير ممكن گرديد . ولي ، مرزهاي اولاد چنگيز با هيچ معاهده اي مشخص نشده بود و با وجود تقسيماتي كه خود چنگيز انجام داد ، حكومت گسترده او تنها به عنوان دولتي شمرده مي شد كه از نظر قانون صحرانشينان ، سهم تمام اولادخان بود .

    عدم موفقيت مغولان در مقابل مماليك ، نزديكي آنان را به دنياي مسيحيت كه از قرنها قبل در ميان مغولان نفوذ كرده بودند (چنانكه بسياري از زنان خانها از قبايل مسيحي مغول وترك بودند) مهيا ساخت. دنياي مسيحيت نيز به علت شكست در مقابل مماليك و از دست دادن شهرهاي شرق مديترانه در جنگهاي صليبي – به علت وجود دشمن مشترك – به مغولان نزديك شد. مكاتبات دنياي غرب با مغولان و اعزام مداوم سفرا به دربار يكديگر در ادامه اين سياست بود كه در زمان جانشينان هولاكو نيز (حتي پس از قبول اسلام)‌ همواره ادامه يافت . اما به علت نبودن اتحاد ميان دول اروپايي و ضعيف شدن ايلخانان همكاري فرزندان جوجي با مماليك و حملات فرزندان جغتاي از شرق (به خصوص پس از اسلام آوردن فرزندان جوجي و جغتاي) سياست ايلخانان با شكست مواجه شد .

    احاطه شدن ايلخانان به وسيله دنياي اسلام متوقف شدن حركت آنان و بروز مشكلات اقتصادي ايشان را مجبور به قبول اسلام و انجام بعضي از اصلاحات اقتصادي ، اجتماعي و تجاري نمود . اين دگرگوني باعث برچيده شدن رسوم قبلي مغولان گرديد . حتي غازان نيز پس از قبول اسلام نام " محمود را انتخاب كرد و عناوين خانهاي بزرگ را از سكه ها حذف و خود را از تابعيت آنان رها ساخت . تسامح ديني مغولان سقوط بغداد وجود دولتمردان بزرگ ايران در دربار مغول وجود دانشمنداني كه در كانونهاي امن از حملات مغول جان سالم به دربرده بودند ،‌بالاخره ،‌علاقه مغولان به بعضي از علوم نظير نجوم طب و تاريخ نگاري زمينه رشد اين دانشها را در زمان ايلخانان مهيا ساخت .

    اين امر تا آنجا قوت يافت كه بزرگترين رصد خانه عالم اسلامي در زمان هولاكو در مراغه احداث گرديد . همچنين ،‌با ارزش ترين كتب تاريخي ،‌در زمان مغول نوشته شده . قبول اسلام و جذب شدن مغولان در فرهنگ برتر ايراني تمايل آنان را به تشيع بيشتر نمود . قبول تشيع از طرف اولجايتو و احداث بناهاي با عظمتي در شهرهاي مراغه تبريز و سلطانيه باعث فراموشي تدريجي آداب و رسوم مغولي و شروع پيوستگي تركان و مغولان و يكي شدن ايشان در ايران گرديد .

    ضعيف شدن حاكميت مغول و شورش امراي ترك و مغول در آناتولي و سركوبي آنان همچنين مهاجرت بي وقفه تركان به آناتولي كه پس از نبرد ملازگرد ( 1071 ه.ق. ) آغاز شده بود و همواره ادامه داشت و زمينه حملات بعدي آنان را به دنياي مسيحيت فراهم ساخت .

    حاكميت نيرومند ايلخانان با آمدن هولاكو به ايران آغاز شد و مرگ ابو سعيد ،‌ فرزند اولجايتو در سال 736 ه.ق. به پايان رسيد . در زمان آخرين ايلخان ، مملكت با جنگهاي داخلي تهديد مي شد . جواني و بي تجربگي ابو سعيد و شكل گيري حكومتهاي مقتدر محلي كه پس از واگذاري اراضي به امرا و حكام قدرت گرفته بودند و عدم نياز به قدرت مركزي و همچنين به طريقتهاي مختلف امكان فعاليت داد . از اين تاريخ دو خاندان خويشاوند امير چوپان در تبريز و آل جلاير در بغداد قدرت گرفتند و شروع به مبارزه نمودند. همچنين با اينكه بسياري از شاهزادگان مغول و شاهزاده خانمي هم به عنوان خان از طرف امراي مقتدر به حكومت رسيدند اما حكومت ايلخانان عملا" به پايان خود رسيده بود . قلمروهاي دور از مركز نظير آسياي صغير ارمنستان گرجستان و هرات از حكومت مغول جدا شدند .

    حكومتهاي محلي زيادي در ايران قدرت را به دست گرفتند . آذربايجان مورد حمله آلتين اردو ( اردوي زرين )‌قرار گرفت . ايران نيز در درگيريهاي حكومتهاي محلي ، با مشكلات زيادي مواجه شد . تمايلات گريز از مركز زمينداران بزرگ و مبارزه آنان باب يكديگر به منظور كسب قدرت و گسترش نهضتهاي مردمي منجر به سقوط كامل ايلخانان در سال 754 ه.ق. گرديد . ارزيابي عواقب و نتايج حملات مغول در سه مرحله به طور اختصار بيان مي شود :

    مرحله اول ( از سال 617 تا 689 ه.ق. ): انحطاط عظيم اقتصاد ايران تقليل مساحت اراضي مزروعي، مهاجرت توده ها، سقوط زندگي شهري، تجديد ‌تقسيم اراضي ، رشد دامداري و گرايش به سوي اقتصاد طبيعي .

    مرحله دوم ( از سال 694 تا سال 726 ه.ق. ) : رونق كشاورزي بر اثر اصلاحات غازان خان و جانشينانش ،‌تثبيت ميزان ماليات ، پذيرفتن سنن ايراني ، گسترش اراضي خصوصي به زيان اراضي دولتي .

    مرحله سوم ( از سال 726 تا 782 ه.ق. ) : از هم پاشيدگي مركزيت طلبي ، شروع جنگهاي خانگي ، باز گشت مجدد هرج و مرج ، و گسترش قيامهاي روستاييان و كشاورزان .

    در زمينه فرهنگي نيز با شكل گيري دولت ايلخاني روابط بين ممالك اسلامي مركز و مغرب آسيا با چين رو به افزايش نهاد . با ارتباط ايران و چين ، بسياري از دانشها و هنرهاي طرفين نيز مبادله گرديد . به عنوان مثال مي توان از نفوذ معماري عهد سلاجقه و بني عباس در چين و همچنين ،‌تاثير معماري چيني در ايران ( به خصوص در زمينه شكل گنبد ها ،‌و رنگ آبي شفاف در كاشي كاري ) نام برد .

    با تشكيل حكومت گسترده و يكپارچه مغول از اقيانوس كبير تا مديترانه و ارتباط نزديك مغولان با دنياي مسيحيت ، امكان ارتباط شرق به غرب تامين گرديد و اين امر سبب شد كه اروپاييان از دانش و امكانات شرق آگاهي بيابند و در صدد پيدا كردن راهي غير از قلمرو اسلامي برآيند . در پي اين هدف ،‌راه شرق توسط اروپاييان از طريق دريا گشوده شد.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  10. #50
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    امير تـيـمور گـورکاني

    در سال 736 ه.ق. كه ابو سعيد ( ايلخان جوان و نيرومند مغول ) در گذشت حكومت ايلخانان دچار هرج و مرج گرديد در همين زمانها ،‌خانداني از ايل " برلاس " در شهر كش واقع در جنوب سمرقند فرزندي زاده شد كه تيمور نام گرفت.(‌تيمور يا " تمر " يا " دمر" در تركي به معناي آهن است ) .



    وي بنيانگذار سلسله شد كه از حدود سال 772 تا 911 ه.ق. دوم آورد و در تاريخ ايران به نام " سلسله سلاطين تيموري " يا " گوركانيان " يا "‌تيموريان " شهرت يافت . بعدها كه مورخان نسب نامه اي براي او درست كردند ، نسب او را به امير " قراجارنويان " برلاس از خاندان چنگيز خان رساندند، ولي هيچ دليلي بر صحت اين ادعا در دست نيست.

    هنگام تولد تيمور،‌ بلاد ماوراء النهر چون ديگر سرزمينهاي تحت حكومت اعقاب چنگيز، سخت پر آشوب و مشوش بود، بود ، و دوران جواني او در اين آشوبها سپري گرديد. وي در اين سالها به آموختن فنون سپاهيگري و سواري و شكار و تيراندازي مشغول شد . با اين حال، حوادث زندگانيش تا حدود بيست و چهار سالگي چندان روشن نيست . اول بار او را در سال 762 ه.ق. جزو همراهان امير حاجي بر لاس مي يابيم كه از برابر سپاه تغلق تيمور (‌حكمران كاشغر ، و از بازماندگان جغتاي يكي از فرزندان چنگيز ) به خراسان گريخت .

    پس از آن ، تيمور به خدمت تغلق تيمور در آمد و از سوي او به حكومت شهر كش منصوب گرديد . با مراجعت تغلق تيموري به كاشغر تيمور در قلمرو حكومتي خود ، استقلال يافت و به تدريج سيطره خود را بر سرزمينهاي اطراف گسترش داد . در اين روزگار بود كه امير قزغني ( پسر امير مسلاي پسر امير قزغن )‌ كه از كشته شدن عموي خود ، امير عبد الله ، به دست امير بيان سلدوز رنجيده خاطر بود و قصد گرفتن انتقام داشت ،‌به ماوراء النهر آمد و امير بيان را مغلوب و منهزم ساخت . جمعي از عمراي منطقه از جمله تيمور بدو پيوستند و از جانب او به حكومت شهرها و بلاد ماوراء النهر منصوب شدند .

    در اين ميان تيمور هم به حكومت شهر كش نامزد گرديد . از اين گذشته ،‌ تيمور خواهر امير حسين ( اولجاي تركان )‌ را به زني گرفت و اين امر خود ، بر اعتبار او افزود . لقب " گوركان " هم كه در تركي به معناي داماد است ، از همين ازدواج براي تيمور حاصل شد و عنوان او و سلسله اش قرار گرفت .

    اندكي بعد ،‌تغلق تيمور براي بار دوم به ماورء النهر لشكر كشيد و امير حسين را مغلوب نمود . تيمور باز به خدمت تغلق تيمور درآمد و در حكومت شهر كش مستقر گرديد . اما تيمور كه چند روزي امارتي فراتر از محدوده ، شهركش يافته و در ماوراء النهر شهرت و قدرتي به دست آورده بود ، ديگر به حكومت اين شهر خرسند نبود . از اين رو ، با امير حسين برادر زن خود ، همراه گرديد و به خوارزم و خراسان رفت . و چون سپاه تغلق تيمور در تعقيب او بود ،‌ آواره و سرگردان شد.

    اين دوران سرگرداني براي وي بسيار دشوار و پر حادثه بود ،‌ تا آنجا كه در سيستان ،‌در حين كشمكش و جنگ و جدال با مردم و احتمالا ‌به علت دزدي يا راهزني ،‌از ناحيه پا و شانه راست زخمي توان فرسا برداشت كه آثار آن تا پايان عمر باقي ماند . به همين علت او را " لنگ " خواندند و هم اكنون نيز در اروپا به نام " تامرلان " ( تيمورلنگ )‌ شهرت دارد .

    پس از التيام جراحات ،‌تيمور باز به همراه امير حسين به ماوراء النهر تاخت و سمرقند را متصرف شد ( سال 763 ه.ق.). هر چند اندكي بعد الياس خواجه توانست آن دو را شكست دهد ( جنگ لاي ) ، ولي بر سمرقند دست نيافت. ديري نگذشت كه ميان اين دو امير رقابت در گرفت و دوستي آنان به دشمني مبدل گرديد . به خصوص كه الجاي تركان (‌ زن تيمور و خواهر امير حسين )‌ نيز در اين ميان در گذشت و آخرين رشته ارتباط بين آن دو امير بلند پرواز گسسته شد. سرانجام امير در اين مبارزه پيروز شد و در ماه رمضان سال 771 ه.ق. امير حسين با دو پسرش كشته شدند . تيمور پس از پيروزي بر رقيب ، قوريلتا ،( شورا ) يي مركب از علما و امرا و وجوه و اعيان ماوراء النهر تشكيل داد كه در اين قوريلتا ،‌ تيمور به سلطنت انتخاب شد .اين سال ( 771 ه.ق. ) را مي توان سال آغاز سلطنت مستقل و مبدا تاسيس سلسله تيموريان دانست .

    تيمور كه تنها به حكومت ماوراء النهر سر فرود نمي آورد ،‌همراه به سرزمينهاي اطراف خود دست اندازي مي كرد . وي در خلال سالهاي 773 ه.ق. تا 781 ه.ق. چهار بار به خوارزم لشكر كشيد و سرانجام آن ايالت را ضميمه ممالك خويش ساخت . در ضمن اين لشكر كشيها ،وي به سمت كاشغر و مغولستان و سرزمين اويغورها نيز حمله برد و قمر الدين دو غلات را به دشت قبچاق متواري ساخت . تيمور در تعقيب او به دشت قبچاق در آمد و نواحي بين سيحون و درياچه خوارزم تا درياچه خزر را مسخر ساخت و حكومت آن مناطق را از جانب خود به توقتمش خان ( يكي از شاهزادگان دودمان جوجي پسر چنگيز )‌ سپرد. پس از آن به خراسان تاخت و سپاه ملك غياث الدين را در هم شكست و شهر هرات را تصرف كرد (‌783 ه.ق.). اگر چه اهالي اين شهر دست به قيام زدند،ولي تيمور در سال 785 ه.ق. آن شهر را به طور قطع به تصرف خود درآورد و با قتل ملك غياث الدين كرت و متعلقان او حكومت خاندان آل كرت را برانداخت . در بازگشت تيمور به ماوراء النهر ، خواجه علي مويد ( آخرين فرد از سربداران سبزوار ) از در اطاعت در آمد .

    در سال 786 ه.ق. تيمور مازندران را به تصرف خود درآورد و در تعقيب اميرولي تا ري وسلطانيه پيش رفت و درسال787 ه.ق. به آمل بازگشت. در اين هنگام سيد كمال الدين پسر مير قوام الدين مرعشي معروف به " گندمير " ( ميربزرگ) به قدم اطاعت پيش آمد و تيمور مازندران را همچنان به اولاد سيد قوام الدين سپرد و به سمرقند بازگشت .

    در سال 788 ه.ق. تيمور براي جلوگيري از تحريكات سلطان احمد جلاير از جيحون گذشت . در اين سفر جنگي كه سه سال به طول انجاميد و به " يورش سه ساله "‌ شهرت يافت ، وي همدان و تبريز را متصرف شد و در گرمرود آذربايجان ، امير ولي را گرفتار و هلاك نمود . همچنين به سركوبي ملك عزالدين لر شتافت و بر او دست يافت . در همين سفر خواجه علي مويد كه در ركاب امير تيمور بود به زخم تيري هلاك شد . با مرگ خواجه علي مويد سلسله سربداران منقرض گرديد . تيمور تا سال 789 ه.ق. گرجستان و ارمنستان و شهرهاي بايزيد و ارزنجان و ارزته الروم ، را تسخير كرد . شهر وان نيز ( در تعقيب قرامحمد تركمان قره قويونلو ) به دست سپاه تيمور افتاد . پس از آن به جانب سرزمينهاي سلاطين مظفري يعني اصفهان وشيراز روي نمود و خود را از همدان و گلپايگان به اصفهان رسانيد و كشتار فجيعي به راه انداخت . در اين حمله هفتاد هزار تن از مردم اصفهان به دست سپاهيان تيمور كشته شدند و به دستور تيمور از سرهاي آنان كله منارها برپاي شد . پس از اين كشتار وحشتناك تيمور به شيراز رفت و آن شهر را تصرف كرد ( سال 789 ه.ق.) . اما چون خبر خبر عصيان توقتمش بدو رسيد قلمرو آل مظفر را بين شاهزادگان مظفري تقسيم كرد و خود شتابزده به سمرقند بازگشت .

    تيمور پسر خود ( عمر شيخ ) را به رويارويي با قمر الدين دو غلات فرستاد . وي دشمن را مغلوب كرد و قمر الدين به نزد توقتمش گريخت . پس از آن شهر خوارزم گشوده شد و ويران گرديد ( 790 ه.ق.) .

    توقتمش در سال 791 ه.ق. بار ديگر ب ماوراءالنهر در آمد. اين بار نيز از عمر شيخ شكست خورد و گريخت. تيمور به تعقيب توقتمش شتافت و در سال 793 ه.ق. در ساحل رود اتل ( ولگا ) او را به سختي شكست داد. تيمور پس از مراجعت از اين سفر،‌ حكومت خراسان را به پسرش (ميرانشاه)‌ و ناحيه غزنين و كابل (افغانستان) را به نوه خود (پير محمد)‌ سپرد و بار ديگر در رمضان سال 794 ه.ق. به قصد سركوبي امراي محلي و عناصر مخالف عازم ايران شد. اين سفر جنگي او پنج سال به طول انجاميد و به يورش " پنج ساله "،‌ شهرت يافت. تيمور ابتدا به گرگان و مازندران رفت سيد كمال الدين مرعشي را كه به مخالفت برخاسته بود مغلوب كرد و سيد كمال الدين و پسرانش را به خوارزم تبعيد نمود. پس از آن از راه ري و سلطانيه و كرهرود (‌محل سلطان آباد بعدي و اراك امروزي ) به شوشتر رفت . در آنجا شاه منصور امير مبارزي از برابر وي به شيراز گريخت و تيمور او را تا فارس دنبال كرد و در نزديكي شيراز بين آن دو جنگ سختي روي داد كه در اين جنگ شاه منصور كشته شد و با مرگ او دولت " آل مظفز " يا " مبارزيان " پايان گرفت. همچنين تمامي افراد آن خاندان نيز به دستور تيمور در قصبه مهيار قمشه كشته شدند .

    تيمور حكومت فارس را به پسرش عمر شيخ سپرد و خود به قصد تنبيه و سركوبي سلطان احمد جلاير به سوي آذربايجان و عراق عرب شتافت و قرامحمد تركمان را مغلوب ساخت . سلطان احمد به شام گريخت و بغداد و ديگر شهرهاي بين النهرين مانند كويت ، واسط و بصره به دست سپاه تيمور افتاد . در اين سفر بود كه عمر شيخ در چهار فرسخي بغداد به زخم تير مردم آنجا به قتل رسيد و تيمور حكومت فارس را به پسر وي پير محمد بخشيد .

    سال 796 ه.ق. به فتح ارمنستان و گرجستان گذشت . پس از آن ، توقتمش خان بار ديگر سر به طغيان برداشت و تيمور از راه دربند و اران به دشت قبچاق رفت و توقتمش خان را شكست داد (‌797 ه.ق.). تيمور به دنبال او تا اعماق استپهاي روسيه پيش رفت و مسكو ( مكس ) را نيز گرفت و غارت كرد . سپس به آذربايجان برگشت و حكومت آن منطقه را به پسر خود ميرانشاه سپرد و در شوال سال 798 ه.ق. عازم سمرقند شد و فرمانروايي خراسان را به پسر ديگرش ( شاهرخ ) تفويض نمود .

    پس از استراحتي نه چندان طولاني ، بار ديگر تيمور بر پشت زين نشست و اين بار به عنوان جهاد با كفار غازم هندوستان شد . وي ابتدا كابل را فتح كرد ( 800 ه.ق. ) و پس از عبور از تنگه خيبر در اوايل سال 801 ه.ق.از رودخانه سند گذشت و بر سپاه سلطان محمود دوم ( از ملوك تغلقي هند ) در محلي به نام " پاني پت " غلبه كرد و بر دهلي دست يافت و آن شهر را نيز به باد غارت داد . پس از آن ، به سمر قند بازگشت و به سفر جنگي ديگري به ايران و عراق روي آورد . اين سفر جنگي هفت سال طول كشيد و به يورش " هفت ساله معروف شد .تيمور ابتدا به آذربايجان رفت و معاشران و نديمان ميرانشاه را كه محرك كارهاي زشت او مي پنداشت ، به قتل رسانيد . آن گاه به شهرهاي گرجستان و آسياي صغير حمله برد . در اوايل محرم سال 803 ه.ق. شهر سيواس و ملاطيه و سواحل جنوبي درياي سياه را تسخير كرد و آن مناطق را به قراعثمان با يندري ( جد سلاطين آق قويونلو ) سپرد خود به شام رفت تا الملك الناصر فرج برجي ( فرمانرواي مصر و شام )‌ را گوشمالي دهد . وي در 11 ربيع الاول سال 803 ه.ق. حلب را تصرف و غارت كرد . سپس دمشق را نيز تسخير نمود . تيمور پس از غارت و قتل عام در شهر دمشق ( به بهانه آنكه مردم دمشق نيت نيكو و رفتار مطلوب نسبت به خاندان پيامبر اسلام نداشته اند ) ، به جانب بغداد شتافت تا مگر بتواند ريشه نفوذ سلطان احمد جلاير را براندازد . تصرف بغداد در 27 ذيقعده سال 803 ه.ق. انجام شد و قتل عام عظيمي در آنجا در گرفت . پس از اين كشتار و تاراج ، تيمور عازم جنگ با سلطان عثماني " ايلدرم با يزيد " شد . جنگ نهايي در 19 ذي الحجه سال 804 ه.ق. ( ژوئيه 1402 م. )‌يا در محلي نزديك شهر انگوريه يا آ نقره ( آنكاراي امروزي )‌ واقع شد . سلطان عثماني مغلوب شد و به اسارت در آمد . او را در قفسي محبوس ساختند . سلطان هم از آن بدبختي و گرفتاري در گذشت ( شعبان 805 ه.ق. ) .

    بعد از اين فتح پرشكوه ، تيمور دست به تاراج شهرهاي آناتولي گشود و تا شهر از مير پيش رفت و آن شهر را نيز تسخير و غارت كرد . در نتيجه اين فتوحات الملك الناصر كه از پيروزيهاي تيمور به وحشت افتاده بود رسولي نزد دشمن فاتح فرستاد و پذيرفت كه سكه و خطبه به نام او كند .

    تيمور تا اين تاريخ به طور مستقل سكه و خطبه به نام خويش نكرده بود بلكه در آغاز ،‌سيور غتمش ( پسر امير دانشمند جه ) را ، كه از دودمان جغتاي پسر چنگيز بود ، در ظاهر به سلطنت برداشت و پس از مرگ سيور غتمش ، پسرش (‌ سلطان محمود خان )‌ را عنوان سلطنت بخشيد . با مرگ سلطان محمود در سال 806 ه.ق. تيمور كه ديگر خود فاتحي چون چنگيز شده بود ،‌ به نام خويش سكه زد و دستور داد تا در منابر به نامش خطبه بخوانند .

    تيمور پس از هفت سال به سمرقند بازگشت . وي در صدد تهيه سپاه عظيمي براي فتح چين برآمد و با دويست هزار سپاه عازم فتح آن مملكت شد . اما در اترار به سبب برف و سرماي سخت متوقف شد و براي دفع سرما دست به شرابخوري زد . از آنجا كه شراب نتوانست در بدن آن مرد كه سال عمرش به 71 رسيده بود حرارتي پديد آورد ، دست به نوشيدن عراق زد و در اين كار چندان افراط كرد كه بيمار شد . هم در آن بيماري در گذشت (‌ 17 شعبان سال 807 ه.ق. )‌. جسد او را به سمرقند بردند و اكنون گور وي به نام "‌ گور امير " شهرت دارد .

    تيمور مردي سنگدل ، نيرنگ باز ، پردل ، غارتگر و در عين حال دور انديش و هوشمند و بلند پرواز و شيفته خونريزي و غارت و ويرانگري بود و در ضمن به صحبت علما نيز دلبستگي داشت . چنانكه شيخ شمس الدين محمد جزري را از عراق عرب ، و شيخ مسعود بن عمر تفتازاني را كه در هرات در خدمت ملك غياث الدين پير علي بود به سمرقند خواست و آنان را گرامي داشت و ابن عربشاه را در دمشق يافت و او را به سمرقند فرستاد و مي خواست كه ابن خلدون را نيز به سمرقند فرستد ، اما آن مرد هوشمند به بهانه آوردن كتب خويش از مصر ، گريبان خود را از چنگ تيمور ها نمود .

    تيمور در جاه طلبي و بلند پروازي خود هيچ مانعي نمي شناخت و به هيچ مذهب و آيين خاصي اعتقاد نداشت . شرحي از ميخوارگيهاي مفرط او و سردارانش را " كلاويخو " در سفر نامه خود آورده است . با اين حال در ظاهر اولياءالله و عارفان را گرامي مي داشت . اين شيوه وي تا بدان حد بود كه حتي در خراسان به زيارت مزار ابوالقاسم خراساني مي رفت و از او همت مي طلبيد .

    وي براي آباداني سمرقند بسيار كوشيد و هر جا هنرمندي يافت و استاد نادره كاري سراغ كرد (‌ از هر جا كه بود ) به سمرقند فرستاد . در آن شهر كاخهاي مجلل و باغهاي فراوان ايجاد كرد . تيمور آن باغها را به اسامي باغهايي كه در سرزمينهاي مفتوح پسنديده بود نام نهاد مانند باغ شمال ، باغ تخت قراجه . همچنين ، شهر كهايي به نامهاي مصر ، دمشق و شيراز ايجاد كرد . كلاويخو از نقش شير و خورشيد در سراپرده تيمور ياد مي كند . نقش مهر او سه دايره كوچك بود كه در ذيل آنها عبارت " راستي رستي " درج شده بود .

    تيمور از فاتحان بزرگ تاريخ بوده است . وي بر سرزميني از تركستان شرقي امروز ، از ختن و يارقند، تا از مير بر كنار درياي مديترانه و از استپهاي روسيه و شهر مسكو تا دهلي ( پايتخت هند ) فرمانروايي كرد . البته بيشتر اين سرزمينها را به صورت دائم نگه نداشت بلكه تنها آنها را غارت كرد و رها نمود . با اين حال ، قلمرو گسترده وي مشتمل بود بر مغولستان ،‌يعني سرزمينهاي آن سوي سيحون در جوار خانات آق اردو و ماوراءالنهر ( كه هسته مركزي حكومت او بود )‌ ، خوارزم در مسير سفلاي جيحون و خراسان ( پايگاه آل كرت )‌ و سيستان ، افغانستان ،‌گرگان ،‌عراق ، عجم ، آذربايجان و عراق عرب كه تختگاه آل جلاير بود و نواحي گرجستان و نخجوان و اران و موغان ( مغان ) و شروان و سراسر ارمنستان تا اطراف درياچه گوگچه الي ارزنجان كه مرز قلمرو تيمور و حكومت عثماني بود و نواحي آمد و ماردين ( مركز ملوك ارتقيه )‌ و سراسر فارس ( شيراز ) و يزد و كرمان و اصفهان كه ( حوزه حكومت آل مظفر ) و مازندران ( مقر سادات مرعشي ) و لرستان و خوزستان كه اين نواحي قلمرو وسيع او را تشكيل مي داد .
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

صفحه 5 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/