صفحه 5 از 20 نخستنخست 12345678915 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 193

موضوع: زندگی نامه و اشعار هوشنگ ابتهاج

  1. #41
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    پرنده می داند

    خیال دلکش پرواز در طراوت ابر
    به خواب می ماند
    پرنده در قفس خویش
    خواب می بیند
    پرنده در قفس خویش
    به رنگ و روغن تصویر باغ می نگرد
    پرنده می داند
    که باد بی نفس است
    و باغ تصویری ست
    پرنده در قفس خویش
    خواب می بیند
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. #42
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    خواب

    باگریه می نویسم
    از خواب
    با گریه پا شدم
    دستم هنوز
    در گردن بلند تو آویخته ست
    و عطر گیسوان سیاه تو با لبم
    آمیخته ست
    دیدار شد میسر و با گریه پا شدم
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  3. #43
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    مرثیه جنگل

    شب همه غم های عالم را خبر کن
    بنشین و با من گریه سر کن
    گریه سر کن
    ای جنگل ای انبوه اندوهان دیرین
    ای چون دل من ای خموش گریه آگین
    سر در گریبان در پس زانو نشسته
    ابرو گره افکنده چشم از درد بسته
    در پرده های اشک پنهان کرده بالین
    ای جنگل ای داد
    از آشیانت بوی خون می آورد باد
    بر بال سرخ کشکرک پیغام شومی ست
    آنجا چه آمد بر سر آن سرو آزاد ؟
    ای جنگل ای شب
    ای بی ستاره
    خورشید تاریک
    اشک سیاه کهکشان های گسسته
    ایینه دیرینه زنگار بسته
    دیدی چراغی را که در چشمت شکستند ؟
    ای جنگل ای غم
    چنگ هزار آوای باران های ماتم
    در سایه افکند کدامین ناربن ریخت
    خون از گلوی مرغ عاشق ؟
    مرغی که می خواند
    مرغی که با آوازش از کنج قفس پرواز می کرد
    مرغی که می خواست
    پرواز باشد
    ای جنگل ای حیف
    همسایه شب های تلخ نامرادی
    در آستان سبز فروردین دریغا
    آن غنچه های سرخ را بر باد دادی
    ای جنگل ای پیوسته پاییز
    ای آتش خیس
    ای سرخ و زرد ای شعله سرد
    ای در گلوی ابر و مه فریاد خورشید
    تا کی ستم با مرد خواهد کرد نامرد؟
    ای جنگل ای در خود نشسته
    پیچیده با خاموشی سبز
    خوابیده با رویای رنگین بهار نغمه پرداز
    زین پیله کی آن نازنین پروانه خواهد کرد پرواز ؟
    ای جنگل ای همراز کوچک خان سردار
    هم عهد سرهای بریده
    پر کرده دامن
    از میوه های کال چیده
    کی می نشیند درد شیرین رسیدن
    در شیر **********های سبزت ؟
    ای جنگل ای خشم
    ای شعله ور چون آذرخش پیرهن چک
    با من بگو از سرگذشت آن سپیدار
    آن سهمگین پیکر که با فریاد تندر
    چون پاره ای از آسمان افتاد بر خک
    ای جنگل ای پیر
    بالنده افتاده آزاد زمینگیر
    خون می چکد اینجا هنوز از زخم دیرین تبرها
    ای جنگل ! اینجا سینه من چون تو زخمی ست
    اینجا دمادم دارکوبی بر درخت پیر می کوبد
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. #44
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    بازگشت

    بی مرغ آشیانه چه خالی ست
    خالی تر آشیانه مرغی
    جفت خود جداست
    آه ای کبوتران سپید شکسته بال
    اینک به آشیانه دیرین خوش آمدید
    اما دلم به غارت رفته ست
    با آن کبوتران که پریدند
    با آن کبوتران که دریغا
    هرگز به خانه بازنگشتند
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  5. #45
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    شاد باش

    بانگ خروس از سرای دوست برآمد
    خیز و صفا کن که مژده سحر آمد
    چشم تو روشن
    باغ تو آباد
    دست مریزاد
    هشت حافظ به همره تو که آخر
    دست به کاری زدی و غصه سر آمد
    بخت تو برخاست
    صبح تو خندید
    از نفست تازه گشت اتش امید
    وه که به زندان ظلمت شب یلدا
    نور ز خورشید خواستی و برآمد
    گل به کنار است
    باده به کار است
    گلشن و کاشانه پر ز شور بهاراست
    بلبل عاشق ! بخوان به کام دل خویش
    باغ تو شد سبز و سرخ گل به بر آمد
    جام تو پر نوش
    کام تو شیرین
    روز تو خوش باد
    کز پس آن روزگار تلخ تر از زهر
    بار دگر روزگار چون شکر آمد
    رزم تو پیروز
    بزم تو پر نور
    جام به جام تو می زنم ز ره دور
    شادی آن صبح آرزو که ببینیم
    بوم ازین بام رفت و خوش خبر آمد
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. #46
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    صبوحی

    برداشت آسمان را
    چون کاسه ای کبود
    و صبح سرخ را
    لاجرعه سر کشید
    آنگاه
    خورشید در تمام وجودش طلوع کرد
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  7. #47
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    گریه سیب

    شب فرو می افتاد
    به درون آمدم و پنجره ها رابستم
    باد با شاخه در آویخته بود
    من در این خانه تنها تنها
    غم عالم به دلم ریخته بود
    ناگهان حس کردم
    که کسی
    آنجا بیرون در باغ
    در پس پنجره ام می گرید
    صبحگاهان شبنم
    می چکید از گل سیب
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. #48
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    بیرون شد از گمار

    راه در جنگل اوهام گم است
    سینه بگشای چو دشت
    اگرت پرتو خورشید حقیقت باید
    وقتی از جنگل گم
    پا نهادب بیرون
    و رها گشتی
    از آن گره کور گمار
    ناگهان آبشاری از نور
    بر سرت می ریزد
    و آسمان
    با همه پهناوری بی مرزش
    در تو می آمیزد
    ای فراز آمده از جنگل کور
    هستی روشن دشت
    آشکارا بادت
    بر لب چشمه خورشید زلال
    جرعه نور گوارا بادت
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  9. #49
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    قناری

    ز بال سرخ قناری
    هجوم غرت شب بود و خون گرم شفق
    هنوز می جوشید
    هنوز پیکر گلگون آفتاب شهید
    بر آن کرانه دشت کبود می جنبید
    هنوز برکه غمگین به یاد می آورد
    پرده رنگی روزی که دم به دم می کاست
    تو با چراغ دل خویش آمدی بر بام
    ستاره ها به سلام تو آمدند : سلام
    سلام بر تو که چشم تو گاهواره روز
    سلام برتو که دست تو آشیانه مهر
    سلام بر تو که روی تو روشنایی ماست
    سلام بر تو که از نور داشتی پیغام
    تو چون شهاب گذشتی بر آن سکوت سیاه
    توچون شهاب نوشتی به خون روشن خویش
    که صبح تازه ز خون شهید خاست
    ز بال سرخ تو خواندم در آن غغروب قفس
    که آفتاب رها گشتن قناری هاست
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. #50
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    کیوان ستاره بود
    ما از نژاد آتش بویدم
    همزاد آفتاب بلند اما
    با سرنوشت تیره خکستر
    عمری میان کوره بیداد سوختیم
    او چون شراره رفت
    من با شکیب خکستر ماندم
    کیوان ستاره شد
    تا برفراز این شب غمنک
    امید روشنی را
    با ما نگاه دارد
    کیوان ستاره شد
    تا شب گرفتگان
    راه سپید را بشناسند
    کیوان ستاره شد
    که بگوید
    آتش
    آنگاه آتش است
    کز اندرون خویش بسوزد
    وین شام تیره را بفروزد
    من در تمام این شب یلدا
    دست امید خسته خود را
    دردستهای روشن او می گذاشتم
    من در تمام این شب یلدا
    ایمان آفتابی خود را
    از پرتو ستاره او گرم داشتم
    کیوان ستاره بود
    با نور زندگانی می کرد
    با نور درگذشت
    او در میان مردمک چشم ما نشست
    تا ایم ودیعه را
    روزی به صبحدم بسپاریم
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 5 از 20 نخستنخست 12345678915 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/