صفحه 5 از 13 نخستنخست 123456789 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 129

موضوع: زندگینامه ::..و آثار ::.. استاد قیصر امین پور

  1. #41
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض



    همزاد عاشقان جهان(3)

    ...اما
    اعجاز ما همین است:

    ما عشق را به مدرسه بردیم

    در امتداد راهرویی کوتاه

    در آن کتابخانه ی کوچک

    تا باز آن کتاب قدیمی را

    که از کتاب خانه امانت گرفته ایم

    - یعنی همین کتاب اشارات را-

    با هم یکی دو لحظه بخوانیم

    ما بی صدا مطالعه می کردیم

    اما کتاب را که ورق می زدیم

    تنها

    گاهی به هم نگاهی...

    ناگاه

    انگشتهای هیس

    ما را

    از هر طرف نشانه گرفتند

    انگار غوغای چشم های من و تو

    سکوت را
    در آن کتابخانه رعایت نکرده بود!

    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. #42
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض



    نام گمشده

    دلم را ورق می زنم

    به دنبال نامی که گم شد

    در اوراق زرد و پراکنده ی این کتاب قدیمی

    به دنبال نامی که من ...

    -منِ شعرهایم که من هست و من نیست-

    به دنبال نامی که تو ...

    -توی آشنا- ناشناس تمام غزل ها-

    به دنبال نامی که او ...
    به دنبال اویی که کو؟

    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  3. #43
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض



    بی آنکه یوسف باشی

    از بد بتر اگر هست

    این است

    این که باشی

    در چاه نابرادر، تنها

    زندانی زلیخا

    چوب هراج خورده ی بازار برده ها

    البته بی که یوسف باشی!

    پس بهتر است درز بگیری

    این پاره پوره پیرهن

    بی بو و خاصیت را

    که چشم هیچ چشم به راهی را
    روشن نمی کند!

    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. #44
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض



    شعری واقعا زیبا از قیصر امین پور.....

    صبح بی تو رنگ بعد از ظهر یک ادینه دارد
    بی تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد
    بی تو می گویند: تعطیل است کار عشق بازی
    عشق اما کی خبر از شنبه و ادینه دارد ؟
    جغد بر ویرانه می خواند به انکار تو اما
    خاک این ویرانه ها بویی از ان گنجینه دارد
    خواستم از رنجشه دوری بگویم"یادم امد
    عشق با ازار خویشاوندیه دیرینه دارد
    روی انم نیست تا در ارزو دستی برارم
    ای خوش ان دستی که رنگ ابرو از پینه دارد
    در هوای عاشقان پر می کشد با بیقراری
    ان کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد
    ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می گشاید
    انکه در دستش کلید شهر پر ایینه دارد

    اللهم عجل لولیک الفرج

    شاعر : زنده یاد قیصر امین پور

    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  5. #45
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض



    شعر زمان ما

    شاخه ها تن به تقاضای شکستن دادند

    برگ ها یک به یک از شاخه به خاک افتادند

    باز موسیقی تار شب و قانون سکوت

    بادها بازهم آواز عزا سردادند

    بس که خمیازه فریاد کشیدیم، دیری است


    خوابهایم همه کابوس، همه فریادند


    لب به آواز گشودم به لبم مهر زدند

    چشمم آمد به سخن، سرمه به خوردش دادند


    گرچه ياران همه از شادی ما غمگينند

    باز شاديم كه ياران ز غم ما شادند

    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. #46
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    -آسمان را...!
    ناگهان آبیست!
    (از قضا یک روز صبح زود می بینی)
    دوست داری زود برخیزی
    پیش از آنکه دیگران
    چشم خواب آلود خود را وا کنند
    پیش از آنکه در صف طولانی نان
    باز هم غوغا کنند

    در هوای پشت بام صبح
    با نسیم نازک اسفند
    دست و رویت را بشویی
    حوله ی نمدار و نرم بامدادان را
    روی هرم گونه هایت حس کنی
    و سلامی سبز
    توی حوض کوچک خانه
    به ماهی ها بگویی
    سفره ات را وا کنی
    -نان و پنیر و نور-
    تا دوباره فوج گنجشکان بازیگوش
    بر سر صبحانه ات دعوا کنند
    دوست داری
    بی محابا مهربان باشی
    تازه می فهمی
    مهربان بودن چه آسان است
    با تمام چیزها از سنگ تا انسان
    دوست داری
    راه رفتن زیر باران را
    در خیابان های بی پایان تنهایی
    دست خالی بازگشتن
    از صف طولانی نان را
    در اتاقی خلوت و کوچک
    رفتن و برگشتن و گشتن
    لای کاغذ پاره ها
    نامه های بی سرانجام پس از عرض سلام...
    نامه های ساده ی باری اگر جویای حال وبال ما باشید...
    نامه های ساده ی بد نیستم اما...
    نامه های ساده ی دیگر ملالی نیست غیر از دوری تو...
    گپ زدن از هر دری
    با هر در و دیوار
    بعد هم احوالپرسی
    با دوچرخه
    با درخت و گاری و گربه
    با همه با هر کس و هر چیز
    هر کتابی را به قصد فال وا کردن
    از کتاب حافظ شیراز
    تا تقویم روی میز
    آب پاشی کردن کوچه
    غرق در ابهام بوی خاک
    در طنین بی سرانجام تداعی ها...
    با فرود
    قطره
    قطره
    قطره های آب
    روی خاک
    سنگفرش کوچه ای باریک را از نو شمردن
    در میان کوچه ای خلوت
    روبروی یک در آبی
    پابه پا کردن
    نامه ای با پاکت آبی
    -پاکت پست هوایی-
    بر دم یک بادبادک بستن و آن را هوا کردن
    یادگاری روی دیوارو درخت و سنگ
    روی آجرهای خانه
    خط نوشتن با نوک ناخن
    روی سیب وهندوانه
    قفل صندوق قدیم عکس های کودکی را باز کردن
    ناگهان با کشف یک لحظه
    از پس گرد و غبار سالهای دور
    باز هم از کودکی آغاز کردن
    روی تخت بی خیالی
    روی قالی تکیه بر بالش
    در کنار مادرو غوغای یکریز سماور
    گیسوان خواهر کوچکترت را
    با سر انگشتان خیست شانه کردن
    و انار آبداری را
    توی یک بشقاب آبی دانه کردن
    امتداد نقش های قالی را
    با نگاهی بی هدف دنبال کردن
    جوجه ی زرد و ضعیفی را که خشکیده
    توی خاک باغچه
    با خواندن یک حمد و سوره چال کردن
    فکر کردن فکر کردن
    در میان چارچوب قاب بارانخورده ی اسفند
    خیرگی از دیدن یک اتفاق ساده در جاده
    دیدن هر روزه ی یک عابر عادی
    مثل یک یادآوری
    در سراشیب فراموشی
    مثل خاموشی
    ناگهانی
    مثل حس جاری رگبرگهای یک گل گمنام
    در عبور روزهای آخر اسفند
    حس سبزی حس سبزینه!
    مثل یک رفتار معمولی در آیینه!
    عشق هم شاید
    اتفاقی ساده و عادیست!
    گتوند.
    اسفند ۶۹
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  7. #47
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض



    پیش از این ها


    پیش از اینها فکر می کردم خدا؛خانه ایی دارد میان ابرها


    مثل قصرپادشاه قصه ها ؛ خشتی ازالماس وخشتی ازطلا


    پایه های برجش ازعاج وبلوربرسرتختی نشسته باغرور


    ماه برق کوچکی ازتاج اوهرستاره پولکی ازتاج او


    اطلس پیراهن اوآسمان؛نقش روی دامن او کهکشان


    رعدوبرق شب طنین خنده اش؛ سیل وطوفان نعره ی توفنده اش


    دکمه ی پیراهن او آفتاب؛برق تیغ و خنجراوماهتاب


    هیچ کس از جای او آگاه نیست؛هیچ کس رادرحضورش راه نیست


    پیش ازاینها خاطرم دلگیر بود؛از خدادر ذهنم این تصویربود:


    آن خدابیرحم بودوخشمگین خانه اش درآسمان دور از زمین


    بود امادرمیان مانبود؛مهربان وساده وزیبانبود


    دردل اودوستی جایی نداشت؛مهربانی هیچ معنایی نداشت


    هرچه می پرسیدم ازخود ازخدا؛اززمین ازآسمان از ابزها


    زودمی گفتند این کار خداست پرس وجو ازکاراوکاری خطاست


    هرچه می پرسی جوابش آتش است آب اگر خوردی جوابش آتش است


    تاببندی چشم کورت می کنند تاشدی نزدیک دورت میکنند


    تا خطاکردی عذابت میکنند,درمیان شعله آبت میکنند


    باهمین قصه دلم مشغول بود؛خوابهایم خواب دیووغول بود


    خواب میدیدم که غرق آتشم درمیان شعله های سرکشم


    دردهان اژدهای خشمگین بسرم باران گرز آتشین


    محو می شد نعره هایم بیصدا ؛ترس بودو وحشت از خشم خدا


    نسبت من درنماز ودر دعا,ترس بودووحشت از خشم خدا


    هرچه می کردم همه از ترس بود,مثل ازبر کردن یک درس بود


    مثل تکلیف حساب وهندسه,مثل تنبیه مدیر مدرسه


    تلخ مثل خنده ای بی حوصله,سخت مثل حل صدها مسئله


    مثل تکلیف ریاضی سخت بود, مثل صرف فعل ماضی سخت بود.


    تاکه یک شب دست بردست پدر راه افتادم به قصدیک صفر


    در میان راه دریک روستا؛خانه ای دیدم خوب وآشنا


    زودپرسیدم پدر اینجا کجاست؟


    گفت: اینجا خانه ی خوب خداست


    گفت:اینجا میشود یک لحظه ماند ؛گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند


    باوضویی دست ورویی تازه کرد؛بادل خود گفت وگویی تازه کرد


    گفتمش پس آن خدای خشمگین؛خانه اش اینجاست؟اینجا در زمین.


    گفت آری خانه ی اوبی ریاست,فرشهایش از گلیم وبوریاست


    مهربان وساده وبی کینه است مثل نوری در دل آئینه است


    عادت اونیست خشم ودشمنی؛نام اونورونشانش روشنیست


    خشم نامی از نشانی های اوست حالتی از مهربانیهای اوست


    تازه فهمیدم خدایم این خداست؛این خدای مهربان وآشناست


    دوستی از من به من نزدیک تر,ازرگ گردن به من نزدیکتر


    آن خدای پیش از این را باد برد؛نام اوراهم دلم از یاد برد .


    آن خدا مثل خیال و خواب بود ؛چون حبابی نقش روی آب بود.


    می توان بااین خدا پرواز کرد,سفره ی دل را برایش باز کرد.










    می توان با اوصمیمی حرف زد؛مثل یاران قدیمی حرف زد


    میتوان تصنیفی از پرواز خواند؛باالفبای سکوت آواز خواند


    می توان در وصف او هر چیز گفت؛میتوان شعری خیال انگیز خواند


    مثل این شعر روان وآشنا:


    پیش از اینها فکر می کردم خدا....

    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. #48
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    احواپرسی

    اینجا همه هر لحظه میپرسند:
    -حالت چطور است؟
    اما کسی یک بار
    ازمن نپرسید
    -بالت...

    =============
    قاف

    و قاف
    حرف آخرعشق است
    آنجا که نام کوچک من
    آغاز میشود!

    =============
    انکار

    از تمام راز و رمز های عشق
    جز همین سه حرف
    جز همین سه حرف ساده میان تهی
    چیز دیگری سرم نمی شود
    من سرم نمی شود
    ولی...
    راستی
    دلم
    که می شود!

    =============
    شعر بی دروغ

    ما که اين همه براي عشق
    آه و ناله ي دروغ مي کنيم


    راستي چرا
    در رثاي بي شمار عاشقان
    -که بي دريغ-
    خون خويش را نثار عشق مي کنند


    از نثار يک دريغ هم
    دريغ مي کنيم؟
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  9. #49
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    چون مرگ ناگزیری و تدبیر تو محال


    تو قله ي خیالی و تسخیر تو محال
    بخت منی که خوابی و تعبیر تو محال

    ای همچو شعر حافظ و تفسیر مثنوی
    شرح تو غیر ممکن و تفسیر تو محال

    عنقای بی نشانی و سیمرغ کوه قاف
    تفسیر رمز و راز اساطیر تو محال

    بیچاره ي دچار تو را چاره جز تو چیست
    چون مرگ ناگزیری و تدبیر تو محال

    ای عشق، ای سرشت من، ای سر نوشت من
    تقدیر من غم تو و تغییر تو محال
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. #50
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    دستورزبان شعر

    -باز
    ای الهه ناز...




    صدای تو مرا دوباره برد
    به کوچه های تنگ پابرهنگی
    بع عصمت گناه کودکانگی
    به عطر خیس کاهگل
    به پشت بام های صبح زود
    در هوای بی قراری بهار
    به خواب های خوب دور
    به غربت غریب کوچه های خاکی صبور
    به کرک های خط سبزه
    بر لب کبود رود
    به بوی لحظه های هر چه بود یا نبود

    به نوجوانی نجیب جوشش غرور
    روی گونه های بی گناهی بلوغ
    به لحظه نگاه ناگهانگی
    به آن نگاه ناتمام
    به آن سلام خیس ترس خورده
    زیر د انه های ریزریز ابتدای دی
    به بوی لحظه های هر کجای کی!

    به سایه های ساکت خنک
    به صخره های سبز در شکاف آفتابگیر کوه
    به هرم آفتاب تفته ای
    که بی گدار
    با تمام تشنگی
    به آب می زنیم
    به عصرهای جمعه ای
    که با دوچرخه های لاغر بلند
    تمام اضطراب شنبه های جبر را
    رکاب می زنیم
    به بوی لحظه های بی بهانگی
    که دل به گریه ها و خنده های بی حساب می زنیم

    به "آی روزگار..." های حسرت دروغکی
    غم فراق دلبر به خواب هم ندیده همیشه بی وفا!
    به جورکردن سه چار بیت سوزناک زورکی

    به رفت و آمد مدام بادها و یادها
    سوار قایقی رها
    به موج موج انتهای بی کرانگی
    دوار گردش نوار...
    مرور صفحه سفید خاطرات خیس...

    صدا تمام شد!
    سرم به صخره سکوت خورد...
    - آه بی ترانگی!
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 5 از 13 نخستنخست 123456789 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/