روند سقوط دولت عثمانى در اواخر قرن نوزدهم شروع شده بود اما سياستهاى اروپاييان سبب دوام آوردن اين دولت شد تا آنكه در ۱۹۱۴ جنگ بين الملل اول مانند گردابى دولتهاى بسيارى را در خود فرو برد.
تركيه در اوايل جنگ، نقشى بيطرفانه داشت اما در نهايت به دليل تضاد شديد منافع با روسها مجبور به مداخله در جنگ شد؛ حال آنكه اين نبرد آخرين نبرد دولت عثمانى پس از ۶۲۳ سال تاريخ سياسى و ديدن ۳۷ سلطان بود.
عثمانى كه هنوز تغيير شرايط تاريخ را قبول نداشت، در كليه جبهه ها كار را با تهاجم شروع كرد.
انور پاشا ژنرال معروف ترك در اواسط سال ۱۹۱۴ با سپاهى كامل به قفقاز تاخت تا روسها را كه در جبهه غرب گرفتار بودند، به دام بيندازد. نتيجه اين حمله نابودى كامل ارتش ترك بود.
جمال پاشا حاكم سوريه نيز قصد فتح مصر از طريق صحراى سينا را داشت اما موفق نشد و عقب نشينى كرد. در اين ميان تركها بهترين مقاومت را نشان دادند و در بسفور و داردانل ايستادگى كردند و سرانجام نيز اجازه ندادند كمكهاى متفقين به روسيه برسد. انگلستان در آوريل ۱۹۱۵ با نقشه وينستون چرچيل براى نجات روسيه اقدام به اعزام نيرو به داردانل كرد. چرچيل با دقت برنامه اى را طرح كرد كه در آن طى يك نبرد دريايى و با كمك « اندك نيروهاى زمينى» دو تنگه اطراف درياى مرمره به روى سپاهيان انگليسى باز مى شد. اما سرفرماندهى ارتش بريتانيا طرح را به نبردى زمينى تبديل كرد و در نهايت تصميم به حمله بزرگ زمينى به گاليپولى گرفت.
د

حرکت قوای متفقین از طریق دریا به سمت عثمانی[/CENTER]
اينجا بود كه نام مصطفى كمال در تاريخ جهان مطرح شد. وى توانست با فرماندهى مناسب نيروهاى ترك، در ماه هاى پايان سال ۱۹۱۵ با دو تهاجم بزرگ ارتش بريتانيا را در هم بكوبد. شكست گاليپولى تنها پيروزى بزرگ عثمانى در انگلستان بود و به عثمانى ها فرصت داد تا به تجديد قوا بپردازند.
در ۱۹۱۶ روسها با حمله به جبهه قفقاز فشار سنگينى به استحكامات ارزروم وارد كردند و اگر انقلاب ۱۹۱۷ رخ نمى داد، روسيه از جبهه آسيا، تركيه را تسخير مى كرد اما چنانچه گفته شد، انقلاب اكتبر سقوط عثمانى را چند سال به عقب انداخت.
در شرق خاورميانه، انگلستان با سرعت نيروهاى عثمانى را از ميدان به در كرد. نيروهاى بريتانيا پس از فتح بغداد در امتداد رود دجله پيشروى كردند.
يكبار ديگر نيروهاى مصطفى كمال در بلنديهاى حلب مانع دستيابى سپاههاى انگليسى اعزامى از فلسطين ، سوريه، عراق و حجاز به خاك اصلى عثمانى (تركيه) شدند.
در اكتبر ۱۹۱۸ عثمانى به همراه آلمان و اتريش پيمان صلح را پذيرفت. نتيجه نبرد بين الملل اول براى عثمانى از دست دادن كل متصرفات آسيايى، اروپايى و آفريقايى اين كشور بود.

گلوله باران سواحل گالیپولی توسط کشتی های متفقین[/CENTER]
سوريه و لبنان به اشغال فرانسه ، اردن و عراق به اشغال انگليس ، حجاز (عربستان) در اختيار اعراب و فلسطين به اشغال يهوديان درآمد. در جنوب اروپا انبوهى از دولت هاى كوچك ايجاد شد و دست آخر اينكه خاك اصلى عثمانى در آسياى صغير كه امروز تركيه خوانده مى شود، در زير چكمه هاى سربازان اروپايى باقى ماند.
اين وضع براى افسران جوان عثمانى و جمهوريخواهان ترك قابل تحمل نبود. اگرچه آنها مى دانستند عظمت عثمانى ديگر قابل بازگشت نيست اما قبول اين نكته براى آنها ممكن نبود كه «شمشير قهر خدا» (اروپاييان در قرون شانزده و هفده معتقد بودند خدا ، عثمانيان را به دليل فراموش كردن معنويات، براى مجازات آنها فرستاده است) چگونه اكنون حتى مالك بر پايتخت ۵۰۰ ساله خود نيست.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)