صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 43 , از مجموع 43

موضوع: شعرهای زنده یاد رهی معیری

  1. #41
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    حدیث جوانی

    اشکم ولی بپای عزیزان چکیده ام
    خارم ولی بسایه گل آرمیده ام
    با یاد رنگ و بوی تو ای نو بهار عشق
    همچون بنفشه سر به گریبان کشیده ام
    چون خاک در هوای تو از پا فتاده ام
    چون اشک در قفای تو با سر دویده ام
    من جلوه شباب ندیدم به عمر خویش
    از دیگران حدیث جوانی شنیده ام
    از جام عافیت، می نابی نخورده ام
    وز شاخ آرزو گل عیشی نچیده ام
    موی سپید را فلکم رایگان نداد
    این رشته را به نقد جوانی خریده ام
    ای سرو پای بسته به آزادگی مناز
    آزاده من که از همه عالم بریده ام
    گر می گریزم از نظر مردمان رهی
    عیبم مکن که آهوی مردم ندیده ام

  2. #42
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    سوزد مرا سازد مرا

    ساقی بده پیمانه ای ز آن می که بی خویشم کند
    بر حسن شور انگیز تو عاشق تر از پیشم کند
    زان می که در شبهای غم بارد فروغ صبحدم
    غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند
    نور سحرگاهی دهد فیضی که می خواهی دهد
    با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند
    سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا
    وز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند
    بستاند ای سرو سهی سودای هستی از رهی
    یغما کند اندیشه را دور از بد اندیشم کند

  3. #43
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    پیش فرض

    زندان خاک

    با دل روشن در ان ظلمت سرا افتاده ام
    نور مهتابم که در ویرانه ها افتاده ام
    سایه پرورد بهشتم از چه گشتم صید خاک ؟
    تیره بختی بین کجا بودم کجا افتاده ام
    جای در بستان سرای عشق میابد مرا
    عندلیبم از چه در ماتم سرا افتاده ام
    پایمال مردمم از نارسایی های بخت
    سبزه ی بی طالعم در زیر پا افتاده ام
    خار ناچیزم مرا در بوستان مقدار نیست
    اشک بی قدرم ز چشم آشنا افتاده ام
    تا کجا راحت پذیرم یا کجا یابم قرار ؟
    برگ خشکم در کف باد صبا افتاده ام
    بر من ای صاحبدلان رحمی که از غمهای عشق
    تا جدا افتاده ام از دل جدا افتاده ام
    لب فرو بستم رهی بی روی گلچین و امیر
    در فراق همنوایان از نوا افتاده ام

صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/