«غربت تمام شد»
شمشیر فرود آمد.
پیشانی دریا شکافت، محراب در خون شناور شد.
قرآن، ورق ورق کاسه صبر لبریز.
در افلاک غلغله شد و قدسیان بیتاب؛ فاطمه گریست.
شمشیر فرود آمد... .
ماه، دو تکه شد، تاریخ، طعم تلخ یتیمی را مزه مزه کرد.
بادها شیونکنان، مصیبت را وزیدند.
درختان، مویه کنان نالیدند.
ریگها، از داغ گریستند.
رودخانهها بر سرزنان، خروشیدند.
ابرها، ضجه زنان باریدند.
عرش، ترک برداشت آفتاب گرفت.
روز، شب شد.
کوهها، رشته رشته شدند.
گلها، رنگ باختند.
اندوه جهان همیشگی شد.
خانه زاده کعبه در محراب، به خون غلطید.
شمشیر فرود آمد...
عطش کینهای زهرآلود، سیراب شد.
شصت و سه سال رنج مداوم، به ثمر نشست.
فضیلتها، بیپدر شدند.
مهربانیها، ناتمام ماندند.
پرچم هدایت بر زمین افتاد.
کانون ایمان لرزید.
ساقی کوثر، دیده فرو بست.
کوفه تنها شد.
کوفه ماند و یک محراب خالی.
کوفه ماند و تا همیشه حسرت.
کوفه ماند و یک عمر فقدان عدالت.
کوفه ماند و خاطره شیرین پنج سال عدالت محض.
کوفه ماند و یک عمر اندوه حق نشناسی.
کوفه ماند و داغ غریب بیکسی.
شمشیر فرود آمد!
«فزت و رب الکعبه»
غربت مولا تمام شد.
خدیجه پنجی
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)