صفحه 5 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 62

موضوع: حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام

  1. #41
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    »قامت خميده«
    »مرو مرو مرو مادر مادر مادر«
    اى مادر جوونم از غصه‏ ها چه ديدى
    از بس بلا كشيدى ديگه شدى زمين گير
    كنار بستر تو شب تا سحر مى‏ شينم
    يه عالمه گل زخم روى تنت مى ‏بينم
    راه رفتنت تو خونه قلب منو سوزونده
    تو زانوهاى خستت هيچ قوتى نمونده
    »مرو مرو مرو مادر مادر مادر«
    تا بارون غمت چشمات مادر شده تار
    خون تو و محسن مونده رو ديوار
    موهاى دختر تو چند روزه شونه مى‏ خواد
    ولى بازوت شكسته ديگه بالا نمى ‏آد
    عجّل وفاتىِ تو جون منو مى ‏گيره
    دردت دوا نداره زينب برات بميره
    هيچكسى مثل زينب اين جور تو رو نديده
    زدى به خونه جارو با قامت خميده
    »مرو مرو مرو مادر مادر مادر«


    »قنوت شفا«
    پاشو دخترت يه گوشه قنوت شفا گرفته
    اولين باره كه اين جور دستش‏و بالا گرفته
    براى خوب شدن تو به خدا رو زده زينب
    با همين سنّ كمش خونه رو جارو زده امشب
    براى دلخوشى تو كه چشات وا بشه از هم
    با يه زحمتى نشسته شونه بر مو زده زينب
    مث يك پرستو هستى كه توى قفس مى ‏افته
    كه با هر نفس كشيدن به نفس نفس مى ‏افتى
    نفست بند اومده باز لرزه داره بدن تو
    وقتى كه آه مى ‏كشى وا ميشه زخماى تن تو
    هر جايى رو كه مى ‏بينم گل زخم ريشه دُوونده
    عكس يك لاله نشسته روى باغ پيرهن تو
    گريه كن گريه عزيزم بغضتو نذار تو سينه
    گريه كن يه كم سبك شى دواى غريبى اينه

    »نهال آرزوها«

    مرو مادر مرو مادر كه قلبم بى تو مى ‏گيره
    مرو مادر مرو مادر كه بابا بى تو مى‏ ميره
    مادر چه خوش بود آن زمانى كه به روى زانويت بودم
    گهى چسبانده بر سينه گهى در پهلويت بودم
    مادر بميرد آنكه خشكانده نهال آرزوى تو
    الهى بشكند دستى كه زد سيلى به روى تو

    »فروغ مهتاب«
    اى كه قرار مى‏ برى از دل بى قرار من
    داروندار حيدرى مرو تو از كنار من
    تويى مرا گره گشا، بى تو چه مى ‏شود مرا
    ز يار خود مشو جدا گره مزن به كار من
    تو حامى ولايتى، به دست من امانتى
    چرا خميده قامتى به كوى پر غبار من
    اى كه شدى نقش زمين رحم بر اين خانه نشين
    قلب خزانِ من ببين مرو تو اى بهار من
    ]واى مادرم(3) واى مادر[(2)
    الا كه مام زينبى، ز غصه‏ها لبالبى
    اى گل گلزار نبى مرو ز شاخسار من
    تو هستىِ بوالحسنى، بى تو مرا چه ماندنى
    فروغ مهتاب منى، بمان به شام تار من
    حيدر كرّار منم، غيرت دادار منم
    بى كس و بى يار منم، تويى يگانه يار من
    ]واى مادرم(3) واى مادر[(2)

    »سفارش حسين«
    غريبه‏ام من، كى نمى‏ دونه، دردمو تنها خدا مى ‏دونه
    دلم مى ‏خواد يه بار ديگه دخترم‏و صدا كنم
    اما ديگه نا ندارم كه تا لبامو واكنم
    دلم مى‏ خواد يه بار ديگه شونه به موهاش بزنم
    اما ديگه جون ندارم تا دستمو بالا كنم
    دلم مى ‏خواد يه بار ديگه مثل تموم مادرا
    دخترم‏و توى بغل بگيرم و نگاه كنم
    دلم مى‏ خواد يه بار ديگه با اشك دونه دونه ‏ام
    سفارش حسين‏و به اسير كربلا كنم
    غريبه‏ام من، كى نمى ‏دونه، دردمو تنها خدا مى ‏دونه
    دلم مى‏خواد يه بار ديگه با قد و قامت خمم
    تكيه به زينبم كنم رو به سوى بابا كنم
    دلم مى‏ خواد يه بار ديگه بدون رو گرفتن از
    على و جمع بچه ‏ها خونه رو با صفا كنم
    دلم مى ‏خواد يه بار ديگه مدافع على باشم
    اين تن‏و جون خسته رو فداى مرتضى كنم
    غريبه‏ام من، كى نمى ‏دونه، دردمو تنها خدا مى‏ دونه

    »شب غم«
    شب غم من سحر نداره، واى مادر
    دلم به حال تو بى قراره، واى مادر
    مى ‏ريزه از آسمون چشمام، واى مادر
    ز درد پهلوى تو ستاره، واى مادر
    مادر، مادر مرو(4)
    اى ماه مهربان، طوباى قدكمان
    از دست من مرو، مادر پيشم بمان، مادر
    مادر، مادر مرو(4)
    شب غم من...
    مادر آزرده‏ اى، چون گل پژمرده ‏اى
    در پيش چشم من، تو سيلى خورده ‏اى
    مادر، مادر مرو(4)
    گرفته ماه و وقت اذونه، واى مادر
    رو گونه ‏ى ما خراشِ خونه، واى مادر
    هر يه قدم رو زمين مى ‏شينى، واى مادر
    ديگه نمونده راهى تا خونه، واى مادر
    مادر، مادر مرو(4)
    پاهات نداره توون مى ‏دونم، واى مادر
    من تو رو تا خونه مى ‏رسونم، واى مادر
    با گريه خاكاى چادرت رو، واى مادر
    تا نبينه بابا مى ‏تكونم، واى مادر
    بيمارِ حيدرى، ياسِ پيغمبرى
    در بين كوچه‏ ها، گشتى نيلوفرى
    مادر، مادر مرو(4)


    »ديده‏ ى دريايى«
    موج شرمنده شد از ديده‏ ى دريايى من
    صبر بگذشت ز سر حدّ شكيبايى من
    واكنان ديده كه شب تا به سحر خواب نداشت
    كن تماشاى من‏و وضع تماشايى من
    من همان دستِ خدايم كه ز پا افتادم
    خيز و برپا و بكوش از پى برپايى من
    فاطمه فاطمه فاطمه فاطمه(2)
    گريه از بعد تو بر بودنِ من بايد كرد
    دستى اى يار پىِ يارى و يارايى من
    سر اگر بعد تو در چاه كنم حق دارم
    چه كنم نيست كسى غمخور تنهايى من
    باز اگر اشك مرا پاك كنى ممنونم
    با همان دست كز او بود توانايى من



    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  2. #42
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    »آسمون خونه«
    تو آسمون خونمون خالى از جاى راز و نيازت
    مى ‏سوزه قلب زينب از ديدن خاك چادر نمازت
    زهرا پاشو حيدر غريبه زهرا پاشو حيدر غريبه
    مى ‏بارم اشك بى كسى مثل ابر بهارى
    براى سن زينبم چه زوده خونه دارى
    نگاه گرم فاطميش به من ميده تسلّا
    پاشو ببين كه زينبت شده اُم‏ابيها
    زهرا پاشو حيدر غريبه زهرا پاشو حيدر غريبه
    خيره شده به ميخ در، دلش يه دنيا درده
    چهار ساله دخترَكم خدايى خيلى مرده
    از لابه لاى گريه هاش چشم تو رو مى ‏بينم
    حالا فقط تو اين خونه اميرالمؤمنينم
    زهرا پاشو حيدر غريبه زهرا پاشو حيدر غريبه
    به من ميگه بابا على خوبِ خونه نشينى
    اگه برى تو كوچه ‏ها قاتلشو مى ‏بينى
    تو جانماز عشق تو شبا تا صبح بيداره
    كنار بستر حسين يه كاسه آب مى ‏ذاره
    زهرا پاشو حيدر غريبه زهرا پاشو حيدر غريبه

    »درد پهلو«
    يه ‏مادركه ‏چشماش يه ‏ابربهاره
    يه‏ دختر كه‏ هرشب ستاره‏ مى باره
    مى ‏خونه ديشب مادر تا صبح نخوابيد اى خدا از درد پهلو
    أمن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السّوء
    يه خالق، يه عالم تو عالم يه شهره، يه شهر و يه كوچه، تو كوچه يه خونه، كه مردم با اين خونه قهرن، جوابِ سلامِ يه مردى نگاهه، جواب نگاهِ با خنده يه آهه، يه خونه تو شهرى غريبه، غريبه، يه ناله يه گريه يه أمن يجيبه، يه ناله كه زخمِ تو حجره يه بانو رو بستر نفسهاش گرفته، با لبخند يارش خزونه، بهارش، يه حجره يه دختر، برادر با خواهر نشسته تو چشماش، يه قطره، تو اوج شكسته، رو لبهاش كه آروم مى ‏لرزه الهى الهى، دو چشم برادر با حسرت نگاهى، نگاهى مى ‏خونه،
    ديشب مادر تا صبح نخوابيد اى خدا از درد پهلو
    أمن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السّوء
    توخونه يه حجره يه مردى، سرش روى زانو، رو بستر يه بانو يه دستش رو صورت، يه دستش به پهلوش، يه دلبر كه آهش شرر بر دلِ يار كشيده، يه يارى كه پاى عزيزش، دل از دل بريده، رو بستر شكسته يه بال فرشته، با خونِ فرشته رو ديوار نوشته تا زنده‏ام مى ‏خونم علىٌ امير، علىٌ امير، بميرم على جان تو اشك از دو چشمات نگيرى، عزيزم سرت رو، نذار روى زانو، مى‏ ميرم با اين غم، كه آهت، از عمق وجوده، به بالا كشيده، بخند تا بخندم، كه گريه ‏م يه نقشى به دريا مى ‏شينه، مى‏گه نخون براى اين شفاىِ، اين دست و بازو،
    أمن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السّوء
    ديشب مادر تا صبح نخوابيده اى خدا از درد پهلو
    أمن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السّوء
    يه طفلى، يه گوشه، سرش روى ديوار، تو چشماش كه خونه مى‏بينه، دوباره يه كاووس، كه اون روز تو كوچه، يه نامرد، يه راهى، كه بسته، با مادر، يه قلبى، تو سينه، گرفته يه دستى، كه بالا، مى ‏رفت و يه صورت، يه سيلى، يه ديوار، يه چادر، كه خاكى، يه گريه، يه گوشى كه پاره، يه خنده يه ناله، يه گوشوار كه افتاد، يه مادر كه ايستاد، يه راهى كه گم شد، يه ماهِ كبود و، يه رازى، تو سينه، كه مونده، يه لعلِ لبى كه مى‏خونه، مادر با من اومد به خونه رو شونه هام يه دستِشو به صورتش، يه دستى و با چشم كم سوء
    أمن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السّوء


    »به خاطر على«
    داروندارم على، باغ و بهارم على
    قبول صد خطر كنم فقط به خاطر على
    ز جان خود گذر كنم فقط به خاطر على
    سر مستم و جان بر كفم، بانگ على ‏على زنم
    به پشت در خطر كنم، فقط به خاطر على
    پاى به هر طرف كنم، قلبم كه بهر او تپد
    من شب خود سحر كنم فقط به خاطر على
    واى اگر دست على در خانه ‏اش بسته شود
    خون از غمش جگر كند فقط به خاطر على
    داروندارم على، باغ و بهارم على

    »تير غصّه ‏ها«
    به شهر پيغمبر منم زپا تاسر، فدايى حيدر، فدايى حيدر
    چى شده كه تنهاى تنها نشستى تو خونه
    سرتو گذاشتى رو زانوى غم غريبونه
    آسمونى ‏ها بلاگردونِ دور سرت اند
    ولى هيچ كى تو مدينه قدر تو نمى‏ دونه
    ز شهر پيغمبر منم زپا تاسر، فدايى حيدر، فدايى حيدر
    تو اميرالمؤمنين و رهبر فاطمه ‏اى
    دلبر فاطمه و تاج سر فاطمه ‏اى
    نمى ‏ذارم تو مدينه بى كس و غريب باشى
    همه عالم مى ‏دونن تو حيدر فاطمه‏ اى
    ز شهر پيغمبر منم زپا تاسر، فدايى حيدر، فدايى حيدر
    دلم از غريبىِ تو پر دردِ على جون
    فاطمه جوونيشو نذر تو كرده على جون
    نمى‏تونم ببينم دست تو بسته با طناب
    فاطمه بى تو خونه برنمى گرده على جون
    ز شهر پيغمبر منم زپا تاسر، فدايى حيدر، فدايى حيدر
    الهى كه دل تو خونه‏ ى درد و غم نشه
    الهى كه هيچ موقع به حق تو ستم نشه
    بذار تازيونه‏ ها فرود بيارند سر من
    الهى يه تارِ مو از سر آقام كم نشه
    ز شهر پيغمبر منم زپا تاسر، فدايى حيدر، فدايى حيدر
    اگه قلب من نشونِ تير غصّه ‏ها بشه
    اگه زير كوه غم قامت من دوتا بشه
    اگه صدبارم بشم نقش زمين تو كوچه‏ ها
    به خدا محاله زهرا از على جدا بشه
    ز شهر پيغمبر منم زپا تاسر، فدايى حيدر، فدايى حيدر



    »رخِ ماه«
    مرو عشق مرتضى يا زهرا
    مرو عشق مرتضى يا زهرا
    اين آشيانه آتش گرفته
    اين دل شبانه آتش گرفته
    بال كبوتر مثل دل من
    در كنج خانه آتش گرفته
    مرو عشق مرتضى يا زهرا مرو عشق مرتضى يا زهرا
    بانوى خانه حيدر غريبه
    هم بى معين و هم بى مجيبه
    رحمى نما بر تنهايى من
    از غصه ى تو دل بى شكيبه
    مرو عشق مرتضى يا زهرا مرو عشق مرتضى يا زهرا
    دارو ندارم اى غمگسارم
    در روزو حال تو بيقرارم
    زينب نشسته نالان و گريان
    دور از يتيمان شد گريه كارم
    كشته شد محسن و آنان تماشا كردند
    سند تير به اصغر زدن امضا كردند
    فاطمه دارد رخى كه ماه ندارد
    ماه چنين حُسن دل بخواه ندارد
    عشق به زهراست افتخار من آرى
    عاشق مادر شدن گناه ندارد

    »باران آلاله«
    بسترى ‏يارحيدر،كوثرمن ‏زهرا
    اى‏بهشت ‏پيمبر،همسرمن ‏زهرا
    اى‏ هجده‏ بهارم،تنهاغمگسارم
    داغت‏ را نبينم ‏اى ‏داروندارم
    فاطمه ‏فاطمه جان مظلومه زهرا(2)
    به‏ خدامن ‏عليم،همدم ‏توزهرا
    رومگردان‏ كه‏ باشم ‏محرم‏ تو،زهرا
    هرنفس‏كه ‏آيدبيرون ‏ازتن ‏تو
    آلاله ‏ببارد از پيراهن‏ تو
    فاطمه ‏فاطمه جان مظلومه زهرا(2)
    بسترى يار حيدر...

    »غم پدر«(83)
    اُمِّ أبيها يازهرا يازهرا
    نيست و نامحرمى در اين خانه
    پس چرا روسرى به سر دارى
    پدر از كار و چون رسد خوب است
    معجرت را زِ سر تو بردارى
    زينب از اشكِ چشم مخفيانه‏ى تو
    مثل چشمان تو خبر دارد
    علتش از پدر چو پرسيدم
    گفت و مادر غم پدر دارد
    آن برادر كه گفته بودى تو
    كى به دنيا بيايد اى مادر
    اُمِّ أبيها يازهرا يازهرا
    تو وضو مى‏گرفتى و اسما
    آب و آورده بود در برِ تو
    مطمئن نيستم ولى ديدم
    كَند و موى سپيد در سر تو
    اُمِّ أبيها يازهرا يازهرا
    »اذن فرياد«(84)
    خسته از بيدادم امدادم بده
    كوه دردم اذن فريادم بده
    واامّاه(4)
    خسته از بيدادم امدادم بده
    كوه دردم اذن فريادم بده
    عمر يارو صبرمن گشته‏تمام
    او به من، من هم به او گريم‏مدام
    تك درخت عشق بى‏برگ است
    يار من دربستر مرگ است
    واامّاه(4)
    واويلا مادر واويلا(3)
    مادرم‏اى‏كوه‏غمها مظلومه‏ى‏عالم زهرا چراخموشى ازآوا
    اى‏جان‏عالم‏قربانت رخ‏مپوشان‏ازطفلانت ازچه‏مى‏بندى‏چشمانت
    رخ مپوشان از طفلان و از باباكه يارومحرم توست
    من آگاهم كه‏بابا هم‏شمع سوزانِ دردوغم توست
    واويلا مادر واويلا(3)
    اى‏مجروح‏محزون‏مادر،جان ��زينب‏خيزازبستر،مگوحرف ا زرفتن‏ديگر
    ازحال‏وروزت‏دلگيرم مثل‏باباسربه‏زيرم شانه‏ازدستت مى‏گيرم
    من كه مى‏دانم كه دست تو اى مادر ديگر از كار افتاده
    دعايى كن بهر شفا جانمازت را كردم آماده
    واويلا مادر واويلا(3)
    زندگى‏باتوآسان‏است زندگى‏بى‏توزندان‏است خانه‏ى‏بى‏توقبرستان‏است
    خانه‏را ازنو احياكن لااقل فكر باباكن فكراين مردتنها كن
    باباى من در مدينه جز تو پشت و پناهى ندارد
    گر بروى او مى‏ميرد غريب است و گناهى ندارد
    واويلا مادر واويلا(3)
    »غصه‏هاى مادر«(85)
    مادر خسته، ضعيف ولاغر، افتاده‏اى در، ميون بستر
    از غصه‏هاى مادر خدا كنه فداشم
    من از غمش مى‏ميرم، اگه از او جداشم
    چشم بابام با مادر مشغول سوزو سازه
    كنج حيات با گريه تابوت براش مى‏سازه
    از آخرين كلامش چشام همش مى‏باره
    امشب مادر بهم گفت حسين كفن نداره
    مادر خسته، ضعيف ولاغر، افتاده‏اى در، ميون بستر
    گلاى باغچمونو رو بسترت مى‏ريزم
    خيلى عذاب كشيدى راحت بخواب عزيزم
    از داغ خونه‏ى ما خدا شده عزادار
    زينب زبون گرفته مادر خدانگهدار
    مادر خسته، ضعيف ولاغر، افتاده‏اى در، ميون بستر


    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  3. #43
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    »جسم خسته«
    مدينه كوفه ‏ى اول كه غرق شد در خواب
    خموش گشته خموش ‏و فتاد از سرپاك
    به زير نور كمى از هلال نازك ماه
    براى قوص على آب مى ‏كشيد از چاه
    حسن چو بود فرو برد شور و شينش را
    به سينه داشت سر زينب و حسينش را
    رها ز چلّه ى دل تيره آه مى‏كردم
    به جسم خسته ى مادر نگاه مى‏كردم
    على يكايك گلهاى خويش را بوسيد
    به گريه گفت مبادا بلند گريه كنيد
    كننده ى در خيبر پس از ثناى خدا
    شروع كرد به غسل و بگفت يا زهرا
    براى شستن آن ياس نيلى پرپر
    فتاده لرزه به دست خدايى حيدر
    به ساق عرش شرارِ دلش زبانه كشيد
    چو دست خويش بر آثار تازيانه كشيد
    همو كه داد به اطفال خود بسى تأييد
    همو كه گفت عزيزان من سكوت كنيد
    كشيد دست ز غسل و به ناله و فرياد
    سرش نهاد به ديوار و از نفس افتاد
    على بريده، بريده گلايه كرد آغاز
    كه اى هميشه به هر مشكلى مرا همراه
    منى كه پيش تو ياقوت اشك مى‏سفتم
    منى كه دردِ دل خويش با تو مى‏گفتم
    چقدر ناله زدى بهر دست بسته شده
    ولى نگفتى از اين بازوى شكسته شده
    تو قيامت را قيامت مى‏كنى
    بر امامان هم امامت مى‏كنى
    فوق هر تعريف و تفسيرْ تو
    پاك‏تر از آيه ى تطهير تو
    مدح تو كى با سخن كامل شود
    وحى بايد بر قلم نازل شود
    اى مَهار ناقه ات زلف عفاف
    پيرهن بخشيده در شام زفاف
    تو رسول اللَّه، شويت بوالحسن
    هر سه يك جايند اما در سه تن
    كفو تو يا فاطمه تنها عليست
    هم على زهراست هم زهرا عليست
    عاشقى ديدم سرا پا نور بود
    نور بود و شور بود و شور بود
    تا شراب عشق با خُم سر كشيد
    گفت آن مستِ خدا هل من مزيد
    عشق پيش پاى او زانو زده
    دست بر دامان آن بانو زده
    در حريم قدس مَحرم زينب است
    معنى عشق مجسم زينب است
    اى على مبهوت تفسيرت شده
    اى على اكبر عَنان گيرت شده
    اى به باغ فاطمه ياس على
    اى ركابت پاى عباس على

    »سلام بى جواب«
    الابذكراللَّه ‏تطمئن ‏القلوب
    خورشيداميدما شده همرنگ‏ غروب
    سلام بابا بى جوابه روى دستاش جاى طنابه
    دلا از غم كبابه عيبى نداره ما هم خدايى داريم
    الابذكراللَّه ‏تطمئن ‏القلوب
    خورشيداميدما شده ‏همرنگ ‏غروب
    همه‏ نفسا مونده‏ توسينه ‏تواستراحت‏ همه ‏مردم ‏صدانمى ‏آدازمدينه
    تومدينه ‏توى ‏خونه‏ صداى‏ ناله ‏هاى ‏خسته‏ كبوترهاى‏ پرشكسته
    توحياطى ‏فرشته‏ هايى ‏كه‏ دست‏ بسته‏ مى ‏آ ن ‏ازاوج ‏آسمونا
    همگى ‏هم ‏نواى ‏لبهاى ‏بچه‏ هايى ‏كه‏ مى‏ خونن ‏براى ‏مادربراى ‏زهرا
    همه‏ خوابند ومابيداروخسته ‏اما
    عيبى ‏نداره‏ ماهم‏ خدايى ‏داريم
    سلام بابا بى جوابه روى دستاش جاى طنابه
    دلا از غم كبابه عيبى نداره ما هم خدايى داريم
    الابذكراللَّه ‏تطمئن ‏القلوب
    خورشيداميدما شده‏ همرنگ ‏غروب
    تن‏ مجروح‏ مادرى ‏كه ‏توعمق‏ خوابه ‏خوشى ‏بچه ‏ها ومادرعين ‏سرابه
    دلالبريزالتهابه ‏و زمين‏ وآسمون ‏دراضطرابه‏ ياييدبياييدتشييع ‏جنازه ‏ثوابه

    يه صداى ضعيفى كه به گوش عالم مى ‏رسه صداى قطره ‏هاى آبه
    يه نفر گرم غسل بانوى عالمينه تنهاى تنها
    مى‏ خونه ‏روضه‏ ى ‏زهرامى ‏خونه ‏روضه ‏زيرلبها عيبى ‏نداره ‏ماهم‏ خدايى ‏داريم
    الابذكراللَّه‏ تطمئن‏ القلوب
    خورشيداميدما شده‏ همرنگ‏ غروب
    امون ‏ازدست ‏اين ‏دل‏امون‏ ازدست ‏اين ‏دل‏امون ‏ازدست‏ اين‏دل

    »فراق زهرا«

    ديده بگشا من على بى‏ كسم
    گوشه‏ ى چشمى ز تو باشد بسم
    از سخن افتاده‏ اى با من ولى
    چشم بگشا من على هستم على
    اى ‏كه بامن بسته ‏اى لب دركلام
    پلك بر هم ميزنى جاى سلام
    صحبتى كن اى همه دارايى ‏ام
    رحم كن زهرا بر اين تنهايى ‏ام
    با فراق خود سيه پوشم مكن
    من غريب هستم فراموشم مكن
    جان زهرا روز من را شب مكن
    چادرت را بر سر زينب مكن
    پر شكسته اين چنين پرپر نزن
    تازيانه بر دل حيدر مزن
    اى تمام عشق بانوى على
    لرزه افتاده به زانوى على
    خانه را عارى ز خوشحالى مكن
    جان من پشت مرا خالى مكن
    مى ‏روى اى بهر عصمت را عروس
    جاى من لبهاى محسن را ببوس

    »آخرين كلام«

    از غصه‏ هاى مادر خدا كنه فداشم
    مى ‏ميره تا مى ‏بينه گهواره‏ ى داداشم
    چشم بابا، با مادر مشغول رمز و رازه
    كنج حيات با گريه تابوت براش مى سازه
    از آخرين كلامش چشام همش مى ‏باره
    امشب بابام بهم گفت حسين كفن نداره
    مادر با آه و گريه تو گوش من مى ‏خونه
    غصه نخور حسن جان زينب پيشت مى ‏مونه
    از اضطراب كوچه هنوز مى ‏لرزه دستات
    نمى ‏تونى ببينى از گريه زخم چشمات
    گلاى باغچمون رو، رو بسترت مى ‏ريزم
    خيلى عذاب كشيدى راحت بخواب عزيزم
    از داغ خونه ى ما، خدا شده عزادار
    زينب زبون گرفته، مادر خدانگهدار


    »شرار ماتم«

    اى مرغ عشق بيمارم، چرا ز ترانه افتادى
    يگانه حامى و يارم، پشت در خانه افتادى
    به ياريم از پا ماندى يازهرا
    ميان آتش جا ماندى يازهرا
    شرار ماتم افتاده بر سينه‏ى حيدر
    نشانه از خونت زهرا، ماندى به روى در
    هستم به ناله، همراه لاله، شد غنچه ‏ام پرپر
    به ياريم از پا ماندى يازهرا
    ميان آتش جا ماندى يازهرا
    اى مرغ عشق بيمارم...
    تا آخر عمرم باشم ممنون وفادارى تو
    اى تكيه گاهم، من هستم شرمنده ى بيمارى تو
    عصاى ‏دستت ‏زانويم يازهرا
    آزرده ‏گشته پهلويت يازهرا
    به ‏ياري م‏ازپاماندى يازهرا
    ميان ‏آتش ‏جاماندى يازهرا
    اى مرغ عشق بيمارم...
    دو ديده ‏ى من باز اما، دو دست من بسته
    ديدم كه قنفذ دستت را به كوچه بشكسته
    از تازيانه دارى نشانه به پيكر خسته
    يه ياريم از پا ماندى يازهرا
    ميان آتش جا ماندى يا زهرا
    اى مرغ عشق بيمارم...

    »شام غسل«

    بارالها قامت صبرم خميده
    شام غسل ليلةالقدرم خميده
    من چگونه اى خدايا
    شُويم امشب لاله ‏ام را
    فاطمه جان فاطمه جان
    بانگ يازهرا رسد ازهركرانه
    از درو ديواروازهر سوى‏ خانه
    مى‏ رسد از هر در و كو
    ناله ‏هاى زخم پهلو
    فاطمه جان فاطمه جان
    مادرباغ ب‏هشتم ‏رفته يارب
    مى ‏زند آتش‏ به جان م‏ااشك ‏زينب
    اين تو و اين قلب زارم
    كودكان بى قرارم
    فاطمه جان فاطمه جان

    »بيت وحى«
    واى اگرمادر زخانه پركشى
    ازغمت باباو مارا مى ‏كشى
    اى گُل حيدر مرو
    مادر اى مادر مرو
    فاطمه يا فاطمه
    بس‏كه اى‏مادر شتابان‏ مى ‏روى
    قاتل جان يتيمان مى ‏روى
    كلبه را محزون مكن
    ديده‏ها را خون مكن
    فاطمه يا فاطمه
    بيت وحى و ناله ‏هاى فاطمه
    مرتضى و اشك و آه و زمزمه
    يار حيدر كشته شد
    بين خون آغشته شد
    فاطمه يا فاطمه

    »قبر مخفى«

    مث مادر مرده‏ ها بزنيد به سينه ‏ها
    به خدا كه نداره فاطميه انتها
    بيا تا بپرسيم از خدا بين گريه‏ ها
    چى بوده تو مدينه گناهِ مادرِ ما
    »بِاَىِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ...«
    برا مادر غريب دعا كنيم
    صدقه بديم براش رفع هر بلا كنيم
    بيا تا دعا كنيم برا حيدر غريب
    پاى بستر تا سحر بخونيم أمَنْ يُجيب
    »بِاَىِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ...«
    الهى هيچ مادرى تو جوونى نميره
    مادرى كه مريضه شفاشو زود بگيره
    الهى هيچ مادرى نشه سير زِ بودوهست
    الهى هيچ وقت نشه بچه‏اى بى سرپرست
    الهى هيچ مادرى توى كوچه ‏هاى كين
    نشه پيش چشماى پسرش نقش زمين
    »بِاَىِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ...«
    الهى هيچ مادرى نميره غريبونه
    اگه مُرد، تشييع اون نباشه مخفيونه
    بدونيد آى آدما دل ما پر شرره
    قبر مخفى داشتن از بى مزارى بدتره
    بدونيد آى آدما اينم از لطف خداست
    قبر مخفيش تو دل همه‏ ى سينه زنهاست
    »بِاَىِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ...«



    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  4. #44
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    »جان حيدر«
    مادر اى مادر واى مادر اى مادر سرو باغ آرزوها قد كمان گشتى
    جان حيدر بودى اما نيمه جان گشتى
    مى ‏كنى ويران بهشت آرزوها را
    مى‏ كشى آخر ز داغ خود تو بابا را
    مادر اى مادر واى مادر اى مادر

    »محبوب عرشيان«

    سلام اى ماوراى عقل و افكار
    سلام اى شاهكار دست دادار
    تو بالاتر ز بالايى قرينى
    تو هر شب، تو هر شب با خدايت همنشينى
    پيمبر را بهشت جاودانى
    تو محبوب تمام عرشيانى
    تو صدها مرتبه اعجاز كردى
    گره از كار مولا باز كردى
    فراز آسمان‏ها خانه‏ى تو
    تو شمعى و على پروانه ‏ى تو
    اگر احمد به تو اكرام مى ‏كرد
    دلش را نام تو آرام مى ‏كرد
    اگر گلبوسه از روى تو ميچيد
    خدا را از دو چشمان تو مى ‏ديد
    نه فخر مصطفى، فخر خدايى
    كه تو بنيان گذار كربلايى
    فداى ذكر يارب يارب تو
    دو عالم خاك پاى زينب تو
    شميم ياس مى آيد ز دستت
    حسن، زينب،حسين، هر روز مستت
    شود قلب محبان پاره پاره
    كه در محشر تو مى ‏آيى سواره
    تو مى ‏آيى و چشمت پر ز الماس
    به روى دست دارى دست عباس
    در آن هنگامه غوغا مى ‏كنى تو
    حسين خويش پيدا مى ‏كنى تو
    تو در محشر كنى يكباره محشر
    حسين آيد حضورت ليك بى سر

    »ياس نيلوفرى«
    ازغم ‏برآيدزسينه آهِ سردم
    بى ‏تومن كه ‏ديگرعلى كوچه گردم
    كى رود ز يادم غم تو اى مانده بين كوچه‏ ها
    كس خبر ندارد ز داغت با من چه‏ ها كردى
    كى رود ز يادم كه دشمن تو را گرفته بود
    كى رود ز يادم كه زينب دست تو را گرفته بود
    ياس‏ نيلوفرى، كى ‏مرامى ‏برى
    واى ازاين غم‏ جدايى
    اى گل جوانم آتش زدى به جانم
    اى پرستوى من رفتى ز آشيانه
    در غمت خميدم اميدم رفيق خفته زير گل
    اى فرشته رويم چه گويم چه كرده غم‏هايت به دل
    مرتضى و دورى صبورى ندارم و بريده ‏ام
    ياد روى ماهت ستاره بريزم به ديده ‏ام
    ياس نيلوفرى، كى‏ مرامى ‏برى
    واى ازاين غم ‏جدايى

    »شمع خانه«
    اى نور قلب عاشقم، شمع اين خانه تويى
    زهرا زهرا، مرو مرو، لطف كاشانه تويى
    اى مرغ پر شكسته ‏ى افتاده كنج قفس
    از فرط غصّه فاطمه نمانده در سينه نفس
    ممنونم اگر نروى، مى ‏ميرم اگر بروى زهرا مرو مرو
    اى‏نخل‏بريده ثمر،اى مادر كشته به‏ زهر زهرا مرو مرو
    لاله‏ى پرپر شده ‏ام، زهرا برخيز
    من هم بى مادر شده‏ ام، زهرا برخيز

    »دل شكسته«
    تنها نگاه مى ‏كنى و آه مى ‏كشى
    روزم سياه مى‏كنى و آه مى ‏كشى
    رويت گرفته‏اى ز من و در جواب من
    رو سوى ماه مى ‏كنى و آه مى ‏كشى
    تنها نگاه مى‏ كنى و آه مى ‏كشى
    روزم سياه مى‏ كنى و آه مى ‏كشى
    همسايگان ز گريه‏ ى تو شكوه مى ‏كنند
    زهرا گناه مى ‏كنى و آه مى ‏كشى
    يا خانه را ز ماندن خود مى ‏كنى بهشت
    يا قتلگاه مى ‏كنى و آه مى ‏كشى
    تنها نگاه مى ‏كنى و آه مى ‏كشى
    روزم سياه مى ‏كنى و آه مى ‏كشى
    طاقت ندارى آه كه بى كس ببينى ‏ام
    عمرم تباه مى ‏كنى و آه مى ‏كشى
    ديوار هم ز رفتن تو گريه مى ‏كند
    تا عزم راه مى‏كنى و آه مى ‏كشى
    تنها نگاه مى‏كنى و آه مى ‏كشى
    روزم سياه مى‏ كنى و آه مى ‏كشى
    بر تو نگاه مى ‏كنم و آه مى ‏كشم
    بر من نگاه مى‏ كنى و آه مى ‏كشى


    »اشك خدا«
    »منم كه فاتح خيبر بودم، منم كه عشق پيمبر بودم«(2)
    بمون كه خونه‏ ى حيدر با بودن تو بهاره
    بمون كه تا تو نباشى، على كسى رو نداره
    بى‏ تومى ‏ميرم مرو(3)
    يه گل روى پيرهنت مى‏ بينم
    نفس نفس زدنت مى ‏بينم
    شبيه بغض دل من دلت شكسته عزيزم
    گرفتى اشك چشمامو با دست خسته عزيزم
    بى ‏تومى ‏ميرم مرو(3)
    بگو كه من چه كنم با زينب
    كه گريه مى ‏كنه با من هر شب
    تو چشماى حسن امشب مى‏بينى اشك خدارو
    نمى ‏تونم بخوابونم شهيد كرب و بلارو
    بى ‏تومى‏ ميرم مرو(3)



    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  5. #45
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    »حرف نگفته«
    اى ماه من رو شونه هات كوهى ز آهه
    رخسار تو در پشت يك ابر سياهه
    نذار كه اجل در خونه‏ى دل و بكوبه
    خورشيد عشق من نگو وقت غروبه
    با چشم كم‏سو اون دست و بازو
    كردى تو يارى با وجود درد پهلو
    حيدر غريبه(4)
    از چشم من سيلاب خون گرديده جارى
    ميل تَرابَش دارد ابر نوبهارى
    رسيده به آسمون به خد پژواك آهم
    نذار ز نفس بيفته على اى تكيه ‏گاهم
    حرف نگفته رو دل نهفته
    تنهام نذار اى كشتى پهلو گرفته
    حيدر غريبه حيدر غريبه حيدر غريبه حيدر غريبه
    مونده حسن با غصه و افسوس كوچه
    دق مى‏ كنه فرزندم از كابوس كوچه
    بگو چى شده كه چشم تو زهرا تاره
    به وقت بلند شدن كمكت ديواره
    دل پر شرر كن، رفع خطر كن
    از اين سفر اى عشق من صرف نظر كن
    حيدر غريبه حيدر غريبه حيدر غريبه حيدر غريبه
    چى مى ‏شد گر مرا مادر به همراهت نمى ‏بردى
    چه مى ‏شد من نمى‏ ديدم تو هم سيلى نمى ‏خوردى
    تو را آن روز اگر مادر به همراهم نمى ‏بردم
    دگر من را نمى ‏ديدى ميان كوچه مى‏ مردم

    »ناله ‏هاى شبانه«

    يازهرا يازهرا يازهرا يازهرا
    يا رب مادر مظلومه ‏ام جوان است
    اما رخش زرد و قد او كمان‏است
    يازهرا يازهرا يازهرا يازهرا
    عالم همه بنده‏ اند و تو اميرى
    پس كِى انتقام مادر رو مى‏ گيرى
    يازهرا يازهرا يازهرا يازهرا
    اى واى از آن لحظه ‏اى كه وحشيانه
    پيش على مى ‏زدندش تازيانه
    يازهرا يازهرا يازهرا يازهرا
    تا تير غمت قلب مرا كرد نشانه
    آتش كشد از هر نفسم بى تو زبانه
    بردار سر از خاك غم اى ماه يگانه
    اطفال تو بيدار نشستند به خانه
    گويند پدر مادر ما، آمده يا نه
    تنها نه ز داغ تو همين بال‏وپرم سوخت
    آن گونه زدم ناله كه پاتابه سرم سوخت
    خورشيد، سپس ماه ز آه سحرم سوخت
    تنها نه ز سر پاى وجودم جگرم سوخت
    از بس كه كشيدم ز جگر ناله شبانه
    از بس كه كشيدم ز جگر ناله شبانه
    يازهرا يازهرا يازهرا يازهرا
    اى خاك چه شد همدم رنج و محن من
    كو مادر دلسوز حسين و حسن من
    كو، هم سخن زينب شيرين سخن من
    عالم همه جا آمده بيت الحزن من
    تا گشته نهان زير گِلان ماه يگانه
    با ياد تو بر شرح غم خاتمه ‏اى نيست
    در هجر تو گر جان ندهم واهمه‏ اى نيست
    مرگ است حياتى كه در آن فاطمه ‏اى نيست
    خاموشَمو بعد از تو مرا زمزمه ‏اى نيست
    زندان سياهم شده بى روى تو خانه

    »وفات مادر«
    تا يك نفس مى ‏زنى به سايه ‏ى سر من
    مى ‏گم خدا اومده وفات مادر من
    لرزه به جونم افتاده با لرزه‏ه اى مادر
    رسيده وقت رفتنِ اين گل ياس پرپر
    بعد از تو سر به روى شانه ‏ى غم مى‏ گذارم
    مادر بى تو ميان شهر غربت كم مى ‏آورم
    مادرمرومادر مادرمرومادر مادرمرومادر
    شبيه اين دل من شكسته شد پرتو
    نفس نفس زدنت سوزونده دختر تو
    تو آسمون اين دلم نمونده يك ستاره
    آتيش مى ‏گيرم مى ‏بينم مادر رمق نداره
    مى ‏گيرم در بغل ز كنج غربت زانوى غم
    مى ‏ريزم بر سرم كنار بستر خاك مادر
    مادرمرومادر مادرمرومادر مادرمرومادر
    تا يك نفس مى ‏زنى به سايه ‏ى سر من
    مى‏ گم خدا اومده وفات مادر من
    خدا چرا تو باغ ما ماتم گرفته ياسم
    شفاشو از خدا مى ‏خوام با اشك التماسم
    مادر جانم ببين كنار تو با ديده ‏ى تر
    زينب امشب براى تو شفا گرفته ختم كوثر
    مادرمرومادر مادرمرومادر مادرمرومادر
    تا يك نفس مى ‏زنى...

    »غم جدايى«

    اى گل خزانم آتش زدى به جانم
    اى پرستوى من، رفتى ز آشيانم
    در غمت خميدم، اميدم، رفيق خفته زير گل
    اى فرشته رويم، چه گويم، چه كرده هجرانت
    مرتضى و دورى، صبورى، ندارم و بريده ‏ام
    ياد ماهرويت بريزد ستاره از دو ديده ‏ام
    ياس نيلوفرى، كى مرا مى ‏برى، واى از اين غم جدايى

    »عصاى مادر«
    برخيز و پا به پايم، مادر به خانه برگرد
    بر رفتنت عصايم، مادر به خانه برگرد
    خون مى‏چكد ز ديده، راه نفس بريده
    رنگ از رخت پريده، مادر به خانه برگرد
    حسن كريم عالمينه حسن غريب‏تر از حسينه
    ثانى حيا ندارد، شرم از خدا ندارد
    رحمى به ما ندارد، مادر به خانه برگرد
    حسن كريم عالمينه حسن غريب‏تر از حسينه
    هم سوى خانه جانم، دست تو مى ‏كشاندم
    هم چادرت تكاندم، مادر به خانه برگرد
    حسن كريم عالمينه حسن غريب‏تر از حسينه
    در اول جوانى، از كينه ‏هاى ثانى
    رويت شده خزانى، مادر به خانه برگرد
    حسن كريم عالمينه حسن غريب‏تر از حسينه
    برخيز و اشك من شوى، برخيز ياعلى گوى
    مادر بيا از اين سوى، مادر به خانه برگرد
    حسن كريم عالمينه حسن غريب‏تر از حسينه
    كس نيست بهر يارى، بر خاك سر گذارى
    قوّت مگر ندارى، مادر به خانه برگرد
    جانم كشد شراره، دل گشته پاره پاره
    بشكسته گوشواره، مادر به خانه برگرد
    حسن كريم عالمينه حسن غريب‏تر از حسينه
    يك ناله‏اى نوايى، كُشتى مرا صدايى
    در زير دست و پايى، مادر به خانه برگرد
    حسن كريم عالمينه حسن غريب‏تر از حسينه

    »هواى پرواز«
    ستاره ‏ى بخت مرتضى مرو به خواب، مرو به خواب
    ببين زمين گير تو شده، ابوتراب ابوتراب
    هواى وصل است و عاشقى چه با صفا دقايقى
    نشسته گلبرگ غنچه‏ اى به سايه‏ ى شقايقى
    هواى پرواز پيچيده تو وسعت قفست
    تموم خونه سرخ از حرارت نفست
    تو خواب و بيدارى زخماتو
    دارى به كى نشون مى‏ دى
    خدا كنه بيدار بمونم تا لحظه‏ اى كه جون مى ‏دى
    بيدار مى شم باز وقت نماز تاشونه هامو تكون مى ‏دى
    سيرشده زينب‏ تو تو شب تب تو تب هر شب ‏تو
    ستاره عشق مرتضى...
    شكسته شد مُهر راز او ز حالت نماز او
    چشم پرستار كوچكش به دست چاره ساز او
    صداى قلبت مى لرزونه بند بند تنم
    شبى كه مى ‏رى مى ‏ميرم برا دل حسنم
    يه امشب و جون زينبت، دست دعا وانكن
    خوب مى ‏دونم چى مى ‏خواى بگى برا خودت دعا نكن
    يه شب ديگه پيش من بمون بازم باباتو صدا نكن
    تا شب آخر تو تن پرپر تو پيش دختر تو
    ستاره بخت مرتضى...
    نفس نفس گريه مى ‏كنه عصاره ابوتراب
    كه راحت جان خسته ‏ام، مرو به خواب مرو به خواب
    دواى دردت مى ‏دونم بى مادرىِ من
    تو سرنوشتم اين شبها شب يتيم شدن
    ديگه برا چى دعا كنم وقتى خودت مى‏خواى برى
    ولى چرا وقتى كه مى ‏خوام باهات بيام نمى‏ ذارى
    كاش وقتى خواستى برى نازم و بخرى منو هم ببرى
    ستاره بخت مرتضى...

    »ياس آغشته به خون«

    اى تمام حاصلم گشتى درو
    ياس آغشته به خون من مرو
    بهترين رزمنده‏ ى راه على
    در خسوف خونى راه على
    اى تمام آرزوى مرتضى
    رخ مكن پنهان ز روى مرتضى
    اى پرستوى شكسته بال من
    اى دو ديده در حرم دنبال من
    پاره از داغت شده بند دلم
    دست تو بشكسته مانند دلم
    باز بنما هر دو چشم بسته‏ات
    گو سخن با حيدر دل خسته‏ات
    اى شكسته سينه‏ى قامت كبود
    فاطمه، فاطمه پيش علىِ خود بمون
    گرچه غرق خون فتادم روى خاك
    يا اميرالمؤمنين روحى فداك
    زير لب پيوسته مى‏ گويم على
    با وجود خسته مى ‏گويم على

    »ماجراى ميخ در«
    اى اهل عالم كمك كنيد آتيش گرفته يارم
    نگاه كنيد داره جون مى ‏ده پيش دوچشمون ترم
    اى امان اى دادِ بيداد، نفسش بالا نمى ‏ياد
    اين پرنده تا نفسى داره ديگه هرگز نمى ‏پره
    هر چى شد بين درو ديوارت ماجراى ميخ دره
    منم منم عاشق على منم منم عشق على
    اگر چه عاشق براى تو، تو آسمون فراوونه
    اما كسى مثل فاطمه قدر تو رو نمى‏ دونه
    توى بيداد بى كسى، غربت و بى همنفسى
    يه زن تنها بهتر از مردا بلاهاتو به جون خريده
    به‏ خدا دنيا بهتراز زهرا برا تو عاشق نديده
    منم منم عاشق على منم منم عشق على
    بارقه ‏هاى اشك حسين قلبم‏و از جا مى ‏كنه
    بغض گلوگير زينبم آتيش به جونم مى ‏زنه
    مگه مادر طاقت مى ‏آره، بچه‏ هاشو تنها بذاره
    من بايد اما، توى اين دنيا، فدايى على بشم
    برا جون دادن به رهِ‏ حيدر، ازخدا منت مى ‏كشم
    منم منم عاشق على منم منم عشق على
    به پيش اون كه تو شعله‏ ها به اسم تو پر مى ‏گيره
    زانوهاتو، بغل نگير وگرنه از غم مى ‏ميره
    كى غرور تو شكسته، چه كسى دستاتو بسته
    تو اميرى و من كنيز تو، قهرمان خونه نشين
    ميوه ‏ى باغ دل‏من درده،از نگاهم خوشه نچين
    منم منم عاشق على منم منم عشق على
    آسمونِ ابرى دل گرفته ‏اى بهار من
    اگر كه اشكت جارى نشه، دق مى ‏كنى كنار من
    گريه كن عقده ‏هاتو واكن،ياد دشت كربلاكن
    گريه‏ كن بامن، ياد اون صبحى كه مث صبح محشره
    گريه كن ياد وقتى ك زينب زائر جسم بى سره
    منم منم عاشق على منم منم عشق على
    زمزمه ‏هاى آل على بوده از اول هميشه
    تو ماجراى عشق حسين هيچ كسى زينب نمى ‏شه
    عاشق ممتاز حسين، همدم و همراز حسين
    شب بارونِ،دل ديوونه داره مى ‏خونه دوباره
    كه تو اين دنيا زينب‏كبرى به ‏خدا همتانداره
    منم منم عاشق على منم منم عشق على

    »فصل خزان«
    يا حيدر دلخونم از غمهاى تو جان ميدهم بر پاى تو
    خدانگهدار خدانگهدار
    بودم برايت خانه دار بعد از گذشت نه بهار
    شد فصل خزانم پسر عمو جانم
    بهر عيادت از پسر براى ديدار پدر
    عازم جنانم پسر عمو جانم
    من مى ‏روم از پيش تو هستم ولى دل ريش تو
    مى ‏سپارم امشب خانه را به زينب
    پيكر بى جان مرا در نيمه شب بى صدا
    كفن كن شبانه ببر روى شانه
    يا حيدر دلخونم از غمهاى تو جان ميدهم بر پاى تو
    خدانگهدار خدانگهدار
    زهرا بلاگردان تو امشب فقط مهمان تو
    هستم بى قرارت خدانگهدارت
    بعد از من اى جانان من جان تو و طفلان من
    من در شور و شينم محزون حسينم



    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  6. #46
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    »شرار آه«
    تو آسمون بى كسى با من بمون خورشيد من
    ابر سياه و پس بزن ستاره‏ ى اميد من
    با رفتن تو حيدر غريبه، ورد زبونم أمن يجيبه
    غريبى رو ورق بزن تو چشماى پرخون من
    با قطره قطره اشك تو به لب رسيده جون من
    تو آسمون بى كسى...
    بيا به داد من برس، مرغ دلم كنج قفس
    برا نفس كشيدنت افتاده به نفس نفس
    مُردم من از اين شرار آهت
    كشتى منو با يه نيم نگاهت
    تو آسمون بى كسى...
    مى‏ ميرم و زنده مى ‏شم وقتى كه چشمات بازوبسته مى ‏شه
    از تو شرمنده مى‏ شم وقتى زينب دلش شكسته مى ‏شه
    اى هلال قد كمونم، اى دلاور جوونم
    دل دخترت شكسته اينو از نگاش مى ‏خونم
    يه عالمه حرف نگفته داره، اما بازم صبور و باوقاره
    تو آسمون بى كسى...
    اون كه برا هر مشكلى برا همه داره جواب
    اون كه خرابشن همه حالا شده خونه خراب
    اى ياور غريب على بشنو امن يجيب على
    تو آسمون بى كسى...

    »يگانه حامى«
    يگانه‏ حامى ‏شيرخدايى ‏زهرازهرا
    يارگرامى ‏شيرخدايى زهرازهرا
    يا قُرَة عَيْنِ الرسُول روحى فداكِ يا بتول
    گواه ‏پاكى ‏شيرخدايى ‏زهرازهرا
    توماه ‏خاكى‏ شيرخدايى زهرازهرا
    دارم به لبم اين زمزمه ام‏الائمه فاطمه
    توزندگانى ‏شيرخدايى ‏زهرازهرا
    عشق‏ وجوانى ‏شيرخدايى ‏زهرازهرا
    اى ذوالفقار مرتضى، داروندار مرتضى
    تويارخسته‏ شيرخدايى ‏زهرازهرا
    سروشكسته ‏شيرخدايى ‏زهرازهرا
    اى بهترى يار على، زهرا علمدار على
    ترانه ‏ى ‏دل‏شيرخدايى ‏زهرازهرا
    تمام‏ حاصل ‏شيرخدايى ‏زهرازهرا
    روح دعاى حيدرى، مشگل گشاى حيدرى
    توزوروبازوى ‏شيرخدايى ‏زهرازهرا
    تمام‏ نيروى ‏شيرخدايى ‏زهرازهرا
    اى بسترى بانوى من، خنده بزن به روى من
    يگانه‏ حامى ‏شيرخدايى ‏زهرازهرا
    يارگرامى ‏شيرخدايى ‏زهرازهرا


    »ستاره‏ ى عشق مرتضى«
    ستاره عشق مرتضى مرو به خواب مرو به خواب مرو به خواب
    ببين زمين گير تو شده ابوتراب ابوتراب ابوتراب
    مى‏رى و تنهام مى‏ذارى
    واويلا واويلا واويلا
    توى غربت جام مى ‏ذارى
    واويلا واويلا واويلا
    تلقين حيدرو مى‏خونى
    واويلا واويلا واويلا
    وقتى لرزون گام مى‏ ذارى
    واويلا واويلا واويلا
    چراغ كاشانه‏ى على مشو خموش مشو خموش مشو خموش
    به پيش چشمان حسنين مرو زهوش مرو زهوش مرو زهوش
    ستاره عشق مرتضى مرو به خواب مرو به خواب مرو به خواب
    ببين زمين گير تو شده ابوتراب ابوتراب ابوتراب
    چه كسى راهت رو بسته
    واويلا واويلا واويلا
    زير چشمت يه گل نشسته
    واويلا واويلا واويلا
    رو لبت خنده نمى‏ياد
    واويلا واويلا واويلا
    دلم از داغت شكسته
    واويلا واويلا واويلا
    نخواه تو مرگت رو از خدا
    واويلا واويلا واويلا
    مشو تو از مرتضى جدا
    واويلا واويلا واويلا
    ستاره عشق مرتضى مرو به خواب مرو به خواب مرو به خواب
    ببين زمين گير تو شده ابوتراب ابوتراب ابوتراب
    اى صفاى خانه‏ى من
    واويلا واويلا واويلا
    مرو از كاشانه‏ى من
    يازهرا يازهرا يازهرا
    با چشاى خسته نظر كن
    يازهرا يازهرا يازهرا
    اشك دانه دانه‏ى من
    يازهرا يازهرا يازهرا
    چراغ كاشانه ‏ى على مشو خموش مشو خموش مشو خموش
    به پيش چشمان حسنين مرو زهوش مرو زهوش مرو زهوش
    ستاره عشق مرتضى مرو به خواب مرو به خواب مرو به خواب
    ببين زمين گير تو شده ابوتراب ابوتراب ابوتراب

    »قرار دل«

    نمى ‏تونم ببينم كه دم به دم بى هوش مى ‏شى
    آروم آروم مى ‏سوزى پيش چشام خاموش مى ‏شى
    پيش چشمان ترم گريه مكن
    مُردم از غربت تو رهبر من گريه نكن
    روزهاچشم ‏به ‏ديوارودراينقدرمدوز
    على جان محسنم رفت به فداى سرت اى تاج سرم
    كاش مى ‏رفت به پايت سر من گريه من
    گر قرار دل پروانه‏ى خود مى ‏طلبى
    شمع من بر سر خاكستر من گريه مكن
    پيش چشم اين يتيمان گريه كمتر كن على جان
    بيش از اين با اشكهايت قلب زارم را مسوزان

    »شمع سحر«
    بى همتا سرور من، همسر من على خداحافظ
    همچون شمع سحرم محتضرم على خداحافظ
    من گل نشكفتنى ام، اى على جان رفتنى ‏ام
    گلشن پژمرده منم، باغ طوفان خورده منم
    امام بى كس من
    طفل بى مادر من در بر من، بهانه مى ‏گيرد
    از آبِ ديده‏ى ‏تر، آتش در زبانه مى ‏گيرد
    اشك زينب را چه كنم، جان بر لب را چه كنم
    گلِ جوانم مرگم ببين چه بى برگم

    »عشق حيدر«

    اى قرار دل غمدار زينب
    بسترى مادر بيمار زينب
    اى تمام دوعالم خاك پايت
    گشته ارض و سماء ماتم سرايت
    اى قرار دل غمدار زينب
    بسترى مادر بيمار زينب
    اى همه حاصل من عشق حيدر
    دختر ماه و آگاه پيمبر
    اى عزيز دل حسين و زينب
    كن دعا تو شفاگيرى تو مادر
    اى قرار دل غمدار زينب
    بسترى مادر بيمار زينب
    مادر خوب من ماه زمينى
    آفتاب اميرالمومنينى
    اى گل نيلى گلزار جانان
    فاطمه از على تو، رو مگردان
    اى توان دل كلثوم و زينب
    از غمت فاطمه روزم شده شب
    اى قرار دل غمدار زينب
    بسترى مادر بيمار زينب
    دلم از خون شده درياو
    چشمم چشمه‏ى جويى
    اى قرار دل غمدار زينب
    بسترى مادر بيمار زينب
    خدا را تا بگريم
    بيشتر اى اشك و نيرويى
    چونان در شهر خود گشتم
    غريب و بى كس و تنها
    كه غير از چشم گريانم
    ندارم يار دلجويى
    الهى انتقامم را از آن بيدادوگربستان
    كه نه دستى برايم مانده نه پهلو نه بازويى
    گرفتم در ميان كوچه پاداشِ
    رسالت را چه پاداش گرانقدرى چه بازوبند
    مدينه، مدينه ضبط و كن اين را كه در امواج دشمن ها
    حمايت كرد و از دست خدا بشكسته بازويى نكويى

    »غم فدك«

    داغ تو آتشى در دل به پا كند
    ناى وجود من چون نى نوا كند
    روح و روان من آرام جان من
    غم در نهان من شعله به پا كند
    اندوه قلب من درمان نمى‏شود
    شايد طبيب من شعله به پا كند
    دشمن حريف من در پيش رو نشد
    آمد به كشتنش قتلم روا كند
    بر زخم دل نمك زند با غم فدك
    مى‏زد تو را كتك كى او حيا كند
    در پيش چشم من مى‏زد تو را عدو
    شايد كه جان من از تن جدا كند
    گر زنده مانده‏ام اعجاز فاطمه است
    خواهم كه جان دهد جانا خدا كند
    تا دم مرگ دلم وقف غم فاطمه است
    كنج اين سينه نه دل بر حرم فاطمه است
    خلقت كون و مكان را كه خدا خلقت نمود
    برگ سبزى است كه در پيش غم فاطمه است
    آفرينش كه به دستان يداللّهى شد
    هديه‏ ى كوچك و لطف نِعَم فاطمه است
    آن چه بر لوح سپيده دل ما نقش كند
    حكم تقدير الهى قلم فاطمه است
    روز محشر كه خلائق همه محتاج شوند
    چشم اميد همه بر كرم فاطمه است
    ز ازل گفته‏ ام و تا به ابد مى‏ گويم
    تا دم مرگ دلم وقف غم فاطمه است



    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  7. #47
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    شور شهادت

    شور شهادت
    »شباى فاطميه«
    باى فاطميه هر دلى روضه خونه
    غمين و بى قراره يه مادر جوونه
    شباى فاطميه دلاى غرق افغان
    برا عزاى مادر گوشه ‏ى يك بيت الاحزان
    شباى فاطميه دلم داره بهونه
    ميشه اسير داغ يه قبر بى نشونه
    شباى فاطميه مى ‏شنوه قلب محزون
    هر جا ز غم بلنده ناله ى فاطميون
    شباى فاطميه عزاى ماه بدره
    اگر كه قدر بدونيد بهتر ز ليل قدره
    شباى فاطميه مدينه سوت و كوره
    آخر فاطميه همون روز ظهوره
    شباى فاطميه ميشه زمان بيعت
    بيعت با ولايت همين جا بين هيئت
    شباى فاطميه بايد بگيم به رهبر
    كه با اشاره ‏ى تو مى‏گذريم از تن و سر
    شباى فاطميه ز غصه ‏ى گل ياس
    آروم مى ‏گيره قلبم با شور ذكر عباس

    »وقت هجرون«
    خدايا خدايا رسيده وقت هجرون
    واويلا وايلا ديدى چى شد باباجون
    مى ‏چكه خون هنوز از دستاى سرد تو
    ولى از اون چشات رفته آثار درد تو
    حالا يه شب ديگه پر از اين قفس بكش
    تو رو خدا نرو جون من نفس بكش
    خدايا خديا رسيده...
    لباس امشبت زينب رو مى ‏ترسونه
    بدن خستمو تابوتت مى‏ لرزونه
    اگه به هوش نيايى مى ‏ميره ابوتراب
    ولى حسن ميگه مادر جون راحت بخواب
    خدايا خديا رسيده...
    خوابت برده شايد بيدار مى ‏شى دوباره
    بيدار شو بيدار شو دلم طاقت نداره
    خدايا خديا رسيده...
    نماز ميت و تا تكبير آخرش
    مى‏كشه زينب و هر اللَّه اكبرش
    بابا مى‏خونه و باور مى ‏كنن همه
    كه ديگه تا ابد حيدر شد بى فاطمه
    ديدن كه تكون خورده لبات وقت جدايى
    شنيدم كه گفتى مادر مهدى كجايى اباصالح كجايى
    خدايا خديا رسيده...

    »عشق نبى«
    عشق نبى، يار على، مادر من واى
    ياس سرخ و ارغوانى، لاله لاله شدى پرپر
    پيچيده در بين خونه صداى زينب مضطر
    همش مى ‏گه مادر من از غصه آبم مى ‏كنى
    مرو، مرو مهربونم خونه خرابم مى ‏كنى
    از غم كبابم مى‏ كنى، در تب و تابم مى‏كنى
    غم تو تو دلم خيمه زده، مادر ما مهربونه
    خواهش من التماسم اينه كه مادر بمونه
    عشق نبى، يار على، مادر من واى
    ياس سرخ و ارغوانى...

    »يار جوون«
    شباى نگاتو نگير از دل من
    ردّ اشك سرخت شده قاتل من
    همينو از خدا مى خوام، منم كاشكى مى ‏شد با تو بيام
    آروم‏ جونم،خداحافظ(3)
    مى ‏بينم‏ كه ‏چشم ‏تو جون‏ مي ده‏ كم كم
    مى ‏باره ‏هنوز م‏رگاى ‏تو نم ‏نم
    تموم كردم نمازت رو، تا بستم چشم نيمه بازت رو
    چشات‏ مزار آرزومِ خورشيد عمرم ‏لبِ‏ بومِ كارعلى ‏بى ‏تو تموم
    آروم‏ جونم،خداحافظ(3)
    بين‏ حال ‏و روزم‏ خراب‏ خراب
    بدون تو رو زو شب‏ من ‏خراب
    نبوده اين قرار ما، بمونم من برى خودت تنها
    آروم‏ بمونم ‏مگه ‏ميشه غريب‏ ميشم‏ تاهميشه برام‏ كسى ‏زهرانميشه
    آروم‏ جونم،خداحافظ(3)
    وصيت‏ كن ‏امشب‏ تاوقتى ‏هستى
    تاحالاچيزى توازمن‏ نخواستى
    چراگفتى ‏نمى ‏دونم،حلالم‏ كن‏ پسرعموجونم،راحت ‏مى ‏شى‏ ازسوزش ‏تن
    تموم‏ عالم ‏به‏ من ‏امشب مى ‏گن ‏امون‏ ازدل‏ زينب مى ‏گن ‏امون ‏ازدل زينب
    آروم ‏جونم،خداحافظ(3)
    »طلب مرگ«(145)
    بى تو از زندگى سيرم من، مادر
    مرو مادر كه مى ‏ميرم من
    واى مادر مادر مادر(3)
    خونه‏ كرده توقلبم غصّه،مادر
    طلب‏م رگ‏ و كردم بسّه،مادر
    غم ِ‏تو توقلب‏ بابابنشسته،مادر
    مروبا، بازوى ‏بشكسته،مادر
    واى مادر مادر مادر(3)
    فاطميه ‏دلم ‏غمباره،مادر
    عقده ‏ى ‏قبرمخفى ‏داره،مادر
    تاشنيدم‏ نواى ِ‏يازهرا،مادر
    مثل ‏زينب ‏شدم‏ جگرپاره،مادر
    روى ‏ماهت ‏چراشده‏ نيلى،مادر
    داداشم‏ گفت ‏كه ‏خورده‏ اى ‏سيلى،مادر
    واى مادر مادر مادر(3)
    خونمون‏ سياه ِ‏دوده،رخ ‏مادرم ‏كبوده
    مادرم ‏بستريه،چهره‏ خاكستريه
    واى مادر مادر مادر(3)

    »اشك حسين«
    واى واى واى مرو مادر جان(2)
    صدا زدم ولى كسى نداد جوابم
    دل كسى نسوخت برا دلِ كبابم
    پيش على خوردم زمين خدا مى ‏دونه
    خجالت از روى امامم كرده آبم
    واى واى واى مرو مادر جان(2)
    نه شب ديگه مونده برام نه مونده روزم
    يه گوشه ‏اى افتادم و دارم مى ‏سوزم
    دل خوش بودم كه محسنم مى ‏ياد به دنيا
    با زينبم براى اون لباس مى‏ دوزم
    واى واى واى مرو مادر جان(2)
    اشك حسينِ كربلايى كرده پيرم
    خودم اين‏و خبر دارم، دارم مى‏ ميرم
    حسين من گريه نكن دلم مى ‏سوزه
    مى ‏يام تو قتلگاه تو رو بغل مى ‏گيرم





    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  8. #48
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) تسليت باد
    فاطمه (س) را باید به تنهایی و مطلق و مجزا از وابستگی‌های ارزشمندش، تنها به عنوان یک انسان در نظر گرفت تا پی به علو درجاتش برد و بی‌هیچ اغراق افسانه‌ای، ارزش‌های آسمانی‌اش را در عین آنکه بر زمین خدا و در میان خلق خدا راه می‌رفت و زندگی می‌کرد، به بررسی نشست.
    12494
    در دهه فاطمیه، ایام شهادت دخت مکرم نبی اسلام، قرار داریم. فاطمه (س) را باید به تنهایی و مطلق و مجزا از وابستگی‌های ارزشمندش، تنها به عنوان یک انسان در نظر گرفت تا پی به علو درجاتش برد و بی‌هیچ اغراق افسانه‌ای، ارزش‌های آسمانی‌اش را در عین آنکه بر زمین خدا و در میان خلق خدا راه می‌رفت و زندگی می‌کرد، به بررسی نشست.

    دختر رسول گرامی اسلام بودن و یا افتخار همسری ابرمردی چون علی را داشتن و یا مادر سلسله نورانی امامت بودن و...، اینها همه به تنهایی هر کدام‌شان فضیلتی گرانسنگ و بی‌همتاست.

    سلام و درود خدا بر یگانه بانوئی که در عرش الهی محبوب ملائکه مقرب و هم کلام با برترین آنان و حامل علم خدا یعنی جبرئیل امین بود. درود بیکران خداوند بر فاطمه(س) که بهجت قلب و نور چشم رسول (ص) و عزیزترین انسان‌ها در پیشگاه او بود؛ وجودی که نور پیامبر(ص) سراسر او را احاطه نموده بود و از جهت شبیه‌ترین مردم در رفتار و کردار به رسول خدا بود.


    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  9. #49
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    آتش بر در خانه حضرت زهرا علیهاالسلام!


    اسناد تاریخی اهل سنت در شهادت زهرا(سلام الله علیها)!



    چه کسی است که گواهی ندهد که خانه فاطمه(سلام الله علیها) خانه رسول خداست و حرمت منزل او حرمت منزل پیامبر. این سوال بی پاسخ در همه تاریخ مانده است! چه کسی پاسخش را می دهد؟! جز دل های سوخته و آه های حسرت! ننگ بر پیشانی مسلمانان که با دختر رسول خدا پس از او، چنین کردند

    1415919359139177189511361211923428114118209
    در مقاله قبلی به بررسی مستندات تاریخی شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) براساس منابع اهل سنت و شیعه پرداختیم و اسناد هجوم به منزل حضرت علی(علیه السلام) و انباشتن هیزم بر درب خانه را مورد بررسی قرار دادیم. در این نوشتار به بررسی سایر اسناد در این واقعه تاریخی می پردازیم.

    آتش بر درب خانه!


    بر اساس اسناد تاریخ پس از انباشتن هیزم بر درب منزل حضرت زهرا(سلام الله علیها) مهاجمان اقدام به آتش زدن هیزم ها نموده اند. این شحنه در روضة المناظر از کتب اهل سنت می نویسد: خلیفه اول به سوی خانه علی(علیه السلام) آمد تا این که خانه را با هر که در آن است بسوزاند، إن عمر جا الی بیت علی لیحرقه عی من فیه ... » (1)البلاذری در انساب الاشراف تصریح دارد که «عمر مشعل بدست بود که فاطمه (سلام الله علیها) او را بر درب خانه اش مشاهده کرد: ... فحاء عمر و معه فتیله قتلقته فاطمه علی الباب. » (2)

    فرمان سوزاندن !


    شهرستانی از علمای اهل سنت در الملل والنحل می نویسد: «و کان یصیح احرقوا دارها بمن فیها و ما کان فی الدار غیر علی و فاطمه و الحسن و الحسین...؛ کسی فریاد کشید: خانه را با اهلش به آتش بکشید و در خانه کسی جز علی و فاطمه و حسن و حسین نبود.» (3)براساس گفته عبدالفتاح عبدالمقصود از علمای اهل تسنن او می دانست که فاطمه(سلام الله علیها) در خانه است و با این حال اقدام به آتش زدن درب منزل نمود. عبدالفتاح می نویسد: «قالت له طائفة خافت الله و رعت الرسول فی عقبه: یا ابا حفص انّ فیها فاطمه فصاح لا یبالی و ان ...؛ طایفه ای که می ترسیدند و می خواستند رعایت حال پیامبر اکرم را در مورد دخترش بنمایند گفتند: ای ابا حفص در این خانه فاطمه است! او گفت: اگر چه فاطمه باشد(خانه را به آتش می کشم.) (4)
    براساس تصریح این عالم سنّی کمترین حد رعایت حال پیامبر در مورد دخترش شاید همان احترام به منزل و حریم خانه او بود که البته شکسته شد! به خصوص آن که براساس تصریح عبدالفتاح طایفه خداترس چنین هتک حرمتی را هرگز روا نمی دادند!!
    در سند البلاذری آمده است که فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: ای پسر خطاب آیا می خواهی درب خانه ام را آتش بزنی؟ او گفت: آری، این محکم ترین امر است در آنچه پدرت آورده...؛ و قالت فاطمه یابن الخطاب اتراک محرقاً علی بابی؟ قال: نعم و ذلک اقوی فیما جاء به ابوک ...» (5) براساس این نقل از عالم اهل سنت عمر پس از اتمام حجت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و کاملاً آگاهانه به جایگاه حضرت به عنوان دختر رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) اقدام به سوزاندن درب منزل نمود!

    اتمام حجت فاطمه(سلام الله علیها)!


    در سند البلاذری آمده است که فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: ای پسر خطاب آیا می خواهی درب خانه ام را آتش بزنی؟ او گفت: آری، این محکم ترین امر است در آنچه پدرت آورده...؛ و قالت فاطمه یابن الخطاب اتراک محرقاً علی بابی؟ قال: نعم و ذلک اقوی فیما جاء به ابوک ...» (5) براساس این نقل از عالم اهل سنت عمر پس از اتمام حجت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و کاملاً آگاهانه به جایگاه حضرت به عنوان دختر رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) اقدام به سوزاندن درب منزل نمود!
    آتش بر درب خانه!


    مسعودی در اثبات الوصیة از کتب معتبر اهل سنت نقل می کند که «پس راه خانه علی(علیه السلام) را در پیش گرفتند و به او یورش بردند و درب خانه اش را آتش زدند و او را به زور بیرون کشیدند؛ فوجهوا الی منزله فهجموا علیه و احرقوا بابه واستخرجوه منه کرهاً.» (6) بر این مبنا سوخته شدن درب منزل فاطمه(سلام الله علیها) واقعه ای تاریخی است که مسلمانان این ننگ را بر پیشانی دارند که درب منزل دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به آتش کشیدند! هم چنین مقاتل بن عطیه در مؤتمر علمای بغداد به آتش گرفتن درب منزل حضرت زهرا (سلام الله علیها) اشاره نموده است. (7)
    فشار بین در و دیوار!


    قلم دیگر نمی تواند جسارت به دختر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) را به رشته تحریر در آورد و زبان شرمسار است که بگوید هنگامی که درب منزل آتش گرفت فاطمه (سلام الله علیها) در پشت در بود! تنها به ارائه سند البلاذری از علمای اهل سنت در این باره اکتفا می کنیم که می نویسد: انّه حصر فاطمه (سلام الله علیها) فی الباب حتی اسقطت محسناً ؛ ... فاطمه را چنان در میان در فشرد که محسن را سقط کرد(8) این موضوع در اثبات الوصیة مسعودی و نیز موتمر علماء بغداد از مقاتل بن عطیه نیز آمده است. (9)
    علامه مجلسی از علمای شیعه در بحارالانوار به نامه ای از عمر بن خطاب به معاویه اشاره می نماید که در آن می گوید: «فرکلت الباب و قد الصقت احشاء ها بالباب تترسه و سمعتها و قد صرخت صرخة حسبتها قد جعلت اعلی المدینه اسفلها...؛ در حالی که او (فاطمه (سلام الله علیها) سینه خود را به درب چسبانده و خود را به پشت درب پوشانده بود با لگد محکم به درب خانه زدم و شنیدم فریادی کشید که گمان کردم شهر مدینه زیر و رو شده است... (10)

    حکایت میخ در!


    مقاتل بن عطیه در مؤتمر می گوید: وقتی فاطمه (سلام الله علیها) پشت درب آمد تا عمر و دیگران را برگرداند، او فاطمه را بین در و دیوار به شدت فشار داد تا فرزندش سقط شد و میخ در به سینه زهرا(سلام الله علیها) فرو رفت: و لما جاء ت فاطمه خلف الباب الترد عمر و حزبه، عصر عمر فاطمه بین الحائط و الباب عصرة شدیدة قاسیة حتی السقطت جنینها و نبت مسمار الباب فی صدرها...» (11)
    بدون اذن وارد نشوید!


    شرح سوختن در و شکستن باب و فشار بین دیوارها و حکایت میخ در، همگی وقایع تاریخی بی جوابی هستند. مگر در مصحف شریف قرآن نیامده است: یا ایها الذین امنوا لا تدخلوا بیوت النبی الا ان یوذن لکم؛ ای کسانی که ایمان آورده اید بدون اذن به خانه های پیامبر وارد نشوید. (احزاب/53)
    و چه کسی است که گواهی ندهد که خانه فاطمه(سلام الله علیها) خانه رسول خداست و حرمت منزل او حرمت منزل پیامبر(صلی الله علیه و آله). این سوال بی پاسخ در همه تاریخ مانده است! چه کسی پاسخش را می دهد؟! جز دل های سوخته و آه های حسرت! ننگ بر پیشانی مسلمانان که با دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پس از او، چنین کردند!

    پی نوشت ها:
    1- روضة المناظر، ابن شحنه (م -882)، چاپ افندی، ج7، ص 164.
    2- انساب الاشراف، البلاذری (م- 279)، فی مکتبة الشاملة، ج 1، ص 252 .
    3- الملل و النحل، شهرستانی، فی المکتبة الشاملة، ج1، ص 7 .
    4- السقیفة و الخلافة، عبدالفتاح عبدالمقصود، ص 14 .
    5- انساب الاشراف، البلاذری، ج 1، ص 252 .
    6- اثبات الوصیة، مسعودی، ص 155 .
    7- موتمر علماء بغداد، مقاتل بن عطیه، ص 181 .
    8- انساب الاشراف، البلاذری، ج 2، ص 370 .
    9- به نقل از دفاعیات، سیدعلی رضا غروی، مهدی امامی، مرتضی کارگر به قلم مجید هوشنگی، نشر طوبای محبت، صص 66- 38 .
    10- بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 30، ص 294 .
    11- مؤتمر علماء بغداد، مقاتل بن عطیه، ص 181.
    رادفربخش عترت و سیره تبیان


    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  10. #50
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    داستان هجوم به خانه علی(علیه السلام)!


    اسناد اهل تسنن در شهادت زهرا(سلام الله علیها)



    پس از شهادت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و ماجرای سقیفه که البته در این نوشتار مجال پرداختن بدان نیست، بیعت گرفتن برای خلیفه آغاز شد. و این آغاز ماجرای شهادت زهرا(سلام الله علیها) بود. براساس اسناد اهل سنت و شیعه هنگامی که علی(علیه السلام) از بیعت با ابوبکر کناره گیری کرد

    54445794452718737183149952152441630199
    ایام شهادت بزرگ بانویی است که شاید نخستین وجه هویت او آن است که دخت گرامی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بوده است. مسلمانان همواره تا ابد داغ مصیبت عظیم را در دل خواهند داشت و چقدر می تواند خوب باشد اگر به تاریخ رجوع کنیم مستندات واقعه شهادت زهرا (سلام الله علیها) را از ذیل روایات مسلمانان از شیعه و اهل تسنن بیرون بکشیم!
    پس از شهادت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و ماجرای سقیفه که البته در این نوشتار مجال پرداختن بدان نیست، بیعت گرفتن برای خلیفه آغاز شد. و این آغاز ماجرای شهادت زهرا(سلام الله علیها) بود. براساس اسناد اهل سنت و شیعه هنگامی که علی(علیه السلام) از بیعت با ابوبکر کناره گیری کرد، ابوبکر، عمر بن خطاب را به سوی علی(علیه السلام) فرستاد و گفت: او را با سخت ترین تندی و عتاب(برای بیعت گرفتن) به نزد من بیاور. عین عبارت البلاذری از علمای اهل تسنن در کتاب انساب الاشراف چنین است: «بعث ابوبکر عمر بن الخطاب الی علی(علیه السلام) حین قعد عن بیعته و قال ائتنی به بأعنف العنف ...(1)
    علامه حلّی از علمای شیعه در کتاب نهج الحق و کشف الصدق تصریح فرموده اند که ابوبکر در صورت امتناع علی(علیه السلام) از بیعت حکم جنگ با ایشان را صادر نمود.(2) ابن عبدربه از علمای اهل تسنن در العقد الفرید حتی اذعان نموده است که ابوبکر دستور داد اگر علی(علیه السلام) و عباس از بیعت امتناع کردند آنها را بکش: «ان ابیا (علی (علیه السلام) و العباس) فقا تلهما.» (3)

    هجوم به منزل
    جوهری از علمای اهل تسنن در السقیفه و فدک قریب به این مضمون را تصریح نموده است که: «و بلغ ابابکر و عمر انّ جماعة من الهاجرین والانصار فقد اجتمعوا مع علی بن ابیطالب فی منزل فاطمه بنت رسول الله فأتوا فی جماعته حتّی هجموا الدار...»
    صدای فاطمه(سلام الله علیها) و گریه اش را شنیدند، باز گشتند، در حالی که اشک می ریختند و نزدیک بود که دل هایشان از جا کنده شود و جگرهایشان پاره پاره شود. پس آنها علی(علیه السلام) را از خانه بیرون کشیده و او را به سوی ابوبکر بردند و به او گفتند: بیعت کن! پس فرمود: اگر بیعت نکنم چه می کنید؟ گفتند: قسم به خدایی که جز او خدایی نیست، گردنت را خواهیم زد.»

    به ابابکر و عمر خبر رسید که عده ای از مهاجرین و انصار با علی بن ابی طالب(علیه السلام) در خانه فاطمه(سلام الله علیها) دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اجتماع نموده اند، پس با جماعتی آمدند تا اینکه به خانه هجوم آوردند... (4)
    شرح واقعه هجوم به منزل حضرت زهرا(سلام الله علیها) در روایات شیعه و اهل تسنن با جزییات آمده است و لازم است برای مشخص شدن ابعاد شهادت حضرت فاطمه(سلام الله علیها) مورد بررسی دقیقتری قرار بگیرد. ابن قتیبه از علمای اهل سنت در کتاب الامامة و السیاسة که معروف به تاریخ الخلفاء است به شرح مفصّل هجوم به منزل دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله) پرداخته است.
    بر اساس شرح ابن قتیبه هجوم، دو بار تکرار شده است. وی هجوم اول را چنین شرح می دهد: «ابوبکر گروهی را جویا شد که از بیعت با او تخلّف کرده و نزد علی(علیه السلام) می باشند. پس عمر را به سوی آنها فرستاد، عمر نزد آنها آمده و آنها را صدا زد و حال آن که ایشان در خانه علی(علیه السلام) بودند. ولی آنها از خارج شدن امتناع ورزیدند پس ... هیزم طلب کرد و گفت: به آن خدایی که جان عمر در دست اوست یا از خانه خارج می شوید یا خانه را با تمام کسانی که در آن هستند، می سوزانم. به وی گفته شد: ای ابا حفص، فاطمه (سلام الله علیها) در این خانه است. او گفت: اگر چه (فاطمه در خانه باشد.) پس آن گروه خارج شدند و با ابوبکر بیعت کردند جز علی(علیه السلام).» جهت ارائه اسناد دقیقتر در این باره عین متن عربی ابن قتیبة را نیز می آوریم:
    «ان ابابکر تفقد قوماً تخلّفوا عن بیعته عنه علی(علیه السلام) فبعث إلیهم عمر فجاء فناداهم و هم فی دار علی(علیه السلام) فأبوا عن تخرجوا فدعا بالحطب و قال: والذی نفس عمر بیده لتخرجن او لاحرقنها علی من فیها. فقیل له: یا اباحفص انّ فیها فاطمة. قال: و إن! فتخرجوا فبایعوا الاّ علیاً(علیه السلام).»(5)
    دو بار هجوم کردند!
    13721718423918714611224892412871102164144105
    هجوم اول سبب شد همه افرادی که در منزل علی(علیه السلام) جمع شده بودند برای بیعت نزد ابوبکر روند، به جز خود امیرالمومنین(علیه السلام) که در منزل باقی ماند. ابن قتیبه از نظر تاریخی هجوم دومی را نیز مفصّلاً شرح می دهد که پس از امتناع علی(علیه السلام) از بیعت روی داده است: «پس عمر نزد ابوبکر آمد و به او گفت: آیا از این کسی که تخلّف نموده بیعت نمی گیری؟ پس ابوبکر به قنفذ گفت: برو و علی(علیه السلام) را بخوان ... برای بار دوم عمر گفت: به این کسی که از بیعت با تو تخلّف نموده مهلت نده. بعد ابوبکر به قنفذ گفت: برگرد به سوی او و به او بگو، خلیفه رسول الله(صلی الله علیه و آله) تو را می خواند که با او بیعت کنی... سپس عمر برخاست و گروهی با او حرکت کردند تا به درب خانه فاطمه(سلام الله علیها) رسیدند. پس درب را کوبیدند. فاطمه(علیهاالسلام) چون صدای آنها را شنید با ندای بسیار بلند فرمود: ای پدر، ای رسول خدا، بعد از تو از ابن خطاب و ابن ابی قحافه چه ها بر سر ما آمد.
    پس جمعی از آن گروه چون صدای فاطمه(سلام الله علیها) و گریه اش را شنیدند، باز گشتند، در حالی که اشک می ریختند و نزدیک بود که دل هایشان از جا کنده شود و جگرهایشان پاره پاره شود. ولی عمر با جمعی باقی ماند.
    پس آنها علی(علیه السلام) را از خانه بیرون کشیده و او را به سوی ابوبکر بردند و به او گفتند: بیعت کن! پس فرمود: اگر بیعت نکنم چه می کنید؟ گفتند: قسم به خدایی که جز او خدایی نیست، گردنت را خواهیم زد.» عین عبارات عربی ابن قتیبة در تاریخ الخلفاء در باره هجوم دوم چنین است: «... فأتی عمر ابابکر فقال له الا تاخذ هذا المتخلّف عنک بالبیعة؟ فقال ابوبکر لقنفذ اذهب فادع لی علیاً... فقال عمر الثانیة لا تمهل هذا متخلّف عنک بالبیعة. فقال ابوبکر لقنفذ: عُد إلیه فقل له خلیفة رسول الله یدعوک لتبایع ... ثمّ قام عمر فمتنی معه جماعة حتی اتوا باب فاطمه(سلام الله علیها) فدقّوا الباب فلما سمعت اصواتهم نادت باعلی صوت ها: یا ابت یا رسول الله ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب و ابن قحافة؟ فلماً مع القوم صوت ها و بکاء ها الضرفوا باکین و کادت قلوبهم تنصدع و اکبادهم تنفطر و بقی عمر و معه قوم: فاجرجوا علیاً(علیه السلام) فمضوا به الی ابی بکر فقال له: بایع. فقال(علیه السلام) إن لم افعله فمه؟ قالوا: إذاً والله الذی لا اله الاّ هو نضرب عنقک.»(6)
    که علی محمد فتح الدین الحنفی آن را نقل نموده است که «از زید بن السلم روایت می کند که من از جمله کسانی بودم که به هنگام خودداری علی (علیه السلام) و یارانش از بیعت به همراه عمر هیزم به طرف درب خانه فاطمه(علیهاالسلام) بردیم...»

    هیزم بر در خانه!
    همانطور که به اشاره در شرح مبسوط ابن قتیبه آمده است، جهت تهدید برای گرفتن بیعت مهاجمان اقوام به انباشتن هیزم بر در خانه نمودند. ابن ابی الحدید از علمای اهل سنت در شرح نهج البلاغه به نقل از مسعودی می نویسد: «قال المسعودی: و کان عروة بن الزبیر بعذرأ خاه عبدالله فی حصر بنی هاشم فی الشعب و جمعه الحطب یحرقهم و یقول: إنمّا اراد بذلک الا تنتش اکلمة و لا یختلف المسلمون و إن یدخلوا فی الطاعة فتکون الکلمة واحدة کما فعل عمر بن الخطاب ببنی هاشم لما تأخروا عن بیعة ابی بکر فإنّه أحضر الحطب لیحرق علیهم الدار»؛ «مسعودی می گوید: عروة بن زبیر برادرش عبدالله را در محاصره بنی هاشم در دره ای و جمع آوری کردن هیزم توسط او برای آتش زدن آنان معذور می دانست و می گفت: او این کار را برای این کرد که تفرقه و پراکندگی ایجاد نشود و مسلمانان با هم اختلاف نکنند و آنان (بنی هاشم) نیز به اطاعت او در آیند و در نتیجه با هم متحد شوند همانطور که عمر بن خطاب این کار را با بنی هاشم کرد وقتی آنان از بیعت با ابوبکر درنگ کردند.» (7)
    براساس گفته این عالم اهل تسنّن جمع آوری هیزم برای آتش زدن درب منزل حضرت زهرا(سلام الله علیها) واقعه ای تاریخی است و این مطلب توسط شخص عمر بن خطاب براساس نقل مسعودی انجام گرفته است البته تلاش برای تبیین دلیل و به بیان دیگر توجیه این اقدام مطلب دیگری است که البته در قانع کننده بودن و یا نبودن آن نیز می توان سخن گفت که مجالی دیگر می طلبد. اما به طور ضمنی و البته قطعی می توان اعتراف علمای سنت به اقدام شخص خلیفه اول به این کار را براساس مستندات تاریخی بدست آورد.
    25420332216811186315812016310216920620948200
    سند دیگری بر این مضمون بیان ابن خیزرانه در کتاب غرر است که علی محمد فتح الدین الحنفی آن را نقل نموده است که «از زید بن السلم روایت می کند که من از جمله کسانی بودم که به هنگام خودداری علی (علیه السلام) و یارانش از بیعت به همراه عمر هیزم به طرف درب خانه فاطمه(علیهاالسلام) بردیم...»(8)
    جمع آوری هیزم در پشت درب خانه امیرالمومنین(علیه السلام) امری تاریخی است که هیچ جای شبهه و شکی در آن نیست که در برخی دیگر از اسناد از شیعه و سنّی نیز آمده است که از آن جمله می توان به کتاب سلیم از قیس الهلالی و تفسیر عیاشی و بحارالانوار و بسیاری دیگر از کتب شیعه اشاره نمود. برخی از اسناد اهل سنت نیز در این موضوع عبارتند از: الامامه و السیاسة از ابن قتیبة، انساب الاشراف از البلاذری موتمر علمای بغداد از مقاتل بن عطیه، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، اعلام النساء از عمر رضا کحاله و نیز کتاب عمر بن الخطاب از عبدالرحمن احمد البکری.(9)

    نتیجه
    هجوم به منزل دخت گرامی اسلام و جمع آوری هیزم به در منزل ایشان از جمله مستندات تاریخی است که منابع اهل سنت و شیعه در آن متفق القول هستند.

    پی نوشت:
    1- انساب الاشراف، البلاذری (م. 279)، دارالمعارف قاهره، ج 1، ص 587
    2- نهج الحق و کشف الصدق، علامه حلی (م. 726)، ص 271
    3- العقد الفرید، ابن عبد ربه(م. 328)، المکتبة الشاملة، ج 2، ص 73.
    4- السقیفة و فدک، جوهری (م. 323)، ص 72
    5- الامامة و السیاسة المعروف به تاریخ الخلفاء، ابن قتیبة (م. 276)، انتشارات شریف رضی، ج1، ص 30.
    6- همان منبع شماره پنجم.
    7- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید (م. 656)، طبع موسسه اسماعیلیان، ج 20، ص 147
    8- فلک النجاة، علی محمد فتح الدین الحنفی (م. 1371)، ص 121
    9- به نقل از دفاعیات، سید علی رضا غروی، مهدی امامی، مرتضی کارگر به قلم مجید هوشنگی (کاظمی)، انتشارات طوبای محبت، 1387، صص 37- 21.
    رادفربخش عترت و سیره تبیان


    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






صفحه 5 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/