شربت و صلت نجویم کار من خون خوردنست
شربت و صلت نجویم کار من خون خوردنست
من خوشم تو مرهم آنجاها رسان که آزردنست جان من از مایهی غمهای تو پرورده شد
خلق غم گویند و نزد بنده جان پروردنست کشتن من بر رقیب انداز وخود رنجه مشو
زانکه خون چون منی نه لایق آن گردن است چاک دامن مژدهی بد نامیم داد ای سرشک
یاریش کن کو مرا در بند رسوا کردن است
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)