صفحه 5 از 65 نخستنخست 1234567891555 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 645

موضوع: غزلیات خواجوی کرمانی

  1. #41
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    من مستم و دل خراب جان تشنه و ساغر آب

    برخیز و بده شراب بنشین و بزن رباب


    ای سام تو بر سحر وی شور تو در شکر

    در سنبله‌ات قمر در عقربت آفتاب


    برمشک مزن گره برآب مکش ز ره

    یا ترک خطا بده یا روی ز ما متاب


    در بر رخ ما مبند بر گریه‌ی ما مخند

    بگشای ز مه کمند بردار ز رخ نقاب


    من بنده‌ام و تو شاه من ابر سیه تو ماه

    من آه زنم تو راه من ناله کنم تو خواب


    ای فتنه‌ی صبح‌خیز! آمد گه صبح، خیز!

    درجام عقیق ریز آن باده‌ی لعل ناب


    آمد گه طوف و گشت بخرام بسوی دشت

    چون دور بقا گذشت بگذر ز ره عتاب


    عطار چمن صباست پیراهن گل قباست

    تقوی و ورع خطاست مستی و طرب صواب


    دردی کش ازین سپس وندیشه مکن ز کس

    فرصت شمر این نفس با همنفسان شراب


    خواجو می ناب خواه چون تشنه‌ئی آب خواه

    از دیده شراب خواه وز گوشه‌ی دل کباب


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #42
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دیشب درآمد آن بت مه روی شب نقاب

    بر مه کشید چنبر و درشب فکند تاب


    رخسارش آتش و دل بیچارگان سپند

    لعل لبش می و جگر خستگان کباب


    برمشتری کشیده ز مشک سیه کمان

    برآفتاب بسته ز ریحان تر طناب


    در بر قبای شامی پیروزه گون چو ماه

    بر سر کلاه شمعی زرکش چو آفتاب


    آتشن گرفته آب رخ وی ز تاب می

    آبش نهان در آتش و آتش عیان ز آب


    هم شمع برفروخته از چهره هم چراغ

    هم نقل ریخته ز لب لعل و هم شراب


    بنهاده دام بر مه تابان ز عود خام

    و افکنده دانه برگل سوری ز مشک ناب


    میزد گلاله بر گل و هر لحظه می‌شکست

    برمن بعشوه گوشه‌ی بادام نیم خواب


    از راه طنز گفت که خواجو چرا برفت

    گفتم ز غصه گفت ذهابا بلا ایاب


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #43
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای کرده ماه را از تیره شب نقاب

    در شب فکنده چین بر مه فکنده تاب


    مشک است یا خط است یا شام شب نمای

    ماه است یا رخ است یا صبح شب نقاب


    با سرو قامتت شمشاد گو مروی

    با ماه طلعت خورشید گو متاب


    ای برده آب من زان لعل آبدار

    وی بسته خواب من زان چشم نیم‌خواب


    چون آتش رخت برد آبروی من

    زان آب آتشی بر آتشم زن آب


    زلف تو بر رخت شام است برسحر

    عشق تو در دلم گنج است در خراب


    ای سرو سیمتن صبح است در فکن

    در جام آبگون آن آتش مذاب


    خادم! بسوز عود، مطرب! بساز چنگ،

    بلبل! بزن نوا، ساقی! بده شراب


    صوفی چو صافئی درد مغان بنوش

    خواجو چو عارفی روی از بتان متاب


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #44
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    برقع از رخ برفکن ای لعبت مشکین نقاب

    در دم صبح از شب تاریک بنمای آفتاب


    عالم از لعل تو پر شورست و لعلت پرشکر

    فتنه از چشم تو بیدارست و چشمت مست خواب


    هر سؤالی کن ز دریا میکنم در باب موج

    دیده میبینم که میگوید یکایک را جواب


    هم عفی الله مردم چشمم که با این ضعف دل

    می فشاند دمبدم بر چهره زردم گلاب


    چون بیاد نرگس مستت روم در زیر خاک

    روز محشر سر بر آرم از لحد مست و خراب


    هر چه نتوان یافت در ظلمت ز آب زندگی

    من همان در تیره شب می‌یابم از جام شراب


    هیچکس بر تربت مستان نگرید جز قدح

    هیچکس درماتم رندان ننالد جز رباب


    پیش ازین کیخسرو ار شبرنگ بر جیحون دواند

    اشک ما راند بقطره دم بدم گلگون برآب


    هر که آرد شرح آب چشم خواجو در قلم

    از سر کلکش بریزد رسته‌ی در خوشاب


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #45
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای ز چشمت رفته خواب از چشم خواب

    وآب رویت برده آب از روی آب


    از ***ج زلف و مهر طلعتت

    تاب بر خورشید و در خورشید تاب


    بینی ار بینی در آب و آینه

    آفتاب روی و روی آفتاب


    بر نیندازی بنای عقل و دین

    تا ز عارض برنیندازی نقاب


    تشنگان وادی عشقت ز چشم

    بر سر آبند و از دل بر سراب


    پیکرم در مهر ماه روی تو

    گشته چون تار قصب بر ماهتاب


    زلف و رخسارت شبستانست و شمع

    شکر و بادام تو نقل و شراب


    خواب را در دور چشم مست تو

    ای دریغ ار دیدمی یک شب بخواب


    بسکه خواجو سیل می‌بارد ز چشم

    خانه صبرش شد از باران خراب


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #46
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای چشم نیم‌خواب تو از من ربوده خواب

    وی زلف تابدار تو بر مه فکنده تاب


    بر مه فکنده برقع شبرنگ روز پوش

    مه را که دید ساخته از تیره شب نقاب


    روزم شبست بیتو و چون روز روشنست

    کان لحظه شب بود که نهان باشد آفتاب


    خورشید را بروی تو تشبیه چون کنم

    کو همچو بندگان دهدت بوسه بر جناب


    بر روی چون مه ار چه بتابی کمند زلف

    باری به هیچ روی ز من روی بر متاب


    گفتم مگر بخواب توان دیدنت ولیک

    دانم که خواب را نتوان دید جز بخواب


    یک ساعتم از آن لب میگون شکیب نیست

    سرمست را شکیب کجا باشد از شراب


    چشمم بقصد ریختن خون دل مقیم

    افکنده است چون سر زلفت سپر بر آب


    در آرزوی روی تو خواجو چو بیدلان

    هر شب بخون دیده کند آستین خضاب


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #47
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای لب لعلت ز آب زندگانی برده آب

    ما ز چشم می پرستت مست و چشمت مست خواب


    گر کنم یک شمه در وصف خط سبزت سواد

    روی دفتر گردد از نوک قلم پر مشک ناب


    در بهشت ار زانکه برقع برنیندازی ز رخ

    روضه‌ی رضوان جهنم باشد و راحت عذاب


    وقت رفتن گر روم با آتش عشقت بخاک

    روز محشر در برم بینی دل خونین کباب


    صبحدم چون آسمان در گردش آرد جام زر

    در گمان افتم که خورشیدست یا جام شراب


    جان سرمستم برقص آید ز شادی ذره‌وار

    هر نفس کز مشرق ساغر برآید آفتاب


    کی بواز مذن بر توانم خاستن

    زانکه می‌باشم سحرگه بیخود از بانگ رباب


    در خرابات مغان از می خراب افتاده‌ام

    گر چه کارم بی می و میخانه می باشد خراب


    هر دمی روی از من مسکین بتابی از چه روی

    هر زمان از درگه خویشم برانی از چه باب


    گر دلی داری دل از رندان بیدل برمگیر

    ور سری داری سر از مستان بیخود برمتاب


    از تو خواجو غایبست اما تو با او در حضور

    عالمی در حسرت آبی و عالم غرق آب


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #48
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گوئیا عزم ندارد که شود روز امشب

    یا درآید ز در آن شمع شب افروز امشب


    گر بمیرم بجز از شمع کسی نیست که او

    برمن خسته بگرید ز سر سوز امشب


    مرغ شب خوان که دم از پرده‌ی عشاق زند

    گو نوا از من شب‌خیز بیاموز امشب


    چون شدم کشته‌ی پیکان خدنک غم عشق

    بردلم چند زنی ناوک دلدوز امشب


    همچو زنگی بچه‌ی خال تو گردم مقبل

    گرشوم بر لب یاقوت تو پیروز امشب


    هر که در شب رخ چون ماه تو بیند گوید

    روز عیدست مگر یا شب نوروز امشب


    بی لب لعل و رخت خادم خلوتگه انس

    گو صراحی منه و شمع میفروز امشب


    تا که آموختت از کوی وفا برگشتن

    خیز و باز آی علی‌رغم بداموز امشب


    بنشان شمع جگر سوخته را گر چه کسی

    منشیناد بروز من بد روز امشب


    اگر آن عهد*** با تو نسازد خواجو

    خون دل میخور و جان میده و میسوز امشب


    تا مگر صبح تو سر برزند از مطلع مهر

    دیده بر چرخ چو مسمار فرود و ز امشب


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #49
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چند سوزیم من و شمع شبستان همه شب

    چند سازیم چنین بی سر و سامان همه شب


    تا به شب بر سر بازار معلق همه روز

    تا دم صبح سرافکنده و گریان همه شب


    سوختم ز آتش هجران و دلم بریان شد

    ور نسازم چکنم با دل بریان همه شب


    رشته‌ی جان من سوخته بگسیخته باد

    گر ز عشق سر زلفت ندهم جان همه شب


    هر شبی کز خم گیسوی توام یاد آید

    در خیالم گذرد خواب پریشان همه شب


    تا تودر چشم منی از نظرم دور نشد

    ذره‌ئی چشمه خورشید درخشان همه شب


    خبرت هست که در بادیه‌ی هجر تو نیست

    تکیه گاهم بجز از خار مغیلان همه شب


    بخیال رخ و زلف تو بود تا دم صبح

    بستر خواب من از لاله و ریحان همه شب


    در هوای گل روی تو بود خواجو را

    همنفس بلبل شب خیز خوش الحان همه شب


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #50
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    طمع مدار که دوری گزینم از رخ خوب

    که نیست شرط محبت جدائی از محبوب


    چو هست در ره مقصود قرب روحانی

    چه احتیاج بارسال قاصد و مکتوب


    چو اتصال حقیقی بود میان دو دوست

    کجا ز یوسف مصری جدا بود یعقوب


    توقعست که از عاشقان بیدل و دین

    نظر دریغ ندارند مالکان قلوب


    چگونه گوش توان کرد بر خردمندان

    گهی که عشق شود غالب و خرد مغلوب


    ز صورت تو کند نور معنوی حاصل

    دل شکسته که هم سالکست و هم مجذوب


    ترا بتیغ چه حاجت که قتل جانبازان

    کنی بساعد سیمین و پنجه‌ی مخضوب


    بیار جام و مکن نسبتم به زهد و ورع

    که من به ساغر و پیمانه گشته‌ام منصوب


    ببخش بر من مسکین که از خداوندان

    همیشه عفو شود صادر و ز بنده ذنوب


    دلا در ابروی خوبان نظر مکن پیوست

    ز روی دوست بحاجب چرا شوی محجوب


    گهی که جان بلب آرد درین طلب خواجو

    کند بدیده‌ی طالب نگاه در مطلوب


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 5 از 65 نخستنخست 1234567891555 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/