مادر چرا مرا ۲۰ ساله کردی؟
میان پادگان اواره کردی
از ان روزی که سربازی به پا شد
ستم بر ما نشد بر دختران شد
منم سر بازه بدبخته زمونه
اسیر یک گروهبان دیوونه
جناب سر گروهبان صدایم زد دویدم
به سر گروهبان دیر رسیدم
چنان با سیلی زد تو گوشم
خیال کردم که من سبزی فروشم
بسوزد آنکه سر بازی پنا کرد
تمام عشرت ما را فنا کرد
بسوزد انکه سر بازی را بنا کرد
تمام دختران را چشم به راه کرد
خداوندا به شیراز امدم من
با پای خود به زندان آمدم من
نگو زندان بگو زندانه هارون
که دلها در جوانی میشود خون
به دروازه ۰-۷ که رسیدم
صدای طبل و شیپور را شنیدم
به صف کردم تراشیدم سرم را
ابای ارتشی کردم تنم را
گروهبانها مرا بیچاره کردن
لباسه شخصیم را پاره کردند
از بس که خوردم خورشته سیب زمینی
شدم سرباز نیروی زمینی
خیال کردم که سربازی ۲ سال است
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)