ويژه گيهاى حضرت امام خمينى قدس سره و برخى خاطرات رهبرى از معظم له
روز، روز مطلق به امام بزرگوار است ؛ و سخن ما درباره ى خصوصياتى از اين مرد!بزرگ و اين يادگار پيامبران و اولياى الهى در زمان ماست . به همه ى برادان و خواهران را دستورالعمل زندگى خود قرار بدهيد، تا همچنان كه ابواب رحمت الهى بر روى آن مرد بزرگ باز شد، بر روى ما هم باز بشود. تقوا، رحمت و هدايت الهى را متوجه فرد و جامعه ى باتقوا مى كند. دستورالعمل و آخر پيامبران و جانشينان ، تقوا الهى است .
در خطبهه ى اول در نظر دارم آن دركى را كه در طول زمان به عنوان يك شاگرد و پيرو اين مرد بزرگ احساس كردم و ديدم و لمس كردم ، به شما عزيزان - بخصوص جوانان منتقل كنم . درباره ى امام خيلى حرف زده ام . همه ، از دوستان از دشمنان ، از ايرانى و غيرايرانى و مسلمان و غير مسلمان ، از اين مرد بزرگ تجليل كردند؛ در اينها هيچ حرفى نيست ؛ عظمت و جلالت و شاءن او براى همه مسلم است ؛ اما اين يك امر اجمالى است . من فكر كى كنم كه نسل جوان ما - كه امروز با قدرت و نشاط دارد راه افتخار و عزتى را كه اين مرد بزرگى در مقابل ما باز كرد، طى مى كند - مايل است از امام خود چيزهاى بيشترى بداند. من در يافتهاى خودم را عرض مى كنم ؛ يعنى آنچه را كه به مرور زمان در طول حدود سى سال ما امام را نزديك شناختيم و در امام مشاهده كرديم ؛ در هر برهه يى ، چيزى مظهرى و بعدى از ابعاد اين شخصيت عظيم را از اين سى و يك سال - كه از دوران جوانى بنده تا رحلت آن بزرگوار طول كشيد - البته چهارده سال ايشان در تبعيد بودند و ما به ظاهر از ايشان دور بوديم ؛ اما در فضاى ذهن و مسير امام بوديم و از او جدا نبوديم ؛ همان چهارده سال هم در واقع با مام بوديم .
يك نكته را با شما عزيزان عرض كنم . درست است كه شاگردان امام و آشنايان با امام ، امام را در حد بالايى با عشق و محبت دوست مى داشتند، اما آنچه درباره اى امام گفته شده است منشاءش محبت نيست ؛ محبت منشاءش آن خصوصياتى است كه در امام بود. نكته دوم اين است كه اين شخصيت داراى ابعاد گوناگون
گون ، هيچ اصرار و عجله يى نداشت كه آن زيباييها و درخشندگيهاى وجود خود را به رخ كسى بكشد. هر وقت هر جا تكليف شرعى او را وادار به حركتى كرد، بعدى از ابعاد او آشكار شد.
من از سال 37 شروع مى كنم ؛ سالى كه من خودم به قم رفتم و اول بار امام را از نزديك ديم ؛ البته قبل از آن در مشهد شينده بوديم كه در قم يك مدرسى ، يك استاد بزرگى هست كه جوان پسند و برجسته است . طلبه ى جوانى كه به قم وارد مى شود، دنبال استاد مى گردد. در حوزه هاى علميه ، انتخاب استاد، اجبارى نيست ؛ هر كسى طبق پسند و سليقه ى خود، استاد را انتخاب مى كند. استادى كه طاب جوان و مشتاق را در وهله ى امام به خود جلب مى كرد، همين مردى بود كه آن روز در ميان شاگردانش ، به عنوان حاج آقا روح الله شناخته مى شد. مجموعه جوانان فاضل و درسخوان و پر شوق در محفل درس او جمع بودند؛ ما در چنين فضايى وارد قم شديم .
او مظهر نو آورى عملى و تبحر در فقه و اصول بود. بنده قبل از ايشان استاد بزرگى را در مشهود ديده بودم - يعنى مرحوم آيت الله ميلانى - كه از فقهاى برجسته بود. در قم هم همان وقت رئيس حوزه علميه قم - كه استاد امام كمك بود؛ يعنى مرحوم آيت الله اعظمى بروجردى - بود؛ بزرگان ديگرى هم بودند؛ اما آن محفل درسى كه دلهاى جوان و مشتاق و كوشا و علاقه مند به استعدادهاى خود را جذب مى كرد، درس فقه و اصول امام بود. يواش يواش از قديمى ترها شنيديم كه اين مرد، فيلسوف بزرگى هم هست و در قم درس فلسفى او، درس اول فلسفه بوده است ؛ ليكن حالا ترجيع مى دهد كه فقه تدريس كند. شنيديم كه اين مرد، معلم اخلاق هم بوده است و كسانى در درس اخلاق او شركت مى كردند و او به قويت فضايل اخلاقى در جوانان همت مى گماشته است . در خلال درس در طول سالها، اين را ما از نزديك هم مشاهده كرديم . اما تا اين جا شخصيت اين مرد بزرگ - كه باطن او سرشار از خصوصيات ناشناخته بود - براى اكثر مردم در آن روز فقط به عنوان يك استاد عالم و شاگرد پرور و يك تهذيب كننده اخلاق طلاب و شاگردان شناخته مى شد.
در سال 1340 مرحوم آية الله بروجردى - مرجع تقليد - وفات پيدا كرد. مراجع بزرگوارى بودند كه مطرح شدند و دوستانشان نام آنها را مى آوردند. اين جا صحنه اى شد براى اين كه اين مرد به همه نشان داد كه اين درس اخلاقى كه مى گفته است ، فقط زبان و ياد دادن به ديگران نبوده است ؛ خود او اولين عامل به درسهاى تهذيب نفس بوده است . همه ديدند، همه فهميدند و تصديق كردند كه اين مرد از مقام ، از مطرح شدن از رياست - حتى اگر آن رياست ، مرجعيت باشد؛ كه يك رياست روحانى و معنوى است - رويگران هم بخواهند تلاش كنند، تا آنجايى كه بتواند، مانع مى شود.
بعد از گذشت حدود يك سال و نيم از فوت مرحوم آيت الله بروجردى ، نهضت اسلامى شروع شد. در نيمه اى دوم سال 1341 بعد ديگرى از ابعاد اين شخصيت آشكار شد. و آن ، هوشيارى و تيز فهمى و توجه به حكايت كه غالبا به آن توجه نمى كردند، از يك طرف ، غيرت دينى از يك طرف ديگر بود. خيلى ها شنيدند كه تصويب نامه اى دولت در آن روز، قيد مسلمان بودن و سوگند به قرآن در فرد را منتخب حذف كرده است ؛ اما خيلى توجه نركردند كه اين چه قدر اهميت دارد؛ در عين حال خيلى اهميت داشت ؛ دليل هم اين بود كه با آن كه مجلس شوراى ملى آن زمان ، مجلس فرمايشى بود؛ خودشان آن
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)