حاضرى اظهار رضايتت را در مقابل مردم بگويى ؟!
مسلمانها نسبت به يكديگر، بايد با علاقه و دلسوزى و بدون ذره يى بى تفاوتى ، سر و كار داشته باشند. اين طور نيست كه اگر شما ديديد مسلمانى مورد ابتلا به حادثه يى قرار گرفته است ، از كنار او بى تفاوت بگذريد. نه ، همكارى و همدردى و دلسوزى و محبت متقابل بين مسلمانها، يكى از كارهاى بزرگ رسول اكرم (ص ) بود. آن بزرگوار، تا آن جا كه حضور داشت و در سعه ى وجودش بود، نمى گذاشت كه در جامعه ى اسلامى ، مسلمانها - حتى در يك مورد - نسبت به كسى بغض و كينه و عداوت داشته باشند. يعنى پيامبر با حكمت و حلم خود حقيقتا يك محيط شيرين و سالم و فضاى آغشته به محبت را به وجود مى آورد.
نقل كرده اند كه عرب بيابانگردى - كه از تمدن و شهرنشينى و آداب معاشرت و اخلاق معمولى زندگى چيزى نمى دانست - با همان خشونت صحراگردى خود به مدينه آمد و خدمت پيامبر رسيد. آن حضرت ، در ميان اصحاب خود - حالا يا در مسجد و يا در گذرگاهى - بودند. او، از ايشان چيزى خواست كه پيامبر هم به او كمكى كردند و مثلا پول و غذا و لباسى به او دادند. بعد كه اين را به او بخشيدند، به او گفتند: حالا خوب شد؟ من به تو نيكى كردم ؟ راضى هستى ؟ آن مرد، به خاطر همان خشونت صحراگردى خود و صراحت و بى تعارفى يى هم كه اين گونه افراد دارند، به خاطر آن كه ظاهرااين محبتها كمش بوده است ، گفت : نه ، هيچ كارى انجام ندادى و هيچ محبتى نكردى و اصلا اين چيزى نبود كه توبه به من دادى !
طبعا اين گونه برخورد خشن نسبت به پيامبر، در دل اصحاب يك چيز ناخوشايند سنگينى بود. همه عصبانى شدند. چند نفرى كه در اطراف پيامبر بودند خواستند با عصبانيت و خشم ، به اين عرب چيزى بگويند و عكس العملى نشان بدهند؛ اما پيامبر فرمود: نه ، شما به او كارى نداشته باشيد، من با او مساءله را حل خواهم كرد. از جمع خارج شدند و اين اعرابى را هم با خودشان به منزل بردند. معلوم مى شود كه پيامبر در آن جا چيزى نداشتند كه به او بدهند؛ و الا بيشتر هم به او مى دادند. او را به منزل بردند و باز چيزهاى اضافه يى - مثلا غذا يا لباس يا پول - به او دادند. بعد به او گفتند: حالا راضى شدى ؟ گفت : بله . مرد، در مقابل احسان و حلم پيامبر شرمنده شد و اظهار رضايت كرد.
پيامبر (ص ) به او فرمودند: تو چند لحظه ى پيش ، در مقابل اصحاب من حرفهايى زدى كه آنها دلشان نسبت به تو چركين شد. دوست دارى برويم همين حرفهايى كه به من گفتى و اظهار رضايت كردى ، در مقابل آنها بگويى ؟ گفت : بله ، حاضرم . بعد پيامبر (ص ) شب همان روز يا فرداى آن روز، اين عرب را برداشتند و در ميان اصحابشان آوردند و گفتند: اين برادر اعرابيمان خيال مى كند كه از ما راضى است ؛ اگر راضى هستى ، بگو. او هم بنا به ستايش پيامبر (ص ) كرد و گفت : بله ، من خوشحال و راضيم و - مثلا - از رسول اكرم خيلى متشكرم ؛ جون ايشان به من محبت كردند. اين سخنان را گفت و رفت .
بعدكه او رفت ، رسول اكرم (ص ) رو به اصحابشان كردند و فرمودند: مثل اين اعرابى ، مثل آن ناقه يى است كه از گله يى كه چوپانى آن را مى چراند، رميده و جدا شده باشد و سرگذاشته ، به بيابان مى دود. شما دوستان من ، براى اين كه اين شتر را بگيرد و او را به من برگردانيد، حمله مى كنيد و از اطراف ، دنبال او مى دويد. اين حركت شما، رميدگى او را بيشتر و وحشتش را زيادتر مى كند و دست يابى به او را دشوارتر خواهد كرد. من نگذاشتم شما او را بيشتر از آنچه كه رميده بود، از جمع ما برمانيد. با محبت و نوازش ، دنبال او رفتم و به گله و جمع خودمان برگرداندم . اين ، روش پيامبر (ص ) است .(56)
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)