صفحه 5 از 68 نخستنخست 1234567891555 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 680

موضوع: •°•(¯`·._ متن ها و شعرهای عاشقانه _.·´¯)•°•

  1. #41
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    مـــــــــي خواهـــــــــم از تو بگويم




    بي آن که در جستجوي قافيه باشم


    و بي آن که حتي در جستجوي واژه ها باشم


    در اين شب ها که گويند عزيزترين شب هاي خداست


    مي خواهم از تو بگويم


    از تو که عاشقانه دوستت دارم و مي دانم که دوستم داري


    با ساده ترين کلمات


    همراه با همين اشکي که دارد مي غلتد و فرو مي افتد


    مي خواهم بگويم دوستت دارم


    امشب نه مي خواهم برايت از آسمان خورشيد بياورم


    نه مي خواهم ستاره ها را برايت بچينم


    و نه مي خواهم به شهر آرزوها و رؤياها بروم


    فقط ساده و با صداقت


    همراه با شاهدي صادق


    از اعماق جاني سوخته


    با چشماني باراني


    مي خواهم بگويم دوستت دارم


    و مي خواهم بگويم اين نه سخني است که تنها بر زبان آيد


    من تقدس عشقت را


    بر کرامت وجودم نشانده ام


    و اگر سراسر وجودم زبان باشد


    يکسره خواهد گفت:


    دوستت دارم

  2. #42
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    صبر کن




    تمام هستی ام را برگی کن


    بر درختی بیاویز


    خودت باد شو



    بر من بوز


    به زمینم بیانداز


    خدا که شدی و از من گذر کردی


    خیالم راحت می شود

    جای پای تو، مرا و


    همه هستی مرا

    تقدیس می کند


  3. #43
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    خویش را باور کن

    هیچکس جز تو نخواهد روئید
    شعله روشن این باغ تو باید باشی
    هیچ کس چون تو نخواهد تابید
    سرو آزاده این باغ تو باید باشی
    رعد این صحنه تو باید باشی
    هیچ کس چون تو نخواهد غرید
    چشمه جاری این دشت تو باید باشی
    هیچ کس چون تو نخواهد جوشید
    نازنین!
    سرنگون کردن غم، حرکت آسانی نیست.
    لیک آسانتر از آن است که می پنداری.
    ریشه ها می گویند:
    "ما تواناتر از آنیم که می پنداری"
    باز کن پنجره را، صبح آمده است.در این خانه رخوت بگشای.
    باز هم منتظری؟
    هیچ کس جز تو نخواهد آمد
    هیچ بذری، بی تو روی این خاک نخواهد پاشید.

    از دل خاک نخواهد روئید
    خوشه ای نیز نخواهد برخاست
    خرمنی گرد نخواهد گردید
    اسب اندیشه خود را زین کن
    تک سوار سحر جاده تو باید باشی
    و خدا می داند و خدا می خواهد
    که تو "خودآ" یی باشی بر پهنه خاک

    "کودکان فردا، خرمن کشت امروز تو را می جویند"
    خواب و خاموشی امروز تو را
    در حضور تاریخ، در نگاه فردا
    هیچ کس بر تو نخواهد بخشید
    باز هم منتظری؟
    برخیز که صبح است بهار آمده است.
    "تو بهاری ،
    آری !
    خویش را باور کن.

  4. #44
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    در فاغ تو ...

    آن شب گفتي كه مي روي
    من گريه كردم و گفتم:به خدا مي سپارمت.
    گفتي:بروم؟
    ديدم كه در نگاه تو ترديد موج مي زند.
    اَرام گفتم:برو
    وقتي كه خواستي بروي گفتم:برو ولي زود بر گرد!
    گفتي:چرا؟
    گفتم:تو مي روي كه دوباره بر گردي اما زودتر بيا كه چشمم به در است.
    برگشتي و گفتي:من هيچ وقت نمي روم.
    من مي دانستم كه مي روي٬چشمان تو را بوسيدم!



  5. #45
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    مرگ از زندگی پرسید:چرا من تلخم تو شیرینی؟زندگی گفت:چون من دروغم و تو حقیقت!!!!!!!!

    -+-+-+-+-+-+-+-+-+-


    به شانه ام میزنی که تنهاییم را تکانده باشی.به چه دل خوش کرده ای تکاندن برف از شانه ی یک ادم برفی!

    -+-+-+-+-+-+-+-+-+-


    در دنیایی که خندیدن جرم است.نگاه کردن گناه است.بوسیدن ناپاکی است.محبت کردن مزاحمت است به من بگو پس چگونه ثابت کنم که دوستت دارم؟؟؟؟؟؟!!!!!!!

    -+-+-+-+-+-+-+-+-+-


    کاش دوستی ها مثل رابطه دست و چشم بود وقتی دستت زخم میشه چشمت گریه میکنه و وقتی چشمات گریه میکنند دستات اشکات رو پاک میکنند!

    -+-+-+-+-+-+-+-+-+-


    میرم و گم میشم آخر تو غروب دشت غربت
    نمی تونم که بمونم توی شهر بی محبت

    -+-+-+-+-+-+-+-+-+-


    عشق يعني:لطيف ترين تعريف زندگي...
    عشق يعني:معمار عالم...
    عشق يعني:خالق پر شور لحظه هاي زندگي...
    عشق يعني:از خود گريختن...
    عشق يعني:بهبودي و كاميابي...
    عشق،ارمغان محبت است....
    عشق:سپردن دلت به.....
    عشق يعني:هديه ي قلب و روحت به...
    عشق يعني:پيشاني غمناك او را بوسه زدن...
    عشق يعني:دستان يخ زده اش را با دستان گرمت،فشردن...
    عشق يعني:بدون او هرگز...

    -+-+-+-+-+-+-+-+-+-


    پيكر تراش پيرم و با تيشه خيال
    يك شب تو را ز مرمر شعر آفريده ام

    تا در دو چشم تو نقش هوس نهم
    ناز هزار چشم سيه را خريده ام

    -+-+-+-+-+-+-+-+-+-


    عاشق هرکس شدم او شد نصيب ديگري ... دل به هرکس دادم او هم زد به قلبم خنجري ... من سخاوت ديده ام دل را به هرکس مي دهم ... شرم دارم پس بگيرم آنچه را بخشيده ام

    -+-+-+-+-+-+-+-+-+-


    اي انديشه رها شده از يك حس پاييزي! من باران صورتي صدايت را دوست دارم، مرا ببين پشت پرچين نگاهت هستم. من به شانه هاي باد تكيه داده ام.
    مرا آرام بخوان!

    -+-+-+-+-+-+-+-+-+-


    صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو یا دل ازدیدن تو سیر شود بعدبرو ای کبوتر به کجا؟ قدر دگر صبر بکن آسمان پای پرت پیر شود بعد برو نازنینم تو اگر گریه کنی بغض من نیز می ************د خنده کن عشق زمین گیر شود بعد برو یک نفر حسرت لبخند تو را میدارد صبر کن گریه به زنجیر شود بعد برو خواب دیدی شبی از راه سوارت آمد باش ای نازنین خواب تو تعبیر شود بعد برو


  6. #46
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    غم


    دهانت را می بویند
    مبادا گفته باشی دوستت دارم

    دلت را میبویند
    مبادا شعله ای در آن نهان باشد


    روزگار غریبی است نازنین

    و عشق را
    کنار تیرک راه بند
    تازیانه می زنند


    عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد


    در این بن بست کج و پیچ و سرما
    آتش را
    به سوخت بار سرود و شعر
    فروزان می دارند


    به اندیشیدن خطر مکن
    روزگار غریبی است نازنین


    آن که بر در می کوبد شبا هنگام
    به کشتن چراغ آمده است
    نور را در پستوی خانه نهان باید کرد


    آنک قصابان اند
    بر گذرگاه ها مستقر
    با کنده و ساتوری خون آلود
    روزگار غریبی است نازنین


    و تبسم را بر لبها جراحی می کنند
    و ترانه را بر دهان
    شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد


    کباب قناری
    بر آتش سوسن و یاس
    روزگار غریبی است نازنین


    ابلیس پیروز مست
    سور عزای ما را بر سفره نشسته است
    خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد




  7. #47
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    دیگر ساعتی بر دست های من نخواهی دید!
    مِن بعد، عبور ِ ریز ِ عقربه ها را مرور نخواهم کرد!

    وقتی قراری ما بین ِ نگاهِ من
    و بی اعتنایی ِ نگاهِ تو نیست،
    ساعت به چه کار ِ من می آید؟
    می خواهم به سرعتِ پروانه ها پیر شوم!

  8. #48
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    خانه ای ساخته ام
    پلکانش همه مهر
    دربهایش احساس
    شیشه اشآینه ادراک است
    آه اما خانه
    ساکنش درویش است
    آن تهیدستخیال
    آن تهیدست رفیق
    او کسی می خواهد


    رقبت یکرنگی در وجودش باشد
    او کسی می خواهد که وجودش باشد
    رنجابیات دلش را خواند
    هیجان نگهش را داند
    او کسی می خواهد
    نیلبک زن باشد
    بربط و ضرب و سه تار
    همه فرمانبر دستش باشند
    ماهوخورشیدو فلک
    همه محو نگه نرگس مستش باشند
    او تو را میخواهد
    نغمه اش شیوا کن
    خانه اش زیبا کن





  9. #49
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    طوفان شده بود و من نمي‎ دانستم
    ويران شده بود و من نمي ‎دانستم

    بر مزرعه ی خشك دلم بي وقفه
    باران شده بود و من نمي‎ دانستم

    عكس دل او بود كه بر موج نگاه
    رقصان شده بود و من نمي‎ دانستم

    باز آمده بود و بعد از آن سرسختي
    آسان شده بود و من نمي‎ دانستم

    يك بيت از او خواستم او يكباره
    ديوان شده بود و من نمي‎ دانستم

    بر سفره ی خالي دلم بي تعارف
    مهمان شده بود و من نمي‎ دانستم

    اين آتش عشق زير خاكستر دل
    پنهان شده بود و من نمي‎ دانستم

  10. #50
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    به صبح سپيد خوشبختي،
    به لحظه ناب ابديت،
    كه تو را احساس خواهم كرد در اعماق وجود خويش،
    شعر هايم تكرار لحظه هاي با تو بودن است،
    تكرار لحظه هاي بكر و معصومانه تبسم،
    آري مي خواهم در تو گم شوم،
    مي خواهم با چشمان تو ببينم،
    و با قلب تو زيبايي ها را حس كنم،
    مي خواهم با تو خوشبخت شوم،
    خوشبخت و مغرور،
    من در پناه عشق تو سر به آسمان مي سايم،
    پس بگذار بگويم،

    "دوستت دارم"


صفحه 5 از 68 نخستنخست 1234567891555 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/