صفحه 49 از 90 نخستنخست ... 3945464748495051525359 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 481 تا 490 , از مجموع 900

موضوع: دیوان اشعار سعدی

  1. #481
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    من خود ای ساقی از این شوق که دارم مستم

    تو به یک جرعه دیگر ببری از دستم


    هر چه کوته نظرانند بر ایشان پیمای

    که حریفان ز مل و من ز تأمل مستم


    به حق مهر و وفایی که میان من و توست

    که نه مهر از تو بریدم نه به کس پیوستم


    پیش از آب و گل من در دل من مهر تو بود

    با خود آوردم از آن جا نه به خود بربستم


    من غلام توام از روی حقیقت لیکن

    با وجودت نتوان گفت که من خود هستم


    دایما عادت من گوشه نشستن بودی

    تا تو برخاسته‌ای از طلبت ننشستم


    تو ملولی و مرا طاقت تنهایی نیست

    تو جفا کردی و من عهد وفا نشکستم


    سعدیا با تو نگفتم که مرو در پی دل

    نروم باز گر این بار که رفتم جستم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #482
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    دل پیش تو و دیده به جای دگرستم

    تا خصم نداند که تو را می‌نگرستم


    روزی به درآیم من از این پرده ناموس

    هر جا که بتی چون تو ببینم بپرستم


    المنه لله که دلم صید غمی شد

    کز خوردن غم‌های پراکنده برستم


    آن عهد که گفتی نکنم مهر فراموش

    بشکستی و من بر سر پیمان درستم


    تا ذوق درونم خبری می‌دهد از دوست

    از طعنه دشمن به خدا گر خبرستم


    می‌خواستمت پیشکشی لایق خدمت

    جان نیک حقیرست ندانم چه فرستم


    چون نیک بدیدم که نداری سر سعدی

    بر بخت بخندیدم و بر خود بگرستم


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #483
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    چو تو آمدی مرا بس که حدیث خویش گفتم

    چو تو ایستاده باشی ادب آن که من بیفتم


    تو اگر چنین لطیف از در بوستان درآیی

    گل سرخ شرم دارد که چرا همی‌شکفتم


    چو به منتها رسد گل برود قرار بلبل

    همه خلق را خبر شد غم دل که می‌نهفتم


    به امید آن که جایی قدمی نهاده باشی

    همه خاک‌های شیراز به دیدگان برفتم


    دو سه بامداد دیگر که نسیم گل برآید

    بتر از هزاردستان بکشد فراق جفتم


    نشنیده‌ای که فرهاد چگونه سنگ سفتی

    نه چو سنگ آستانت که به آب دیده سفتم


    نه عجب شب درازم که دو دیده باز باشد

    به خیالت ای ستمگر عجبست اگر بخفتم


    ز هزار خون سعدی بحلند بندگانت

    تو بگوی تا بریزند و بگو که من نگفتم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #484
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    من همان روز که آن خال بدیدم گفتم

    بیم آن است بدین دانه که در دام افتم


    هرگز آشفته رویی نشدم یا مویی

    مگر اکنون که به روی تو چو موی آشفتم


    هیچ شک نیست که این واقعه با طاق افتد

    گو بدانید که من با غم رویش جفتم


    رنگ رویم غم دل پیش کسان می‌گوید

    فاش کرد آن که ز بیگانه همی‌بنهفتم


    پیش از آنم که به دیوانگی انجامد کار

    معرفت پند همی‌داد و نمی‌پذرفتم


    هر که این روی ببیند بدهد پشت گریز

    گر بداند که من از وی به چه پهلو خفتم


    آتشی بر سرم از داغ جدایی می‌رفت

    و آبی از دیده همی‌شد که زمین می‌سفتم


    عجب آنست که با زحمت چندینی خار

    بوی صبحی نشنیدم که چو گل نشکفتم


    پیش از این خاطر من خانه پرمشغله بود

    با تو پرداختمش وز همه عالم رفتم


    سعدی آن نیست که درخورد تو گوید سخنی

    آن چه در وسع خودم در دهن آمد گفتم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #485
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    من از آن روز که دربند توام آزادم

    پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم


    همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند

    در من از بس که به دیدار عزیزت شادم


    خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت

    تا بیایند عزیزان به مبارک بادم


    من که در هیچ مقامی نزدم خیمه انس

    پیش تو رخت بیفکندم و دل بنهادم


    دانی از دولت وصلت چه طلب دارم هیچ

    یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم


    به وفای تو کز آن روز که دلبند منی

    دل نبستم به وفای کس و در نگشادم


    تا خیال قد و بالای تو در فکر منست

    گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم


    به سخن راست نیاید که چه شیرین سخنی

    وین عجبتر که تو شیرینی و من فرهادم


    دستگاهی نه که در پای تو ریزم چون خاک

    حاصل آنست که چون طبل تهی پربادم


    می‌نماید که جفای فلک از دامن من

    دست کوته نکند تا نکند بنیادم


    ظاهر آنست که با سابقه حکم ازل

    جهد سودی نکند تن به قضا دردادم


    ور تحمل نکنم جور زمان را چه کنم

    داوری نیست که از وی بستاند دادم


    دلم از صحبت شیراز به کلی بگرفت

    وقت آنست که پرسی خبر از بغدادم


    هیچ شک نیست که فریاد من آن جا برسد

    عجب ار صاحب دیوان نرسد فریادم


    سعدیا حب وطن گر چه حدیثیست صحیح

    نتوان مرد به سختی که من این جا زادم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #486
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم

    یا گناهیست که اول من مسکین کردم


    تو که از صورت حال دل ما بی‌خبری

    غم دل با تو نگویم که ندانی دردم


    ای که پندم دهی از عشق و ملامت گویی

    تو نبودی که من این جام محبت خوردم


    تو برو مصلحت خویشتن اندیش که من

    ترک جان دادم از این پیش که دل بسپردم


    عهد کردیم که جان در سر کار تو کنیم

    و گر این عهد به پایان نبرم نامردم


    من که روی از همه عالم به وصالت کردم

    شرط انصاف نباشد که بمانی فردم


    راست خواهی تو مرا شیفته می‌گردانی

    گرد عالم به چنین روز نه من می‌گردم


    خاک نعلین تو ای دوست نمی‌یارم شد

    تا بر آن دامن عصمت ننشیند گردم


    روز دیوان جزا دست من و دامن تو

    تا بگویی دل سعدی به چه جرم آزردم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #487
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    هزار عهد بکردم که گرد عشق نگردم

    همی‌برابرم آید خیال روی تو هر دم


    نخواستم که بگویم حدیث عشق و چه حاجت

    که آب دیده سرخم بگفت و چهره زردم


    به گلبنی برسیدم مجال صبر ندیدم

    گلی تمام نچیدم هزار خار بخوردم


    بساط عمر مرا گو فرونورد زمانه

    که من حکایت دیدار دوست درننوردم


    هر آن کسم که نصیحت همی‌کند به صبوری

    به هرزه باد هوا می‌دمد بر آهن سردم


    به چشم‌های تو دانم که تا ز چشم برفتی

    به چشم عشق و ارادت نظر به هیچ نکردم


    نه روز می‌بشمردم در انتظار جمالت

    که روز هجر تو را خود ز عمر می‌نشمردم


    چه دشمنی که نکردی چنان که خوی تو باشد

    به دوستی که شکایت به هیچ دوست نبردم


    من از کمند تو اول چو وحش می‌برمیدم

    کنون که انس گرفتم به تیغ بازنگردم


    تو را که گفت که سعدی نه مرد عشق تو باشد

    گر از وفات بگردم درست شد که نه مردم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #488
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    از در درآمدی و من از خود به درشدم

    گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم


    گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست

    صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم


    چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب

    مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم


    گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق

    ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم


    دستم نداد قوت رفتن به پیش یار

    چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم


    تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم

    از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم


    من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت

    کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم


    بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان

    مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم


    او را خود التفات نبودش به صید من

    من خویشتن اسیر کمند نظر شدم


    گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد

    اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #489
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    چنان در قید مهرت پای بندم

    که گویی آهوی سر در کمندم


    گهی بر درد بی درمان بگریم

    گهی بر حال بی سامان بخندم


    مرا هوشی نماند از عشق و گوشی

    که پند هوشمندان کار بندم


    مجال صبر تنگ آمد به یک بار

    حدیث عشق بر صحرا فکندم


    نه مجنونم که دل بردارم از دوست

    مده گر عاقلی ای خواجه پندم


    چنین صورت نبندد هیچ نقاش

    معاذالله من این صورت نبندم


    چه جان‌ها در غمت فرسود و تن‌ها

    نه تنها من اسیر و مستمندم


    تو هم بازآمدی ناچار و ناکام

    اگر بازآمدی بخت بلندم


    گر آوازم دهی من خفته در گور

    برآساید روان دردمندم


    سری دارم فدای خاک پایت

    گر آسایش رسانی ور گزندم


    و گر در رنج سعدی راحت توست

    من این بیداد بر خود می‌پسندم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #490
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    خرامان از درم بازآ کت از جان آرزومندم

    به دیدار تو خوشنودم به گفتار تو خرسندم


    اگر چه خاطرت با هر کسی پیوندها دارد

    مباد آن روز و آن خاطر که من با جز تو پیوندم


    کسی مانند من جستی زهی بدعهد سنگین دل

    مکن کاندر وفاداری نخواهی یافت مانندم


    اگر خود نعمت قارون کسی در پایت اندازد

    کجا همتای من باشد که جان در پایت افکندم


    به جانت کز میان جان ز جانت دوستتر دارم

    به حق دوستی جانا که باور دار سوگندم


    مکن رغبت به هر سویی به یاران پراکنده

    که من مهر دگر یاران ز هر سویی پراکندم


    شراب وصلت اندرده که جام هجر نوشیدم

    درخت دوستی بنشان که بیخ صبر برکندم


    چو پای از جاده بیرون شد چه نفع از رفتن راهم

    چو کار از دست بیرون شد چه سود از دادن پندم


    معلم گو ادب کم کن که من ناجنس شاگردم

    پدر گو پند کمتر ده که من نااهل فرزندم


    به خواری در پیت سعدی چو گرد افتاده می‌گوید

    پسندی بر دلم گردی که بر دامانت نپسندم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 49 از 90 نخستنخست ... 3945464748495051525359 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/