صفحه 48 از 57 نخستنخست ... 38444546474849505152 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 471 تا 480 , از مجموع 569

موضوع: شعرهای زنده یاد فروغ فرخزاد .

  1. #471
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    محل سکونت
    یک نگاه
    نوشته ها
    862
    تشکر تشکر کرده 
    28
    تشکر تشکر شده 
    151
    تشکر شده در
    103 پست
    قدرت امتیاز دهی
    279
    Array

    پیش فرض

    ستیزه
    شب چو ماه آسمان پر راز
    گرد خود آهسته می پیچد حریر راز
    او چو مرغی خسته از پرواز
    می نشیند بر درخت خشک پندارم
    شاخه ها از شوق می لرزند
    در رگ خاموششان آهسته می جوشد
    خون یادی دور
    زندگی سر میکشد چون لاله ای وحشی
    از شکاف گور
    از زمین دست نسیمی سرد
    برگهای خشک را با خشم می روبد
    آه ... بر دیوار سخت سینه ام گویی
    نا شناسی مشت میکوبد
    بازکن در ... اوست
    باز کن در ...اوست
    من به خود آهسته میگویم
    باز هم رویا
    آن هم اینسان تیره و درهم
    باید از داروی تلخ خواب
    عاقبت بر زخم بیداری نهم مرهم
    می فشارم پلکهای خسته را بر هم
    لیک بر دیوار سخت سینه ام با خشم
    ناشناسی مشت میکوبد
    باز کن در ... اوست
    باز کن در ... اوست
    دامن از آن سرزمین دور برچیده
    ناشکیبا دشتها را نور دیده
    روزها در آتش خورشید رقصیده
    نیمه شبها چون گلی خاموش
    در سکوت ساحل مهتاب روییده
    باز کن در ... اوست
    آسمانها را به دنبال تو گردیده
    درره خود خسته و بی تاب
    یاسمن ها را به بوی عشق بوییده
    بالهای خسته اش را در تلاشی گرم
    هر نسیم رهگذر با مهر بوسیده
    باز کن در ... اوست
    باز کن در ... اوست
    اشک حسرت می نشیند بر نگاه من
    رنگ ظلمت میدود در رنگ آه من
    لیک من با خشم میگویم
    باز هم رویا
    آنهم اینسان تیره و درهم
    باید از داروی تلخ خواب
    عاقبت بر زخم بیداری نهم مرهم
    می فشارم پلکهای خسته را بر هم
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. #472
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    محل سکونت
    یک نگاه
    نوشته ها
    862
    تشکر تشکر کرده 
    28
    تشکر تشکر شده 
    151
    تشکر شده در
    103 پست
    قدرت امتیاز دهی
    279
    Array

    پیش فرض

    دیوار
    در گذشت پر شتاب لحظه های سرد
    چشمهای وحشی تو در سکوت خویش
    گرد من دیوار میسازد
    می گریزم از تو در بیراهه های راه
    تا ببینم دشتها را در غبار ماه
    تا بشویم تن به آب چشمه های نور
    در مه رنگین صبح گرم تابستان
    پر کنم دامان ز سوسن های صحرایی
    بشنوم بانگ خروسان را ز بام کلبه دهقان
    می گریزم از تو تا در دامن صحرا
    سخت بفشارم به روی سبزه ها پا را
    یا بنوشم سرد علفها را
    می گریزم از تو تا در ساحلی متروک
    از فراز صخره های گمشده در ابر تاریکی
    بنگرم رقص دوار انگیز طوفانهای دریا را
    در غروبی دور
    چون کبوترهای وحشی زیر پر گیرم
    دشتها را کوهها را آسمانها را
    بشنوم از لابلای بوته های خشک
    نغمه های شادی مرغان صحرا را
    می گریزم از تو تا دور از تو بگشایم
    راه شهر آرزو را
    و درون شهر ...
    درب سنگین طلایی قصر رویا را
    لیک چشمان تو با فریاد خاموشش
    راهها را در نگاهم تار میسازد
    همچنان در ظلمت رازش
    گرد من دیوار میسازد
    عاقبت یکروز ...
    میگریزم از فسون دیده تردید
    می تروام همچو عطری از گل رنگین رویا ها
    می خزم در موج گیسوی نسیم شب
    می روم تا ساحل خورشید
    در جهانی خفته در آرامشی جاوید
    نرم میلغزم درون بستر ابری طلایی رنگ
    پنجه های نور میریزد بروی آسمان شاد
    طرح بس آهنگ
    من از آنجا سر خوش و آزاد
    دیده می دوزم به دنیایی که چشم پر فسون تو
    راههایش را به چشم تار میسازد
    دیده میدوزم به دنیایی که چشم پر فسون تو
    همچنان در ظلمت رازش
    گرد آن دیوار میسازد
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  3. #473
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    محل سکونت
    یک نگاه
    نوشته ها
    862
    تشکر تشکر کرده 
    28
    تشکر تشکر شده 
    151
    تشکر شده در
    103 پست
    قدرت امتیاز دهی
    279
    Array

    پیش فرض

    سپیده عشق
    آسمان همچو صفحه دل من
    روشن از جلوه های مهتابست
    امشب از خواب خوش گریزانم
    که خیال تو خوشتر از خوابست
    خیره بر سایه های وحشی بید
    می خزم در سکوت بستر خویش
    باز دنبال نغمه ای دلخواه
    می نهم سر بروی دفتر خویش
    تن صدها ترانه میرقصد
    در بلور ظریف آوایم
    لذتی ناشناس و رویا رنگ
    می دود همچو خون به رگهایم
    آه ... گویی ز دخمه دل من
    روح شبگرد مه گذر کرده
    یا نسیمی در این ره متروک
    دامن از عطر یاس تر کرده
    بر لبم شعله های بوسه تو
    میشکوفد چو لاله گرم نیاز
    در خیالم ستاره ای پر نور
    می درخشد میان هاله راز
    ناشناسی درون سینه من
    پنجه بر چنگ و رود می ساید
    همره نغمه های موزونش
    گوییا بوی عود می اید
    آه... باور نمیکنم که مرا
    با تو پیوستنی چنین باشد
    نگه آن دو چشم شور افکن
    سوی من گرم و دلنشین باشد
    بیگمان زان جهان رویایی
    زهره بر من فکنده دیده عشق
    می نویسم بر وی دفتر خویش
    جاودان باشی ای سپیده عشق
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. #474
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    محل سکونت
    یک نگاه
    نوشته ها
    862
    تشکر تشکر کرده 
    28
    تشکر تشکر شده 
    151
    تشکر شده در
    103 پست
    قدرت امتیاز دهی
    279
    Array

    پیش فرض

    شکست نیاز
    آتشی بود و فسرد
    رشته ای بود و گسست
    دل چو از بند تو رست
    جام جادویی اندوه شکست
    آمدم تا بتو آویزم
    لیک دیدم که تو آن شاخه بی برگی
    لیک دیدم که تو بر چهره امیدم
    خنده مرگی
    وه چه شیرینست
    بر سر گور تو ای عشق نیاز آلود
    پای کوبیدن
    وه چه شیرینست
    از تو ای بوسه سوزنده مرگ آور
    چشم پوشیدن
    وه چه شیرینست
    از تو بگسستن و با غیر تو پیوستن
    در بروی غم دل بستن
    که بهشت اینجاست
    بخدا سایه ابر و لب کشت اینجاست
    تو همان به ‚ که نیندیشی
    بمن و درد روانسوزم
    که من از درد نیاسایم
    که من از شعله نیفروزم
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  5. #475
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    محل سکونت
    یک نگاه
    نوشته ها
    862
    تشکر تشکر کرده 
    28
    تشکر تشکر شده 
    151
    تشکر شده در
    103 پست
    قدرت امتیاز دهی
    279
    Array

    پیش فرض

    شکوفه اندوه
    شادم که در شرار تو میسوزم
    شادم که در خیال تو میگریم
    شادم که بعد وصل تو باز اینسان
    در عشق بی زوال تو می گریم
    پنداشتی که چون ز تو بگسستم
    دیگر مرا خیال تو در سر نیست
    اما چه گویمت که جز این آتش
    بر جان من شراره دیگر نیست
    شبها چو در کناره نخلستان
    کارون ز رنج خود به خروش اید
    فریادهای حسرت من گویی
    از موجهای خسته به گوش اید
    شب لحظه ای به ساحل او بنشین
    تا رنج آشکار مرا بینی
    شب لحظه ای به سایه خود بنگر
    تا روح بی قرار مرا بینی
    من با لبان سرد نسیم صبح
    سر میکنم ترانه برای تو
    من آن ستاره ام که درخشانم
    هر شب در آسمان سرای تو
    غم نیست گر کشیده حصاری سخت
    بین من و تو پیکر صحراها
    من آن کبوترم که به تنهایی
    پر میکشم به پهنه دریاها
    شادم که همچو شاخه خشکی باز
    در شعله های قهر تو میسوزم
    گویی هنوز آن تن تبدارم
    کز آفتاب شهر تو میسوزم
    در دل چگونه یاد تو میمیرد
    یاد تو یاد عشق نخستین است
    یاد تو آن خزان دل انگیز است
    کو را هزار جلوه رنگین است
    بگذار زاهدان سیه دامن
    رسوای کوی و انجمنم خوانند
    نام مرا به ننگ بیالایند
    اینان که آفریده شیطانند
    اما من آن شکوفه اندوهم
    کز شاخه های یاد تو میرویم
    شبها ترا بگوشه تنهایی
    در یاد آشنای تو می جویم
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. #476
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    محل سکونت
    یک نگاه
    نوشته ها
    862
    تشکر تشکر کرده 
    28
    تشکر تشکر شده 
    151
    تشکر شده در
    103 پست
    قدرت امتیاز دهی
    279
    Array

    پیش فرض

    شوق
    یاد داری که زمن خنده کنان پرسیدی
    چه رهآورد سفر دارم از این راه دراز ؟
    چهره ام را بنگر تا بتو پاسخ گوید
    اشک شوقی که فروخفته به چشمان نیاز
    چه رهآورد سفر دارم ای مایه عمر؟
    سینه ای سوخته در حسرت یک عشق محال
    نگهی گمشده در پرده رویایی دور
    پیکری ملتهب از خواهش سوزان وصال
    چه رهآورد سفر دارم ... ای مایه عمر ؟
    دیدگانی همه از شوق درون پر آشوب
    لب گرمی که بر آن خفته به امید نیاز
    بوسه ای داغتر از بوسه خورشید جنوب
    ای بسا در پی آن هدیه زیبنده تست
    در دل کوچه و بازار شدم سرگردان
    عاقبت رفتم و گفتم که ترا هدیه کنم
    پیکری را که در آن شعله کشد شوق نهان
    چو در اینه نگه کردم دیدم افسوس
    جلوه روی مرا هجر تو کاهش بخشید
    دست بر دامن خورشید زدم تا بر من
    عطش و روشنی و سوزش و تابش بخشید
    حالیا... این منم این آتش جانسوز منم
    ای امید دل دیوانه اندوه نواز
    بازوان را بگشا تا که عیا نت سازم
    چه رهآورد سفر دارم از این راه دراز
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  7. #477
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    محل سکونت
    یک نگاه
    نوشته ها
    862
    تشکر تشکر کرده 
    28
    تشکر تشکر شده 
    151
    تشکر شده در
    103 پست
    قدرت امتیاز دهی
    279
    Array

    پیش فرض

    اعتراف
    تا نهان سازم از تو بار دگر
    راز این خاطر پریشان را
    میکشم بر نگاه ناز آلود
    نرم و سنگین حجاب مژگان را
    دل گرفتار خواهشی جانسوز
    از خدا راه چاره می جویم
    پارسا وار در برابر تو
    سخن از زهد و توبه می گویم
    آه ... هرگز گمان مبر که دلم
    با زبانم رفیق و همراهست
    هر چه گفتم دروغ بود دروغ
    کی ترا گفتم آنچه دلخواهست
    تو برایم ترانه میخوانی
    سخنت جذبه ای نهان دارد
    گویا خوابم و ترانه تو
    از جهانی دگر نشان دارد
    شاید این را شنیده ای که زنان
    در دل ”آری و نه“ به لب دارند
    ضعف خود را عیان نمیسازند
    راز دار و خموش و مکارند
    آه من هم زنم ‚ زنی که دلش
    در هوای تو میزند پر و بال
    دوستت دارم ای خیال لطیف
    دوستت دارم ای امید محال
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. #478
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    محل سکونت
    یک نگاه
    نوشته ها
    862
    تشکر تشکر کرده 
    28
    تشکر تشکر شده 
    151
    تشکر شده در
    103 پست
    قدرت امتیاز دهی
    279
    Array

    پیش فرض

    بر گور لیلی
    آخر گشوده شد ز هم آن پرده های راز
    آخر مراشناختی ای چشم آشنا
    چون سایه دیگر از چه گریزان شوم ز تو
    من هستم آن عروس خیالات دیر پا
    چشم منست اینکه در او خیره مانده ای
    لیلی که بود ؟ قصه چشم سیاه چیست ؟
    در فکر این مباش که چشمان من چرا
    چون چشمهای وحشی لیلی سیاه نیست
    در چشمهای لیلی اگر شب شکفته بود
    در چشم من شکفته گل آتشین عشق
    لغزیده بر شکوفه لبهای خامشم
    بس قصه ها ز پیچ و خم دلنشین عشق
    در بند نقشهای سرابی و غافلی
    برگرد ... این لبان من این جام بوسه ها
    از دام بوسه راه گریزی اگر که بود
    ما خود نمی شدیم چنین رام بوسه ها !
    آری ... چرا نگویمت ای چشم آشنا
    من هستم آن عروس خیالات دیر پا
    من هستم آن زنی مه سبک پا نهاده است
    بر گور سرد و خامش لیلی بی وفا
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  9. #479
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    محل سکونت
    یک نگاه
    نوشته ها
    862
    تشکر تشکر کرده 
    28
    تشکر تشکر شده 
    151
    تشکر شده در
    103 پست
    قدرت امتیاز دهی
    279
    Array

    پیش فرض

    آرزو
    کاش بر ساحل رودی خاموش
    عطر مرموز گیاهی بودم
    چو بر آنجا گذرت می افتاد
    به سرا پای تو لب می سودم
    کاش چون نای شبان می خواندم
    بنوای دل دیوانه تو
    خفته بر هودج مواج نسیم
    میگذشتم ز در خانه تو
    کاش چون پرتو خورشید بهار
    سحر از پنجره می تابیدم
    از پس پرده لرزان حریر
    رنگ چشمان ترا میدیدم
    کاش در بزم فروزنده تو
    خنده جام شرابی بودم
    کاش در نیمه شبی درد آلود
    سستی و مستی خوابی بودم
    کاش چون اینه روشن میشد
    دلم از نقش تو و خنده تو
    صبحگاهان به تنم می لغزید
    گرمی دست نوازنده تو
    کاش چون برگ خزان رقص مرا
    نیمه شب ماه تماشا میکرد
    در دل باغچه خانه تو
    شور من ...ولوله برپا میکرد
    کاش چون یاد دل انگیز زنی
    می خزیدم به دلت پر تشویش
    ناگهان چشم ترا میدیدم
    خیره بر جلوه زیبایی خویش
    کاش در بستر تنهایی تو
    پیکرم شمع گنه می افروخت
    ریشه زهد و تو حسرت من
    زین گنه کاری شیرین می سوخت
    کاش از شاخه سر سبز حیات
    گل اندوه مرا میچیدی
    کاش در شعر من ای مایه عمر
    شعله راز مرا میدیدی
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. #480
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    محل سکونت
    یک نگاه
    نوشته ها
    862
    تشکر تشکر کرده 
    28
    تشکر تشکر شده 
    151
    تشکر شده در
    103 پست
    قدرت امتیاز دهی
    279
    Array

    پیش فرض

    آبتنی
    لخت شدم تا در آن هوای دل انگیز
    پیکر خود را به آب چشمه بشویم
    وسوسه می ریخت بر دلم شب خاموش
    تا غم دل را بگوش چشمه بگویم
    آب خنک بود و موجهای درخشان
    ناله کنان گرد من به شوق خزیدند
    گویی با دست های نرم و بلورین
    جان و تنم را بسو خویش کشیدند
    بادی از آن دورها وزید و شتابان
    دامنی از گل بروی گیسوی من ریخت
    عطر دلاویز و تند پونه وحشی
    از نفس باد در مشام من آویخت
    چشم فروبستم و خموش و سبکروح
    تا به علف های ترم و تازه فشردم
    همچو زنی که غنوده در بر معشوق
    یکسره خود را به دست چشمه سپردم
    روی دو ساقم لبان مرتعش آب
    بوسه زن و بی قرار تشنه و تب دار
    ناگه در هم خزید ...
    راضی و سرمست
    جسم من و روح چشمه سار گنه کار
    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 48 از 57 نخستنخست ... 38444546474849505152 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/