صفحه 46 از 65 نخستنخست ... 3642434445464748495056 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 451 تا 460 , از مجموع 645

موضوع: غزلیات خواجوی کرمانی

  1. #451
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چه بادست اینکه می‌آید که بوی یار ما دارد

    صبا در جیب گوئی نافهٔ مشک ختا دارد


    بطرف بوستان هرکس بیاد چشم می‌گونش

    مدام ار می نمی‌نوشد قدح بر کف چرا دارد


    چو یار آشنا از ما چنان بیگانه می‌گردد

    شود جانان خویش آنکس که جانی آشنا دارد


    از آن دلبستگی دارد دل ما با سر زلفش

    که هرتاری ز گیسویش رگی با جان ما دارد


    من از عالم بجز کویش ندارم منزلی دیگر

    ولی روشن نمی‌دانم که او منزل کجا دارد


    برآنم کابر گرینده از این پس پیش اشک من

    حدیث چشم سیل افشان نراند گر حیا دارد


    مرا در مجلس خوبان سماع انس کی باشد

    که چون سروی برقص آید مرا از رقص وا دارد


    اگر برگ گلت باشد نوا از بینوائی زن

    که از بلبل عجب دارم اگر برگ و نوا دارد


    وگر مرغ سلیمانرا بجای خود نمی‌بینم

    بجای خود بود گر باز آهنگ سبا دارد


    اگر چون من بسی داری بدلسوزی و غمخواری

    بدین بیچاره رحم آور که در عالم ترا دارد


    ز خواجو کز جهان جز تو ندارد هیچ مطلوبی

    اگر دوری روا داری خدا آخر روا دارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #452
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    در راه قربت ما ره‌بان چه کار دارد

    در خلوت مسیحا رهبان چه کار دارد


    در داستان نیاید اسرار عشقبازان

    کانجا که قاف عشقست دستان چه کار دارد


    با حکم الهی بگذرد ز حکم یونان

    با بحر لامکانی عمان چه کار دارد


    در ملک بی‌نیازی کون و مکان چه باشد

    با سر لن ترانی هامان چه کار دارد


    گر خویشتن پرستی کی ره بری بایمان

    در دین خودپرستان ایمان چه کار دارد


    حاکم چو عشق باشد فرمان عقل مشنو

    کشتی چو نوح سازد کنعان چه کار دارد


    عاقل کجا دهد جان در آرزوی جانان

    در خانهٔ بخیلان مهمان چه کار دارد


    در دیر درد نوشان درس ورع که خواند

    در ملت مطیعان عصیان چه کار دارد


    جان بیجمال جانان پیوند جان نجوید

    چیزی که دل نخواهد با جان چه کار دارد


    ما را بباغ رضوان کی التفات باشد

    در روضهٔ محبت رضوان چه کار دارد


    خواجو سرشک خونین بر چهره چند باری

    جائی که مهر باشد باران چه کار دارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #453
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    با درد دردنوشان درمان چه کار دارد

    با نالهٔ خموشان الحان چه کار دارد


    در شهر بی نشانان سلطان چه حکم داند

    در ملک بی زبانان فرمان چه کار دارد


    دریا کشان غم را از موج خون مترسان

    با اهل نوح مرسل طوفان چه کار دارد


    از دفتر معانی نقش صور فرو شوی

    با نامهٔ الهی عنوان چه کار دارد


    زلف سیه چه آری در پیش چشم جادو

    با ساحران بابل ثعبان چه کار دارد


    عیبی نباشد ار من سامان خود ندانم

    با آنکه سر ندارد سامان چه کار دارد


    بر خاک کوی جانان بگذر ز آب حیوان

    کانجا که خضر باشد حیوان چه کار دارد


    خسرو چگونه سازد منزل بصدر شیرین

    بر مسند سلاطین دربان چه کار دارد


    ریحان گلشن جان عقلست و نزد جانان

    چون روح در نگنجد ریحان چه کار دارد


    از مهر خان چه داری چشم وفا و یاری

    در دست زند خوانان فرقان چه کار دارد


    گفتم که جان خواجو قربان تست گفتا

    در کیش پاکدینان قربان چه کار دارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #454
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    درد محبت درمان ندارد

    راه مودت پایان ندارد


    از جان شیرین ممکن بود صبر

    اما ز جانان امکان ندارد


    آنرا که در جان عشقی نباشد

    دل بر کن از وی کوجان ندارد


    ذوق فقیران خاقان نیابد

    عیش گدایان سلطان ندارد


    ایدل ز دلبر پنهان چه داری

    دردی که جز او درمان ندارد


    باید که هر کو بیمار باشد

    درد از طبیبان پنهان ندارد


    در دین خواجو مؤمن نباشد

    هر کو بکفرش ایمان ندارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #455
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    کسی کو دل بر جانان ندارد

    دلی دارد ولیکن جان ندارد


    هر آنکو با سر زلف سیاهش

    سری دارد سر و سامان ندارد


    ز غرقاب غمش کی جان توان برد

    که دریا نیست کان پایان ندارد


    بهر موئی دلی دارد ولیکن

    ز چندین دل غمی چندان ندارد


    قمر گفتم چو رویش دلفروزست

    ولیکن چون بدیدم آن ندارد


    نسیم باغ جنت چون عذارش

    گلی در روضهٔ رضوان ندارد


    چو قدش باغبان گر راست خواهی

    خرامان سرو در بستان ندارد


    ترا با مه کنم نسبت ولی ماه

    شکنج زلف مشک افشان ندارد


    چه درمان خواجو ار در درد میری

    که درد عاشقی درمان ندارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #456
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آن پریچهره که جور و ستم آئین دارد

    چه خطا رفت که ابروش دگر چین دارد


    نافهٔ مشگ ز چین خیزد و آن ترک ختا

    ای بسا چین که در آن طره مشگین دارد


    دل غمگین مرا گر چه بتاراج ببرد

    شادمانم که وطن در دل غمگین دارد


    عجب از چشم کماندار تو دارم که مقیم

    مست خفتست و کمان برسر بالین دارد


    ای خوشا آهوی چشمت که بهر گوشه که هست

    خوابگه برطرف لاله و نسرین دارد


    مرغ دل کز سر زلفت نشکیبد نفسی

    باز گوئی هوس چنگل شاهین دارد


    گر چه فرهاد به تلخی ز جهان رفت ولیک

    همچنان شور شکرخندهٔ شیرین دارد


    دل گمگشته ز چشم تو طلب می‌کردم

    کرد اشارت بسر زلف سیه کاین دارد


    خواجو از چشمهٔ نوشت چو حکایت گوید

    همه گویند سخن بین که چه شیرین دارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #457
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    هر کو بصری دارد با او نظری دارد

    با او نظری دارد هر کو بصری دارد


    آنکو خبری دارد در بیخبری کوشد

    در بیخبری کوشد هر کو خبری دارد


    شیرین شکری دارد آن خسرو بت رویان

    آن خسرو بت رویان شیرین شکری دارد


    چون ما دگری دارد آن فتنه بهر جائی

    آن فتنه بهر جائی چون ما دگری دارد


    هر کس که سری دارد جان در قدمش بازد

    جان در قدمش بازد هر کس که سری دارد


    دل گر خطری دارد از جان خطرش نبود

    از جان خطرش نبود دل گر خطری دارد


    مهر قمری دارد باز این دل هر جائی

    باز این دل هر جائی مهر قمری دارد


    عزم سفری دارد از ملک درون جانم

    از ملک درون جانم عزم سفری دارد


    آنکو هنری دارد از عیب نیندیشد

    از عیب نیندیشد آنکو هنری دارد


    روشن گهری دارد چشمی که ترا بیند

    چشمی که ترا بیند روشن گهری دارد


    خواجو نظری دارد با طلعت مه رویان

    با طلعت مه رویان خواجو نظری دارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #458
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دل من باز هوای سر کوئی دارد

    میل خاطر دگر امروز بسوئی دارد


    هیچ دارید خبر کان دل سرگشتهٔ من

    مدتی شد که وطن بر سر کوئی دارد


    بگسست از من و در سلسله موئی پیوست

    که دل خلق جهان در خم موئی دارد


    ایکه از سنبل مشکین توعنبر بوئیست

    خنک آن باد که از زلف تو بوئی دارد


    ما بیک کاسه چنین مست و خراب افتادیم

    حال آن مست چه باشد که سبوئی دارد


    شاخ را بین که چه سرمست برون آمده است

    گوئیا او هم ازین باده کدوئی دارد


    ایکه گوئی که مکن خوی بشاهد بازی

    هر کرا فرض کنی عادت و خوئی دارد


    خیز چون پرده ز رخسار گل افکند صبا

    روی گل بین که نشان گل روئی دارد


    خوش بیا برطرف دیدهٔ خواجو بنشین

    همچو سروی که وطن برلب جوئی دارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #459
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    کدام یار که ما را پیام یار آرد

    از آن دیار حدیثی بدین دیار آرد


    که می‌رود که ز یاران مهربان خبری

    بدین غریب پریشان دلفگار آرد


    بتشنگان بیابان برد بشارت آب

    ببلبلان چمن مژدهٔ بهار آرد


    اگر نه لطف نماید نسیم باد صبا

    بمرغ زار که بوئی ز مرغزار آرد


    خیال روی نگارم اگر نگیرد دست

    که طاقت غم هجران آن نگار آرد


    بسی تحمل خار جفا بباید کرد

    که تا نهال مودت گلی ببار آرد


    ز بهر دفع خمارم که می‌تواند رفت

    که جرعه‌ئی می نوشین خوشگوار آرد


    بجای سرمه‌ام از خاک کوی او گردی

    برای روشنی چشم اشکبار آرد


    سلام و خدمت خواجو بدان دیار برد

    پیام یار سفر کرده سوی یار آرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #460
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چون صبا نکهت آن زلف پریشان آرد

    دل پر درد مرا مژدهٔ درمان آرد


    جان بشکرانه کنم پیشکش خدمت او

    هر نسیمی که مرا مژدهٔ جانان آرد


    چه تفاوت کند از نکهت انفاس نسیم

    بلبل دلشده را بوی گلستان آرد


    زلف چوگان صفت ار حلقه کند بر رخسار

    هر زمان گوی دلم در خم چوگان آرد


    هر که را دست دهد حاصل اوقات عزیز

    حیف باشد که بافسوس بپایان آرد


    در ره عشق مسلمان حقیقی آنست

    که به زنار سر زلف تو ایمان آرد


    زاهد صومعه را هر نفسی مست و خراب

    نرگس مست تو در حلقهٔ مستان آرد


    اگر از چشمهٔ نوش تو زلالی یابد

    کی خضر یاد بد آب چشمهٔ حیوان آرد


    باز صورت نتوان بست که نقاش ازل

    صورتی مثل تو در صفحهٔ امکان آرد


    دیگران سبزه ز گلزار ببازار برند

    خط سبزت بچه رو سبزه ببستان آرد


    گرخیال سر زلف تو نگیرد دستم

    کی دل خستهٔ من طاقت هجران آرد


    هر که با منطق خواجو کند اظهار سخن

    در به دریا برد و زیره به کرمان آرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 46 از 65 نخستنخست ... 3642434445464748495056 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/