صفحه 44 از 90 نخستنخست ... 3440414243444546474854 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 431 تا 440 , از مجموع 900

موضوع: دیوان اشعار سعدی

  1. #431
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ساقی سیمتن چه خسبی خیز

    آب شادی بر آتش غم ریز


    بوسه‌ای بر کنار ساغر نه

    پس بگردان شراب شهدآمیز


    کابر آزاد و باد نوروزی

    درفشان می‌کنند و عنبربیز


    جهد کردیم تا نیالاید

    به خرابات دامن پرهیز


    دست بالای عشق زور آورد

    معرفت را نماند جای ستیز


    گفتم ای عقل زورمند چرا

    برگرفتی ز عشق راه گریز


    گفت اگر گربه شیر نر گردد

    نکند با پلنگ دندان تیز


    شاهدان می‌کنند خانه زهد

    مطربان می‌زنند راه حجاز


    توبه را تلخ می‌کند در حلق

    یار شیرین زبان شورانگیز


    سعدیا هر دمت که دست دهد

    به سر زلف دوستان آویز


    دشمنان را به حال خود بگذار

    تا قیامت کنند و رستاخیز

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #432
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس

    ور پایبندی همچو من فریاد می‌خوان از قفس


    گیرند مردم دوستان نامهربان و مهربان

    هر روز خاطر با یکی ما خود یکی داریم و بس


    محمول پیش آهنگ را از من بگو ای ساربان

    تو خواب می‌کن بر شتر تا بانگ می‌دارد جرس


    شیرین بضاعت بر مگس چندان که تندی می‌کند

    او بادبیزن همچنان در دست و می‌آید مگس


    پند خردمندان چه سود اکنون که بندم سخت شد

    گر جستم این بار از قفس بیدار باشم زین سپس


    گر دوست می‌آید برم یا تیغ دشمن بر سرم

    من با کسی افتاده‌ام کز وی نپردازم به کس


    با هر که بنشینم دمی کز یاد او غافل شوم

    چون صبح بی خورشیدم از دل بر نمی‌آید نفس


    من مفلسم در کاروان گوهر که خواهی قصد کن

    نگذاشت مطرب دربرم چندان که بستاند عسس


    گر پند می‌خواهی بده ور بند می‌خواهی بنه

    دیوانه سر خواهد نهاد آن گه نهد از سر هوس


    فریاد سعدی در جهان افکندی ای آرام جان

    چندین به فریاد آوری باری به فریادش برس

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #433
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    امشب مگر به وقت نمی‌خواند این خروس

    عشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس


    پستان یار در خم گیسوی تابدار

    چون گوی عاج در خم چوگان آبنوس


    یک شب که دوست فتنه خفتست زینهار

    بیدار باش تا نرود عمر بر فسوس


    تا نشنوی ز مسجد آدینه بانگ صبح

    یا از در سرای اتابک غریو کوس


    لب بر لبی چو چشم خروس ابلهی بود

    برداشتن بگفته بیهوده خروس

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #434
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    هر که بی دوست می‌برد خوابش

    همچنان صبر هست و پایابش


    خواب از آن چشم چشم نتوان داشت

    که ز سر برگذشت سیلابش


    نه به خود می‌رود گرفته عشق

    دیگری می‌برد به قلابش


    چه کند پای بند مهر کسی

    که نبیند جفای اصحابش


    هر که حاجت به درگهی دارد

    لازمست احتمال بوابش


    ناگزیرست تلخ و شیرینش

    خار و خرما و زهر و جلابش


    سایرست این مثل که مستسقی

    نکند رود دجله سیرابش


    شب هجران دوست ظلمانیست

    ور برآید هزار مهتابش


    برود جان مستمند از تن

    نرود مهر مهر احبابش


    سعدیا گوسفند قربانی

    به که نالد ز دست قصابش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #435
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    یاری به دست کن که به امید راحتش

    واجب کند که صبر کنی بر جراحتش


    ما را که ره دهد به سراپرده وصال

    ای باد صبحدم خبری ده ز ساحتش


    باران چون ستاره‌ام از دیدگان بریخت

    رویی که صبح خیره شود در صباحتش


    هر گه که گویم این دل ریشم درست شد

    بر وی پراکند نمکی از ملاحتش


    هرچ آن قبیحتر بکند یار دوست روی

    داند که چشم دوست نبیند قباحتش


    بیچاره‌ای که صورت رویت خیال بست

    بی دیدنت خیال مبند استراحتش


    با چشم نیم خواب تو خشم آیدم همی

    از چشم‌های نرگس و چندان وقاحتش


    رفتار شاهد و لب خندان و روی خوب

    چون آدمی طمع نکند در سماحتش


    سعدی که داد وصف همه نیکوان به داد

    عاجز بماند در تو زبان فصاحتش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #436
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    آن که هلاک من همی‌خواهد و من سلامتش

    هر چه کند ز شاهدی کس نکند ملامتش


    میوه نمی‌دهد به کس باغ تفرجست و بس

    جز به نظر نمی‌رسد سیب درخت قامتش


    داروی دل نمی‌کنم کان که مریض عشق شد

    هیچ دوا نیاورد باز به استقامتش


    هر که فدا نمی‌کند دنیی و دین و مال و سر

    گو غم نیکوان مخور تا نخوری ندامتش


    جنگ نمی‌کنم اگر دست به تیغ می‌برد

    بلکه به خون مطالبت هم نکنم قیامتش


    کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی

    کان چه گناه او بود من بکشم غرامتش


    هر که هوا گرفت و رفت از پی آرزوی دل

    گوش مدار سعدیا بر خبر سلامتش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #437
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    خجلست سرو بستان بر قامت بلندش

    همه صید عقل گیرد خم زلف چون کمندش


    چو درخت قامتش دید صبا به هم برآمد

    ز چمن نرست سروی که ز بیخ برنکندش


    اگر آفتاب با او زند از گزاف لافی

    مه نو چه زهره دارد که بود سم سمندش


    نه چنان ز دست رفتست وجود ناتوانم

    که معالجت توان کرد به پند یا به بندش


    گرم آن قرار بودی که ز دوست برکنم دل

    نشنیدمی ز دشمن سخنان ناپسندش


    تو که پادشاه حسنی نظری به بندگان کن

    حذر از دعای درویش و کف نیازمندش


    شکرین حدیث سعدی بر او چه قدر دارد

    که چنو هزار طوطی مگسست پیش قندش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #438
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    هر که نازک بود تن یارش

    گو دل نازنین نگه دارش


    عاشق گل دروغ می‌گوید

    که تحمل نمی‌کند خارش


    نیکخواها در آتشم بگذار

    وین نصیحت مکن که بگذارش


    کاش با دل هزار جان بودی

    تا فدا کردمی به دیدارش


    عاشق صادق از ملامت دوست

    گر برنجد به دوست مشمارش


    کس به آرام جان ما نرسد

    که نه اول به جان رسد کارش


    خانه یار سنگ دل اینست

    هر که سر می‌زند به دیوارش


    خون ما خود محل آن دارد

    که بود پیش دوست مقدارش


    سعدیا گر به جان خطاب کند

    ترک جان گوی و دل به دست آرش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #439
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    هر که نامهربان بود یارش

    واجبست احتمال آزارش


    طاقت رفتنم نمی‌ماند

    چون نظر می‌کنم به رفتارش


    وز سخن گفتنش چنان مستم

    که ندانم جواب گفتارش


    کشته تیر عشق زنده کند

    گر به سر بگذرد دگربارش


    هر چه زان تلختر بخواهد گفت

    گو بگو از لب شکربارش


    عشق پوشیده بود و صبر نماند

    پرده برداشتم ز اسرارش


    وه که گر من به خدمتش برسم

    خود چه خدمت کنم به مقدارش


    بیم دیوانگیست مردم را

    ز آمدن رفتن پری وارش


    کاش بیرون نیامدی سلطان

    تا ندیدی گدای بازارش


    سعدیا روی دوست نادیدن

    به که دیدن میان اغیارش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #440
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    کس ندیدست به شیرینی و لطف و نازش

    کس نبیند که نخواهد که ببیند بازش


    مطرب ما را دردیست که خوش می‌نالد

    مرغ عاشق طرب انگیز بود آوازش


    بارها در دلم آمد که بپوشم غم عشق

    آبگینه نتواند که بپوشد رازش


    مرغ پرنده اگر در قفسی پیر شود

    همچنان طبع فرامش نکند پروازش


    تا چه کردیم دگرباره که شیرین لب دوست

    به سخن باز نمی‌باشد و چشم از نازش


    من دعا گویم اگر تو همه دشنام دهی

    بنده خدمت بکند ور نکند اعزازش


    غرق دریای غمت را رمقی بیش نماند

    آخر اکنون که بکشتی به کنار اندازش


    خون سعدی کم از آنست که دست آلایی

    ملخ آن قدر ندارد که بگیرد بازش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 44 از 90 نخستنخست ... 3440414243444546474854 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/