صفحه 44 از 44 نخستنخست ... 344041424344
نمایش نتایج: از شماره 431 تا 438 , از مجموع 438

موضوع: دیوان حافظ(غزلیات)

  1. #431
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    ای در رخ تو پيدا انوار پادشاهی
    در فکرت تو پنهان صد حکمت الهی
    کلک تو بارک الله بر ملک و دين گشاده
    صد چشمه آب حيوان از قطره سياهی
    بر اهرمن نتابد انوار اسم اعظم
    ملک آن توست و خاتم فرمای هر چه خواهی
    در حکمت سليمان هر کس که شک نمايد
    بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی
    باز ار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی
    مرغان قاف دانند آيين پادشاهی
    تيغی که آسمانش از فيض خود دهد آب
    تنها جهان بگيرد بی منت سپاهی
    کلک تو خوش نويسد در شان يار و اغيار
    تعويذ جان فزايی افسون عمر کاهی
    ای عنصر تو مخلوق از کيميای عزت
    و ای دولت تو ايمن از وصمت تباهی
    ساقی بيار آبی از چشمه خرابات
    تا خرقه‌ها بشوييم از عجب خانقاهی
    عمريست پادشاها کز می تهيست جامم
    اينک ز بنده دعوی و از محتسب گواهی
    گر پرتوی ز تيغت بر کان و معدن افتد
    ياقوت سرخ رو را بخشند رنگ کاهی
    دانم دلت ببخشد بر عجز شب نشينان
    گر حال بنده پرسی از باد صبحگاهی
    جايی که برق عصيان بر آدم صفی زد
    ما را چگونه زيبد دعوی بی‌گناهی
    حافظ چو پادشاهت گه گاه می‌برد نام
    رنجش ز بخت منما بازآ به عذرخواهی
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. کاربر مقابل از mozhgan عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  3. #432
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    در همه دير مغان نيست چو من شيدايی
    خرقه جايی گرو باده و دفتر جايی
    دل که آيينه شاهيست غباری دارد
    از خدا می‌طلبم صحبت روشن رايی
    کرده‌ام توبه به دست صنم باده فروش
    که دگر می نخورم بی رخ بزم آرايی
    نرگس ار لاف زد از شيوه چشم تو مرنج
    نروند اهل نظر از پی نابينايی
    شرح اين قصه مگر شمع برآرد به زبان
    ور نه پروانه ندارد به سخن پروايی
    جوی‌ها بسته‌ام از ديده به دامان که مگر
    در کنارم بنشانند سهی بالايی
    کشتی باده بياور که مرا بی رخ دوست
    گشت هر گوشه چشم از غم دل دريايی
    سخن غير مگو با من معشوقه پرست
    کز وی و جام می‌ام نيست به کس پروايی
    اين حديثم چه خوش آمد که سحرگه می‌گفت
    بر در ميکده‌ای با دف و نی ترسايی
    گر مسلمانی از اين است که حافظ دارد
    آه اگر از پی امروز بود فردايی

    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. کاربر مقابل از mozhgan عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  5. #433
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    به چشم کرده‌ام ابروی ماه سيمايی
    خيال سبزخطی نقش بسته‌ام جايی
    اميد هست که منشور عشقبازی من
    از آن کمانچه ابرو رسد به طغرايی
    سرم ز دست بشد چشم از انتظار بسوخت
    در آرزوی سر و چشم مجلس آرايی
    مکدر است دل آتش به خرقه خواهم زد
    بيا ببين که که را می‌کند تماشايی
    به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنيد
    که می‌رويم به داغ بلندبالايی
    زمام دل به کسی داده‌ام من درويش
    که نيستش به کس از تاج و تخت پروايی
    در آن مقام که خوبان ز غمزه تيغ زنند
    عجب مدار سری اوفتاده در پايی
    مرا که از رخ او ماه در شبستان است
    کجا بود به فروغ ستاره پروايی
    فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب
    که حيف باشد از او غير او تمنايی
    درر ز شوق برآرند ماهيان به نثار
    اگر سفينه حافظ رسد به دريايی
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. کاربر مقابل از mozhgan عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  7. #434
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    سلامی چو بوی خوش آشنايی
    بدان مردم ديده روشنايی
    درودی چو نور دل پارسايان
    بدان شمع خلوتگه پارسايی
    نمی‌بينم از همدمان هيچ بر جای
    دلم خون شد از غصه ساقی کجايی
    ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا
    فروشند مفتاح مشکل گشايی
    عروس جهان گر چه در حد حسن است
    ز حد می‌برد شيوه بی‌وفايی
    دل خسته من گرش همتی هست
    نخواهد ز سنگين دلان موميايی
    می صوفی افکن کجا می‌فروشند
    که در تابم از دست زهد ريايی
    رفيقان چنان عهد صحبت شکستند
    که گويی نبوده‌ست خود آشنايی
    مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع
    بسی پادشايی کنم در گدايی
    بياموزمت کيميای سعادت
    ز همصحبت بد جدايی جدايی
    مکن حافظ از جور دوران شکايت
    چه دانی تو ای بنده کار خدايی

    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. کاربر مقابل از mozhgan عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  9. #435
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    ای پادشه خوبان داد از غم تنهايی
    دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآيی
    دايم گل اين بستان شاداب نمی‌ماند
    درياب ضعيفان را در وقت توانايی
    ديشب گله زلفش با باد همی‌کردم
    گفتا غلطی بگذر زين فکرت سودايی
    صد باد صبا اين جا با سلسله می‌رقصند
    اين است حريف ای دل تا باد نپيمايی
    مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
    کز دست بخواهد شد پاياب شکيبايی
    يا رب به که شايد گفت اين نکته که در عالم
    رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجايی
    ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نيست
    شمشاد خرامان کن تا باغ بيارايی
    ای درد توام درمان در بستر ناکامی
    و ای ياد توام مونس در گوشه تنهايی
    در دايره قسمت ما نقطه تسليميم
    لطف آن چه تو انديشی حکم آن چه تو فرمايی
    فکر خود و رای خود در عالم رندی نيست
    کفر است در اين مذهب خودبينی و خودرايی
    زين دايره مينا خونين جگرم می ده
    تا حل کنم اين مشکل در ساغر مينايی
    حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
    شاديت مبارک باد ای عاشق شيدايی

    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. کاربر مقابل از mozhgan عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  11. #436
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآيی
    هر جا که روی زود پشيمان به درآيی
    هش دار که گر وسوسه عقل کنی گوش
    آدم صفت از روضه رضوان به درآيی
    شايد که به آبی فلکت دست نگيرد
    گر تشنه لب از چشمه حيوان به درآيی
    جان می‌دهم از حسرت ديدار تو چون صبح
    باشد که چو خورشيد درخشان به درآيی
    چندان چو صبا بر تو گمارم دم همت
    کز غنچه چو گل خرم و خندان به درآيی
    در تيره شب هجر تو جانم به لب آمد
    وقت است که همچون مه تابان به درآيی
    بر رهگذرت بسته‌ام از ديده دو صد جوی
    تا بو که تو چون سرو خرامان به درآيی
    حافظ مکن انديشه که آن يوسف مه رو
    بازآيد و از کلبه احزان به درآيی
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  12. کاربر مقابل از mozhgan عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  13. #437
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    می خواه و گل افشان کن از دهر چه می‌جويی
    اين گفت سحرگه گل بلبل تو چه می‌گويی
    مسند به گلستان بر تا شاهد و ساقی را
    لب گيری و رخ بوسی می نوشی و گل بويی
    شمشاد خرامان کن و آهنگ گلستان کن
    تا سرو بياموزد از قد تو دلجويی
    تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد
    ای شاخ گل رعنا از بهر که می‌رويی
    امروز که بازارت پرجوش خريدار است
    درياب و بنه گنجی از مايه نيکويی
    چون شمع نکورويی در رهگذر باد است
    طرف هنری بربند از شمع نکورويی
    آن طره که هر جعدش صد نافه چين ارزد
    خوش بودی اگر بودی بوييش ز خوش خويی
    هر مرغ به دستانی در گلشن شاه آمد
    بلبل به نواسازی حافظ به غزل گويی

    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  14. کاربر مقابل از mozhgan عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  15. #438
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی
    تا راهرو نباشی کی راهبر شوی
    در مکتب حقايق پيش اديب عشق
    هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی
    دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
    تا کيميای عشق بيابی و زر شوی
    خواب و خورت ز مرتبه خويش دور کرد
    آن گه رسی به خويش که بی خواب و خور شوی
    گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
    بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی
    يک دم غريق بحر خدا شو گمان مبر
    کز آب هفت بحر به يک موی تر شوی
    از پای تا سرت همه نور خدا شود
    در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی
    وجه خدا اگر شودت منظر نظر
    زين پس شکی نماند که صاحب نظر شوی
    بنياد هستی تو چو زير و زبر شود
    در دل مدار هيچ که زير و زبر شوی
    گر در سرت هوای وصال است حافظا
    بايد که خاک درگه اهل هنر شوی

    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  16. کاربر مقابل از mozhgan عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


صفحه 44 از 44 نخستنخست ... 344041424344

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/