صفحه 43 از 46 نخستنخست ... 333940414243444546 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 421 تا 430 , از مجموع 454

موضوع: دیوان اشعار اوحدی

  1. #421
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    ای به خار هجر ما را سفته دل

    رحمتی کن بر من آشفته دل


    رنگ رویم سربسر کرد آشکار

    سر اندر سالها بنهفته دل


    قصهٔ آتش، که در جان منست

    بر زبان آب چشمم گفته دل


    بر امید آنکه او را غم خوری

    پیش خار غم چو گل بشکفته دل


    سینهٔ ما را، که خلوتگاه تست

    از غبار هر خیالی رفته دل


    پیش ازینم هر کسی می‌داد پند

    لیک از کس پند ناپذرفته دل


    شرح بیداری و شبهای ترا

    اوحدی، زین پس مگو با خفته دل


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #422
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    نازنین، عیب نباشد، که کند ناز ای دل

    او همی سوزدت از عشق و تو می‌ساز ای دل


    اگرت میل به خورشید رخش خواهد بود

    بر حدیث دگران سایه بینداز ای دل


    او به آواز تو چون گوش نخواهد کردن

    هیچ سودت نکند ناله به آواز ای دل


    چونکه پیوسته دل سوخته میخواهد دوست

    گر نه قلبی تو، در آتش رو و بگداز ای دل


    با درون تو غمش چون سرخویشی دارد

    خانه از مردم بیگانه بپرداز ای دل


    چشم آن ترک عجب تیر و کمانی دارد!

    پیش آن تیر سپر زود بینداز ای دل


    باز بر دست همی گیرد و دل می‌شکرد

    گوش می‌دار که: صیدت نکند باز ای دل


    اوحدی، بشنو اگر عافیتی می‌خواهی

    به چنین روی نکو دیده مکن باز ای دل


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #423
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    سودای عشق خوبان از سربدر کن، ای دل

    در کوی نیک نامی لختی گذر کن، ای دل


    دنیی و دین و دانش در کار عشق کردی

    زین کار غصه بینی، کار دگر کن، ای دل


    زود این درست قلبت رسوا کند به عالم

    چست این درست بشکن وین قلب زر کن، ای دل


    مستی ز سر فرونه و ز پای کبر بنشین

    پس دست وصل با او خوش در کمر کن، ای دل


    در باز جان شیرین، تر کن ز خون دو دیده

    یعنی که: عشق بازی شیرین و تر کن، ای دل


    این جا به دیدهٔ جان بینی جمال او را

    گر مرد این حدیثی، آندیده بر کن، ای دل


    از خلق بی‌نظیری، گفتی: بیار، گیرم

    گر بی‌نظیر خواهی، به زین نظر کن، ای دل


    بار طلب چو بستی، بنشین که خسته گشتم

    گر پای خسته گردد رفتن بسر کن، ای دل


    در خلوت وصالش روزی که بار یابی

    بیچاره اوحدی را آنجا خبر کن، ای دل


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #424
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    نه به اندازهٔ خود یار گزیدی، ای دل

    تا رسیدی به بلایی که شنیدی، ای دل


    سپر ناوک آن غمزه چرا گشتی باز؟

    که به زخمی چو کبوتر برمیدی، ای دل


    صفت بار بلایی، که کنون بر دل ماست

    بارها گفتم و از من نشنیدی، ای دل


    بی‌دلی رفتی و خود را بشکستی، ای تن

    ترک سر گفتی و پشتم بخمیدی، ای دل


    پیرهن چند کنم پاره ز سودای تو من؟

    بس کن این پرده که بر من بدریدی، ای دل


    هر دم از غصه جهانی بفروشی بر ما

    سر خود گیر، که ما را نخریدی، ای دل


    گرد این درد مپوی و سخن درد مگوی

    که ازین باغ بجز درد نچیدی، ای دل


    گر ز قدش نتوان جست کنار، از لب او

    گوشه‌ای گیر، که بسیار دویدی، ای دل


    اوحدی در کشد از دست تو دامن روزی

    کین فضیحت به سر او تو کشیدی، ای دل


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #425
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    زهی! ز دست رقیبان گذر به کوی تو مشکل

    ز بس جمال که داری، نظر به روی تو مشکل


    مرا ز بار فراقت حکایتیست مطول

    چو چین زلف تو در هم، چو بند موی تو مشکل


    به خوابگاه قیامت گذشتگان غمت را

    ز خواب خوش شدن آگاه جز به بوی تو مشکل


    بر آستان تو از دست منکران محبت

    گذار عاشق مسکین به جستجوی تو مشکل


    به رغم خوی تو گردن هزار نقش برآرد

    که آن هزار نباشد یکی چو خوی تو مشکل


    ز غصها که تو دانی کدام ازین بتر آخر؟

    که میل سوی تو داریم و ره به سوی تو مشکل


    بر اوحدی شده آسان بر تو مردن و بازش

    ز دور زنده نشستن به آرزوی تو مشکل


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #426
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    خیز، که در میرسد موکب سلطان گل

    چارهٔ بزمی بساز، تا بنهی خوان گل


    گل دو سه روزی مقام بیش نگیرد به باغ

    این دو سه روزی که هست جان تو و جان گل


    طفل ریاحین مکید شیر ز پستان ابر

    بلبل شوریده دل شد به شبستان گل


    زود ببینی چو من فاخته را در چمن

    ساخته آوازها بر لب خندان گل


    در بن بیدار فگند مسند جمشید می

    بر سر باد آورند تخت سلیمان گل


    ساغر و پیمانه‌ای چند پر از می بیار

    زود، که ما داده‌ایم دست به پیمان گل


    خار چمن را بگو: کز سر شاخ درخت

    تیغ میفگن، که شد قلعه به فرمان گل


    غنچه گریبان خود تا بن دندان درید

    نالهٔ بلبل مگر نیست به دندان گل؟


    دست صبا غنچه را بار دهد بر شجر

    تا بنماید به خلق قصهٔ پنهان گل


    از سخن اوحدی پرورقی زن، که آن

    هر ورقی آیتیست آمده در شان گل


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #427
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    بنمای روی خویش، که غیر از تو هر چه هست

    دیدیم و بی‌غروب نبودند و بی‌افول


    یا یک زمان به جانب ما نیز میل کن

    یا خود جواب ما بده ار گشته‌ای ملول


    ترسم رسول دین تو گیرد، بدین سبب

    تقصیر میکنم ز فرستادن رسول


    تا شد به عشق روی تو مشهور نام من

    اندر زمانه فارغم از شهرت و خمول


    گر عدل بینم از تو و گرنه نمی‌توان

    از بندگی ***** و از چاکری عدول


    در جانم آتشیست ز هجر تو ورنه چیست؟

    این آه سرد و سوز دل و ناله و غول


    در وصف قد و زلف تو هر چند سالهاست

    کاهل حدیث عرض سخن میدهند و طول


    از آسمان عشق تو قرآن فارسی

    امروز می‌کند به دل اوحدی نزول


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #428
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    ای سحری دعای من، در دلش آن جفا مهل

    یار خطاپرست را بر سر آن خطا مهل


    خستهٔ هر ستم شدم، ای قدم بلا برو

    سخرهٔ هر دغل شدم، ای فلک دغا مهل


    خاک زمین او شدم، آتش ما فرو نشان

    آب ز کار ما بشد، باد در آن سرا مهل


    ایکه نهاده‌ای مرا بر سر دل کلاه غم

    لطف کن و به دست خود پیرهنم قبا مهل


    چند کنی به جنگ من روی جفا؟ که رای زن؟

    این که تو جای آشتی، در دل ما بجا مهل


    با همه خلق سر خوشی وز من خسته سرکشی

    با تو که گفت در جهان: هیچ خوشی بما مهل؟


    اوحدی از جفای تو دور شد از کنار تو

    مدت انتظار تو دیر شد ای خدا مهل


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #429
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    مستم از بادهٔ مهر تو، مرا مست مهل

    رفتم از دست، دمی دست من از دست مهل


    دل ز شوق می لعل توچو خون شد مپسند

    پشتم از بار غم هجر تو بشکست، مهل


    باز می‌بینم همدست رقیبان شده‌ای

    گر از آن دست نه‌ای کارم ازین دست مهل


    چون نداری گل وصلم، به کفم خار جفا

    گر غم هجر تو اندر جگرم خست، مهل


    گر خدنگی زند آن غمزهٔ جادو مگذار

    ور خطایی کند آن نرگس سرمست مهل


    دل به نزد تو فرستادم و گفتی: بس نیست

    اوحدی را ز جفا همچو زمین پست مهل


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #430
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    گر درد سر نباشدت، ای باد صبحدم

    روزی به دستگیری ما رنجه کن قدم


    پیش آی و تازه کن به سر آهنگ آن سرا

    بر خیز و بسته کن به دل احرام آن حرم


    او را یکی ببین و چو بینی « و ان یکاد»

    بر خوان و چون بخوانی بر روی او بدم


    گو: ای شکسته خاطر ما را به دست هجر

    گو: ای سپرده سینهٔ ما را به پای غم


    ما را به پیش ناوک هجران مکن هدف

    ما را میان لشکر خواری مکن علم


    زر خواستی به عشوه و سر می‌نهیم نیز

    دل میبری به غارت و جان می‌دهیم هم


    اینجا که خط تست بدان می‌نهیم سر

    و آنجاکه نام ماست بر آن می‌کشی قلم


    آهیست در فراقت و پنجاه شعله نار

    چشمیست ز اشتیاقت و پنجاه کاسه نم


    گاهی تنم چو رعد بنالد ز هجر پر

    گاهی دلم چو برق بسوزد ز وصل کم


    بر بیدلی، که عهد تو دارد مگیر خشم

    بر عاشقی، که مهر تو ورزد، مکن ستم


    پیش آر جوشنی، که ز پشتم گذشت تیر

    بفرست مرهمی، که به جانم رسید الم


    چون صید هر کسی شدی از بی‌کسان مگرد

    چون رام دیگران شدی از اوحدی مرم


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 43 از 46 نخستنخست ... 333940414243444546 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/