صفحه 43 از 90 نخستنخست ... 3339404142434445464753 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 421 تا 430 , از مجموع 900

موضوع: دیوان اشعار سعدی

  1. #421
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ای پسر دلربا وی قمر دلپذیر

    از همه باشد گریز وز تو نباشد گزیر


    تا تو مصور شدی در دل یکتای من

    جای تصور نماند دیگرم اندر ضمیر


    عیب کنندم که چند در پی خوبان روی

    چون نرود بنده وار هر که برندش اسیر


    بسته زنجیر زلف زود نیابد خلاص

    دیر برآید به جهد هر که فروشد به قیر


    چون تو بتی بگذرد سروقد سیم ساق

    هر که در او ننگرد مرده بود یا ضریر


    گر نبرم ناز دوست کیست که مانند اوست

    کبر کند بی خلاف هر که بود بی‌نظیر


    قامت زیبای سرو کاین همه وصفش کنند

    هست به صورت بلند لیک به معنی قصیر


    هر که طلبکار توست روی نتابد ز تیغ

    وان که هوادار توست بازنگردد به تیر


    بوسه دهم بنده وار بر قدمت ور سرم

    در سر این می‌رود بی سر و پایی مگیر


    سعدی اگر خون و مال صرف شود در وصال

    آنت مقامی بزرگ اینت بهایی حقیر


    گر تو ز ما فارغی زو همه کس بی نیاز

    ما به تو مستظهریم وز همه عالم فقیر

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #422
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    دل برگرفتی از برم ای دوست دست گیر

    کز دست می‌رود سرم ای دوست دست گیر


    شرطست دستگیری درمندگان و من

    هر روز ناتوان ترم ای دوست دست گیر


    پایاب نیست بحر غمت را و من غریق

    خواهم که سر برآورم ای دوست دست گیر


    سر می‌نهم که پای برآرم ز دام عشق

    وین کی شود میسرم ای دوست دست گیر


    دل جان همی‌سپارد و فریاد می‌کند

    کآخر به کار تو درم ای دوست دست گیر


    راضی شدم به یک نظر اکنون که وصل نیست

    آخر بدین محقرم ای دوست دست گیر


    از دامن تو دست ندارم که دست نیست

    بر دستگیر دیگرم ای دوست دست گیر


    سعدی نه بارها به تو برداشت دست عجز

    یک بارش از سر کرم ای دوست دست گیر

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #423
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    فتنه‌ام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر

    قامتست آن یا قیامت عنبرست آن یا عبیر


    گم شدم در راه سودا ره نمایا ره نمای

    شخصم از پای اندرآمد دستگیرا دستگیر


    گر ز پیش خود برانی چون سگ از مسجد مرا

    سر ز حکمت برندارم چون مرید از گفت پیر


    ناوک فریاد من هر ساعت از مجرای دل

    بگذرد از چرخ اطلس همچو سوزن از حریر


    چون کنم کز دل شکیبایم ز دلبر ناشکیب

    چون کنم کز جان گزیرست و ز جانان ناگزیر


    بی تو گر در جنتم ناخوش شراب سلسبیل

    با تو گر در دوزخم خرم هوای زمهریر


    گر بپرد مرغ وصلت در هوای بخت من

    وه که آن ساعت ز شادی چارپر گردم چو تیر


    تا روانم هست خواهم راند نامت بر زبان

    تا وجودم هست خواهم کند نقشت در ضمیر


    گر نبارد فضل باران عنایت بر سرم

    لابه بر گردون رسانم چون جهودان در فطیر


    بوالعجب شوریده‌ام سهوم به رحمت درگذار

    سهمگن درمانده‌ام جرمم به طاعت درپذیر


    آه دردآلود سعدی گر ز گردون بگذرد

    در تو کافردل نگیرد ای مسلمانان نفیر

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #424
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر

    به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر


    در آفاق گشادست ولیکن بستست

    از سر زلف تو در پای دل ما زنجیر


    من نظر بازگرفتن نتوانم همه عمر

    از من ای خسرو خوبان تو نظر بازمگیر


    گر چه در خیل تو بسیار به از ما باشد

    ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر


    در دلم بود که جان بر تو فشانم روزی

    باز در خاطرم آمد که متاعیست حقیر


    این حدیث از سر دردیست که من می‌گویم

    تا بر آتش ننهی بوی نیاید ز عبیر


    گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست

    رنگ رخسار خبر می‌دهد از سر ضمیر


    عشق پیرانه سر از من عجبت می‌آید

    چه جوانی تو که از دست ببردی دل پیر


    من از این هر دو کمانخانه ابروی تو چشم

    برنگیرم و گرم چشم بدوزند به تیر


    عجب از عقل کسانی که مرا پند دهند

    برو ای خواجه که عاشق نبود پندپذیر


    سعدیا پیکر مطبوع برای نظرست

    گر نبینی چه بود فایده چشم بصیر

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #425
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ای به خلق از جهانیان ممتاز

    چشم خلقی به روی خوب تو باز


    لازمست آن که دارد این همه لطف

    که تحمل کنندش این همه ناز


    ای به عشق درخت بالایت

    مرغ جان رمیده در پرواز


    آن نه صاحب نظر بود که کند

    از چنین روی در به روی فراز


    بخورم گر ز دست توست نبید

    نکنم گر خلاف توست نماز


    گر بگریم چو شمع معذورم

    کس نگوید در آتشم مگداز


    می‌نگفتم سخن در آتش عشق

    تا نگفت آب دیده غماز


    آب و آتش خلاف یک دگرند

    نشنیدیم عشق و صبر انباز


    هر که دیدار دوست می‌طلبد

    دوستی را حقیقتست و مجاز


    آرزومند کعبه را شرطست

    که تحمل کند نشیب و فراز


    سعدیا زنده عاشقی باشد

    که بمیرد بر آستان نیاز

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #426
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    متقلب درون جامه ناز

    چه خبر دارد از شبان دراز


    عاقل انجام عشق می‌بیند

    تا هم اول نمی‌کند آغاز


    جهد کردم که دل به کس ندهم

    چه توان کرد با دو دیده باز


    زینهار از بلای تیر نظر

    که چو رفت از کمان نیاید باز


    مگر از شوخی تذروان بود

    که فرودوختند دیده باز


    محتسب در قفای رندانست

    غافل از صوفیان شاهدباز


    پارسایی که خمر عشق چشید

    خانه گو با معاشران پرداز


    هر که را با گل آشنایی بود

    گو برو با جفای خار بساز


    سپرت می‌بباید افکندن

    ای که دل می‌دهی به تیرانداز


    هر چه بینی ز دوستان کرمست

    گر اهانت کنند و گر اعزاز


    دست مجنون و دامن لیلی

    روی محمود و خاک پای ایاز


    هیچ بلبل نداند این دستان

    هیچ مطرب ندارد این آواز


    هر متاعی ز معدنی خیزد

    شکر از مصر و سعدی از شیراز

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #427
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    بزرگ دولت آن کز درش تو آیی باز

    بیا بیا که به خیر آمدی کجایی باز


    رخی کز او متصور نمی‌شود آرام

    چرا نمودی و دیگر نمی‌نمایی باز


    در دو لختی چشمان شوخ دلبندت

    چه کرده‌ام که به رویم نمی‌گشایی باز


    اگر تو را سر ما هست یا غم ما نیست

    من از تو دست ندارم به بی‌وفایی باز


    شراب وصل تو در کام جان من ازلیست

    هنوز مستم از آن جام آشنایی باز


    دلی که بر سر کوی تو گم کنم هیهات

    که جز به روی تو بینم به روشنایی باز


    تو را هرآینه باید به شهر دیگر رفت

    که دل نماند در این شهر تا ربایی باز


    عوام خلق ملامت کنند صوفی را

    کز این هوا و طبیعت چرا نیایی باز


    اگر حلاوت مستی بدانی ای هشیار

    به عمر خود نبری نام پارسایی باز


    گرت چو سعدی از این در نواله‌ای بخشند

    برو که خو نکنی هرگز از گدایی باز

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #428
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    برآمد باد صبح و بوی نوروز

    به کام دوستان و بخت پیروز


    مبارک بادت این سال و همه سال

    همایون بادت این روز و همه روز


    چو آتش در درخت افکند گلنار

    دگر منقل منه آتش میفروز


    چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست

    حسدگو دشمنان را دیده بردوز


    بهاری خرمست ای گل کجایی

    که بینی بلبلان را ناله و سوز


    جهان بی ما بسی بودست و باشد

    برادر جز نکونامی میندوز


    نکویی کن که دولت بینی از بخت

    مبر فرمان بدگوی بدآموز


    منه دل بر سرای عمر سعدی

    که بر گنبد نخواهد ماند این گوز


    دریغا عیش اگر مرگش نبودی

    دریغ آهو اگر بگذاشتی یوز

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #429
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    مبارکتر شب و خرمترین روز

    به استقبالم آمد بخت پیروز


    دهلزن گو دو نوبت زن بشارت

    که دوشم قدر بود امروز نوروز


    مهست این یا ملک یا آدمیزاد

    پری یا آفتاب عالم افروز


    ندانستی که ضدان در کمینند

    نکو کردی علی رغم بدآموز


    مرا با دوست ای دشمن وصالست

    تو را گر دل نخواهد دیده بردوز


    شبان دانم که از درد جدایی

    نیاسودم ز فریاد جهان سوز


    گر آن شب‌های باوحشت نمی‌بود

    نمی‌دانست سعدی قدر این روز

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #430
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    پیوند روح می‌کند این باد مشک بیز

    هنگام نوبت سحرست ای ندیم خیز


    شاهد بخوان و شمع بیفروز و می‌بنه

    عنبر بسای و عود بسوزان و گل بریز


    ور دوست دست می‌دهدت هیچ گو مباش

    خوشتر بود عروس نکوروی بی جهاز


    امروز باید ار کرمی می‌کند سحاب

    فردا که تشنه مرده بود لای گو بخیز


    من در وفا و عهد چنان کند نیستم

    کز دامن تو دست بدارم به تیغ تیز


    گر تیغ می‌زنی سپر اینک وجود من

    عیار مدعی کند از دشمن احتراز


    فردا که سر ز خاک برآرم اگر تو را

    بینم فراغتم بود از روز رستخیز


    تا خود کجا رسد به قیامت نماز من

    من روی در تو و همه کس روی در حجاز


    سعدی به دام عشق تو در پای بند ماند

    قیدی نکرده‌ای که میسر شود گریز

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 43 از 90 نخستنخست ... 3339404142434445464753 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/