صفحه 42 از 46 نخستنخست ... 32383940414243444546 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 411 تا 420 , از مجموع 454

موضوع: دیوان اشعار اوحدی

  1. #411
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    دلم خرقه‌ای دارد از پیر عشق

    که گردن نپیچد ز زنجیر عشق


    حلالست مالم به فتوای شوق

    مباحست خونم به تقریر عشق


    هزیمت همان روز شد شاه عقل

    که در شهر تن خیمه زد میر عشق


    اگر عاشقی ترک ایمان بگوی

    که جز کافری نیست توفیر عشق


    درین باغ اگر لاله چینی و گل

    نخواهی شدن مرغ انجیر عشق


    اگر نیستی چون کمان بر کژی

    دل خود سپر کن بر تیر عشق


    به معقول مگرو، که ما را حدیث

    ز قرآن شوق است و تفسیر عشق


    خرد را رها کن، که خواب خرد

    پراکنده باشد به تعبیر عشق


    من و اوحدی در ازل خورده‌ایم

    ز بستان «قالوابلی» شیر عشق


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #412
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    ز حسن تو پیدا شد آیین عشق

    خرد را لبت کرد تلقین عشق


    برین رقعه ننهاد شاهی قدم

    که ماتش نکردی به فرزین عشق


    ازین بیشه شیری نیامد برون

    که او را نکشتی به زوبین عشق


    ز بهر شکاردل خستگان

    بر اسب بلا بسته‌ای زین عشق


    کسی با خیالت نخسبد دمی

    که بر وی نخوانند یاسین عشق


    برین آستان دعوت هیچ کس

    نگررد روا جز به آیین عشق


    من آن باد را خاک خواهم شدن

    که بوی تو می‌آرد از چین عشق


    تو ای عالم شهر، اگر عاقلی

    سکونت مجوی از مجانین عشق


    گر این خلق هر کس به دینی روند

    مباد اوحدی را بجز دین عشق


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #413
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    ای پیکر خجسته، چه نامی؟ فدیت لک

    دیگر سیاه چرده ندیدم بدین نمک


    خوبان سزد که بر درت آیند سر به سر

    وانگاه خاک پای تو بوسند یک به یک


    هم ظاهر از دو چشم تو گردیده مردمی

    هم روشن از دو لعل تو در دیده مردمک


    آدم ز حسن روی تو گر بهره داشتی

    از دیدنش به سجده بپرداختی ملک


    صورتگران چین اگر آن چهره بنگرند

    نقش نگارخانهٔ چین را کنند حک


    گر چهرهٔ چو ماه به بامی برآوری

    خورشید را ز شرم تو پنهان کند فلک


    تنها نه اوحدیست به دام تو مبتلا

    کین حال نیز در همه جایست مشترک


    گر در وفای من بگمانی، بیازمای

    زر خالصست و باک نمی‌دارد از محک


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #414
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    زاهدان را گذاشتیم به جنگ

    ما و جام شراب و نغمهٔ چنگ


    نه پی مال می‌رویم و نه جاه

    نی غم می خوریم و نه ننگ


    نه به اقرار دوستان شادیم

    نه به انکار دشمنان دلتنگ


    نه به شاهیم طامع و نه به میر

    نه به بویم غره و نه برنگ


    سر مظلوم و آرمان در پیش

    تیغ ظالم شکارشان در چنگ


    کرده از ما کسان به کیسه شکر

    خورده از ما خسان، به کاسه شرنگ


    آنکه ما را نمی‌هلد در شهر

    سر، بهل تا همی زند بر سنگ


    ننیوشیم پند زاهد خشک

    جان دهیم از برای شاهد شنگ


    نه به مال کسی بریم آشوب

    نه به خون کسی کنیم آهنگ


    نه به آیین ما کسی را راه

    نه بر ایینهٔ کس از ما زنگ


    بر سریر سخن نشسته به کام

    اوحدی فر و اوحدی فرهنگ


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #415
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    ما به ابد می‌بریم عشق ترا از ازل

    در همه عالم که دید عشق چنین بی‌خلل؟


    از سر من شور تو هیچ نیاید برون

    گر چه سر آید زمان ور چه در آید اجل


    هیچ کسم، گر بدل بر تو گزینم به دل

    هیچ کسی خود بدل بر تو گزیند بدل؟


    شمع لبت را بدید، مهر گرفت از عقیق

    موم دهانت بدید مهر گرفت از عسل


    راهرو عقل را زلف تو دارالامان

    کار کن روح را لطف تو بیت‌العمل


    بوده ز جور تو ما در همه وقتی زبون

    گشته به مهر تو ما در همه گیتی مثل


    ماه شبستان تو مورچهٔ وتخت جم

    وصل تو و جان ما یوسف و سیم دغل


    زلف تو تن را نوشت سورهٔ نون بر ورق

    قد تو دل را نهاد لوح الف در بغل


    چشم مرا از لبت نیست گزیری که، هست

    لعل لبت را شکر، چشم سرم را سبل


    فوت نشد نکته‌ای از کشش و از جسش

    با لب و زلف ترا مرتبهٔ عقد و حل


    اوحدی از دیر باز فتنهٔ تست، ای غزال

    تا نشود ناامید زود نیوش این غزل


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #416
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    که رساند به من شیفتهٔ مسکین حال؟

    خبری زان صنم ماهرخ مشکین خال


    هر سحر زلف چو شامش، که دلم در کف اوست

    در کف باد شمالست، خنک باد شمال!


    نیست میلی به من آن را که ز میل رخ اوست

    میل در میل ز خون دل من مالامال


    دل آشفته بجای کس دیگر بستم

    که نه اندیشهٔ قربست و نه امید زوال


    شوق بوسیدن دستش اگرم پیش برد

    به غلط پای بیرون می‌نهم از صف نعال


    پیش ازین دیده به امید وصالی میخفت

    باز چندیست که در خواب نرفتم ز خیال


    بی‌رخ دوست نگوییم که: ماهی سالیست

    کانچه بیدوست گذارند نه ماهست و نه سال


    حالتی هست دلم را که نمی‌یارم گفت

    به ازین کشف نشاید که کنم صورت حال


    صبر فرمودی و فرمان تو مقدورم نیست

    مطلب صبر جمیل از من مشتاق جمال


    اوحدی، نالهٔ بی‌فایده سودی نکند

    دوست چون گوش بر احوال تو کردست مثال


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #417
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    گفتم: ز درد عشق تو گشتم چنین به حال

    گفتا: منم دوای تو از درد من منال


    گفتم: شبم چو سال شد از بار هجر تو

    گفتا: به وصل روز کنم این شب چو سال


    گفتم که: با تو نیست مجال حکایتی

    گفتا: چو من رضا دهم آسان شود مجال


    گفتم: دلم به وصل تو تعجیل می‌کند

    گفتا: ز من به صبر توان یافتن وصال


    گفتم: به شام روی تو دیدن مبارکست

    گفتا که: بامداد مبارک ترم به فال


    گفتم که: هیچ گوش نکردی به قول من

    گفتا که: هیچ کار نیاید ز قیل و قال


    گفتم که: ابروی تو نشان می‌دهد بعید

    گفتا: نشان عید بود دیدن هلال


    گفتم: چه دامها که تو داری ز بهر من!

    گفتا که: دام من نه که زلفست و دانه خال؟


    گفتم که: بوسه‌ای دوسه بر من حلال کن

    گفتا که: بی‌بها نتواند شدن حلال


    گفتم: ز مویه شد تن مسکین من چو موی

    گفتا: ز ناله نیز بخواهی شدن چو نال


    گفتم که: پایمال فراق توام چرا؟

    گفتا: ازان سبب که نداری به دست مال


    گفتم: ترا نیافت به شوخی کسی نظیر

    گفتا: مرا ندید به خوبی کسی مثال


    گفتم: سال من به جهان وصل روی تست

    گفتا که: نیست ممکن ازین خوبتر سال


    گفتم که: چاره نیست مرا در فراق تو

    گفتا که: چارهٔ تو شکیبست و احتمال


    گفتم: شبی خیال تو نزدیک من رسید؟

    گفت: اوحدی، به خواب توان دیدن این خیال


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #418
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    من نخواهم برد جان از دست دل

    ای مسلمانان، فغان از دست دل


    سینه میسوزد نهان از جور چشم

    دیده میگرید روان از دست دل


    ای رفیقان، چون ننالم؟وانگهی

    بر تنم باری چنان از دست دل


    هر که از دستان دل غافل شود

    زود گردد داستان از دست دل


    جاودانی دیده‌ای باید مرا

    تا بگریم جاودان از دست دل


    جانم اندر تاب و دل در تب فتاد

    این ز دست چشم و آن از دست دل


    گفته بودم: پای در دامن کشم

    وین حکایت کی توان؟ از دست دل


    قوت پایی ندارد اوحدی

    تا نهد سر در جهان از دست دل


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #419
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    نگفتم: کین چنین زودت به جان اندر بکارم دل؟

    کشی از خط مهرم سر، کنی از غم فگارم دل


    دلم ار خواستی، جانا، به حجت میدهم خطی

    کزان تست جان من، گرت فردا نیارم دل


    نهم جان بر سر دل، چون دلم را یاد فرمودی

    که تا در تحفه آوردن نباشد شرمسارم دل


    دلم تنگست، از آن چندین تعاون میکنم، ورنه

    فدای خاک پای تست، اگر باشد هزارم دل


    اگر چشم تو این معنی به زاری گوش میکردی

    برین صورت چرا بودی نزارم چشم و زارم دل؟


    چو گفتم: در میان تو بپیچم چو کمر دستی

    شدی در تاب و دربستی به زلف تابدارم دل


    دلم را پار برد آن زلف و زان امسال واقف شد

    چون امسال آشنا میشد، چرا میبرد پارم دل؟


    چو در سیل زنخدانت کشیدم دست بوسیدن

    کشیدی از کفم دست و کفایندی چو مارم دل


    اگر بر آسمان باشی بزیر آرم چو مهتابت

    دمی کندر دعای شب بر آن بالا گمارم دل


    نخواهی یاد فرمودن ز حال اوحدی، لیکن

    ز من یاد آوری، دانم، که پیشت میگذارم دل


    به جان پرورده‌ام دل را ز بهر کار عشق تو

    چو گشتی فارغ از کارش نمی‌آید به کارم دل


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #420
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    دیوانه می‌شد از غم او گاه گاه دل

    زان بستم اندر آن سر زلف سیاه دل


    دل را درین حدیث ملامت نمی‌کنم

    این جرم دیده بود،ندارد گناه دل


    دل خسته‌ام ولی نتوان رفت هر نفس

    پیش رخ چو آینهٔ او؟ که: آه دل!


    بسیار می‌کشد به زنخدان او دلم

    ای سینه، همتی، که نیفتد به چاه دل


    ای دیده، مردمی کن و چشمی به راه دار

    آخر نه هم به قول تو گم کرده راه دل؟


    جانا، چو زلف با دل شوریده بد مشو

    دانی که: هست روی ترا نیک خواه دل؟


    گر شمع صورت تو نگشتی دلیل جان

    هرگز به کوی عشق نمی‌برد راه دل


    در جهان نهاد مهر ترا اوحدی، مگر

    ترسد از آنکه راز ندارد نگاه دل؟


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 42 از 46 نخستنخست ... 32383940414243444546 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/