من آن میرم،که از دست تو، صد فریاد خواهم زد
فسونها هر زمان،با خاطر ناشاد، خواهم زد
هزاران طعنه بر جان کندن فرهاد خواهم زد
به بازار قیامت خواهم آمد،داد خواهم زد
دگر بر دل منه داغ،این اسیران جگر خون را!
من آن میرم،که از دست تو، صد فریاد خواهم زد
فسونها هر زمان،با خاطر ناشاد، خواهم زد
هزاران طعنه بر جان کندن فرهاد خواهم زد
به بازار قیامت خواهم آمد،داد خواهم زد
دگر بر دل منه داغ،این اسیران جگر خون را!
چه بد کردم که از من "سرگردان" گشتی تو ای دلبر؟
زدی بر جان من آتش،ازین دم تا دم محشر
نشینی هر زمان با دیگری چون ساقی و ساغر
الهی،از لباس عافیت هر دم بر آری سر
کنی هر لحظه در ماتم دوصد پاره گریبان را!
بیا و پر کن از اندوه ، استکان مرا
بیا و پر کن از این....جام شوکران مرا
بریز در دهنم شعله هایی از دوزخ
بیا،بیا و به آتش بکش جهان مرا
مرا بگیر در آغوش شعله های تنت
بگیر از تن من پاره های جان مرا
چه قدر مثل شبح مثل شب سیاه بمانم
چه قدر خسته در این برزخ گناه بمانم
چه قدر دلخوشی ام پشت انتظار بپوسد
چه قدر در قفس تنگ اشتباه بمانم
چه قدر خنده بکارم برای روز مبادا
چه قدر منتظر برق یک نگاه بمانم
چه قدر در نفسم صفحه صفحه شعر بمیرد
چه قدر مثل مسافر سر دو راه بمانم
برادران بروید و دعا کنید برایم
که سرنوشت من این شد درون چاه بمانم
از بس دلم بهانه ی آب و سراب شد
از آب و اینه که سیاهست،خسته ام
دیگر به تنگ آمدم و فرصتی نماند
حتی ز خستگی که تباهست،خسته ام
آرامشی ست در تپش بی بهانه ام
از زندگی که غرق گناهست،خسته ام
خداوندا تو ماراجاهل خواندی،
از جاهل جز جفا چه آیــد؟
الهی آنچــه من از تو دیدم دوگیتی بیاراید،
عجب اینست که جان من از بیم داد تو دمی نیاساید!
الهی آمدم با دو دست تهی ،
بسوختم بر امید روز بهی ،
چه بُوَد اگر از فضل خود براین خسته دلم مرهم نهی؟
الهی از کجا باز یابم من آنروز که تو مرا بودی و من نبودم،
تا باز بدان روز رسم میان آتش و دودم،
اگر به دو گیتی آن روز یابم پر سودم،
ور بود خود را دریابم به نبود خود خشنودم....
شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
می کنم تنها ، از جاده عبور
دور ماندند ز من آدم ها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غم ها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر ، سحر نزدیک است
هر دم این بانگ بر آرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است !
خنده ای کو که به دل انگیزم ؟
قطره ای کو که به دریا ریزم ؟
صخره ای کو که بدان آویزم ؟
مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من ، لیک ، غمی غمناک است
برای دلم گاهی مادری مهربان می شوم
دست نوازش بر سرش می کشم و می گویم: غصه نخور عزیزکـــــــــــــم می گذرد ...
برای دلم گاهی پدر می شوم
خشمگین می گویم: بس کن دیگر بزرگ شدی ...
گاهی هم دوستی می شوم مهربان
...دستش را می گیرم و می برمش به باغ رویا، کنار تو.....
دلم از دست من خسته است...
غم دوری خیلی سختِ مخصوصاً اگه تو باشی
مخصوصاً اگه بری تو دیگه پیش من نباشی
می دونی که بی توموندن توی دنیا یه عذاب
اگه تو یه روز نباشی زندگیم بی تو خراب
* * *
نزار اینجا من بمونم حیرون و خیلی پریشون
مهربون برگرد تو پیشم دلمو انقدر نسوزون
نگو که خبر نداری دارم از دوریت می میرم
جای دستای قشنگت دستای غمو می گیرم
* * *
نمی تونم نمی تونم دیگه من بی تو بمونم
به خدا سخته واسه من که دیگه تو رو نبینم
بیا و منو رها کن از غمو غصه جدا کن
بیا و بمون کنارم به دلم تو اعتنا کن
* * *
منمو دلی شکسته که به پات هنوز نشسته
تویی و دوری چشمات بی تو بودن خیلی سخته
غم دوریتو نمی شه یکمم تحملش کرد
نمیشه طاقت بیارم توی دنیای پر از درد
هوای آبی دل صاف بود و بی رنج درد
وقتی که رفتی هوا گرفت و شد خیلی سرد
ابرای دلگیر اومد هوای دل عوض شد
بارون گرفت یه عالم جای خوشی ها غم شد
هوای آروم من سکوت دل رو شکوند
دیگه برام تو اینجا هوای آروم نموند
* * *
هوای دل آبی بود صاف بود و آفتابی بود
وقتی گذاشتی رفتی هوا گرفت خیلی زود
انگاری دل می دونست رفتیو تنها مونده
به خاطر همین هم سکوتُ اون شکونده
باد ملایمی نیست دیگه تو این حوالی
رفتن تو از این جا هوا رو کرد طوفانی
هوای دل عوض شد گرفتو سرد و یخ شد
بی تو هوای دلم نمی دونی چه بد شد
با رفتن نسیما ، نسیم دل سراب شد
با این بادای سنگین خونه ی ما خراب شد
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)