پس بگو مونده بودی تنهای تنهاااااااااااااااااااااا ااااااااامن رفته بودم کلاس
دیشب هم دیدم کسی نیومد منم رفتم عروسی
نمیشد که غذا درست کنم بعد زیاد بیاد
نه آبجی تینا بود نه آبجی پری
خواهر زاده ها داداش ها و شوهر خواهر ها هم که نبودن
پس بگو مونده بودی تنهای تنهاااااااااااااااااااااا ااااااااامن رفته بودم کلاس
دیشب هم دیدم کسی نیومد منم رفتم عروسی
نمیشد که غذا درست کنم بعد زیاد بیاد
نه آبجی تینا بود نه آبجی پری
خواهر زاده ها داداش ها و شوهر خواهر ها هم که نبودن
آره واقعا
به قول خودت بابایی من ماندم تنهای تنها
داغ دلم رو تازه نکنبه قول خودت بابایی من ماندم تنهای تنها
وقتی این شعر رو میشنوم کلا از خود بی خود میشم (یهو دید سکته مکته کردیم این کاظم جشن گرفت ها)
بابا یعنی چی؟
خدانکنه
دامادت بخواد جشن بگیره؟
آبجی تینا میکشه آقا کاظم رو
اول این آبجیت رو پیدا کن تا من در مورد شوهرش یک چیز هایی بهش بگمبابا یعنی چی؟
خدانکنه
دامادت بخواد جشن بگیره؟
آبجی تینا میکشه آقا کاظم رو
اتفاقا بابایی آبجی هم چند وقت پیش گفته بود که بهت بگم حتما یه سر بهش بزنی کارت داره
نکنه اونم میخواد از شوهرش گله کنه؟
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)