صفحه 42 از 44 نخستنخست ... 3238394041424344 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 411 تا 420 , از مجموع 438

موضوع: دیوان حافظ(غزلیات)

  1. #411
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    حاليا مصلحت وقت در آن می‌بينم
    که کشم رخت به ميخانه و خوش بنشينم
    جام می گيرم و از اهل ريا دور شوم
    يعنی از اهل جهان پاکدلی بگزينم
    جز صراحی و کتابم نبود يار و نديم
    تا حريفان دغا را به جهان کم بينم
    سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو
    گر دهد دست که دامن ز جهان درچينم
    بس که در خرقه آلوده زدم لاف صلاح
    شرمسار از رخ ساقی و می رنگينم
    سينه تنگ من و بار غم او هيهات
    مرد اين بار گران نيست دل مسکينم
    من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر
    اين متاعم که همی‌بينی و کمتر زينم
    بنده آصف عهدم دلم از راه مبر
    که اگر دم زنم از چرخ بخواهد کينم
    بر دلم گرد ستم‌هاست خدايا مپسند
    که مکدر شود آيينه مهرآيينم

    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. #412
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    گرم از دست برخيزد که با دلدار بنشينم
    ز جام وصل می‌نوشم ز باغ عيش گل چينم
    شراب تلخ صوفی سوز بنيادم بخواهد برد
    لبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شيرينم
    مگر ديوانه خواهم شد در اين سودا که شب تا روز
    سخن با ماه می‌گويم پری در خواب می‌بينم
    لبت شکر به مستان داد و چشمت می به ميخواران
    منم کز غايت حرمان نه با آنم نه با اينم
    چو هر خاکی که باد آورد فيضی برد از انعامت
    ز حال بنده ياد آور که خدمتگار ديرينم
    نه هر کو نقش نظمی زد کلامش دلپذير افتد
    تذرو طرفه من گيرم که چالاک است شاهينم
    اگر باور نمی‌داری رو از صورتگر چين پرس
    که مانی نسخه می‌خواهد ز نوک کلک مشکينم
    وفاداری و حق گويی نه کار هر کسی باشد
    غلام آصف ثانی جلال الحق و الدينم
    رموز مستی و رندی ز من بشنو نه از واعظ
    که با جام و قدح هر دم نديم ماه و پروينم

    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  3. #413
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    در خرابات مغان نور خدا می‌بينم
    اين عجب بين که چه نوری ز کجا می‌بينم
    جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو
    خانه می‌بينی و من خانه خدا می‌بينم
    خواهم از زلف بتان نافه گشايی کردن
    فکر دور است همانا که خطا می‌بينم
    سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب
    اين همه از نظر لطف شما می‌بينم
    هر دم از روی تو نقشی زندم راه خيال
    با که گويم که در اين پرده چه‌ها می‌بينم
    کس نديده‌ست ز مشک ختن و نافه چين
    آن چه من هر سحر از باد صبا می‌بينم
    دوستان عيب نظربازی حافظ مکنيد
    که من او را ز محبان شما می‌بينم
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. #414
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    خرم آن روز کز اين منزل ويران بروم
    راحت جان طلبم و از پی جانان بروم
    گر چه دانم که به جايی نبرد راه غريب
    من به بوی سر آن زلف پريشان بروم
    دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
    رخت بربندم و تا ملک سليمان بروم
    چون صبا با تن بيمار و دل بی‌طاقت
    به هواداری آن سرو خرامان بروم
    در ره او چو قلم گر به سرم بايد رفت
    با دل زخم کش و ديده گريان بروم
    نذر کردم گر از اين غم به درآيم روزی
    تا در ميکده شادان و غزل خوان بروم
    به هواداری او ذره صفت رقص کنان
    تا لب چشمه خورشيد درخشان بروم
    تازيان را غم احوال گران باران نيست
    پارسايان مددی تا خوش و آسان بروم
    ور چو حافظ ز بيابان نبرم ره بيرون
    همره کوکبه آصف دوران بروم
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  5. #415
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    احمد الله علی معدله السلطان
    احمد شيخ اويس حسن ايلخانی
    خان بن خان و شهنشاه شهنشاه نژاد
    آن که می‌زيبد اگر جان جهانش خوانی
    ديده ناديده به اقبال تو ايمان آورد
    مرحبا ای به چنين لطف خدا ارزانی
    ماه اگر بی تو برآيد به دو نيمش بزنند
    دولت احمدی و معجزه سبحانی
    جلوه بخت تو دل می‌برد از شاه و گدا
    چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی
    برشکن کاکل ترکانه که در طالع توست
    بخشش و کوشش خاقانی و چنگزخانی
    گر چه دوريم به ياد تو قدح می‌گيريم
    بعد منزل نبود در سفر روحانی
    از گل پارسيم غنچه عيشی نشکفت
    حبذا دجله بغداد و می ريحانی
    سر عاشق که نه خاک در معشوق بود
    کی خلاصش بود از محنت سرگردانی
    ای نسيم سحری خاک در يار بيار
    که کند حافظ از او ديده دل نورانی
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. #416
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    وقت را غنيمت دان آن قدر که بتوانی
    حاصل از حيات ای جان اين دم است تا دانی
    کام بخشی گردون عمر در عوض دارد
    جهد کن که از دولت داد عيش بستانی
    باغبان چو من زين جا بگذرم حرامت باد
    گر به جای من سروی غير دوست بنشانی
    زاهد پشيمان را ذوق باده خواهد کشت
    عاقلا مکن کاری کورد پشيمانی
    محتسب نمی‌داند اين قدر که صوفی را
    جنس خانگی باشد همچو لعل رمانی
    با دعای شبخيزان ای شکردهان مستيز
    در پناه يک اسم است خاتم سليمانی
    پند عاشقان بشنو و از در طرب بازآ
    کاين همه نمی‌ارزد شغل عالم فانی
    يوسف عزيزم رفت ای برادران رحمی
    کز غمش عجب بينم حال پير کنعانی
    پيش زاهد از رندی دم مزن که نتوان گفت
    با طبيب نامحرم حال درد پنهانی
    می‌روی و مژگانت خون خلق می‌ريزد
    تيز می‌روی جانا ترسمت فرومانی
    دل ز ناوک چشمت گوش داشتم ليکن
    ابروی کماندارت می‌برد به پيشانی
    جمع کن به احسانی حافظ پريشان را
    ای شکنج گيسويت مجمع پريشانی
    گر تو فارغی از ما ای نگار سنگين دل
    حال خود بخواهم گفت پيش آصف ثانی
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  7. #417
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    هواخواه توام جانا و می‌دانم که می‌دانی
    که هم ناديده می‌بينی و هم ننوشته می‌خوانی
    ملامتگو چه دريابد ميان عاشق و معشوق
    نبيند چشم نابينا خصوص اسرار پنهانی
    بيفشان زلف و صوفی را به پابازی و رقص آور
    که از هر رقعه دلقش هزاران بت بيفشانی
    گشاد کار مشتاقان در آن ابروی دلبند است
    خدا را يک نفس بنشين گره بگشا ز پيشانی
    ملک در سجده آدم زمين بوس تو نيت کرد
    که در حسن تو لطفی ديد بيش از حد انسانی
    چراغ افروز چشم ما نسيم زلف جانان است
    مباد اين جمع را يا رب غم از باد پريشانی
    دريغا عيش شبگيری که در خواب سحر بگذشت
    ندانی قدر وقت ای دل مگر وقتی که درمانی
    ملول از همرهان بودن طريق کاردانی نيست
    بکش دشواری منزل به ياد عهد آسانی
    خيال چنبر زلفش فريبت می‌دهد حافظ
    نگر تا حلقه اقبال ناممکن نجنبانی

    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. #418
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    گفتند خلايق که تويی يوسف ثانی
    چون نيک بديدم به حقيقت به از آنی
    شيرينتر از آنی به شکرخنده که گويم
    ای خسرو خوبان که تو شيرين زمانی
    تشبيه دهانت نتوان کرد به غنچه
    هرگز نبود غنچه بدين تنگ دهانی
    صد بار بگفتی که دهم زان دهنت کام
    چون سوسن آزاده چرا جمله زبانی
    گويی بدهم کامت و جانت بستانم
    ترسم ندهی کامم و جانم بستانی
    چشم تو خدنگ از سپر جان گذراند
    بيمار که ديده‌ست بدين سخت کمانی
    چون اشک بيندازيش از ديده مردم
    آن را که دمی از نظر خويش برانی
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  9. #419
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    نسيم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی
    گذر به کوی فلان کن در آن زمان که تو دانی
    تو پيک خلوت رازی و ديده بر سر راهت
    به مردمی نه به فرمان چنان بران که تو دانی
    بگو که جان عزيزم ز دست رفت خدا را
    ز لعل روح فزايش ببخش آن که تو دانی
    من اين حروف نوشتم چنان که غير ندانست
    تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
    خيال تيغ تو با ما حديث تشنه و آب است
    اسير خويش گرفتی بکش چنان که تو دانی
    اميد در کمر زرکشت چگونه ببندم
    دقيقه‌ايست نگارا در آن ميان که تو دانی
    يکيست ترکی و تازی در اين معامله حافظ
    حديث عشق بيان کن بدان زبان که تو دانی

    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. #420
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    دو يار زيرک و از باده کهن دومنی
    فراغتی و کتابی و گوشه چمنی
    من اين مقام به دنيا و آخرت ندهم
    اگر چه در پی ام افتند هر دم انجمنی
    هر آن که کنج قناعت به گنج دنيا داد
    فروخت يوسف مصری به کمترين ثمنی
    بيا که رونق اين کارخانه کم نشود
    به زهد همچو تويی يا به فسق همچو منی
    ز تندباد حوادث نمی‌توان ديدن
    در اين چمن که گلی بوده است يا سمنی
    ببين در آينه جام نقش بندی غيب
    که کس به ياد ندارد چنين عجب زمنی
    از اين سموم که بر طرف بوستان بگذشت
    عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی
    به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند
    چنين عزيز نگينی به دست اهرمنی
    مزاج دهر تبه شد در اين بلا حافظ
    کجاست فکر حکيمی و رای برهمنی

    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 42 از 44 نخستنخست ... 3238394041424344 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/