صفحه 42 از 90 نخستنخست ... 3238394041424344454652 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 411 تا 420 , از مجموع 900

موضوع: دیوان اشعار سعدی

  1. #411
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    دولت جان پرورست صحبت آمیزگار

    خلوت بی مدعی سفره بی انتظار


    آخر عهد شبست اول صبح ای ندیم

    صبح دوم بایدت سر ز گریبان برآر


    دور نباشد که خلق روز تصور کنند

    گر بنمایی به شب طلعت خورشیدوار


    مشعله‌ای برفروز مشغله‌ای پیش گیر

    تا ببرم از سرم زحمت خواب و خمار


    خیز و غنیمت شمار جنبش باد ربیع

    ناله موزون مرغ بوی خوش لاله زار


    برگ درختان سبز پیش خداوند هوش

    هر ورقی دفتریست معرفت کردگار


    روز بهارست خیز تا به تماشا رویم

    تکیه بر ایام نیست تا دگر آید بهار


    وعده که گفتی شبی با تو به روز آورم

    شب بگذشت از حساب روز برفت از شمار


    دور جوانی گذشت موی سیه پیسه گشت

    برق یمانی بجست گرد بماند از سوار


    دفتر فکرت بشوی گفته سعدی بگوی

    دامن گوهر بیار بر سر مجلس ببار

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #412
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    زنده کدامست بر هوشیار

    آن که بمیرد به سر کوی یار


    عاشق دیوانه سرمست را

    پند خردمند نیاید به کار


    سر که به کشتن بنهی پیش دوست

    به که بگشتن بنهی در دیار


    ای که دلم بردی و جان سوختی

    در سر سودای تو شد روزگار


    شربت زهر ار تو دهی نیست تلخ

    کوه احد گر تو نهی نیست بار


    بندی مهر تو نیابد خلاص

    غرقه عشق تو نبیند کنار


    درد نهانی دل تنگم بسوخت

    لاجرمم عشق ببود آشکار


    در دلم آرام تصور مکن

    وز مژه‌ام خواب توقع مدار


    گر گله از ماست شکایت بگوی

    ور گنه از توست غرامت بیار


    بر سر پا عذر نباشد قبول

    تا ننشینی ننشیند غبار


    دل چه محل دارد و دینار چیست

    مدعیم گر نکنم جان نثار


    سعدی اگر زخم خوری غم مخور

    فخر بود داغ خداوندگار

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #413
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    شرطست جفا کشیدن از یار

    خمرست و خمار و گلبن و خار


    من معتقدم که هر چه گویی

    شیرین بود از لب شکربار


    پیش دگری نمی‌توان رفت

    از تو به تو آمدم به زنهار


    عیبت نکنم اگر بخندی

    بر من چو بگریم از غمت زار


    شک نیست که بوستان بخندد

    هر گه که بگرید ابر آزار


    تو می‌روی و خبر نداری

    و اندر عقبت قلوب و ابصار


    گر پیش تو نوبتی بمیرم

    هیچم نبود گزند و تیمار


    جز حسرت آن که زنده گردم

    تا پیش بمیرمت دگربار


    گفتم که به گوشه‌ای چو سنگی

    بنشینم و روی دل به دیوار


    دانم که میسرم نگردد

    تو سنگ درآوری به گفتار


    سعدی نرود به سختی از پیش

    با قید کجا رود گرفتار

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #414
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ای صبر پای دار که پیمان شکست یار

    کارم ز دست رفت و نیامد به دست یار


    برخاست آهم از دل و در خون نشست چشم

    یا رب ز من چه خاست که بی من نشست یار


    در عشق یار نیست مرا صبر و سیم و زر

    لیک آب چشم و آتش دل هر دو هست یار


    چون قامتم کمان صفت از غم خمیده دید

    چون تیر ناگهان ز کنارم بجست یار


    سعدی به بندگیش کمر بسته‌ای ولیک

    منت منه که طرفی از این برنبست یار


    اکنون که بی‌وفایی یارت درست شد

    در دل شکن امید که پیمان شکست یار

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #415
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر

    که من از دست تو فردا بروم جای دگر


    بامدادان که برون می‌نهم از منزل پای

    حسن عهدم نگذارد که نهم پای دگر


    هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیست

    ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر


    زان که هرگز به جمال تو در آیینه وهم

    متصور نشود صورت و بالای دگر


    وامقی بود که دیوانه عذرایی بود

    منم امروز و تویی وامق و عذرای دگر


    وقت آنست که صحرا گل و سنبل گیرد

    خلق بیرون شده هر قوم به صحرای دگر


    بامدادان به تماشای چمن بیرون آی

    تا فراغ از تو نماند به تماشای دگر


    هر صباحی غمی از دور زمان پیش آید

    گویم این نیز نهم بر سر غم‌های دگر


    بازگویم نه که دوران حیات این همه نیست

    سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #416
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    به فلک می‌رسد از روی چو خورشید تو نور

    قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور


    آدمی چون تو در آفاق نشان نتوان داد

    بلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حور


    حور فردا که چنین روی بهشتی بیند

    گرش انصاف بود معترف آید به قصور


    شب ما روز نباشد مگر آن گاه که تو

    از شبستان به درآیی چو صباح از دیجور


    زندگان را نه عجب گر به تو میلی باشد

    مردگان بازنشینند به عشقت ز قبور


    آن بهایم نتوان گفت که جانی دارد

    که ندارد نظری با چو تو زیبامنظور


    سحر چشمان تو باطل نکند چشم آویز

    مست چندان که بکوشند نباشد مستور


    این حلاوت که تو داری نه عجب کز دستت

    عسلی دوزد و زنار ببندد زنبور


    آن چه در غیبتت ای دوست به من می‌گذرد

    نتوانم که حکایت کنم الا به حضور


    منم امروز و تو انگشت نمای زن و مرد

    من به شیرین سخنی تو به نکویی مشهور


    سختم آید که به هر دیده تو را می‌نگرند

    سعدیا غیرتت آمد نه عجب سعد غیور

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #417
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    پروانه نمی‌شکیبد از دور

    ور قصد کند بسوزدش نور


    هر کس به تعلقی گرفتار

    صاحب نظران به عشق منظور


    آن روز که روز حشر باشد

    دیوان حساب و عرض منشور


    ما زنده به ذکر دوست باشیم

    دیگر حیوان به نفخه صور


    یا رب که تو در بهشت باشی

    تا کس نکند نگاه در حور


    ما مست شراب ناب عشقیم

    نه تشنه سلسبیل و کافور


    بیم است شرار آه مشتاق

    کآتش بزند حجاب مستور


    من دانم و دردمند بیدار

    آهنگ شب دراز دیجور


    آخر ز هلاک ما چه خیزد

    سیمرغ چه می‌کند به عصفور


    نزدیک نمی‌شوی به صورت

    وز دیده دل نمی‌شوی دور


    از پیش تو راه رفتنم نیست

    گردن به کمند به که مهجور


    سعدی چو مرادت انگبینست

    واجب بود احتمال زنبور

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #418
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    آن کیست که می‌رود به نخجیر

    پای دل دوستان به زنجیر


    همشیره جادوان بابل

    همسایه لعبتان کشمیر


    اینست بهشت اگر شنیدی

    کز دیدن آن جوان شود پیر


    از عشق کمان دست و بازوش

    افتاده خبر ندارد از تیر


    نقاش که صورتش ببیند

    از دست بیفکند تصاویر


    ای سخت جفای سست پیوند

    رفتی و چنین برفت تقدیر


    کوته نظران ملامت از عشق

    بی فایده می‌کنند و تحذیر


    با جان من از جسد برآید

    خونی که فروشدست با شیر


    گر جان طلبد حبیب عشاق

    نه منع روا بود نه تأخیر


    آن را که مراد دوست باید

    گو ترک مراد خویشتن گیر


    سعدی چو اسیر عشق ماندی

    تدبیر تو چیست ترک تدبیر

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #419
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    از همه باشد به حقیقت گزیر

    وز تو نباشد که نداری نظیر


    مشرب شیرین نبود بی زحام

    دعوت منعم نبود بی فقیر


    آن عرقست از بدنت یا گلاب

    آن نفسست از دهنت یا عبیر


    بذل تو کردم تن و هوش و روان

    وقف تو کردم دل و چشم و ضمیر


    دل چه بود جان که بدو زنده‌ام

    گو بده ای دوست که گویم بگیر


    راحت جان باشد از آن قبضه تیغ

    مرهم دل باشد از آن جعبه تیر


    درد نهانی به که گویم که نیست

    باخبر از درد من الا خبیر


    عیب کنندم که چه دیدی در او

    کور نداند که چه بیند بصیر


    چون نرود در پی صاحب کمند

    آهوی بیچاره به گردن اسیر


    هر که دل شیفته دارد چو من

    بس که بگوید سخن دلپذیر


    ناله سعدی به چه دانی خوشست

    بوی خوش آید چو بسوزد عبیر

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #420
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    شب فراق نخواهم دواج دیبا را..... که شب دراز بود خوابگاه تنها را
    ز دست رفتن دیوانه عاقلان دانند..... که احتمال نماندست ناشکیبا را
    گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی ..... روا بود که ملامت کنی زلیخا را
    چنین جوان که تویی برقعی فروآویز ..... و گر نه دل برود پیر پای برجا را
    تو آن درخت گلی کاعتدال قامت تو .... ببرد قیمت سرو بلندبالا را
    دگر به هر چه تو گویی مخالفت نکنم ...... که بی تو عیش میسر نمی‌شود ما را
    دو چشم باز نهاده نشسته‌ام همه شب ...... چو فرقدین و نگه می‌کنم ثریا را
    شبی و شمعی و جمعی چه خوش بود تا روز ...... نظر به روی تو کوری چشم اعدا را
    من از تو پیش که نالم که در شریعت عشق ..... معاف دوست بدارند قتل عمدا را
    تو همچنان دل شهری به غمزه‌ای ببری .... که بندگان بنی سعد خوان یغما را
    در این روش که تویی بر هزار چون سعدی ...... جفا و جور توانی ولی مکن یارا

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 42 از 90 نخستنخست ... 3238394041424344454652 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/