صفحه 41 از 46 نخستنخست ... 31373839404142434445 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 401 تا 410 , از مجموع 451

موضوع: شعرهای بانو سیمین بهبهانی

  1. #401
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    یاد

    شب چون به چشم اهل جهان خواب می دود
    میل تو گرم، در دل بی تاب می دود
    در پرده ی نهان ِ دلم جای می کنی
    گویی به چشم خسته تنی خواب می دود
    می بوسمت به شوق و برون می شوم ز خویش
    چون شبنمی که بر گل شاداب می دود
    می لغزد آن نگاه شتابان به چهره ام
    چون بوسه ی نسیم که بر آب می دود
    وز آن نگاه، مستی عشق تو در تنم
    آن گونه می دود که می ناب می دود
    بر دامنم ز مهر بنهْ سر، که عیب نیست
    خورشید هم به دامن مرداب می دود
    وزگفتگوی خلق مخور غم، که گاهگاه
    ابر سیه به چهره ی مهتاب می دود.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. #402
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    دورنگی

    همچو نور، از چشمم، رفتی و نمی ایی
    بی تو دیده ی جان را، بسته ام ز بینایی
    تا زمن شدی غافل، سرزدم به هر محفل
    بی تو عاقبت کارم، می کشد به رسوایی
    از دورنگی ی ِ یاران، وزفریب عیاران
    دیدم و چه ها دیدم، یک به یک تماشایی
    آ‏فتاب را دیدم، هفت رنگ و فهمیدم
    اینکه نیست بی رنگی، زیر چرخ مینایی
    حال من اگر خواهی، لاله دارد آگاهی
    زان که جان او سوزد، همچو من ز تنهایی
    گر دعا کنم شاید، خواهم اینکه افزاید
    درتو آن جفا کیشی، در من این شکیبایی
    دانم اینکه از دوری، خسته ای ّ و رنجوری
    سینه کرده ام بستر، تا بر او بیاسایی
    دمبدم لب سیمین، پرسد از خیالت این:
    ـ بینم آن که بازایی، بینم آن که بازایی؟
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  3. #403
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    من و تو

    بود عمری به دلم با تو که تنها بِنِشینم
    کامم کنون که برآمد بنشین تا بنشینم
    پک و رسوا همه را عشق به یک شعله بسوزد
    تو که پکی بِنِشین تا منِ رسوا بنشینم
    بی ادب نیستم اما پی یک عمر صبوری
    با تو امشب نتوانم که شکیبا بنشینم
    شمع را شاهد احوال من و خویش مگردان
    خلوتی خواسته ام با تو که تنها بنشینم
    من و دامان دگر از پی دامان تو؟ حاشا!
    نه گیاهم که به هر دامن صحرا بنشینم
    آن غبارم که گرَم از سر دامن نفشانی
    برنخیزم همه ی عمر و همین جا بنشینم
    ساغرم، دورزنان پیش لبت آمدم امشب
    دستگیری کن و مگذار که از پا بنشینم.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. #404
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    شبگرد

    بر گو که چه می جویم، بنما که چه می خواهم؛
    چون شد که در این وادی، سرگشته و گمراهم؟
    از عشق اگر گویی، می جویم و می جویم
    وز یار اگر پرسی، می خواهم و می خواهم
    در عالم هشیاری، از بی خبری مستم
    در گوشه ی تنهایی، از بیخودی آگاهم
    گر مهر نیم آخر، هر شب ز چه می میرم؟
    گر ماه نیم آخر، هر دم ز چه می کاهم؟
    در دامنی افتادم، گفتی که مگر اشکم
    از خویش برون رفتم، گفتی که مگر آهم
    ویرانه ی متروکم: نه بام و نه دیواری
    آرام نگیرد کس، در سایه کوتاهم
    آن اختر شبگردم، سیمین! که درین دنیا
    دامان سیاهی شد، میدان نظرگاهم.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  5. #405
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    بی خبری

    بگذشت مرا، ای دل! با بی خبری عمری
    با بی خبری از خود، کردم سپری عمری
    چون شعله سرانجامم، خاموشی و سردی شد
    هر چند ز من سر زد، دیوانه گری عمری
    نرگس نشدم، دردا! تا تاج زرم باشد
    چون لاله نصیبم شد، خونین جگری عمری
    دل همچو پرستویی، هردم به دیاری شد
    آخر چه شدش حاصل، زین دربدری عمری؟
    دلدار چه کس بودم، یا دل به چه کس دادم
    از شور چه کس کردم، شوریده سری عمری؟
    تا روی نکو دیدم، آرام ز کف دادم
    سرمایه ی رنجم شد، صاحب نظری عمری
    پیوند تن و دل را، پیوسته جدا دیدم
    دل با دگران هر دم، تن با دگری عمری
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. #406
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    ننوازی به سرانگشت مرا، ساز خموشم
    زخمه بر تار دلم زن که درآری به خروشم
    چون صدف مانده تهی سینه ام از گوهر عشقی
    ساز کن ساز غم امشب که سراپا همه گوشم
    کم ز مینا نیم، ای دوست! که گَردش بزدایی
    دست مهری چه شود گر بکشی بر بر و دوشم
    من زمین گیر گیاهم، تو سبک سیر نسیمی
    که به زنجیر وفایت نکشم هر چه بکوشم
    تا به وقت سحرم چون گل خورشید برویی
    دیده صد چشمه فروریخت به دامن شب دوشم
    بزمی آراسته کن تا پی تاراج قرارت
    تن چون عاج به پیراهن مهتاب بپوشم
    چو خُم باده، در این شوق که گرمت کنم امشب،
    همه شادی، همه شورم، همه مستی، همه جوشم
    تو و آن الفت دیرین، من و این بوسه ی شیرین
    به خدا باده پرستی به خدا باده فروشم
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  7. #407
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    آشفتگی

    شوریده ی آزرده دل ِ بی سر و پا من
    در شهر شما عاشق انگشت نما من
    دیوانه تر از مردم دیوانه اگر هست
    جانا، به خدا من... به خدا من... به خدا من
    شاه ِ‌همه خوبان سخنگوی غزل ساز
    اما به در خانه ی عشق تو گدا من
    یک دم، نه به یاد من و رنجوری ی ِ من تو
    یک عمر، گرفتار به زنجیر وفا من
    ای شیر شکاران سیه موی سیه چشم!
    آهوی گرفتار به زندان شما من
    آن روح پریشان سفرجوی جهانگرد
    همراه به هر قافله چون بانگ درا، من
    تا بیشتر از غم، دل دیوانه بسوزد
    برداشته شب تا به سحر دست دعا من
    سیمین! طلب یاریم از دوست خطا بود:
    ای بی دل آشفته! کجا دوست؟ کجا من؟
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. #408
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    ساق فریبْ زن

    خرمن زلف من کجا؟ شاخه ی سیمین کجا؟
    قهر ز من چه می کنی، بهر تو همچو من کجا؟
    صحبت باغ را مکن، پیش بهشت روی من
    سبزه ی عارضم کجا، خرّمی ِ چمن کجا؟
    لاله و من؟ چه نسبتی! ساغر او ز می تهی:
    ساق فریبزن کجا؟ ساقی ی ِ سیمتن کجا؟
    غنچه دهان بسته یی، پیش لب شکفته ام
    گرمی ی ِ‌ بوسه ام کجا،؟ سردی ِ آن دهن کجا؟
    نرگس و دیدگان من؟ وای از این ستمگری!
    در نگهم ترانه ها، در نگهش سخن کجا؟
    بر سر و سینه ام مکش، دست که خسته می شود!
    نرمی ی ِ پیکرم کجا؟ خرمن نسترن کجا؟
    این همه هیچ، بهر تو، یار ز خود گذشته یی؟
    دوستی ی ِ‌تو خواسته، دشمن خویشتن کجا؟
    می روی و خطاست این، شیوه ی نابجاست این
    قهر ز من چه می کنی، بهر تو همچو من کجا؟
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  9. #409
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    عطر پرکنده

    بازگو، ای به کنار دگری خفته ی من!
    چه کند با غم تو این دل آشفته ی من؟
    وه که امروز پرکنده تر از بوی گل است
    خاطر جمع تر از غنچه ی نشکفته ی من!
    آفتاب ِ نگه ِ‌ گرم تو را می جوید
    این دل ِ سردتر از بر ف ِ فروخفته ی من
    یاد از آن روز که انگشت تو اشکم بسترد
    خاتم دست تو شد گوهر ناسُفته ی من
    شاهد آتش عشق تو که گرم است هنوز
    شعله هایی ست که سر می کشد از گفته ی من
    چه کنم؟ دل به که بندم؟ به کجا روی کنم؟
    بازگو، ای به کنار دگری خفته ی من
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. #410
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    دیشب

    عشقش ز جان تیره ی من سر کشیده بود
    در سنگلاخ خاطر من گل دمیده بود
    چون سبز جامه، غنچه صفت، پیکر مرا
    از چشم ها نهفته و در بر کشیده بود
    ای باغبان عشق! تو تا با خبر شدی
    لبهاش از لبم گل صد بوسه چیده بود
    عشقم هزار پرده ی پرهیزْ سوخته
    شوقم هزار جامه ی تقوا دریده بود
    بر لوح ساده ی دل دیرآشنای من
    رنگ هزار باغ و بهار آ‏رمیده بود
    جانم همه شرار و به پیکر نشسته گرم
    خونم همه شراب و به رگ ها دویده بود
    می سوخت شمع عشق به فانوس چشم من
    وان روشنی به خلوتم از نور دیده بود
    از بوسه واگرفت و هم از بوسه باز داد
    جان را که دور از او به لبانم رسیده بود
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 41 از 46 نخستنخست ... 31373839404142434445 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/