صفحه 41 از 43 نخستنخست ... 3137383940414243 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 401 تا 410 , از مجموع 900

موضوع: دیوان اشعار سعدی

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    گواهی امینست بر درد من

    سرشک روان بر رخ زرد من


    ببخشای بر ناله عندلیب

    الا ای گل نازپرورد من


    که گر هم بدین نوع باشد فراق

    به نزد تو باد آورد گرد من


    که دیدست هرگز چنین آتشی

    کز او می‌برآید دم سرد من


    فغان من از دست جور تو نیست

    که از طالع مادرآورد من


    من اندرخور بندگی نیستم

    وز اندازه بیرون تو درخورد من


    بداندیش نادان که مطرود باد

    ندانم چه می‌خواهد از طرد من


    و گر خود من آنم که اینم سزاست

    ببخش و مگیر ای جوانمرد من


    تو معذور داری به انعام خویش

    اگر زلتی آمد از کرد من


    تو دردی نداری که دردت مباد

    از آن رحمتت نیست بر درد من

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #2
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ای روی تو راحت دل من

    چشم تو چراغ منزل من


    آبیست محبت تو گویی

    کآمیخته‌اند با گل من


    شادم به تو مرحبا و اهلا

    ای بخت سعید مقبل من


    با تو همه برگ‌ها مهیاست

    بی تو همه هیچ حاصل من


    گویی که نشسته‌ای شب و روز

    هر جا که تویی مقابل من


    گفتم که مگر نهان بماند

    آنچ از غم توست بر دل من


    بعد از تو هزار نوبت افسوس

    بر دور حیات باطل من


    هر جا که حکایتی و جمعی

    هنگامه توست و محفل من


    گر تیغ زند به دست سیمین

    تا خون چکد از مفاصل من


    کس را به قصاص من مگیرید

    کز من بحلست قاتل من

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #3
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    باز از شراب دوشین در سر خمار دارم

    وز باغ وصل جانان گل در کنار دارم


    سرمست اگر به سودا برهم زنم جهانی

    عیبم مکن که در سر سودای یار دارم


    ساقی بیار جامی کز زهد توبه کردم

    مطرب بزن نوایی کز توبه عار دارم


    سیلاب نیستی را سر در وجود من ده

    کز خاکدان هستی بر دل غبار دارم


    شستم به آب غیرت نقش و نگار ظاهر

    کاندر سراچه دل نقش و نگار دارم


    موسی طور عشقم در وادی تمنا

    مجروح لن ترانی چون خود هزار دارم


    رفتی و در رکابت دل رفت و صبر و دانش

    بازآ که نیم جانی بهر نثار دارم


    چندم به سر دوانی پرگاروار گردت

    سرگشته‌ام ولیکن پای استوار دارم


    عقلی تمام باید تا دل قرار گیرد

    عقل از کجا و دل کو تا برقرار دارم


    زان می که ریخت عشقت در کام جان سعدی

    تا بامداد محشر در سر خمار دارم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #4
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    چشم که بر تو می‌کنم چشم حسود می‌کنم

    شکر خدا که باز شد دیده بخت روشنم


    هرگزم این گمان نبد با تو که دوستی کنم

    باورم این نمی‌شود با تو نشسته کاین منم


    دامن خیمه برفکن دشمن و دوست گو ببین

    کاین همه لطف می‌کند دوست به رغم دشمنم


    عالم شهر گو مرا وعظ مگو که نشنوم

    پیر محله گو مرا توبه مده که بشکنم


    گر بزنی به خنجرم کز پی او دگر مرو

    نعره شوق می‌زنم تا رمقیست در تنم


    این نه نصیحتی بود کز غم دوست توبه کن

    سخت سیه دلی بود آن که ز دوست برکنم


    گر همه عمر بشکنم عهد تو پس درست شد

    کاین همه ذکر دوستی لاف دروغ می‌زنم


    پیشم از این سلامتی بود و دلی و دانشی

    عشق تو آتشی بزد پاک بسوخت خرمنم


    شهری اگر به قصد من جمع شوند و متفق

    با همه تیغ برکشم وز تو سپر بیفکنم


    چند فشانی آستین بر من و روزگار من

    دست رها نمی‌کند مهر گرفته دامنم


    گر به مراد من روی ور نروی تو حاکمی

    من به خلاف رای تو گر نفسی زنم زنم


    این همه نیش می‌خورد سعدی و پیش می‌رود

    خون برود در این میان گر تو تویی و من منم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #5
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    به تو مشغول و با تو همراهم

    وز تو بخشایش تو می‌خواهم


    همه بیگانگان چنین دانند

    که منت آشنای درگاهم


    ترسم ای میوه درخت بلند

    که نیایی به دست کوتاهم


    تا مرا از تو آگهی دادند

    به وجودت گر از خود آگاهم


    همه درخورد رای و قیمت خویش

    از تو خواهند و من تو را خواهم


    بلبل بوستان حسن توام

    چون نیفتد سخن در افواهم


    می‌کشندم که ترک عشق بگو

    می‌زنندم که بیدق شاهم


    ور به صد پاره‌ام کنی زین رنگ

    بنگردم که صبغه اللهم


    سعدیا در قفای دوست مرو

    چه کنم می‌برد به اکراهم


    میل از این جانب اختیاری نیست

    کهربا را بگو که من کاهم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #6
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران

    کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران


    هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد

    داند که سخت باشد قطع امیدواران


    با ساربان بگویید احوال آب چشمم

    تا بر شتر نبندد محمل به روز باران


    بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت

    گریان چو در قیامت چشم گناهکاران


    ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد

    از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران


    چندین که برشمردم از ماجرای عشقت

    اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران


    سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل

    بیرون نمی‌توان کرد الا به روزگاران


    چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت

    باقی نمی‌توان گفت الا به غمگساران

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #7
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    وه که جدا نمی‌شود نقش تو از خیال من

    تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من


    ناله زیر و زار من زارترست هر زمان

    بس که به هجر می‌دهد عشق تو گوشمال من


    نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو

    دست نمای خلق شد قامت چون هلال من


    پرتو نور روی تو هر نفسی به هر کسی

    می‌رسد و نمی‌رسد نوبت اتصال من


    خاطر تو به خون من رغبت اگر چنین کند

    هم به مراد دل رسد خاطر بدسگال من


    برگذری و ننگری بازنگر که بگذرد

    فقر من و غنای تو جور تو و احتمال من


    چرخ شنید ناله‌ام گفت منال سعدیا

    کاه تو تیره می‌کند آینه جمال من

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #8
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    سرمست بتی لطیف ساده

    در دست گرفته جام باده


    در مجلس بزم باده نوشان

    بسته کمر و قبا گشاده


    افتاده زمین به حضرت او

    گردونش به خدمت ایستاده


    خورشید و مهش ز خوبرویی

    سر بر خط بندگی نهاده


    خورشید که شاه آسمانست

    در عرصه حسن او پیاده


    وه وه که بزرگوار حوریست

    از روزن جنت اوفتاده


    لعلش چو عقیق گوهرآگین

    زلفش چو کمند تاب داده


    در گلشن بوستان رویش

    زنگی بچگان ز ماه زاده


    سعدی نرسد به یار هرگز

    کو شرمگنست و یار ساده

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #9
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ای ولوله عشق تو بر هر سر کویی

    روی تو ببرد از دل ما هر غم رویی


    آخر سر مویی به ترحم نگر آن را

    کاهی بودش تعبیه بر هر بن مویی


    کم می‌نشود تشنگی دیده شوخم

    با آن که روان کرده‌ام از هر مژه جویی


    ای هر تنی از مهر تو افتاده به کنجی

    وی هر دلی از شوق تو آواره به سویی


    ما یک دل و تو شرم نداری که برآیی

    هر لحظه به دستانی و هر روز به خویی


    در کان نبود چون تن زیبای تو سیمی

    وز سنگ نخیزد چو دل سخت تو رویی


    بر هم نزند دست خزان بزم ریاحین

    گر باد به بستان برد از زلف تو بویی


    با این همه میدان لطافت که تو داری

    سعدی چه بود در خم چوگان تو گویی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #10
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    بخت آیینه ندارم که در او می‌نگری

    خاک بازار نیرزم که بر او می‌گذری


    من چنان عاشق رویت که ز خود بی‌خبرم

    تو چنان فتنه خویشی که ز ما بی‌خبری


    به چه ماننده کنم در همه آفاق تو را

    کان چه در وهم من آید تو از آن خوبتری


    برقع از پیش چنین روی نشاید برداشت

    که به هر گوشه چشمی دل خلقی ببری


    دیده‌ای را که به دیدار تو دل می‌نرود

    هیچ علت نتوان گفت بجز بی بصری


    گفتم از دست غمت سر به جهان دربنهم

    نتوانم که به هر جا بروم در نظری


    به فلک می‌رود آه سحر از سینه ما

    تو همی برنکنی دیده ز خواب سحری


    خفتگان را خبر از محنت بیداران نیست

    تا غمت پیش نیاید غم مردم نخوری


    هر چه در وصف تو گویند به نیکویی هست

    عیبت آنست که هر روز به طبعی دگری


    گر تو از پرده برون آیی و رخ بنمایی

    پرده بر کار همه پرده نشینان بدری


    عذر سعدی ننهد هر که تو را نشناسد

    حال دیوانه نداند که ندیدست پری

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 41 از 43 نخستنخست ... 3137383940414243 آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/