صفحه 40 از 90 نخستنخست ... 3036373839404142434450 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 391 تا 400 , از مجموع 900

موضوع: دیوان اشعار سعدی

  1. #391
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید

    روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید


    صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را

    تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید


    این لطافت که تو داری همه دل‌ها بفریبد

    وین بشاشت که تو داری همه غم‌ها بزداید


    رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد

    زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید


    نیشکر با همه شیرینی اگر لب بگشایی

    پیش نطق شکرینت چو نی انگشت بخاید


    گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی

    چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید


    دل به سختی بنهادم پس از آن دل به تو دادم

    هر که از دوست تحمل نکند عهد نپاید


    با همه خلق نمودم خم ابرو که تو داری

    ماه نو هر که ببیند به همه کس بنماید


    گر حلالست که خون همه عالم تو بریزی

    آن که روی از همه عالم به تو آورد نشاید


    چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند

    پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید


    سعدیا دیدن زیبا نه حرامست ولیکن

    نظری گر بربایی دلت از کف برباید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #392
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    سروی چو تو می‌باید تا باغ بیاراید

    ور در همه باغستان سروی نبود شاید


    در عقل نمی‌گنجد در وهم نمی‌آید

    کز تخم بنی آدم فرزند پری زاید


    چندان دل مشتاقان بربود لب لعلت

    کاندر همه شهر اکنون دل نیست که برباید


    هر کس سر سودایی دارند و تمنایی

    من بنده فرمانم تا دوست چه فرماید


    گر سر برود قطعا در پای نگارینش

    سهلست ولی ترسم کو دست نیالاید


    حقا که مرا دنیا بی دوست نمی‌باید

    با تفرقه خاطر دنیا به چه کار آید


    سرهاست در این سودا چون حلقه زنان بر در

    تا بخت بلند این در بر روی که بگشاید


    ترسم نکند لیلی هرگز به وفا میلی

    تا خون دل مجنون از دیده نپالاید


    بر خسته نبخشاید آن سرکش سنگین دل

    باشد که چو بازآید بر کشته ببخشاید


    ساقی بده و بستان داد طرب از دنیا

    کاین عمر نمی‌ماند و این عهد نمی‌پاید


    گویند چرا سعدی از عشق نپرهیزد

    من مستم از این معنی هشیار سری باید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #393
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    فراق را دلی از سنگ سختتر باید

    مرا دلیست که با شوق بر نمی‌آید


    هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم

    بیا و گر همه دشنام می‌دهی شاید


    اگر چه هر چه جهانت به دل خریدارند

    منت به جان بخرم تا کسی نیفزاید


    بکش چنان که توانی که بنده را نرسد

    خلاف آن چه خداوندگار فرماید


    نه زنده را به تو میلست و مهربانی و بس

    که مرده را به نسیمت روان بیاساید


    مپرس کشته شمشیر عشق را چونی

    چنان که هر که ببیند بر او ببخشاید


    پدر که چون تو جگرگوشه از خدا می‌خواست

    خبر نداشت که دیگر چه فتنه می‌زاید


    توانگرا در رحمت به روی درویشان

    مبند و گر تو ببندی خدای بگشاید


    به خون سعدی اگر تشنه‌ای حلالت باد

    تو دیر زی که مرا عمر خود نمی‌پاید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #394
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    مرو به خواب که خوابت ز چشم برباید

    گرت مشاهده خویش در خیال آید


    مجال صبر همین بود و منتهای شکیب

    دگر مپای که عمر این همه نمی‌پاید


    چه ارمغانی از آن به که دوستان بینی

    تو خود بیا که دگر هیچ در نمی‌باید


    اگر چه صاحب حسنند در جهان بسیار

    چو آفتاب برآید ستاره ننماید


    ز نقش روی تو مشاطه دست بازکشید

    که شرم داشت که خورشید را بیاراید


    به لطف دلبر من در جهان نبینی دوست

    که دشمنی کند و دوستی بیفزاید


    نه زنده را به تو میلست و مهربانی و بس

    که مرده را به نسیمت روان بیاساید


    دریغ نیست مرا هر چه هست در طلبت

    دلی چه باشد و جانی چه در حساب آید


    چرا و چون نرسد دردمند عاشق را

    مگر مطاوعت دوست تا چه فرماید


    گر آه سینه سعدی رسد به حضرت دوست

    چه جای دوست که دشمن بر او ببخشاید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #395
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    امیدوار چنانم که کار بسته برآید

    وصال چون به سر آمد فراق هم به سر آید


    من از تو سیر نگردم و گر ترش کنی ابرو

    جواب تلخ ز شیرین مقابل شکر آید


    به رغم دشمنم ای دوست سایه‌ای به سر آور

    که موش کور نخواهد که آفتاب برآید


    گلم ز دست به دربرد روزگار مخالف

    امید هست که خارم ز پای هم به درآید


    گرم حیات بماند نماند این غم و حسرت

    و گر نمیرد بلبل درخت گل به بر آید


    ز بس که در نظر آمد خیال روی تو ما را

    چنان شدم که به جهدم خیال در نظر آید


    هزار قرعه به نامت زدیم و بازنگشتی

    ندانم آیت رحمت به طالع که برآید


    ضرورتست که روزی به کوه رفته ز دستت

    چنان بگرید سعدی که آب تا کمر آید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #396
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    مرا چو آرزوی روی آن نگار آید

    چو بلبلم هوس ناله‌های زار آید


    میان انجمن از لعل او چو آرم یاد

    مرا سرشک چو یاقوت در کنار آید


    ز رنگ لاله مرا روی دلبر آید یاد

    ز شکل سبزه مرا یاد خط یار آید


    گلی به دست من آید چو روی تو هیهات

    هزار سال دگر گر چنین بهار آید


    خسان خورند بر از باغ وصل او و مرا

    ز گلستان جمالش نصیب خار آید


    طمع مدار وصالی که بی فراق بود

    هرآینه پس هر مستیی خمار آید


    مرا زمانه ز یاران به منزلی انداخت

    که راضیم به نسیمی کز آن دیار آید


    فراق یار به یک بار بیخ صبر بکند

    بهار وصل ندانم که کی به بار آید


    دلا اگر چه که تلخست بیخ صبر ولی

    چو بر امید وصالست خوشگوار آید


    پس از تحمل سختی امید وصل مراست

    که صبح از شب و تریاک هم ز مار آید


    ز چرخ عربده جو بس خدنگ تیر جفا

    بجست و در دل مردان هوشیار آید


    چو عمر خوش نفسی گر گذر کنی بر من

    مرا همان نفس از عمر در شمار آید


    بجز غلامی دلدار خویش سعدی را

    ز کار و بار جهان گر شهیست عار آید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #397
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    سرمست اگر درآیی عالم به هم برآید

    خاک وجود ما را گرد از عدم برآید


    گر پرتوی ز رویت در کنج خاطر افتد

    خلوت نشین جان را آه از حرم برآید


    گلدسته امیدی بر جان عاشقان نه

    تا ره روان غم را خار از قدم برآید


    گفتی به کام روزی با تو دمی برآرم

    آن کام برنیامد ترسم که دم برآید


    عاشق بگشتم ار چه دانسته بودم اول

    کز تخم عشقبازی شاخ ندم برآید


    گویند دوستانم سودا و ناله تا کی

    سودا ز عشق خیزد ناله ز غم برآید


    دل رفت و صبر و دانش ما مانده‌ایم و جانی

    ور زان که غم غم توست آن نیز هم برآید


    هر دم ز سوز عشقت سعدی چنان بنالد

    کز شعر سوزناکش دود از قلم برآید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #398
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    به کوی لاله رخان هر که عشقباز آید

    امید نیست که دیگر به عقل بازآید


    کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید

    قضا همی‌بردش تا به چنگ باز آید


    ندانم ابروی شوخت چگونه محرابیست

    که گر ببیند زندیق در نماز آید


    بزرگوار مقامی و نیکبخت کسی

    که هر دم از در او چون تویی فراز آید


    ترش نباشم اگر صد جواب تلخ دهی

    که از دهان تو شیرین و دلنواز آید


    بیا و گونه زردم ببین و نقش بخوان

    که گر حدیث کنم قصه‌ای دراز آید


    خروشم از تف سینست و ناله از سر درد

    نه چون دگر سخنان کز سر مجاز آید


    به جای خاک قدم بر دو چشم سعدی نه

    که هر که چون تو گرامی بود به ناز آید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #399
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    کاروانی شکر از مصر به شیراز آید

    اگر آن یار سفرکرده ما بازآید


    گو تو بازآی که گر خون منت درخوردست

    پیشت آیم چو کبوتر که به پرواز آید


    نام و ننگ و دل و دین گو برود این مقدار

    چیست تا در نظر عاشق جانباز آید


    من خود این سنگ به جان می‌طلبیدم همه عمر

    کاین قفس بشکند و مرغ به پرواز آید


    اگر این داغ جگرسوز که بر جان منست

    بر دل کوه نهی سنگ به آواز آید


    من همان روز که روی تو بدیدم گفتم

    هیچ شک نیست که از روی چنین ناز آید


    هر چه در صورت عقل آید و در وهم و قیاس

    آن که محبوب منست از همه ممتاز آید


    گر تو بازآیی و بر ناظر سعدی بروی

    هیچ غم نیست که منظور به اعزاز آید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #400
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    اگر آن عهدشکن با سر میثاق آید

    جان رفتست که با قالب مشتاق آید


    همه شب‌های جهان روز کند طلعت او

    گر چو صبحیش نظر بر همه آفاق آید


    هر غمی را فرجی هست ولیکن ترسم

    پیش از آنم بکشد زهر که تریاق آید


    بندگی هیچ نکردیم و طمع می‌داریم

    که خداوندی از آن سیرت و اخلاق آید


    گر همه صورت خوبان جهان جمع کنند

    روی زیبای تو دیباچه اوراق آید


    دیگری گر همه احسان کند از من بخلست

    وز تو مطبوع بود گر همه احراق آید


    سرو از آن پای گرفتست به یک جای مقیم

    که اگر با تو رود شرمش از آن ساق آید


    بی تو گر باد صبا می‌زندم بر دل ریش

    همچنانست که آتش که به حراق آید


    گر فراقت نکشد جان به وصالت بدهم

    تو گرو بردی اگر جفت و اگر طاق آید


    سعدیا هر که ندارد سر جان افشانی

    مرد آن نیست که در حلقه عشاق آید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 40 از 90 نخستنخست ... 3036373839404142434450 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/