شاه در یک حالت افسردگی مالیخولیایی به سر می برد . سایه بد خلقی او روی تمام کاخ سنگینی می کرد . حتی در نمایش های اپرای دافین چرت می زد و در میهمانی های سرگرم کننده دوباری با سکوتی مرگبار می نشست . سوگلی از تغییر حالت ناگهانی او در عذاب بود و وزرا از بی تفاوتی محض او نسبت به مهمترین مسایل مملکتی رنج می بردند . حتی از شکار که لذت بخش ترین سرگرمی اش بود لذتی نمی برد . شایع بود که دخترانش از او خواسته بودند که معشوقه اش را طرد و با کلیسا آشتی کند . هر سال موقع عید پاک این فشار به او وارد می شد ، زیرا به خاطر زندگی خصوصی فضاحت بارش با دوباری ، کلیسا ها از او بریده بودند و آیین رسمی عید را برایش به جا نمی آوردند و هر سال این موعد خطرناکی برای دوباری محسوب می شد و اطرافیانش او را نصیحت می کردند که : " خوب نیست با گناهان کبیره به آن جهان بشتابد . " ولی این بار هیچ کدام از این مسایل نمی توانست دلیل کج خلقی شاه باشد . درباریان هفته ها بود که زمزمه می کردند که اگر زنی آسایش را به شاه باز گرداند دوباری از میان برداشته خواهد شد .
همین که ساعت دربار ضربه دهم را زد لوییز در محل روز قبل منتظر کنت بود . شب گذشته چارلز را ندیده بود و خدمه اش یادداشتش را به او باز گردانده بود چون نتوانسته بود نشانی از او بیابد . تمام شب را در اتاقش قدم زده و در آتش حسادت سوخته بود . فقط تقاضا های مکرر مری او را از رفتن به هتل دی برنارد باز داشت . دی تالیو چند دقیقه ای دیر کرده بود و اگر به خاطر نیاز شدید به وجودش نبود لوییز حتما محل را ترک می گفت .
دی تالیو رسید و به او گفت : " بهتر است راه بیفتیم و گر نه به مراسم رسمی نمی رسیم . درباره موضوع خیلی فکر کرده ام و مطمئنم که موفق می شویم آنجا را نگاه کن ، گالستون پسرک کوچک مرا می بینی ؟ "
لوییز به پسر بچه پادویی که آخرین بچه ای بود که به کنت خدمت می کرد نگاه کرد . پسرکی زیبا روی چهار ده ساله بود که صورتش را مانند یک دختر جوان بزک کرده بود .
- او یک گنجینه گرانبهاست و بهترین تیکه ای است که تا به حال صاحب شده ام . از او واقعا راضی هستم . این بچه ها را من از جای مخصوصی می خرم آیا تو این را می دانستی ؟ خوب حالا برایت توضیح می دهم . در کوی " داری " زنی است که موسسه ای دارد البته جای مناسبی نیست ولی پر است از کالا های جالب از هر نوع و قیمت . گالستون را از آنجا خریده ام . همیشه از آنجا خرید می کنم . دوباری و تمام آدم های سر شناس کاخ برای خرید این نوع کالا ها به آنجا می روند . شاه در موقعیت بدی است و خیلی زود بارونس عزیز باید راه آنجا را در پیش بگیری و هدیه ای شاه پسند تهیه کنی . هدیه ات باید زن زیبا و ارزشمندی برای او باشد . هر چه زود تر باید خرید مناسبی بکنی .
لوییز نفس نفس می زد : " منظورت این است که دختری برای لویی بخرم ؟ تو دیوانه ای کنت چطور می توانم آن دختر را به حضورش معرفی کنم ، غیر ممکن است . "
- ها ها مادام عزیز غیر ممکن نیست . من خودم ماموریت معارفه را به عهده می گیرم . خیلی ها به خاطر آزار دوباری حاضر به هر نوع همکاری هستند ولی تو تنها باید دخترک را انتخاب کنی و بخری باید به آنجا بروی و به آن موجود صاحب محل حالی کنی که هدیه جالبی برای شخص مخصوصی می خواهی . هیچ کدام از فاحشه های مارکدار به درد تو نمی خورد . باید چیز مخصوصی باشد یک دختر باکره که ارزش داشته باشد . مام گراندیر نام زن صاحب محل است برایت گران تمام می شود ولی با او اصلا چانه نزن چون چیزی را که به درد ما نمی خورد به تو قالب خواهد کرد .
- من پول دارم و او هر چه بگوید می پردازم .
- خیلی خوب است ولی باید کاملا نا شناس آنجا بروی کار بسیار و وقت ما کم است . همین امشب به آنجا برو و دو محافظ مسلح قوی را هم با خودت ببر شاید به دردسر بیفتی چون ناحیه بد نام شهر است .
- می دانم کجاست . جایی است که همه دزد ها ، آدمکش ها و فاحشه های پاریس در آن زندگی می کنند شما هم با من بیایید حتما بهتر می توانید انتخاب کنید .
- آه نه لوییز عزیز ، من نقش خودم را بازی می کنم و تو مال خودت را باید به عهده بگیری . از آن گذشته من اصلا نمی دانم چه نوع زنانی مورد توجه مردان هستند . از آن موجودات هم نفرت دارم .
- خیلی خوب کنت خودم تنها می روم ، یکی از آن دختر ها را می خرم و در جایی مخفی می کنم . بعد از آن چه باید بکنم ؟
- به نوکرانت پول بده تا از پاریس خارج شوند . هیچ شاهدی نباید در این ماجرا باشد . من ترتیبی می دهم که فردا آن دختر را به خوابگاه اختصاصی شاه بیاوری به تو قول می دهم که اگر درست انتخاب کنی قبل از طلوع صبح آن نامه جلب سری را بدست آورده ای و می دانم که موفق می شوی . قبلا هم نظیر این پیش آمده است . هیچ کس هرگز به ماوقع پی نخواهد برد . زن مک دونالد را به هر جهنمی بخواهی می توانی روانه کنی .
- می دانم به کجا بفرستمش . تمام شب را به آن فکر کرده ام . تو چرا این کار را می کنی کنت می دانم که تنها به خاطر من نیست .
- گفته بودم که از این بازی ها لذت می برم . من ملولم و بدون سرگرمی ناراحت می شوم . از آن گذشته باید دینم را به مادام مک دونالد بپردازم . به خاطرت می آید که گفتم چگونه مرا مسخره کرده است . و از همه این ها مهمتر اگر بتوانم کسی را جانشین دوباری کنم دوستان خوبی در پست های مهم دولتی پیدا خواهم کرد . اگر انتخابت شایسته باشد شاید جای او را بگیرد . سفارش آخرم این است که دخترک تربیت شده و با ذکاوت باشد . حالا تا دیر نشده برویم و یادت باشد در کوی " داری " سراغ مادام گراندیر را بگیر . برای یک دلال محبت اسم بی مسمایی است .
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)