صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 43

موضوع: راهی به آسمان | ریحانه خاضع

  1. #31
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    9
    درباره امپرسیونیسم

    هر چه بیشتر در دنیای موسیقی قدم برمی داریم، بیشتر در برابر عظمت و شکوه آن سر فرود می آوریم. نواهای موسیقی انگار که آدم را به درون خود می کشند و با خود می برند. گاهی غم اندوه اضطراب و هزار جور فکر و خیال پریشان به سراغم می آید، اما همین که در محیط کلاس قرار می گیرم یا با آیدا به تمرین پیانو مشغول می شوم، یا خودم را به دست نغمه های زیر و بم موسیقی می سپارم، دوباره احساسی آکنده از شور زندگی، شوق پیش رفتن و میل به دانستن وجودم را لبریز می کند.
    امروز خانم نوایی که به کلاس آمد کمی خسته و رنگ پریده به نظر می رسید. سروش می گفت:"انگار مریض است." ولی با وجود این مثل همیشه جدی و پرانرژی کار را شروع کرد.
    وقتی نوبت به تمرین من رسید گفتم:"ببخشید استاد شما دو مکتب کلاسیک و رمانتیک را یک بار توضیح دادید، ولی وقتی شرح قطعه لامر اثر دبوسی را می خواندم،آن را یک اثر امپرسیونیستی معرفی کرده بود. ممکن است خصوصیات این سبک را کمی توضیح دهید. البته میدانم که امروز خیلی هم خسته هستید."
    "نه شوق و ذوق شاگردان برای آموختن، تنها چیزی ست که خستگی را از تن معلم بیرون می کند. ضمنا مجبورم به دلایلی چند جلسه کلاس را تعطیل کنم. - همهمه و صداهای معترضانه شاگردان بلند شد. - البته امیدوارم که زیاد طولانی نشود. خب اگر همه درس جدید گرفته اند راجع به سوال آقای صابری صحبت کنیم."
    کسی جوابی نداد.
    "خب آقای صابری قطعه لامر مثال خوبی برای بحث مورد نظر شماست. آیا شما دریا را دیده اید؟"
    "بله استاد خوشبختانه دیده ام."
    "خب حالا اگر مقابل فردی باشید که هرگز در طول عمر خود دریا را ندیده چطور دریا را برای او تعریف می کنید؟"
    "فکر می کنم مثلا با نشان دادن تصویری از دریا."
    "نه منظورم این نبود. تعریف دریا یعنی اینکه ویژگی های ملموس دریا را مثل لذت تماشای دریا، آرامش و توفان دریا و صدای دریا را طوری بیان کنی که همان احساس کنار دریا نشستن، دریا را دیدن و صدایش را شنیدن، در او به وجود آید. به عبارت دیگر آن دوست شما به امپرسیون دریا نیاز دارد نه به توصیف واقعیت ها. این اثر دبوسی هم در حقیقت یک توصیف واقعی نیست. بلکه همه اش رنگ است و حرکت. پر است از تلقین و اشاره و الهام و این اندیشه تمام هنرمندان امپرسیونیست، اعم از شاعر، نقاش و آهنگساز است که البته تقریبا تمام آنها هم فرانسوی بوده اند."
    یکی دیگر از شاگردان پرسید:"استاد! به این ترتیب آیا می توان گفت که موسیقی امپرسیونیستی همیشه یک نوع موسیقی برنامه یی است، یعنی درباره چیزی مانند منظره، شعر یا یک تصویر؟"
    "بله همینطور است. برای آنکه بهتر متوجه شوید از نقاشی مثال می زنم. بر خلاف یک نقاش رئالیست(واقع گرا) که سعی میکند تصویر خود را بانور و اشکال دقیق به صورت عکسی حقیقی در آورد، یک نقاش امپرسیونیست تنها رویایی یا امپرسیونی یا اندیشه یی از آن را عرضه می کند. البته واضح است که موسیقی کاملا با نقاشی تفاوت دارد. ولی در عین حال در موسیقی هم می توان خطوط کم و بیش واقعی و واضح یا مبهم و تلقین آمیز ابداع کرد. اثر بزرگ دبوسی یعنی دریا (لامر) که نام بردید یکی از بزرگترین آثار امپرسیونیستی است که تاکنون برای ارکستر تصنیف شده است. موومان نخست آن به نام سحرگاه تا ظهر روی دریاست. و امپرسیون های مربوط به آن عبارتند از سکون مطلق اقیانوس قبل از بامداد، سپس نخستین اشعه های نور، نخستین داد و فریاد های پرندگان دریایی، جنبش آب ها، نخستین نسیم و به تدریج یک شکل جدید از ویولونسل ها و کرها مانند ظهور ناگهانی خورشید در افق، کاملا طلایی و زیبا. کم کم موسیقی اوج می گیرد و قدرت و رنگ و حرکت آن افزوده می شود. - خانم نوایی طوری صحبت می کرد انگار تمام نت های این اثر را در ذهن می شنود و احساس می کند. - ظهر یعنی شدت تابش مانند شعله های آتش در فضا، لحظه یی بزرگ در پرده نقاشی دبوسی است. موومان دوم بازی موج ها نام دارد که یک امپرسیون سبک و درخشنده از دریا در بازیگوش ترین حالت آن است. صدای یک دسته موج آهنگین و سپس برخورد امواج کف آلود با عالی ترین شیوه در نقاشی امواج. البته آثار دیگر دبوسی مانند ماهی طلایی، مهتاب، انعکاس در آب، ابرها، جای پا روی برف هم سرشار از این جلوه های موسیقایی است. خب کافی بود؟"
    "متشکرم استاد، حالا حتما باید برویم دنبال نوارهای آثار جناب دبوسی! چون مثل همیشه فقط با رفتن به رم - آه ببخشید - با شنیدن می توان توضیحات شما را به خوبی درک کرد!"
    آیدا و سروش به خنده افتادند و خانم نوایی گفت:"خب پس بگذار یک دردسر دیگر هم برایت درست کنم! بحث امپرسیونیسم بدون ذکر نام آهنگساز بزرگ فرانسوی، موریس راول ناتمام خواهد بود. دبوسی و راول هم مثل خیلی از آهنگسازان دوقلوی هم بودند، این دوقلوهای تاریخ موسیقی را که حتما همه می شناسید؛ باخ و هندل، موتسارت و هایدن، بروکنر و مالر،... دبوسی و راول هم بیشتر آثار برجسته امپرسیونیسم در جهان را تصنیف کرده اند."
    "خیلی ممنون ولی استاد، آثار راول را به خاطر تسلط او در ارکستراسیون تهیه کردیم!"
    "خب خدارا شکر که زیاد هم متضرر نشدید. متاسف ام که مجبورم کلاس را تعطیل کنم. در این مدت تمرین را فراموش نکنید. وقتی برگردم، برای جبران کار عقب افتاده باید بیشتر تلاش کنید. خب فعلا خداحافظ همگی."

    پایان فصل نهم


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #32
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    10
    موسیقی ایرانی

    رفته بودیم منزل مادرم اینها. پدرم کنج اتاق نشسته بود و با تار قدیمی اش ور می رفت. مادرم هم مثل همیشه توی آشپزخانه بود. آیدا اول رفت سراغ مادر و کمک کردن در کارها و گپ زدن های همیشگی. بعد از مدتی آمد کنار پدر نشست.
    "پدر جان این را از کجا آورده اید؟ البته متین گفته بود که وقتی بچه بوده شما برایش تار می زدید. ولی من گمان نمی کردم که هنوز هم تاری در کار باشد. چرا قبلا صدایش را در نیاوردید؟ترسیدید ما هم مثل آن روزهای متین لذت ببریم؟"
    و پدر همین طور که سیم های تار را می کشید و دور گوشی ها می پیچید آهی کشید و گفت:"نه آیداجان، صدایش را در نیاوردم چون دیگر صدایی نداشت که در بیاورم. می بینی که سیم هایش پاره شده ، خرکش شکسته. کلی درب و داغان شده. اصلا خودم هم فراموشم شده بود که هنوز هم تاری در کار هست.توی گنجه پی چیزی می گشتم چشمم افتاد به این ساز بی نوا. غبار گرفته و خاموش. دیدم دست روزگار او را هم مثل من از رنگ و روی و های و هوی انداخته و عزلت نشینش کرده. حیفم آمد همین طور آنجا بیفتد، گفتم دستی به سر و رویش بکشم، بدهم تعمیرش کنند شاید روزی به کاری بخورد."
    مادر از آشپزخانه گفت:"آیدا جان از صبح خودش را اسیر این یک تکه چوب کرده، هر چه می گویم دست از سر این کار بی فایده بردار فایده ندارد!"
    آیدا خندید و گفت:"نه مادر حیف شد که سالم نیست، والا امشب ساز و آوازی داشتیم. حالا پدر راستی می شود درستش کرد؟"
    "اگر بانو خانم با آن چوب و چماق محبتشان اینقدر بر سر ما و این تار آواره نکوبند شاید!"
    من که همانطور ساکت آن طرف اتاق نشسته بودم با کنایه گفتم:"بان خانم انگار فراموش کردید که روزی شما هم خودتان اسیر این یک تکه چوب شدید...البته اسیر تکه چوب که چه عرض کنم؟ اسیر آنکه با این تکه چوب نغمه های جادویی می آفرید!"
    مادر در حالی که می خندید گفت:"خب خب، شما دیگر لازم نکرده وسط دعوا نرخ تعیین کنید!"
    پدر و آیدا هم که از مزه پرانی من بدشان نیامده بود، خندان گفت و گویشان را ادامه دادند.
    "خب پس معلوم شد چرا پدر دل از این تار نمی کند. این تار راز ها در دل نهفته دارد."
    "راستی همین است که گفتی. تا وقتی که بانو نبود این تار تنها مونس و غم خوارم بود. وقتی هم که بانو آمد باز هم یار وفاداری بود هرچند که بانو او را هووی خود می پنداشت!"
    من گفتم:"پدر جان مثل اینکه باید این تار را ببرید بگذارید همان جا که بود، ما گفتیم این تار مایه الفت شد نه اسباب فتنه و فساد!"
    "نه متین جان تو که خوب میدانی، تا وقتی از دل و دماغ نیفتاده بودم، همیشه دم دستم بود. چه وقت شادی و سرخوشی، چه وقت غم و ناخوشی! بانو هم مثل خودم کمرش از درد دنیا خم شده والا همین حالا هم...اگر صدایی از این تار درآید خواهید دید که اول پا را خودش خواهد کوبید و اول دست را هم خودش خواهد افشاند!"
    من گفتم:"تنها مادر شیفته ساز شما نبود. من را هم شما با آن نواختن های گاه شاد و گاه غمناک...به دام انداختید!"
    و آیدا گفت:"خب متین جان، پیدا شدن این تار چندان هم بی حکمت نبوده، تکلیف ما هم معلوم شد."
    پرسیدم:"چه تکلیفی؟"
    و پدر که کنجکاو شده بود نگاهش به آیدا بود که جواب می داد.
    " خب دیگر تکلیف ساز ایرانی یی که قرار بود یاد بگیریم!یکی به نفع شما که از خرید ساز ایرانی هم جستید. این یکی هم رسید."
    من گفتم:"دیدی پدجان؟ یک نفر دیگر هم اضافه شد! چند وقت دیگر می توانم یک کنسرت خانوادگی راه بیندازیم."
    پدر که صورتش از شوق کودکانه ای خبر می داد، گفت:"یعنی شماها واقعا یه موسیقی ایرانی هم علاقه مندید؟ من گفتم که شما دیگر آن قدر غرق موسیقی های آن چنانی هندل و مندل و نمیدانم...چی چی زارت شده اید که دیگر نام بردن از موسیقی ایرانی هم پیش شما کفر است تا چه برسد به اینکه خودتان هم بخواهید یاد بگیرید."
    آیدا خندان گفت:"خب خدا رو شکر رفع سوء تفاهم شد. اصلا پدجان اگر می دانستیم تاری وجود دارد شاید حالا به جای پیانیست، تاریست از آب در آمده بودیم. ولی خب حالا هم دیر نشده - نگاهی به من کرد و ادام داد - ضمنا پدجان آن موسیقی هم که شما آن را آنچنانی می نامید موسیقی یی است که در تمام دنیا شناخته شده است؛ اصلا هم اختصاص به قوم و ملتی خاص ندارد. هر جا کسی انسی با موسیقی پیدا کند، لازم است با این سوابق درخشان موسیقی در جهان آشنا شود. و البته این به آن معنا نیست که نسبت به موسیقی ملت خودش بی اعتنا باشد."


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #33
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    ولی پدر که هنوز راضی نشده بود گفت:"من نمیدانم آیدا جان، من فقط میدانم که از وقتی خودم را شناختم صدای تار درویش خان در دلم شوری انداخته، نوای ضرب حسین تهرانی به حیرتم آورده و نغمه های سنتور حبیب سماعی شیفته ام کرده. البته پیانوی همایون شهردار و ویولون ابولحسن صبا را هم خیلی دوست داشتم. اما خب از این موسیقی هایی که شما گوش می کنید چیزی نمی فهمم."
    مادر که در حال کشیدن غذا بود گفت:"بقیه اش را نگفتی: آواز سید حسین طاهرزاده، تار علینقی وزیری، سه تار احمد عبادی..."
    من معترضانه گفتم"خب که اینطور! حالا همدست شده اید برای ما تاریخ موسیقی ایرانی درس می دهید. آیدا جان مثل اینکه باید آستین بالا بزنیم برویم وسط میدان ضرب شستی نشان دهیم."
    آیدا گفت:"ولی جدا پدرجان این احساس شما کاملا طبیعی است. آثاری که شما نام بردید به گوشتان ایرانی می آید بوی ایرانی بودن می دهد، همانطوری که برای یک ژاپنی موسیقی ژاپنی چنین حالتی ایجاد می کند. اصلا هر کشوری یا ملتی یک نوع موسیقی دارد که به آن ها تعلق دارد و به گوش مردمش طبیعی و صحیح می آید. ریتم موسیقی اسپانیایی با آن صدای قاشقک ها و دایره زنگی هایش هرگز با موسیقی ترکی یا هندی اشتباه نمی شود. زمانی که موسیقی در کشوری که به آن تعلق دارد نواخته می شود تمام افرادی که به آن گوش می دهند احساس می کنند که به آنها تعلق دارد و آنها نیز به این موسیقی وابسته اند؛ یعنی این موسیقی گویای احساس آن هاست. در اغلب کشورها مردم ترانه هایی را صدها سال متمادی خوانده اند و به همین دلیل مالک آنها هستند؛ چون این ترانه ها را از پدران خود و آنان هم از پدران خود به ارث برده اند. به همین دلیل هم وقتی که مثلا روس ها یک سمفونی از چایکوفسکی را می شنوند، خود را به آن نزدیک تر حس می کنند تا یک فرنسوی یا یک ایرانی - آه پدر ببخشید!"
    گفتم:"پدر جان دیدید یک تنه همه را حریف است!"
    و آیدا ادامه داد:"اتفاقا برای من و متین هم همینطور است. هرچند که ما در این مدت به بزرگان جهان موسیقی علاقه مند شده ایم و از مطالعه و بررسی و گوش دادن به آثار آنها لذت می بریم ولی در هر حال برای صاحبان هنر موسیقی ایرانی هم احترام زیادی قائلیم. حالا هم حاضریم تا در این باره از شما اطلاعات بیشتری بشنویم."
    مادر اعتراض کرد:"شما را به خدا بس است غذا سرد شد، حالا باشد برای بعد."
    شام که خوردیم مطمئن بودم که آیدا ول کن قضیه نخواهد بود اما با کمال تعجب دیدم که پدر بیش از او مشتاق است.
    "اصلا شما هیچ میدانید که از نظر علمی هم موسیقی ایرانی ابعادی گسترده تر و وسیع تر از سایر انواع موسیقی دارد؟"
    پرسیدم:"چطور؟"
    و پدر جواب داد:"وجود ربع پرده ها و فواصل ربع پرده یی در موسیقی ایرانی، گام هایی را به وجود آورده که نظیر آن در موسیقی اروپایی نیست!"
    آیدا گفت:"من از سروش سنیده بودم!"
    پدر ادامه داد:"خب از تاریخ موسیقی ایرانی چه می دانید؟"
    گفتم:"نشد پدر، بیست سوالی راه انداخته اید ولی خب برای اینکه نبازم باید بگویم پایه و اساس موسیقی ایرانی در زمان ساسانیان گذاشته شد و معروف ترین آهنگسازان ایرانی در این دوره و در زمان پادشاهی خسروپرویز بودند، از جمله سرکش، باربد و نکیسا - چشمان پدر از تعجب گرد شده بود؛ من هم ادامه دادم - اختراع دستگاه های ایرانی را هم به باربد نسبت می دهند و گویا در مقام های قدیم اصلاحاتی به عمل آورده و دستگاه ها را تنظیم کرده است. - آیدا زیر زیرکی می خندید و گوش میداد - لحن ها و نغمه های آوازهای ایرانی در دوره ساسانیان نام های خاصی داشته مثل نوروزی، مهرگانی، ماخور(همان ماهور)، آپرین، شبریز، مشکدانه، خسروانی، شیشم، اورامان که نوعی از خوانندگی مخصوص پارسیان با شعری به زبان پهلوی بوده است."
    پدر گفت:"عجب!"
    و آیدا دنبالش را گرفت که:"ظاهرا بعد از دوره درخشانی که مسلم بن محرز، ابراهیم و اسحق موصلی، فارابی و صفی الدین ارموی در موسیقی به وجود آوردند، از قرن هشتم هجری، هنر موسیقی ایرانی رو به انحطاط گذاشت و از آن زمان تا دوره مشروطیت کوچکترین قدمی برای پیشرفت آن برداشته نشد."
    مادر هم آمده بود و نشسته بود و با دقت گوش می کرد.
    آیدا ادامه داد:"نه تنها کتابی در موسیقی نظری نوشته نشد بلکه از لحاظ عملی هم به دلیل شرایط نامطلوب اجتماعی، تشویقی از اهل این هنر به میان نیامد؛ تا آن که در دوران صدارت امیرکبیر که به علوم و صنایع و هنرهای زیبا توجه شد، با تاسیس مدرسه دارالفنون شعبه ای هم به موسیقی اختصاص داده شد و برای تدریس این فن موسیو لومر از فرانسه استخدام شد و به ایران آمد و در این زمان بود که اولین بار اصول موسیقی علمی غربی تدریس شد."
    نگاهی به تار شکسته در گوشه اتاق انداختم، خود ساکت و خاموش آنجا نشسته بود و ما همه را در تب و تاب انداخته بود!
    گفتم:"خب پدر نوبت شماست. رسیدیم سر خط:استاد غلامحسین درویش."


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #34
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    نگاه پدر برقی زد و گفت:"چه خوب. اینطور که شما دور برداشته بودید گفتم که دیگر دور، دور ما نخواهد بود. ولی خب خوشحالم کردید. معلوم شد هنوز هم آثار تار زدن های سر گهواره ات باقی ست. مغبون نشدم. من هم که به سن تو بودم از پدرم درباره درویش خان زیاد شنیدم. می گفت نخستین تحول واقعی موسیقی را غلامحسین درویش (1305 - 1251) آغاز کرد. تار می زد؛ آن موقع تار پنج سیم داشت. ولی درویش سیم دیگری بر آن افزود. او در مدرسه موسیقی نظام تحت نظر لومر تحصیل می کرد و متوجه یکنواخت بودن موسیقی ایرانی شد و آواز را که تا آن زمان بدون ضرب و طولانی بود خلاصه کرد و به صورت ضربی در آورد. و علاوه بر درآمد که پیش از آواز نواخته می شود، قطعه ضربی دیگری به عنوان پیش در آمد به آن افزود. حالا که شما درس پیانو می گیرید، باید از مشیر همایون شهردار (1264 - 1348) هم یادی بکنیم که نخستین پیانیست بزرگ ایرانی است."
    آیدا گفت:"پدرجان، یکبار خانم نوایی درباره او صحبت کرده، او می گفت مشیر همایون برای اولین بار آکوردهای پیانو را در موسیقی ایرانی وارد کرد و از روی قواعد سنتور، تکنیک ایرانی پیانو را به وجود آورد و چهار مضراب هایی به سبک سنتور برای پیانو ساخت."
    پدر خندید و گفت:"قبول نیست، شماها مدام روی دست من بلند می شوید! ولی خب من هم از رو نمی روم. تحولی که درویش خان آغاز کرد به زودی وسعت یافت و نتیجه اش دو مکتب موسیقی بود که در ایران به وجود آمد: یکی مکتبی که بر اساس موسیقی قدیم ایران بنیان گذاشته شد و تنها برای اصلاح نواقص و تکمیل موسیقی ایرانی از اصول و تکنیک غربی کمک گرفت؛ آهنگسازان این مکتب تقریبا اصالت موسیقی ایرانی را حفظ کردند و با همان روش و تقسیمات قدیم به توسعه و بسط موسیقی پرداختند."
    آیدا گفت:"به گمان همین مکتب است که مورد علاقه شماست.نه؟"
    "شاید مکتب دوم هم لابد مورد علاقه شماست! چون اساس کارش بر اصل موسیقی کلاسیک اروپا گذاشته شد و آهنگسازانش با استفاده از مایه ها و ترانه های محلی بدون رعایت ربع پده ها به گسترش موسیقی ایرانی پرداختند. خب حالا برای اینکه دعوایمان نشود، مکتب اول را من می گویم، مکتب دوم را هم شما بگویید، چون من زیاد با این دومی سر و کار نداشتم. ولی خب بدم نمی آید از شما بشنوم."
    انگار چند سال جوان تر شده بود. حتی چین و چروک های صورتش هم حالتی دیگر داشت. هیچ فکر نمی کردم که در این سن و سال هنوز هم اینطور شوریده موسیقی باشد.
    "موسس مکتب موسیقی ایرانی، علینقی وزیری (1358 - 1266) است که بعد از تحصیل در فرانسه و آلمان به ایران بازگشت تا موسیقی ایرانی را از وضع اسفناک گذشته در آورد. در سال 1302 یک مدرسه موسیقی تاسیس کرد. او اولین کسی است که موسیقی ایرانی را به صورت نت در آورد و سعی کرد هارمونی را در آهنگ های ایرانی وارد کند...جدا که چه تاری می زد! پس از او شاگردش روح الله خالقی (1344 - 1285) مکتب او را پی گرفت و سعی کرد اصالت موسیقی ایرانی را به خصوص از حیث مشخصاتی که در ربع پرده ها و مقام های ایرانی وجود دارد حفظ و ثبت کند.
    ابوالحسن صبا (1336 - 1281) هم چندی نزد میرزا عبدالله، درویش خان و وزیری تحصیل کرد و در نواختن ویولون به مقام استادی رسید. او نخستین کسی است که تکنیک را در موسیقی ایرانی وارد کرد و از این حیث موسس مکتب ویولون ایران و از نوازندگان زبردست این ساز است. جواد معروفی (1373 - 1294) را هم که خوتان بهتر از بنده می شناسید. از پیانیست های بزرگ ایرانی بود. خدا رحمتش کند. او در مکتب وزیری تحصیل کرده بود و با استفاده از تکنیک موسیقی غربی پیانو را به شکل تازه یی در موسیقی ایرانی وارد کرد. و اما حسین تهرانی (1352 - 1290) را هم که معاصر او بوده نباید از قلم انداخت. او ضرب را نزد حسین اسمعیل زاده آموخت و در محضر استاد ابوالحسن صبا به تکمیل آن پرداخت و بعد موسیقی علمی ونت را از روح الله خالقی آموخت. او بزرگترین نوازنده ضرب و پایه گذار مکتب جدیدی است که قبل از او در موسیقی بی سابقه بوده است. البته امثال این ها که گفتم بسیارند...ولی بیش از این خسته تان نمی کنم. حتما اسم هایشان را شنیده اید: حبیب سماعی نوازنده و استاد چیره دست سنتور، مرتضی محجوبی پیانیست، موسی معروفی نوازنده تار، استاد اسدالله، استاد مسلم نی...غلامحسین بنان خواننده بنام...و بسیاری دیگر."
    پدر استکان چای را که مادر آورده بود برداشت و مشغول نوشیدن شد. رفتم آشپزخانه قرصم را بخورم دیدم مادر نگاهش نگرا من است. آیدا هم ملتفت شد. با جمله یی حواس مادر را پرت کرد تا من آمدم. اما دیدم که مادر درهم رفته و رنگ پریده به پدر می نگرد. پدر هم نگاهی کرد و ته استکان چای را سر کشید.
    آمدم نشستم و گفتم:"خب آیدا جان پدر منتظر است. بگو بلکه میانه اش با این مکتب دوم هم بهتر شود!"
    آیدا چشمکی زد و گفت:"نه متین جان حق به حقدار می رسد. ببین مادر و پدر هر دو چشم دوخته اند سخنرانی والامقام را بشنوند..."
    و من گفتم:"چانه زدن با آیدا بی فایده است. جانم برایتان بگوید تاسیس موسیقی نظام در ایران اولین راه آشنایی با موسیقی غربی بود. اعزام محصلان ایرانی به کشورهای اروپا و حشر و نشر با ملل دیگر هم کمک موثری بود تا ایرانیان با سبک و سیاق موسیقی غربی آشنا شوند. هنرستان موسیقی (کنسرواتور) تهران در پرورش ذوق هنری نقش بسزایی داشت و از سال 1318 با استخدام معلمان چکسلواکی پایه آموزش موسیقی کلاسیک در ایران گذاشته شد. به خصوص که در این زمان دو آهنگساز ایرانی یعنی امیرالله حسین (تولد:1282) و پرویز محمود (تولد:1289) در موسیقی بین المللی آثاری به وجود آوردند."


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #35
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    "از امین الله حسین، آثار معروفی به یادگار مانده است. اما مشخصه خاص او این است که اغلب آهنگ های او به یاد وطن تصنیف شده و در همه آثارش عشق و علاقه به وطن پیداست. چون همانطور که میدانید خانواده او مهاجر روسیه بودند و تا سال 1356 موفق به دیدن وطن خود نشده بود! تکنیک حسن ساده و روان است. او شیوه فرانسوی و روسی را به هم آمیخته و در بعضی از آهنگ ها تحت تاثیر نغمه های آذربایجانی واقع شده است. بد نیست بدانید که او برای تحصیل طب به آلمان و روسیه رفت، ولی ذوق موسیقی او را از ادامه این رشته منصرف کرد!
    اما پرویز محمود (تولد:1282) در سال 1322 ارکستر سمفونیک تهران را تشکیل داد و به این ترتیب قدمی بزرگ در آشنا کردن مردم با موسیقی کلاسیک برداشت."
    سرم درد گرفته بود. گفتم:"آیدا..."و او که فهمیده بود بلافاصله ادامه داد:
    "روبیک گریگوریان (تولد:1294) در فعالیت های هنری محمود همکار و معاون او بود و پس از پایان تحصیلاتش در هنرستان موسیقی تهران رهبری آوازهای دسته جمعی هنرستان را به عهده داشت. او نخستین کسی است که ترانه های محلی ایران را جمع آوری کرده است!
    از پیروان دیگر این سبک مرتضی حنانه "(1368 - 1301)، حسین ناصحی و ثمین باغچه بان و هوشنگ استوار را باید نام برد که هر کدام برای اعتلای هنرشان گام های با ارزشی برداشتند. متاخران را هم نباید از یاد برد: امانوئل ملیک اصلانیان، لوریس چکناواریان (تولد:1316)، محمدتقی مسعودیه (تولد:1306")، علیرضا مشایخی و بقیه هنرمندان."
    بعد رو کرد به پدر و گفت:"خب دفعه بعد هم نوبت ما است که با آهنگسازان آنچنانی ما که به قول شما هندل و مندل و چی چی زارت می باشند آشنا شوید!"
    پدر سری تکان داد و گفت:"شما که مرا مجاب کردید. اتفاقا بد نیست قدری بیشتر درباره این موسیقی های شما بدانم. اما هنوز بیست سوالی تمام نشد!"
    "کدام سوال؟"
    "درباره دستگاه ها و گوشه های موسیقی ایرانی چه می دانید؟"
    "پدرجان شما دیگر خیلی سخت می گیرید. قرار شد انشالله تار را که به سر و سامان رساندید، فکری برای یاد گرفتن موسیقی ایرانی و جزئیاتش بکنیم. من فقط اسم بعضی از دستگاه های ایرانی را شنیده ام، ولی نه فرق آن ها را می فهمم و نه می توانم تشخیص دهم که کدام آهنگ در چه دستگاهی اجرا شده است!"
    پدر خندید و گفت:"خب آیدا جان دلخور نشو. بنده هم که عمری به پای این تار و گوشه هایش نشستم مدت ها طول کشید تا توانستم آنها را از هم تشخیص بدهم. حالا مختصرش را برایتان می گویم تا بعد که خودتان مفصلش را یاد بگیرید.
    موسیقی سنتی را امروز به هفت دستگاه و دویست و بیست و هشت گوشه تقسیم کرده اند و مجموعه آنها را به عنوان ردیف های موسیقی می نامند که یاد گرفتنشان سال ها کار و ممارست و گوش دادن های مکرر می خواهد!تقسیمات هفت گانه موسیقی عبارتند از ماهور، همایون، سه گاه، چهارگاه، شور، نوا که البته در تقسیمات آقای وزیری نوا از شعب شور و راست پنجگاه از شعب ماهور محسوب شده است. جا دارد در اینجا از میرزا عبدالله هم که قبلا نامی از او بردیم یادی بکنیم، برای آنکه تنظیم این ردیف های هفتگانه موسیقی را به او نسبت می دهند.
    مقام شور معمول ترین دستگاه موسیقی ایرانی است. از متعلقات آن آواز ابوعطا، بیات ترک، افشاری، دشتی و بیات کرد است. توضیح این آوازها بدون خود آواز مشکل است. تنها با شنیدن می شود به مختصات هر کدام پی برد. مثلا آواز افشاری مغموم و دردناک است؛ یا آواز دشتی که همان آواز چوپانی ایرانی است با حال و هوای روستایی. نوا آوازی است ملایم و باوقار. نه خیلی سرورآور و نه زیاد دردناک. اما ماهور طرب انگیز و بشاش است؛ یا همایون که آوازی باشکوه و مجلل و زیباست. سه گاه بی نهایت حزن آور است. در مقابل چهارگاه هم شاد می کند هم محزون؛ و به همین دلیل آن را مهم ترین مقام موسیقی ایرانی می دانند!خب البته اینها را باید خودتان بفهمید، درک کنید و از لابه لای نغمه ها حس کنید."
    گفتم:"ولی این سوال آخر قدری کم لطفی بود! حالا باز راجع به سازهای ایرانی می پرسیدید یک چیزی!"
    پدر از جا بلند شد و گفت:"الان کتابش را می آورم."
    و رفت توی اتاق به دنبال کتاب!مادر همینطور ساکت گوش می کرد و در فکر بود.
    آیدا گفت:"مادر خسته شدید. دیر وقت است...بهتر نیست بخوابید؟"
    و مادر به خود آمد و گفت:"نه آیدا جان راحتم...داشتم فکر می کردم یعنی من هستم تا ببینم روزی شما دو تا هنرمندهای بزرگ و قابلی شده اید!"
    آیدا خندید و گفت:"دیدی متین، فقط من اهل خواب و رویا نیستم. چشم شما به جمال مادر روشن! - بعد رو به مادر گفت - مادرجان، اگر این متین است که آنقدر سنگ می اندازد و آیه یاس می خواند که چشمه استعداد آدم از بیخ و بن می خشکد.ولی نگران نباشید، از لج متین هم که شده این خواب را تعبیر می کنیم. شما هم البته که هستید. تازه کجایش را دیده اید؟ باید باشید و نوه موسیقیدانتان را هم در حال کنسرت دادن ببینید!"
    لبخندی گوشه لب مادر نشست و همانطور که در خیال، دورها را نگاه می کرد گفت:"خدا کند، خدا کند."


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #36
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    پدر هم با کتابش برگشت. صفحه یی را باز کرد و گفت:"نگاه کنید، این تار است. عین همین است که اینجا افتاده! از دسته سازهای مضرابی نوع اول است، یعنی سازهای زهی - زخمه یی که بعضی با زخمه انگشت و بعضی با زخمه مضراب بر سیم نواخته می شوند. تار را با مضراب برنجی می نوازند.
    این هم سه تار است، ظاهرش مثل تار است با شکم و دسته یی کوچک تر. سه تار با ناخن انگشت اشاره دست نواخته می شود و صدایش از تار ضعیف تر است. این یکی را عود می گویند که بم ترین ساز بین سازهای زهی است، همین طور که می بینید شکم بسیار بزرگ و گلابی شکل و دسته یی بسیار کوتاه دارد. این تنبور است، شبیه سه تار است و با انگشت آن را می نوازند. این یکی هم قانون است، شکل ذوزنقه قائم الزاویه، با 26 دسته ی 3 سیمه که با مضراب انگشتانه ای که به انگشت اشاره هر دو دست می کنند نواخته می شود."
    همه روی کتاب خم شده بودیم و نگاه می کردیم که پدر کتاب را ورق زد!
    "اما سازهای مضرابی نوع دوم که به زهی - کوبه یی معروفند؛ مثل سنتور که مضرابش دو ترکه نازک، سبک ولی محکم چوبی است با گیره یی در انتها که انگشت اشاره نوازنده در آن قرار می گیرد. حتما میدانید که سنتور یک ساز خالص ایرانی است. دسته دیگر سازهای زهی - آرشه یی است..."
    آیدا گفت:"مثل ویولون."
    و پدر گفت:"مثل کمانچه...این ساز یکی از قدیمی ترین سازهای ملی ایران است. این هم قیچک است که از سازهای محلی بوده است. و اما سازهای بادی: این یک نی است که معروف ترین ساز این دسته است. و دسته آخر سازهای ضربی: این تمبک یا ضرب است؛ همانطور که گفتیم استاد تهرانی خوب می نواخت. و این یکی دایره یا دف..."
    آیدا گفت:"آدم گیج می شود...نمیداند کدام را یاد بگیرد بهتر است."
    من گفتم:"ای بابا!خودت گفتی تکلیف ما روشن شد؛ حالا باز دبه در آوردی!"
    و مادر گفت:"خب دیگر کافی ست. سابقه نداشت اینقدر شب نشینی کنید! اینطور که شما پدر را بر سر ذوق آوردید از این پس معرکه خواهیم داشت."
    رو به مادر گفتم:"اصلا همه اش زیر سر این عروس خانم شماست. این آیدایی که من می شناسم فردا فیلش یاد هندوستان هم می کند. دو روز دیگر می آید و می گوید برویم موسیقی جاز یاد بگیریم! - خب حالا چطور است کارهای لویی آرمسترانگ و دیزی گیلسپی را گوش کنیم! - راستی اگر میشد اصول موسیقی پاپ را هم مطالعه می کردیم هم بد نبود! - اصلا چرا به سراغ موسیقی محلی ایرانی نرویم؟! - چه خوب میشد اگر موسیقی ارف را هم می آموختیم! - موسیقی آفریقایی هم جالب است و...و..."
    آیدا که از پشت هم گویی ها و ادا درآوردن های من بلند می خندید گفت:"الحق که پیشگوی خوبی هستی. ولی فقط تاریخ پیشگویی ات اشتباه بود! چون قرار بود این ها را همین امشب به عرضتان برسانم نه دو روز دیگر!"
    ...و آن شب گذشت. در حالی که می دانم برای پدر شبی استثنایی بود، شبی که در آن پس از مدت ها خود را آزمود. مطمئن ام دفعه دیگر که بیاییم دوباره تار هم خواهد نواخت.

    پایان فصل دهم


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #37
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    11
    انواع دیگر موسیقی در جهان امروز
    (جاز،پاپ،راک،...)

    هرچند که آن شب برای مزه پرانی نامی از انواع دیگر موسیقی بردم، ولی آیدا همانطور که خودش گفته بود در فکر آن بود که اطلاعات بیشتری در مورد شکل های دیگر موسیقی در جهان امروز، تاریخچه و سیر تکامل هر یک از آنها بدست آورد. توی کتاب ها، نشریه ها و دایره المعارف ها جست و جو می کرد. یادداشت برمی داشت،مقایسه می کرد، نتیجه می گرفت و دست آخر هم حاصل کار را برایم می گفت.یک روز آمد و گفت با نغمه قرار گذاشته تا در مورد مطالعات جدیدش از او هم جویا شود. سه تایی رفتیم سینما. فیلم خوبی بود، از موسیقی فیلم هم خیلی خوشم آمده بود. به پیشنهاد نغمه به پارکی در همان نزدیکی رفتیم. گفت و گو ادامه داشت تا بالاخره آیدا صحبت را به همان جا که می خواست کشاند.
    "نغمه تو حتما درباره سایر موسیقی های روز مثل چاز،پاپ،...اطلاعاتی داری! من با این که خیلی به این در و آن در زدم، ولی هنوز نتوانستم مطالب کاملی در این مورد پیدا کنم."
    "مثل اینکه بخت با من بود آیدا جان، چون اخیرا مجله یی به دستم رسیده که در مورد موسیقی ست؛ خصوصا موسیقی هایی که مورد سوال توست. همین چند شب پیش هم آن را ورقی زدم و نگاهی به مطالبش انداختم. نمی دانستم مورد امتحان قرار می گیرم والا دقیق تر می خواندمش. خب از جاز شروع می کنم چون شاید بیشتر از همه نامش را شنیده اید و ضمنا قدمتش هم از همه بیشتر اشت. موسیقی جاز پس از پایان جنگ جهانی اول متولد شد. جاز محصول پیوند دو نژاد سیاه و سفید در دو قاره آمریکا و آفریقاست که از خلال تاریخی هولناک به وجود آمد. جاز ثمره چیزی است که تلفیق غرب از یک سو و آفریقا از سوی دیگر به بار آورده است و البته تلاقی این موسیقی آفریقایی - آمریکایی با موسیقی اروپایی هم بی تاثیر نبود. به تدریج جاز سیاه خود را به فرهنگ سفید تحمیل کرد و یکی از مهم ترین جریان های موسیقی مردم پسند قرن بیستم و الهام بخش آهنگسازانی نظیر گرشوین، کوپلند، راول و میو شد. به عبارت دیگر این نقطه عطفی بود برای آنکه موسیقی سیاه به موسیقی سفید و موسیقی سفید به موسیقی سیاه تبدیل شود.
    میدانی آیدا، اگر تجارت فضاحت بار چوب آبنوس نبود، بسیاری از انواع موسیقایی که از آن پس بخشی از فرهنگ ملت ها شده است نیز نبود؛ انواعی مثل راک، بلوز، جاز، سول، ریتم اند بلوز، موسیقی روحانی، راگا، کالیپسو و مرنگو از کاراییب،...سامبا و کاپواریا از برزیل...این فرم های تازه موسیقی که در میان سیاه پوستان از گذشته یی دور پدید آمده و راه تکامل پیموده، به ناچار در برخورد با محیط های جدید دچار تغییر و تحول شده اند. بر طبق قانون، بردگان سیاهپوست آمریکای لاتین در اجتماعات نسبتا بسته زندگی می کردند، ولی می توانستند رسوم قبیله یی و مناسک و مراسم مذهبی آفریقایی را حفظ کنند؛ در نتیجه موسیقی سنتی آفریقایی در کشورهایی چون برزیل، هاییتی کوبا باقی ماند. ولی بردگانی که از طریق کاراییب به آمریکا برده شدند، به علت ارتباط کاملا نزدیک با اربابان سفیدپوست، برخی از جنبه های فرهنگی خود را تغییر دادند یا کاملا از دست دادند. بردگان می توانستند از استعدادهای خود برای سرگرم کردن اربابانشان استفاده کنند. آن ها ویولون، فلوت یا طبل می نواختند و به تدریج این ارتباط منجر به نوعی اختلاط فرهنگی و پیدایش انواع موسیقی شد."
    "نغمه خانم، وجه تمایز موسیقی جاز از سایر موسیقی ها چیست؟"
    "آنچه ریتم موسیقی جاز را متمایز می کند، عاملی به نام سنکپ است که در واقع قراردادن تاکید در محلی است که انتظارش نمی رود یا قرار گرفتن ضرب قوی در جایی که ضرب باید ضعیف باشد. به عبارت دیگر، در میان ضرب های منظم و یکنواخت، اصواتی به صورت سنکپ یعنی خارج از نظم آن قرار می گیرد. ضمنا بداهه نوازی در موسیقی جاز جایگاه ویژه یی دارد؛ به همین دلیل سرعت و مهارت نوازنده هم در شکل بخشیدن به یک تم اصلی بسیار موثر است. البته بدیهه سازی هم اگر چارچوب محکمی نداشته باشد آسان نیست. در جاز تم از قبل معلوم است و نوازنده در این چارچوب از قبل تعیین شده کار خود را انجام میدهد؛ مثل دادن موضوع انشاست که باید برایش مقدمه نوشت، موضوع را پرورد و از آن نتیجه گرفت. اما نوازنده جاز هرگز یک قطعه را دو بار به یک نحو نمی نوازد، برخلاف موسیقی کلاسیک که باید جزءجزء اثر موسیقیدان دوباره خلق شود. بنابراین نوازنده جاز از نوع خاصی از آزادی برخوردار است که در عین حال دشوار هم هست."
    آیدا پرسید:"خب بالاخره سرنوشت جاز چه شد؟"



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #38
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    "موسیقی جاز در سال 1920 در نیواورلئان پا گرفت که از طبل آفریقایی خبری نبود، چون همانطور که گفتم در دوران برده داری در آمریکا، سیاهان محدود بودند و این ساز هم قدغن بود. اما در کوبا هنوز آلات ضربی سنتی به کار می رفت و به تدریج نوازندگان جاز در سال های چهل شروع به وام گرفتن این آلات کوبایی - آفریقایی کردند و این قضیه منجر به تلاقی جاز و موسیقی کوبایی شد و این دو زبان موسیقی با هم در آمیخت و چیزی پدید آمد به نام جاز لاتین. از موسیقیدانانی که در پدیدآمدن جاز لاتین سهم بسزایی داشت، دیزی گیلسپی بود. شور و حرارت موسیقی کوبایی او را به یاد مریتم های سیاهان زادگاهش، کارولینای جنوبی می انداخت. وی در دهه بعد با استفاده از موسیقی برزیلی جان تازه یی در کالبد جاز لاتین دمید و حاصل کارش را در نیویورک به اجرا درآورد. جاز لاتین در نیویورک، شهری که مردم های بسیاری را با فرهنگ های گوناگون در خود جذب کرده است، در پیوند با موسیقی های دیگر، در معرض رشد و تکاملی متقابل قرار گرفت: در کنار برزیلی ها، آرژانتینی ها با نواهای تانگو، کلمبیایی ها با ریتم کامبیا، اهالی دومینیکن با نوای سرکش مرنگو و نیز جاماییکایی ها با ریتم های کند کالیپسو، پانامایی ها با نواهای موزون تمبورچیتو و پورتوریکویی ها با بمبا و پلنای پر تب و تاب خود در این روند شرکت کردند. خلاصه آنکه امروزه جاز لاتین در سراسر دنیا نفوذ دارد و ارکسترهایی از آفریقا، ژاپن و اروپا به آن روی آورده اند و نشان می دهند که اگر هماهنگی های سیاسی بر ملیت های مختلف گاهی ناممکن به نظر میرسد، ولی در عرصه موسیقی هماهنگی و یگانگی میان آن ها امری ممکن و واقعی است."
    روی نیمکتی نشستیم.
    گفتم:"پس به این ترتیب، موسیقی های مدرن امروزی نوعی موسیقی های تلفیقی هستند...موسیقی جهانی!"
    و آیدا پاسخ داد:"اصولا وام گیری، غارت، جذب و داد و ستد فرهنگی، همواره تمدن ها را از لحاظ فرهنگی غنی تر کرده، انتشار وسایل دیداری - شنیداری و چندگونگی وسایل ارتباط جمعی میان چند قاره موجب تشدید تبادلات فرهنگی با سرعتی سرسام آور شده است و خب، بدیهی است در این میان موسیقی که مانع زمان را پشت سر می گذارد یکی از موثرترین وجوه این تبادلات است."
    نغمه همانطور که با سر تایید می کرد توضیح داد.
    "یکی از بزرگ ترین جریان های تلفیقی در موسیقی جهان در قرن هشتم میلادی آغاز شد. در این میان موسیقی هند از یک سو به آسیای مرکزی، ایران و افغانستان و از سوی دیگر به ترکیه و خاورمیانه نفوذ کرد. نفوذ موسیقی هندی در خاورمیانه در موسیقی عربی تاثیر گذاشت و این یکی به نوبه خود در شمال آفریقا منتشر شد و از آنجا به اسپانیا راه باز کرد و به پیدایش موسیقی فلامنکو در آن دیار منجر شد. اعراب اخراجی از اسپانیا در قرون بعد این موسیقی را به شمال آفریقا باز آوردند و موسیقی اندلسی را در آن منطقه خلق کردند.
    اما تا وقتی تجارت برده و استعمار نظام حاکم بر جهان، موسیقی را زیر و زبر نکرده بود، سنت های موسیقی هنوز محدود به قبیله و روستا و منطقه بود؛ مانند لحجه ها، خوراک ها و جامه ها...وقتی در آغاز قرن شانزدهم پرتقالی ها و کمی بعد سایر اروپیان در آفریقا استقرار یافتند و کشتی های کشورهای استعمارگر هزاران هزار برده آفریقایی را به سواحل آمریکا بردند، نوع جدیدی از موسیقی به نام موسیقی کریول زاده شد و در کشورهای مختلف رشد و کرد و به اشکال مختلفه درآمد. تا آنکه از دهه بیست جاز پدید آمد، تانگو حاصل پیوند ریتم های بانتو و اکسپرسیونیسم آرژانتین بود. در دهه سی روبا، در دهه چهل مامبو و در دهه پنجاه چاچاچا و راک اند رول که از موسیقی غربی و آفریقایی ملهم بودند، منتشر شد. باید اعتراف کنیم که امروزه موسیقی سیاهان در اغلب جوامع بشری نفوذ کرده و انواع مختلف و متعدد موسیقی به درجات گوناگون، ریشه در خاک آفریقا دارند.
    پس از جنگ جهانی دوم عرضه صفحه سی و سه دور ال پی (l.p.) و تلویزیون، موجب سلطه موسیقی پاپ شد که موسیقی شناس آمریکایی، پیترمانوئل، آن را مهم ترین حادثه موسیقی قرن بیستم دانسته و درباره آن گفته که توسعه اقتصادی، اجتماعی و تکنولوژیک باعث تکثیر سبک های جدید، سازها، نشانه ها و خلاصه ایجاد قلمرو موسیقایی کاملا جدیدی شده است که خواستارانش تا به حال بیشتر از هواخواهان هنرهای دیگر بوده اند."
    نغمه نگاهی به ما کرد و گفت:"خسته نشدید؟ مثل اینکه مطلب خیلی به درازا کشید."
    و آیدا فوری گفت:"نه نغمه جان ادامه بده. الحق که آثار استادی در ناصیه ات پیداست!"
    نغمه خندید و ادامه داد.
    "راک که نوازندگان آفریقایی - آمریکایی نظیر چاک بری و بودیدلی آن را ساختند و الویس پریسلی و سایر خوانندگان سفیدپوست آن را رونق دادند، برای جوانان سراسر جهان سنبل اعتراض و عصیان شد! راک روح سازش طلبی آمریکاییان را در دهه پنجاه پس راند و جامه های جدیدی نظیر نیم تنه چرمی و جین را باب کرد و انقلابی واقعی در آداب و رسوم جامعه پدید آورد."


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #39
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    "علاقه شدید به موسیقی های آسیایی و به خصوص هندی در اوج هیپی گری در دهه 1960 به پیدایش فرم های التقاطی جدیدی در موسیقی منجر شد. مایلز دیویس و جان کالترین شیوه های ملهم از شرق را در جاز بابا کردند و بیتل ها، سیتار هندی را وارد قلمرو موسیقی پاپ کردند.
    در دهه بعد رشد صنعت ضبط موسیقی موجب شد که گرایش به التقاط موسیقی های مختلف تقویت شود. در این دوره اصطلاح فوزیون(اختلاط) ابداع شد که مبین بعضی از انواع موسیقی های التقاطی بود که به طور تصنعی ساخته شده بود و مبنای آنها را اغلب جاز تشکیل می داد و در آن از سین ته سایزر برای تولید صدای یکنواختی استفاده میشد که هویت فرهنگی خاصی نداشت و می توانست مخاطبان زیادی داشته باشد. البته بیشتر موسیقیدانان جاز برآنند که این فوزیون در واقع چیزی نیست مگر کونفوزیون یا اغتشاش و حاصل کنارهم نهادن های بی حساب و کتاب موسیقی های مختلف است و منجر به از بین رفتن اصالت موسیقی های متمایز می شود.
    به این ترتیب، در دنیای کلاسیک موسیقی که به بخش های جدا از هم تقسیم میشد، مرزها به روی یکدیگر گشوده شدند و روند پرهیجانی از تاثیربخشی و تاثیرپذیری میان شرق و غرب و آفریقا آغاز شد. تشدید این روند ترکیب موسیقی های مختلف، ناشی از عوامل متعدد تاریخی و اجتماعی نظیر گسترش شهرنشینی، استعمارزدایی و مهاجرت است که به ترکیب فرهنگ ها منتهی جدا است. در شهرهای بزرگ سراسر جهان، گروه های جدید با هویت ناهمگون تشکیل شده است، نظیر پوتوریکویی ها یا کوبایی های نیویورک!، جاماییکایی های لندن، نسل دوم اعراب و آفریقایی های ساکن پاریس و...که همه در معرض تاثیرات موسیقایی چندگانه محیط اند و در تلاش برای یافتن شیوه بیانی خاص در موسیقی که با واقعیت زندگی شان منطبق باشد.
    برخی معتقدند این گرایش جدید به موسیقی جهانی از تمایل پرشوری حکایت می کند که بشر، امروزه برای توسعه زمین های فرهنگی خود و فراتر رفتن از ایدئولوژی ها و مرزها در خود احساس می کند. از طرف دیگر این گرایش با شکوفا شدن موسیقی های اقوام مختلف سراسر جهان و توجه فزاینده موسیقی شناسان و پژوهشگران به موسیقی غیرغربی خنثی می شود. فستیوال های متعدد موسیقی های تلفیقی و سمینارها، حاکی از قدرت فوق العاده این جریان تلفیقی است. در مراکز بزرگ شهری، موسیقی راک،جاز،راپ،پاپ،...هیجان های جوانی را متبلور می سازد که اغلب در میان ارزش های متضاد سرگردانند. این موسیقی ها احساس راحتی بخش تعلق به جامعه بین المللی را در آنها ایجاد می کند و احساس هویتی جهانی به آنها می دهد که در آن اضداد به آشتی رسیده اند و تنش ها آرام گرفته اند."
    در اینجا نغمه آهی کشید و گفت:"نمیدانم آیا می توان امیدوار بود که نزدیکی های موسیقی جهان که بازتاب نیاز عمیق به ایجاد ارتباط و تفاهم است، سرانجام ما را به ارتباطی بزرگتر و غنای جمعی بیشتر راهبر شود و از آن طریق هر فرهنگی هر روز بیشتر پذیرنده فرهنگ های دیگر شود و در عین حال با قدرتی فزاینده اصالت خاص خود را جلوه گر کند."
    و پس از لحظاتی سکوت اضافه کرد:"اخیرا آهنگساز معاصر، فرانسیس بایر، یکی از آثار خود را با ارکستری که منحصرا از سازهای سنتی تشکیل شده بود اجرا کرد: ترومپت تبتی، نی ترکی، شهنای بنارسی، کوتوی ژاپنی، سیتار هندی، گاملان بالی، بارانچوب بومیان استرالیایی، ناقوس اپرای پکن، ضرب ایرانی و طبل هندی...می بینید ظاهرا آهنگسازان امروزی در پی همه انواع پیوندهای موسیقایی هستند!"
    من که غرق این مطلب شده بودم همین طور با خود فکر می کردم: چه تحولاتی در عالم موسیقی رخ داده و میدهد!یعنی پیوند موسیقی های مختلف خوب است یا نه؟ حفظ اصالت ها چه می شود؟ اصلا نکند در اینجا هم سیاست و سیاستمداران دستی پشت پرده دارند؟ خب، البته نمی توان منکر ارتباط فرهنگ ها و نزدیکی مردم جهان با یکدیگر شد! چگونه می توان موسیقی را در این گستردگی از ابتذال برکنار داشت؟ مگر این درآمد حاصل از فروش صفحات و کنسرت های بیتل ها نبود که اقتصاد انگلستان را از ورشکستگی نجات داد؟! و از همان زمان بود که دنیای غرب به خصوص انگلستان و آمریکا، جنبه تجاری موسیقی را کاملا جدی تلقی کرد و سرمایه گذاری روی آثار پر مشتری هرچند گذرا، آغاز شد و تبلیغات گسترده یی در ارائه این متاع های هنری برپا شد!...و چه کار سختی است یافتن مرواریدی در معدنی از زغال سنگ!
    برگشتم و دیدم آیدا و نغمه هم در فکرند.
    گفتم:"مباحث مفصل استاد، پاک همه را در بحر اندیشه فرو برده! تا نگهبان پارک نیامده که ما را بیرون کند برویم که آخر شب است. نغمه خانم لطفا دفعه دیگر که آمدید آن مجله را هم بیاورید. راستی نامش چه بود؟"
    "مجله پیام یونسکو. باشد برایتان می آورم."
    آیدا و نغمه از جا بلند شدند. نغمه را به خانه رساندیم، بعد هم راهی خانه شدیم. در حالی که هنوز به فکر همان مطلب بودیم:جاز، موسیقی تلفیقی، برده داری،...

    پایان فصل یازدهم



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #40
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    12
    موسیقی سمفونیک

    سروش به منزلمان آمده بود. می گفت استاد یک عمل جراحی داشته، الان هم در منزل بستری ست. قرار شد سه تایی برویم عیادت. شماره تلفن منزلش را داشت. زنگی زد و اجازه خواست؛ خانم نوایی هم نشانی داد و رفتیم، با دسته یی گل و جعبه یی شیرینی. توی راه فکر می کردم که خانم نوایی هم از هجوم درد و بیماری در امان نیست - سه ماه تمدیدی من هم رو به اتمام است، دکتر هم در لفافه گفت که احتمالا باید درباره جراحی تصمیم خودمان را بگیریم - کاش میشد از او بپرسم جراحی چطور بود! بعد از عمل خیلی درد کشیدید؟حالا بهتر شده اید؟...ولی این حرف ها چه فایده یی دارد؟ نه بیماری او بیماری من است و نه جراحیش جراحی من! دیگر به سختی می شنوم. سعی می کنم تمام صحبت ها را از روبرو گوش کنم مبادا لو بروم. وقتی درد توی سر و گوشم می پیچد دیگر هیچ نمی فهمم. آیدا می آید، کنارم می نشیند، آرام اشک می ریزد و می گوید:"ای کاش...ای کاش میشد به جای تو درد بکشم!" آه آیدا، اگر تو نبودی...؟آخرین جلسه کلاس قبل از تعطیلی ماجرا را برایش گفتیم - برای استاد - سروش هم فهمید. استاد ضمن اظهار تاثر و همدردی گفت که به پیشرفت ما خیلی امیدوار است. خلاصه خیلی تشویق کرد. سروش گفته بود:"مثلا بنده دانشجوی روانشناسی هستم، ولی شما دو تا طوری رفتار کردید که من می گفتم این ها هیچ غم و غصه یی، هیچ مشکلی ندارند." و البته آیدا هم جواب داده بود:"شما دیگر چرا سروش خان؟ اتفاقا شما که دانشجوی روانشناسی هستید بهتر از بقیه باید بدانید که هیچ کس در هیچ کجای دنیا، بی غم و رنج نیست!"
    به خانه استاد رسیدیم. همسرش در را به رویمان باز کرد. مردی نسبتا بلند و چهارشانه، بسیار هم موقر و متواضع. خانه نسبتا بزرگی بود. البته با وسایل و اسبابی ساده: پیانوی استاد در گوشه اتاق نشیمن خودنمایی می کرد.با خودم گفتم خوشا به حال همسر و فرزندانش که می توانند از هنر استاد همیشه بهره مند شوند! اما همان موقع باز فکر کردم که کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد، بعید نیست شاگردان او در کلاس بیشتر از همسر و فرزندانش از هنرش فیض ببرند! به اتاقی که خانم نوایی در آن استراحت می کرد رفتیم. از دیدن ما خیلی خوشحال شد. تا چشمش به من افتاد گفت:"خی آقای صابری نوبت شما هم می رسد؛ گل و شیرینی آورده ای که ما هم تلافی کنیم؟ ولی خب به من که خیلی بد نگذشت. استراحت اجباری بود. برای شما هم حتما خوب خواهد بود."
    همسر استاد با سینی شربت وارد شد. معلوم بود خیلی برای خانم نوایی احترام قائل است. طوری به او نگاه می کرد و به حرف هایش گوش میداد که انگار اولین بار است او را می بیند و حرف هایش را می شنود. خانم نوایی هم با علاقه و احترام با او صحبت می کرد.
    رو به او کرد و گفت:"کامران ایشان همان خانم و آقای صابری هستند که برایت گفتم. تا نیامده بودند سروش خان سوگلی کلاس بود، ولی حالا رقیب پیدا کرده، البته سه تایی با هم خوب رقابت می کنند."
    و همسرش رو به من گفت:"خب آقای صابری، ما که در رقابت با خانم مغلوب شدیم. امیدوارم که شما صبر و استقامتتان بیشتر از بنده باشد."
    خانم نوایی گفت:"کامران شکسته نفسی می کند. خودش در ویولون استاد است و البته ار او نبود...من هم حالا اینکه می بینید نبودم."
    آیدا گفت:"خوشا به حال بچه ها...با چنین پدر و چنین مادری."
    خانم نوایی و همسرش نگاهی به هم کردند و بعد خانم نوایی گفت:"آیدا جان، متاسفانه خدا به ما فرزندی نداده. ولی خب شاگردان من همه فرزندان من اند."
    آیدا خجالت زده گفت:"آه ببخشید متاسفم. من نمی دانستم..."
    همسر استاد به دادش رسید:"آیدا خانم شربتتان را نخورید بفرمایید."
    و آیدا فوری مشغول هم زدن شربت شد. خانم نوایی هم صحبت را عوض کرد و پرسید که بعد از تعطیل کلاس چه کرده ایم، چقدر تمرین داشتیم و از این سوال ها. که سروش گفت:"استاد این خانم و آقای صابری می خواهند دانشگاه نرفته استاد شوند. چنان مرا با سوالات ریز و درشت محاصره می کنند که نمیدانید. خدا کند زودتر حالتان خوب شود کلاس هم برقرار. آن وقت خودتان میدانید و این شاگرد اول هایتان!"
    استاد می خندید.
    آیدا هم رو به سروش کرد و گفت:"قرار نبود چغلی کنید سروش خان!"
    و سروش رو به استاد ادامه داد:"همین امروز یقه بنده را گرفته بودند که سمفونی چیست؟ چطوری است؟ چه فرقی با سایر فرم های موسیقی مثل سونات و سوییت و...دارد؟ اصلا این اصطلاح موسیقی سمفونیک به چه معناست؟ من هم آنها را آوردم خدمت خودتان."
    خانم نوایی که کلی سرحال آمده بود و از این سر به سر گذاشتن ها می خندید، گفت:"پس بفرمایید آمده کلاس نه عیادت بیمار!"
    گفتم:"استاد تا حالا که هر سوالی می کردیم بلد بود. شکایتی نداشت، حالا که وامانده ما را به شما حواله کرده!"
    و استاد گفت:"سروش خان خودش متخصص سوال است. حالا پیش از شما از میدان به در رفته. - بعد رو به همسرش کرد و گفت - کامران ممکن است خواهش کنم شما برای بچه ها توضیح دهید، می ترسم اگر پرحرفی کنم دوباره درد شروع شود."
    و همسر استاد - آقای فهیمی - همانطور که روبروی ما نشسته بود گفت:"باشد، به روی چشم. ولی خب، حق التدریس ما فراموش نشود. البته چون در منزل شخصی هم هست خصوصی حساب می کنیم. قبول؟"
    استاد خندید و گفت:"حق التدریس شما باشد به حساب من، بفرمایید شروع کنید."


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/