…
چشمهایم دروغ میگویند.
بسته میشوند.
دروغ میگویند.
دروغ میگویند؟
دروغ؟
من؟
…
…
چشمهایم دروغ میگویند.
بسته میشوند.
دروغ میگویند.
دروغ میگویند؟
دروغ؟
من؟
…
به زیبایی روزهایی که تو را می دیدم ،
دلم می خواست همیشه زنده بمانم.
روزهایی که دل را به نگاه پر از اشتیاقت
خوش می کردم،
می خواستم که تمام تنهایی ام را با تو ،
پر از حضور کنم.
وقتی دلتنگ می شدم و
آرزوی دیدنت ،
رویای بودنم بود،
دلم می خواست پنجره ی دیدار
رو به تو باز می شد .
آن زمان که امید دوباره دیدنت را به دل می دادم ،
غروب جدایی ام را از یاد می بردم .
و این همه دلتنگی و جدایی ،
این سکوت و تنهایی ،
آن روزهای پر از حضور تو و
پنجره ای که رو به تو باز می شد ،
تمام سهم من از روزهایی ست که
دل بهترین احساس ها را تجربه می کرد.
عشق را فرسنگ ها راه است
تا رسیدن
توشه ات را بر دار؛
ره بسیار است
در دلت جستجو کن ؛
عشق تنهاست
عشق چون خون شقایق
جاری در رگهاست
عشق سرخ رودیست
که به دریای حقیقت راهیست
عشق طراوت باران است
عشق عمر جاودان است
عشق آوای خوش چلچله هاست
آهنگش درونت هویداست
عشق رنگ گل در فصل خزان است
چه زیبا و دل انگیز و نهان است
عشق پیمودن
در کوچه ی خاطره هاست
بی عشق
نفس کشیدن خطاست
تا خون شقایق در رگهای تو جاریست
عشق را پایان نیست
آری
گر تو پایانش نباشی
عشق را پایان نیست .....
مهربانم ای خوب!
یاد قلبت باشد؛ یک نفر هست که این جا...
بین آدم هایی، که همه سرد و غریبند با تو....
تک و تنها، به تو می اندیشد!
و کمی،
دلش از دوری تو دلگیر است....
مهربانم، ای خوب!
یاد قلبت باشد؛ یک نفر هست که چشمش ،...
به رهت دوخته بر در مانده...
و شب و روز دعایش اینست؛...
زیر این سقف بلند، هر کجایی هستی، به سلامت باشی...
و دلت همواره، محو شادی و تبسم باشد....
سر انجام با دیدن نگاه تو آرام می شوم
چو آهوی گریخته ای رام می شوم
باور نمی کنی ؟ ای همه هستیم
که من دارم به جرم عشق تو بدنام می شوم
من بی تو پای چوبه ی دار غریبی ام
روزی هزار مرتبه اعدام می شوم
با چشم های خویش مرا آرام می کنی
باور نمی کنم که چنین خام می شوم
گفتی که تو هرگز عاشق خوبی نمی شوی
گفتم : قسم به عشق ! سر انجام می شوم
یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا
بین آدم هایی که همه سرد و غریبند با تو
تک و تنها به تو میاندیشد و کمی
دلش از دوری تو دلگیر است
یاد قلبت باشد یک نفر هست که چشمش
به رهت دوخته بر درمانده
و شب و روز دعایش اینست
زیر این سقف بلند هر کجایی هستی به سلامت باشی
و دلت همواره محو شادی و تبسم باشد
یک نفر هست که دنیایش را
به شکوفایی احساس تو پیوند زده
و دلش میخواهد لحظه ها را با تو به خدا بسپارد
و دعا میکند این بار که تو با دلی سبز و پر ازآرامش
راهی خانه خورشید شوی
و پر از عاطفه و عشق و امید به
شب معجزه و آبی فردا برسی
من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟
پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم
تنهاییت برای من ...
غصه هایت برای من ...
همه بغضها و اشكهایت برای من ...
بخند برایم بخند
آنقدر بلند
تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را ...
صدای همیشه خوب بودنت را
دلم برایت تنگ شده
دوستت دارم ...
ای ماه تمام! که جداییش مرا گداخته است.
تا از من دور شدی صبرو توان از من دور شد...
تورا به خداوند سوگند چشمانت به دل من چه گفتند؟وچه شنیدند؟
تنهاییم را با تو قسمت میکنم . سهم کمی نیست
گسترده تر از عالم تنهایی من . عالمی نیست
غم آنقدر دارم که می خواهم تمام فصل ها را
بر سفره رنگین خود بنشانمت . بنشین غمی نیست
دشنهای نامرد بر پشتم نشست
ازغم نامردمی پشتم شکست
سنگ را بستند و سگ آزاد شد
یک شبه بیداد آمد ، داد شد
عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام
تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام
عشق اگر اینست مرتد می شوم
خوب اگر اینست من بد می شوم
بس کن ای دل نابسامانی بس است
کافرم دیگر مسلمانی بس است
در میان خلق سردرگم شدم
عاقبت آلوده مردم شدم
بعد ازاین با بیکسی خو می کنم
هر چه در دل داشتم رو می کنم
نیستم از مردم خنجر بدست
بت پرستم بت پرستم بت پرست
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)