صفحه 4 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 64

موضوع: اطلس تاریخ سلسله های ایرانی

  1. #31
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    فتح ايران به دست مسلمانان در زمان خلفاي راشدين


    پس از آنكه حضرت رسول اكرم ( ص ) از مكه به مدينه هجرت كرد و در سرتاسر شبه جزيره عربستان اكثر قبايل عرب را به دين اسلام در آورد، بر آن شد تا مردم ممالك مجاور عربستان را نيز به دين اسلام دعوت كند. براي اين منظور، نامه هايي به پادشاهان اطراف فرستادند، از جمله براي خسرو پرويز شاهنشاه ساساني. چنانكه معروف است خسرو از نامه خشمگين شد و آن را پاره كرد. البته، لازم به ذكر است كه هدف حضرت رسول صرفا" دعوت به اسلام بود نه تصرف اراضي و بلاد، همان هدف و مقصدي كه خداوند او را براي اجراي آن مبعوث كرده بود .(دین خونو خونریزی) حضرت رسول اكرم ( ص ) پيش از وفات خود در سال يازدهم هجري، سپاهياني براي اين منظور به سر حدات شام گسيل داشتند. اما، وفات آن حضرت، به طور موقت اين عمليات را متوقف ساخت. ابوبكر كه همان روز وفات حضرت رسول اكرم (ص ) به خلافت رسيده بود، تصميم گرفت اين برنامه را دنبال كند .
    پس از آنكه ابوبكر به خلافت رسيد، عده اي از قبايل عرب از دين اسلامي برگشتند و از دادن صدقه و زكات ( ماليات اسلامي) سرباز زدند. ابوبكر اين قبايل را با زور مطيع ساخت و در جنگ مهمي با قبيله بنوحنيفه كه پيروان "مسيلمه" ( معروف به كذاب ) بودند، آنان را شكست سختي داد. اين جنگ ، به جنگ با اهل رده ( مرتدان ) معروف است و سردار مسلمانان " خالدبن وليد " بود.
    ابوبكر پس از فراغت از كار اهل رده، به پيروي از نيات حضرت رسول اكرم ( ص ) حمله به دو دولت بزرگ ساساني و بيزانس را آغاز كرد. سپاهيان اسلام در جبهه روم سپاهيان بيزانس را شكست دادند. درجبهه شرق، يعني كشور ايران، نخستين كسي كه ابوبكر را به حمله به خاك ايران تشويق كرد، "مثني بن حارثه شيباني" بود. اين شخص، پيوسته با قبيله و دار و دسته خود به متصرفات ايران در عراق مي تاخت و اموال كشاورزان و دهقانان را غارت مي كرد. آنچه كه او را براي اين تاخت و تازها جرات داده بود. در جريان آن جنگ، قبيله "بنوشيبان" و همپيمانان ايشان، سپاهياني را كه خسرو براي سركرب آنان فرستاده بود مغلوب كردند. جنگ ذوقار نتيجه سوء تدبير و غرور خسرو پرويز بود كه در سرتاسر سلطنت او دامنگير ايران شده بود. همچنين وي جنگهاي بيهوده اي با بهرام چوبين (سردار معروف خود) و بسطام (دائي خود) و هراكليوس (امپراتور بيزانس) به راه انداخته بود كه به خرابي شهرها و شكستهاي سخت و كشته شدن سرداران نامي و ناخشنودي مردم و بزرگان مملكت منجر گشت. سرانجام ، خود نيز به امر پسرش (شيرويه) كشته شد.
    پس از او ، بزرگان ايران كه از عاقبت انديشي و حسن سياست عاري و پيوسته از راه حسادت و كينه با يكديگر در كشمكش بودند ، نتوانستند بر اطاعت از پادشاهي متفق شوند . چنانكه معروف است ، طي مدت كوتاهي چندين تن از شاهزادگان را به سلطنت برداشتند و سپس از بين بردند . سرانجام ، چون خطر مسلمانان را به گونه اي جدي و مشهود دريافتند ، به سلطنت يزدگرد پسر شهريار رضايت دادند . اما ، اين كار ، هم بسيار دير شده بود ، و هم يزدگرد خود لياقت و كفايت غلبه بر مشكلات را نداشت.
    مثني كه در اراضي مجاور حكومت ساساني با قبيله خود ( بنوشيبان ) اقامت داشت ، از هرج و مرجي كه در داخل ايران و در دربار ساساني روي داده بود نيك آگاه بود و از آن موقعيت استفاده مي كرد . چنانكه ذكرشد ، اراضي كشاورزان و حتي شهرهاي سواد ( عراق ) را پي در پي غارت مي كرد .
    پس از آنكه ابوبكر در خلافت خود مستقر شد، مثني او را به حمله بر قلب مملكت ساساني برانگيخت و ايرانيان را در نظر او حقير و ترسو جلوه داد. ابوبكر كه در آغاز از شوكت و قدرت ساسانيان در بيم بود، با سخنان مثني جرات پيدا كرد و خالدبن وليد را به فتح استانهاي عراق مامور نمود. همچنين، به مثني دستور داد تا از خالد تبعيت كند و از دستورهاي او پيروي نمايد. خالد نخست نواحي " بانقياء " و " باروسماء " و " اليس " را، و پس از آن ، " ابله " را ، كه در مدخل اروند رود و در محل بصره واقع بود، به دست آورد. در اين راستا، طي جنگ معروف به " ذات السلاسل " سپاهيان ايراني را نيز به سر كردگي هرمز شكست داد .
    اردشير سوم ، كه پس از پدرش (‌ شيرويه )‌به سلطنت رسيده بود، ‌دو سردار ايراني به نامهاي "اندرزگو " و " بهمن جادويه " را با سپاهي مركب از ايرانيان و عربهاي تابع ايران كه بيشتر مسيحي بودند، ‌به جنگ خالد فرستاد. اما اين سپاه هم در صفر سال 12 ه.ق. از عربها شكست خورد. خالدين وليد در ماه ربيع الاول همان سال شهر حيره مركز پادشاهان حيره (‌آل منذر، ‌لخمي ها)‌ را كه تابع دولت ساساني بودند،‌ تصرف كرد. مسلمانان در مقابله با دشمنان خود،‌ آنان را در برابر يكي از سه امر مخير مي ساختند: پذيرش اسلامي، ‌پرداخت جزيه،‌ جنگ، چنانكه در فتح نخستين حيره، خالد با گرفتن مبلغي در حدود صدو نود يا دويست و نود هزار دينار، با اهل حيره صلح كرد. دهقانان "سواد عراق"‌ منتظر بودند كه نتيجه جنگ حيره به كجا خواهد انجاميد. چون حيره به تصرف مسلمانان در آمد، طلب صلح كردند دو هزار هزار دينار ‌جزيه پرداختند. ايرانيان، نواحي ميان حيره و دجله را از دست دادند و چون اردشير سوم در گذشت، ديگر كاري نتوانستند انجام دهند .
    سياست خالد در فتح شهرهاي عراق آن بود كه عربهاي مسيحي را به جاسوسي از ايرانيان برانگيزد. خالد شهر مهم انبار را كه در مغرب بغداد در كنار رود فرات قرار داشت تصرف كرد و شهر عين التمر را كه حاكم آن از سوي ايرانيان (‌مهران ، پسر چوبين) ‌بود، تسخير كرد. سپس اسراي آن شهر را برخلاف تعاليم اسلامي كشت و فقط چهل جوان نصراني را كه درس انجيل مي خواندند باقي گذاشت پس از آن، ابوبكر، خالد بن وليد را مامور حركت به سوي شام كرد. خالد هم با نيمي از سپاهيان خود عازم جبهه شام گرديد. خود ابوبكر نيز پس از دو سال واندي در مدينه وفات كرد و بنا به وصيت او، " عمربن خطاب " به خلافت مسلمانان برگزيده شد .
    در شعبان سال 13 ( ه.ق.)‌ ايرانيان به سر كردگي بهمن جادويه، سپاهيان مسلمانان را در موضعي به نام " قس الناطف " شكست دادند. سردار مسلمانان به نام " ابوعبيده ثقفي " نيز در اين جنگ كشته شد. اين جنگ در تاريخ اسلام به نام جنگ " جسر " معروف است. ولي چون دولت ساساني به منتهاي ضعف خود رسيده بود و اختلاف بزرگان و سرداران ايراني از حد گذشته بود، ايرانيان نتوانستند از اين پيروزي بهره بگيرند و پس از ترديد و دودلي، يزدگرد پسر شهريار را به پادشاهي برداشتند و او نيز كسي نبود كه بتواند بناي عظيم دولت ساساني را كه پايه هاي آن سخت و سست و لرزان شده بود از خطر انهدام نجات دهد. بر عكس عمر كه رهبري مصمم و توانا بود، در جنگ با ايرانيان مصمم تر گرديد. يزدگرد سپاهي بزرگ را به سركردگي " رستم فرخ زاد " مامور مقابله با مسلمانان و جلوگيري از حمله ايشان كرد عمر نيز " سعدبن ابي وقاص " را با سپاهي كه عده آنان به سي و چند هزار مي رسيدبه جنگ با ايرانيان گسيل داشت. در "‌ قادسيه" (واقع در پانزده فرسخي كوفه) ‌جنگ شديدي بين اين دوسپاه روي داد. با آنكه ايرانيان مقاومت زيادي از خود دادند، شكست سختي خوردند. با اين شكست بود كه راه تيسفون (‌ يا مدائن )‌پايتخت شاهنشاهي ساساني، ‌بر روي مسلمانان باز شد. عربهاي مسلمان نخست در صفر سال 13 (‌ ه.ق.) ‌قسمت غربي مدائن را كه " وي اردشير " نام داشت متصرف شدند و آن گاه، ‌از دجله گذشتند و به سمت شرقي مدائن كه كاخ معروف پادشاهان ساساني معروف به " ايوان كسري " در آن قرار داشت رسيدند. در اين بين، اموال بيكراني از غارت كاخهاي سلطنتي نيز به دست ايشان افتاد. سپس، مسلمانان در تعقيب يزدگرد و ايرانيان روي به شرق نهادند و در سال 16 (‌ ه.ق. ) به "‌ جلو لاء " كه در كنار نهر جلولاء منشعب از رود دياله واقع بود رسيدند. در اين راستا سپاه ايران را طي جنگ سختي به سركردگي " مهران راضي " شكست دادند. پس از فتح حلوان و جنوب وشمال عراق به سرتاسر آن مملكت مسلط شدند. بعد از آن، نوبت به خوزستان و لرستان رسيد. عمر در ابتدا نمي خواست از حدود خوزستان و ماسبذان و مهرگان كدك (‌ لرستان ) تجاوز كند، اما يكي از مشاورانش او را به تسخير سرتاسر ايران تشويق كرد. وي به عمر گفت: مادام كه پادشاه ايران زنده است، ايرانيان دست از مقاومت بر نخواهند داشت. عمر نصيحت او را پذيرفت و سرداراني را به فتح اياات فارس (‌ اردشير خره و شابور و استخر و فسا و دارابگرد )‌ و كرمان و سيستان و مكران مامور كرد .
    عمر در سال 17 (‌ ه.ق.)‌ سعدبن ابي وقاص را مامور كرد تا براي اقامت قبايل عرب كه به ولايتهاي غربي و مركزي ايران (‌ مادبزرگ ) ‌حمله مي كردند، قرار گاهي دائمي پيدا كند. سعد ابتدا شهر انبار را براي اين كار در نظر گرفت، ولي هواي آنجا براي مردم عرب ناسازگار بود (به علاوه، سپاهيان از زيادي مگس در زحمت بودند)‌. او پس از بررسي و جستجو، محل شهر كوفه را براي اين كار برگزيد و زمينهاي آن را ميان قبايلي كه با ايرانيان مي جنگيدند تقسيم كرد . سپاهياني كه از آن پس براي فتح غرب و شمال و مركز ايران اعزام مي شدند، از اين شهر و زير نظر حاكم آن بودند .
    در زمان بني اميه سراسر ايران و عراق زير نظر واليان كوفه بود كه از مشهور ترين ايشان، مي توان حجاج بن يوسف ثقفي را نام برد. در جنوب عراق هم قرار گاهي براي قبايلي كه ايران را از جنوب مورد حمله قرار مي دادند درست شد، كه همان شهر بصره است. لازم به ذكر است كه سپاهيان اعزامي به خوزستان و بهبهان و فارس و كرمان و سيستان و مكران، در اين شهر اقامت داشتند. ايشان ولايتهاي زير نظر والي بصره را " ماه بصره " و ولايتهاي زير نظر حاكم كوفه را " ماه كوفه " مي خواندند .
    در سال 19 يا 21 ( ه.ق .) فتح نهاوند كه عربها آن را در تاريخ فتوحات مسلمانان در ايران " فتح الفتوح " مي خوانند صورت گرفت يزدگرد سپاه بزرگي از فرماندهان شهرها و ولايتهاي ايران به سركردگي " فيروزان " براي مقابله با مسلمانان فرستاد. " عمر نعمان بن مقرن مزني " را براي مقابله با آنان تجهيز كرد. مسلمانان در نهاوند ايرانيان را شكست دادند اما سردار مسلمانان،‌ يعني نعمان بن مقرن،‌ در اين جنگ كشته شد. پس از فتح نهاوند،‌ همدان نيز به دست مسلمانان افتاد. فتح همدان و قزوين و ابهر و زنجان به دست قبايل مستقر در كوفه انجام گرفت. امير كوفه كه در آن وقت " مغيره بن شعبه " بود، ‌سپاهي به فرماندهي "براء بن عازب" فرستاد كه در سال 22 (ه.ق.)‌ ابهر و قزوين را فتح كردند. در زمان حكومت وليدبن عقبه بر كوفه، مسلمانان با مردم گيلان و مغان و طالش (‌ طليسان ) جنگيدند،‌ ولي ظاهرا"‌موفقيتي به دست نياوردند و فقط زنجان را متصرف شدند .
    در سال 21 يا 23 (‌ه.ق.)‌ مسلمانان در نتيجه جنگ سختي كه با سياوخش (پسر مهران ، پسر بهرام چوبين)‌كردند، شهر مهم ري را به تصرف خود در آوردند. به دنيال فتح ري،‌ قومس (‌سمنان و دامغان )‌ و گرگان به دست مسلمانان افتاد. اسپهبد طربستان ناگزير به پيمان آشتي با مسلمانان شد. فتح آذربايجان و مغان و اران نيز، در اواخر خلافت عمر اتفاق افتاد. مسلمانان از راه دربند (‌باب الابواب)‌ به مملكت خزرها تاختند و تا بلنجر (‌مركز خزرها)‌ پيش رفتند. مسلمانان نتوانستند در آنجا بمانند و در سالهاي بعد از خزرها شكست خوردند و سرداران ايشان كشته شدند . يزدگرد پس از جنگ جلولاء به ري و از آنجا به اصفهان وكرمان و خراسان رفت. وي در اين سفر آتش مقدس را به همراه خود داشت تا آنكه در مرو، آتشگاهي براي اين آتش مقدس بنا كرد .
    عمر ، "‌ احنف بن قيس "‌را مامور فتح خراسان كرد . او از راه طبس به هرات رفت و از آنجا روي به شهرهاي ديگر خراسان نهاد . يزدگرد از پادشاه سغد و خاقان ترك و خاقان چين تقاضاي كمك كرد و با كمك خاقان ترك و مردم فرغانه و سغد ، وارد بلخ شد. احنف با سپاهيان بصره و كوفه به رويارويي سپاه ترك شتافت . تركان از ياري با ايرانيان سرباز زدند و خود ايرانيان نيز از كمك جدي به يزدگرد خوداري كردند. يزدگرد ناچار از جيحون گذشت و به فرغانه رفت . پس از آن ، باز به خراسان بازگشت و عاقبت بعد از سالها در سال 31 ( ه.ق.) كشته شد .
    پس از كشته شدن عمر در سال 23 (‌ ه.ق.) عثمان به خلافت رسيد. او "‌ ابوموسي اشعري " را از حكومت بصره معزول كرد و "‌ عبدالله بن عامربن كريز " را كه جواني بيست و پنج ساله بود والي بصره كرد. عبدالله بن عامر شورش مردم فارس را خوابانيد و استخر و اردشير خوره و دارابگرد را دوباره به دست آورد . همچنين اميراني را بر شهرهاي خراسان و كرمان و مكران و سيستان تعيين كرد و خود براي سركوب قيام مردم خراسان حركت نمود . احنف بن قيس را هم مامور فتح ولايتهاي جوزجانان و طالقان و فارياب كرد . احنف اين ولايتها را يكي پس از ديگري به تصرف درآورد . عبدالله بن عامر قيام مردم كرمان و سيستان را آرام كرد و عامل وي ، تا زابلستان و كابل پيش رفت .
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  2. #32
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    خلافت امويان و عباسيان

    پس از شهادت حضرت علي(‌ع )‌ در رمضان سال 40 هجري و خلافت كوتاه مدت حضرت امام حسن (‌ع‌)‌ و صلح او با معاويه، خلافت بر معاويه بن ابي سفيان كه از خاندن بني اميه بود مسلم گرديد. معاويه از سالهاي پيش ، يعني تقريبا از همان اوايل فتح شام و فلسطين از سوي عمر و بعد از سوي عثمان، والي دمشق بود. وي،‌ پايه هاي حكومت خود را در شام استوار ساخته بود. به همين سبب، توانست پس از قتل عثمان با حضرت علي (‌ع)‌ مخالفت كند و در برابر او بايستد. سرانجام، پس از جنگ صفين و ضعف قواي كوفه، حكومت خود را بر مصر نيز مسجل سازد. پس از آنكه معاويه به خلافت رسيد، تحكيم اساس حكومت بني اميه را آغاز كرد و براي پسرش يزيد، از بزرگان و اشراف به استثناي چندتن از جمله ، حسين بن علي (‌ع ) و عبداله بن زبير بيعت گرفت. او در سياست خارجي هم موفق بود و بر متصرفات مسلمانان در ولايتهاي تابع دولت بيزانس افزود. همچنين، نيروي درياي مهمي نيز در مديترانه به بوجود آورد. معاويه با جلب افرادي مانند زيادبن ابيه و مغيره بن شعبه و عمرو عاص قدرت بني اميه را در سرتاسر عالم اسلامي بسط داد .

    اگر چه اين بسط و استحكام به قيمت زيرپا نهادن بسياري از اصول اسلامي، از جمله ارثي ساختن خلافت و تبديل دستگاه خلافت به سلطنت و پادشاهي و تعيين مبلغان براي تحقير و توهين خاندان حضرت رسول اكرم (‌ص)‌ و غير آن تمام شد. معاويه در سال 60 هجري از دنيا رفت و خلافت پسرش يزيد با كارهاي خلافي، از قبيل قتل حسين بن علي ( ع ) و محاصره مكه آغاز شد ولي مدت زيادي به طول نينجاميد و سرانجام يزيد در سال 64 هجري در گذشت. . پس از وي در نتيجه حوادثي خلافت بني اميه به شاخه " مروانيان " انتقال يافت .

    عبدالملك بن مروان پس از كشتن عبدالله بن زبير، خليفه مسلم و بلامنازع گرديد . همچنين ، با مسلط ساختن مرد سفاك آهنيني مانند حجاج بن يوسف ثقفي، حكومت بني اميه را استحكامي تازه بخشيد. حكومت اسلامي در زمان خلافت عبدالملك و وليدبن عبدالملك، به منتهاي وسعت خود رسيد. "قتيبه بن مسلم باهلي"‌ سردار حجاج، بلاد شمالي خراسان و خوارزم و ماوراءالنهر و سغد را كه مركز آن سمرقند بود فتح كرد و تا نزديكيهاي كاشغر پيش رفت. همچنين، در زمان حجاج ايالت سند هم فتح شد. در جانب مغرب، مسلمانان تا سواحل اقيانوس اطلس پيش رفتند و اندلس (‌جنوب اسپانيا )‌ را متصرف شدند. طي خلافت نود ساله بني اميه، اوضاع اجتماعي ايران دگرگون شد و اكثريت عظيم ايرانيان، دين اسلام را پذيرفتند. اما، ايرانيان تحقير و توهين سرداران عرب را كه از خود حكام بني اميه الهام مي گرفتند تحمل نكردند. مردم خراسان با استفاده از خصومت ميان قبايل عرب حاكم بر خراسان و ماورالنهر، جانب داعيان و مبلغان بني عباس را گرفتند. بني عباس به سبب خويشاوندوي نزديكتر با حضرت رسول اكرم (‌ص )‌ خود را براي خلافت و حكومت شايسته تر مي ديدند. در اين راستا، ابومسلم سردار ايراني توانست با حمايت ايرانيان و قبايل عرب مخالف، حكومت بني اميه را سرنگون سازد و عباسيان را به قدرت برساند. بني اميه در زمان حكومت عبدالملك و وليد و هشام ، تنها در اثر توفيق در فتوحات شرق و غرب و سياست داخلي مبني بر فشار بسيار زياد بر طبقات مردم، توانستند به حكومت خودادامه دهند. فشار حكام و واليان تعيين شده از سوي آنان، مردم عراق و ايران را ناراضي ساخت. همچنين، بي اعتنايي بعضي از آنان به اصول دين اسلام موجبات ناخشنودي اهل دين و تقوا را فراهم آورد. سياست مالي و اداري آنان نيز در سرزمينهاي مفتوح و مغلوب موفق نبود. مهمتر آنكه طرفداري آنان از عصبيت عربي و تحقير ملل مغلوب كه همه را موالي (‌يعني بندگان)‌ خود مي دانستند، به تدريج مايه هاي عصيان و قيام را به خصوص در ايران و خراسان فراهم ساخت. سال 132 هجري، پايان حكومت نود ساله بني اميه و آغاز حكومت بني عباس است. از اين سال، خلافت و قدرت شرعي و صوري ايشان در حدود پانصد سال ادامه يافت. لازم به ذكر است كه قدرت واقعي ايشان، گاهي به حدود عراق و بين النهرين محدود مي شد و حتي، گاهي در خود بغداد نيز از قدرت و اعتبار محروم بودند .

    اگر چه منصور – خليفه دوم عباسي – با قتل " ابو مسلم خراساني " ناسپاسي خود را به اين سردار بزرگ ظاهر ساخت، ولي براي استوار ساختن قدرت خود از اين كار ناگزير بود. با قتل ابومسلم، نه تنها نفوذ ايرانيان كه آغاز شده بود از ميان نرفت، بلكه با ورود دبيران و وزيران ايراني در دستگاه خلافت عباسي، نفوذ فرهنگي و سياسي ايرانيان گسترش بيشتري نيز يافت. قتل برمكيان هم كه از خاندان اصيل ايراني بودند، نتوانست جلو آن نفوذ را بگيرد درقرن سوم هجري، عنصر مهم ديگري وارد حكومت اسلامي شد. آن عنصر مهم، تركان بودند كه به صورت غلامان جنگي در دستگاه حكومتي وارد شدند و به تدريج، قدرت نظامي را از قوم غالب عرب گرفتند. اين نفوذ تا بدان جا ادامه يافت كه عزل و نصب خلفا هم به دست آنان انجام مي گرفت و هيچ خليفه اي بي رضايت ايشان، نمي توانست كاري بكند .

    اين قدرت غلامان ترك در قرن چهارم متوقف شد و قدرت سياسي و نظامي به دست "ديلميان" كه ايراني بودند افتاد. با آمدن سلجوقيان، قدرت نظامي و سياسي تركان در عالم اسلامي، به طور قطع مسلم و مسجل گرديد. در اين زمان، ايرانيان به اداره امور مالي و ديواني دستگاههاي حكومتي پرداختند. اما، ‌فرهنگ نوپا و نوبنياد اسلامي به صورت عمده در دست ايرانيان بود. اگر چه ماده اصلي آن،‌ قرآن و حديث و زبان عربي و ماده مهم فكري آن يوناني بود. اما پرچمداران اين فرهنگ در همه شاخه ها ايرانيان بودند. ايرانيان با اتكاء به فرهنگ قديم و با اتكاء به گذشته نيرومند سياسي، مليت خود را در داخل حكومت اسلامي حفظ كردند. ايشان بر خلاف ملل مغلوب ديگر ، نه تنها در مليت عرب مستهلك نشدند، بلكه ادبيات ملي بسيار غني خود را نيز به وجود آوردند .
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  3. #33
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    نامه ای از معاویه درباره ایرانیان به برادر خوانده خود زیادبن ابیه - متن نامه در ناسخ التواریخ موجود است


    اکنون می رسیم به این قومی که بنام موالی در میان امت اسلام به سر می برند و قوم عجم نام دارند. گوش کن زیاد! این مردم را باید ذلیل کرد. باید بهمان روشی که عمر بن خطاب آنها را می کوبید، طوری کوبیدشان که هرگز نتوانند سر بردارند. اینها جز با سیاست عمر بن خطاب اداره شدنی نیستند. از عطایشان که حق عمومی اتباع اسلام است تا می توانی بکاه. در تقسیم خواربار تا می توانی از سهمشان کم کن. در جبهه جنگ آنها را در صفوف مقدم بگمار تا زودتر از دیگران هدف دشمن تازه نفس قرار گیرند. سربازان آنها را به کار جاده سازی و هموار کردن راهها و کندن درختها و تسطیح بیشه ها بگمار و سعی کن هر چه دشواری و عذاب باشد نصیب این اعاجم شود. کاری کن که سنگینی بارها بر دوششان هر چه بیشتر فشار آورد. زیرا که اگر جز این باشد هوای عصیان خواهند کرد.

    مراقب باش که این اعاجم هر قدر هم صالح و متقی باشند، بر صفوف جماعت در نماز پیشنمازی نکنند و در نماز جماعت در صف اول قرار نگیرند، مگر آنکه عده اعراب برای تکمیل صفوف کافی نباشد. و هر چقدر هم در فقه و قرآن دانشمند باشند، بر مسند قضا ننشینند. و بر هیچ شهری از شهرهای اسلام والی و یا حاکم نشوند، و در معابر هر قدر هم مقامشان بالا باشد بر عرب هر چند هم پست و فرومایه باشد تقدیر نجویند و در ازدواج حق زناشویی با زن عرب نداشته باشند، اما مردان عرب حق همسری با زنان فارسی را داشته باشند. اینها همه سیاست عمر رضی الله عنه است و عمر شایسته است از امت محمد صلی الله علیه و خاصا از بنی امیه شایسته ترین پاداش را ببیند.

    با این همه عمر اشتباهاتی نیز داشت. مثلا می بایست قوانین و نظاماتی به وجود آورده باشد که برای همیشه اعاجم را در برابر عرب ذلیل و خوار نگار دارد. اگر از ایجاد نفاق در میان امت اسلام پرهیز نداشتم، همین امروز مقرر می داشتم که اگر یک عجم ، عربی را بکشد، محکوم به قصاص یا دیه کامل باشد، ولی اگر عربی یک عجم را بقتل رساند از قصاص معاف باشد و دیه را نیز نصف پرداخت کند. بهرحال از هم امروز که این نامه بدست تو می رسد، این عجم ها را هر چه بیشتر ذلیل کن، به آنان توهین کن، آنها را از پیشگاهت دور دار، از آنان در رتق و فتق امور کمک مخواه، و به درخواستها و حوائجشان اعتنا مکن.

    از این سخن که بگذریم، بگذار نامه ای را برایت نقل کنم که عمر بن خطاب برای والی بصره ابوموسی اشعری فرستاده بود. در زمانی که تو به سمت منشی حکومت در زیردست این مرد اشعری خدمت می کردی، همراه این نامه ریسمانی به طول پنج وجب بود که هر چه حکایت بود در آن ریسمان بود. زیرا عمر در آن نامه به فرماندار بصره دستور داده بود که بموجب این نامه مردان بصره را احضار کن و در میان آنان از موالی و اعاجم هر کس را که طول قامتش به اندازه این ریسمان رسید گردن بزن. این نامه را ابن ابی معیط خوانده و یادداشتی هم از آن برداشته بود. و بطوریکه نواده او ولید بن عقبه برای من حکایت کرد، ابوموسی اشعری در کار خود درمانده بود که آیا فرمان عمر را اجرا کند یا درباره آن مطالعه بیشتری به عمل آورد. و نیز نقل کرد که چون ابوموسی با تو در این باره مشورت کرد، تو ویرا از اجرای این فرمان بازداشتی و توصیه کردی که فرمان امیرالمومنین عمر دوباره به خودش بازگردانده شود تا شخصاً در فرموده خود تجدید نظر کند. و تو چون به خیال خود غم تیره بختان و بیچارگان می داشتی در پیشگاه خلیفه به التماس درآمدی تا او را از خون اعاجم (ایرانیان) بازگردانی، و بدو گفتی که این قتل عام به نا حق، همه اعاجم را خواهد برانگیخت و همین امیرالمومنین عمر را از عقیده اش بازگردانیدی.

    ای برادر، ای زیاد بن ابی سفیان، تو وی را از این کار بازداشتی و ما را همچنان در خطر گذاشتی. لااقل اکنون تا دیر نشده است از خواب غفلت برخیز! تا فرصت از دست نرفته است این اعاجم را از میان بردار و ریشه آنها را بسوزان.

    ترجمه فارسی نامه معاویه از متن عربی آن و به نقل از ناسخ التواریخ مورخ الدوله سپهر در صفحات 86 تا 96 کتاب حسن بن علی جواد فاضل در مجموعه دو جلدی تاریخ چهارده معصوم او به چاپ رسیده است.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  4. #34
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    طاهـريان

    دولت طاهريان، اولين دولت اسلامي بود كه در دوران خلافت در ايران به وجود آمد و بخش قابل ملاحظه اي از اين سرزمين را به صورت نوع حكومت موروثي محلي از نظارت مستقيم خليفه بغداد خارج كرد. با اين حال، اين دولت در كسب قدرت و حفظ آن، محتاج به اعمال خشونت در مقابل خلفا نشد. طاهر بن حسين، معروف به " ذواليمينين " كه اين دولت به وسيله وي بنياد شد، از موالي وابسته به قبيله خزاعه از اعراب خراسان بود. طاهر تربيت عربي داشت. خاندانش نيز، ايراني نژاد و فارسي زبان بودند كه از مدتها پيش درپوشنگ ( فوشنج )‌ هرات شهرت و قدرت داشتند.

    در اواخر خلافت هارون و دردوره اي كه مامون در خراسان اقامت داشت، طاهر و پدرش حسين مورد توجه مامون واقع شدند. چون طاهر چند سالي بعد در كشمكشي كه بين مامون و برادرش امين بر سر خلافت در گرفت، موفق به غلبه بر سپاه امين و تامين خلافت مامون گشت ( 198 ه.ق.)، در دستگاه خلافت حيثيت قابل ملاحظه يافت. چندي بعد، از آنجا كه رفع اغتشاشهايي كه در خراسان به وسيله خوارج روي داده بود ضرورت فوري داشت، و نيز خليفه هم ترجيح مي داد قاتل برادر را از پيش چشم خود دور نمايد، ولايت خراسان را به طاهر تفويض كرد البته، اين تفويض شامل فرمانروايي سيستان و كرمان نيز مي شد و مشتمل بر نظارت بر ماور النهر و احيانا فتوحات اسلامي در آن نواحي بود. بدين گونه، قلمرو حكومت طاهر، به قول طبري، از بغداد تا دورترين سرزمينهاي شرق را شامل بود. در خراسان طاهر داعيه استقلال يافت و موجب نگراني خليفه گشت. اما بعد از مرگ مشكوك وي كه بلافاصله بعد از حذف نام مامون از خطبه نماز جمعه واقع شد (‌ 207 ه.ق.)، خليفه خود را ناچار ديد حكومت خراسان را به پسر وي – طلحه بن طاهر – واگذار كند. البته، حكومت خراسان در آن هنگام در واقع تحت سلطه و تصرف وي بود. بدين سان، حكومت خراسان در خاندان طاهر به صورت موروثي در آمد. خليفه هم به اصطلاح با قبول حكومت طلحه به صورت دست نشانده، وابستگي آن را به خلافت بغداد اعاده و تامين كرد .



    لذا، استقلال حكومت موروثي خاندان طاهر به صورت يك تحول اداري درآمد و شكل يك تجزيه و انفصال سياسي به خود نگرفت. حكومت طلحه هم در خراسان كه به نيابت از برادرش عبدالله بن طاهر منسوب شد، صورت اداري تحول را قابل توجيه ساخت. فرمانروايي طلحه كه شش سالي بيش نكشيد (وفات ربيع الاول 213 ه.ق.‌) صرف مبارزه با خوارج شد. در عين حال، مانند پدر همچنان خراج مقرر را به خليفه مي پرداخت. با اين كار، حكومت خود را از اينكه نوعي طغيان نسبت به فرمانروايي خلافت تلقي شود، حفظ كرد. در دوران فرمانروايي برادرش، عبدالله بن طاهر (230-213 ه.ق.)، قدرت طاهريان به اوج اعتلاي خويش رسيد. بعد از وفات مامون (218 ه.ق) خليفه جديد " المعتصم بالله "هم، با آنكه به ظاهر از عبدلله دل خوشي نداشت، ابقاي او را در حكومت خراسان اجتناب ناپذير يافت. بدين گونه، استقلال طاهريان بعد از مامون نيز، بي تزلزل ماند .
    عبدالله در تجهيز غزوه هاي اسلامي در ماورالنهر اهتمام كرد و در دفع اغتشاش مجدد خوارج كوشيد. همچنين، توفيقي كه در اطفاي شورش مازيار پيدا كرد (225 ه.ق.)‌ حيثيت او را در نزد متشرعه سني و خليفه بغداد فزوني داد. در خراسان به توسعه آباداني و ترويج كشاورزي علاقه نشان داد و به خصوص در حمايت از طبقات كشاورز در مقابل مالكان بزرگ و عمال دولت مساعي قابل ملاحظه اي به جاي آورد. حكومت پسرش، طاهرين عبدالله (‌ 248 –230 ه.ق.)، در بسط عدالت و حفظ امنيت گذشت. در پايان عهد او،‌ سيستان دچار اغتشاش شد و با اعتلاي يعقوب ليث، اين منطقه از قلمرو طاهريان جدا گشت (‌ 248 ه.ق. ). محمد بن طاهر كه بعد از او به امارت رسيد، ‌طبرستان را هم از دست داد (250 ه.ق.)‌ او چندي بعدبه وسيله يعقوب ليث، مغلوب و اسيرشد (‌259 ه.ق.) سرانجام با غلبه صفاريان بر خراسان، فروانروايي طاهريان پايان يافت .
    با آنكه بعدها يك بار ديگر نيز حكومت خراسان چندي به او واگذار شد (271 ه.ق.) ‌ولي قدرت طاهريان ديگر در خراسان هرگز تجديد نشد. امارت طاهريان در خراسان اندكي بيش از نيم قرن طول كشيد. مركز فرمانروايي آنان ابتدا در مرو بود و سپس در نيشابور منتقل شد. از نامه اي كه طاهر بن حسين به پسرش عبدالله در باب آيين فروانروايي نوشت، مي توان مبناي نظري حكومت آنان را دريافت. اين متن در كتاب " بغداد " ابن طيفور وماخذ ديگر نقل شده است. همچنين از دستورالعمل بخشنامه گونه اي كه عبد الله بن طاهر به عمال خود در ولايتهاي تابع فرستاد، كه متن آن نيز در " زين الااخبار " گرديزي آمده است اين امر دريافت مي شود .
    البته لازم به يادآوري است كه در تمام قلمرو آنان با آنكه نام خليفه در خطبه و سكه آورده مي شد، حاكم واقعي امير طاهري بود و خليفه بغداد امكان و مجال اعمال قدرت در امور را نداشت .
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  5. #35
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    صـفاريان

    دولتي كه به وسيله يعقوب ليث و كمك برادرانش علي بن ليث و عمر بن ليث در سيستان پا گرفت، اولين حكومت مستقل يا مستقل گونه اسلامي ايران بود. اين حكومت قدرت طاهريان را،‌ به رغم ميل خليفه، از خراسان منقرض كرد و با خلع طاعت خليفه و خروج بر او، قسمتي از ايران را تحت تصرف خود درآورد. البته، بغداد به دوام آن حكومت راضي نبود و وجود آن را هم به سختي تحمل مي كرد. اما،‌ در قلمرو بالنسبه وسيعي كه ايشان به دست آوردند، ‌مورد قبول و حمايت اكثريت رعايا واقع گشتند .
    بنيانگذار اين دولت،‌ يعقوب بن ليث، مانند پدر و شايد اجدادش به طبقات محترفه (‌پيشه ور)‌ منسوب بود. عنوان صفار (رويگر = مسگر) كه در حق وي و سلسله فرمانروايان خاندان او معمول شد. در واقع انتساب او و برادرانش را به اين حرفه نشان مي دهد. معهذا، اينكه بعدها، ‌موجب نسب نامه اي كه تبار ليث رويگر را به پادشاهان قديم ايران مي رساند (كه در مورد خاندان او در افواه افتاد) محبوبيت او و خاندانش را در آن ايام نزد اكثريت اهل سيستان نشان مي دهد .



    رويگرزاده سيستاني همراه برادرانش، عمرو و علي در جواني عيار پيشه شد. در اغتشاشات سيستان كه منجر به برخورد عياران شهر با خوارج ولايت گشت، ‌با غلبه بر رقيبان سيستان را تحت سلطه خويش در آورد (253 ه.ق. )‌. چون خليفه حاضر نشد حكومت او را بر خراسان تاييد كند، يعقوب كه خود را فرمانرواي واقعي خراسان و تمام قلمرو طاهريان مي دانست، ‌با خليفه از در تهديد در آمد. بعد از تسخير مجدد فارس كه تا آن زمان چند بار آنجا را به تصرف در آورده بود، از طريق خوزستان عازم فتح بغداد شد. اما، در ديرالعاقول (نزديك بغداد) از سپاه خليفه شكست خورد (262 ه.ق.)‌ و به اهواز عقب نشيني كرد. معهذا، قبل از آنكه براي جبران اين شكست و حمله مجدد به بغداد آمادگي بيابد،‌ در جندي شاپور بيمار شد و در همان جا نيز در گذشت ( شوال 265 ه.ق. ) .
    بعد از وي، برادرش عمرو از جانب سپاه سيستان به امارت برداشته شد. وي بلافاصله به مصلحت وقت نسبت به خليفه اظهار اطاعت كرد. خليفه هم چون در آن ايام درگير قيام " صاحب الزنج " در نواحي بصره و عبادان ( آبادان )‌ بود،‌ چاره اي جز آنكه حكمراني وي را در فارس، خراسان و سيستان به رسميت بشناسد نداشت. معهذا، چون قلبا از امارت صفاريان كه مبني بر خروج و خلع طاعت بود رضايت نداشت، چندي بعد حكومت خراسان را به نام محمد بن طاهر امير مخلوع سابق طاهري شد. با آنكه چندي بعد خليفه خراسان را كه همچنان در تصرف عمرو بود همراه با فارس و كرمان به وي داد ( 275 ه.ق. )،‌ عمرو از خليفه فرمانروايي ماوراء النهر را نيز طلب كرد. البته، اين منطقه سابقا جزو قلمرو طاهريان بود و در اين ايام اسماعيل بن احمد ساماني در آنجام حكومت داشت. خليفه هم با بي ميلي و با تشويق پنهاني اسماعيل به مقاومت در مقابل صفار،‌ در خواست او را اجابت كرد. در جنگي كه بعد از دريافت فرمان خليفه در حدود بلخ بين او و سپاه ساماني در گرفت، عمرو مغلوب و گرفتار شد و سپاهش نيز منهزم گشت (ربيع الاول 287ه.ق.)‌. عمرو را از بخارا به بغداد روانه كردند . خليفه او را به زندان فرستاد كه او چندي بعد در همان زندان وفات يافت ( 289 ه.ق. )
    با آنكه بعد از عمر، نواده اش طاهربن محمد و برادرزادگانش ليث بن علي و محمدبن علي چند سالي ( 298-288 ه.ق.) سلطه خاندان صفار را در سيستان حفظ كردند، ‌سرانجام سامانيان آن ولايت را به قلمرو خويش ملحق كردند. هر چند بعد از سامانيان هم سيستان چندي به قلمرو غزنويان الحاق يافت، باز محبوبيت و نفوذ خاندان صفار كه بر خاطره فرمانروايي يعقوب مبتني بود همچنان، ادامه داشت، حتي اين محبوبيت قرنها بعد ( 885 ه.ق.)‌ سيستان را نسبت به فرمانروايي محلي اميران اين خاندان علاقه مند نشان داد. در هنگامي كه قرنها از انقراض طاهريان و سامانيان و غزنويان و حتي خلفاي عباسي مي گذشت، اخلاف ليث و فرزندان او در سيستان همچنان چيزي از حيثيت و قدرت و فرمانروايي اجداد خود را حفظ كرده بودند .
    نقش صفاريان قديم به خصوص يعقوب، در احياي فرهنگ زبان فارسي قابل ملاحظه بود. بر وفق روايت "تاريخ سيستان" اولين شعر رسمي كه به زبان فارسي گفته شد به تشويق و الزام يعقوب و به وسيله دبير او محمد بن وصيف سكزي ( سيستاني ) سروده شد .
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  6. #36
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    آل بويه


    سه تن از فرزندان بويه كه گويا شغل ماهيگيري در گيلان داشتند، به خدمت امراي آل زيار در آمدند. البته، ماكان كاكي هم از آنان حمايت مي كرد. همچنين، " علي "، " احمد " و " حسن " مورد حمايت مردآويچ نيز قرار گرفتند. فتح اصفهان براي مرد آويچ، ظاهرا توسط علي كه برادر بزرگتر بود صورت گرفت. پس از قتل مرد آويچ، غلامان ترك از ترس غلامان ديلمي، به خصوص ابوالحسن علي بن بويه به اطراف گريختند و ميدان تنها براي ديلميان خالي ماند. علي بن بويه به همراه برادر خود، احمد كه كنيه ابوالحسين داشت به فتح اهواز توفيق يافت (‌326 ه.ق.). وي غلامان ترك را كه به سرداري "بجكم " در آنجا پناه گرفته بودند متواري ساخت.

    علي بن بويه پس از فتح خوزستان عازم فارس شد و احمد نيز به كرمان روي آورد و به فتح آن ولايت نايل آمد (334-ه.ق)‌. سپس، به بغداد رفت و المستكفي بالله – خليفه عباسي – را مطيع خود ساخت. خلافت بغداد كه پيشرفتهاي برادران بويه را براي العين مي ديد، به صلاحديد بعضي وزراي خود،‌ از جمله " ابن مقله " با آنان از در مماشات در آمد و لقب خاص براي آنان فرستاد كه علي را " عماد الدوله " و حسن را " ركن الدوله " و احمد را " معزالدوله " ناميد .

    همان معزالدوله بود كه در بغداد دستور داد سب آل علي (‌ع‌) موقوف شود و مراسم عزاداري ماه محرم را برپاداشت. به خصوص، در ايام عاشوراي سال 352 ه.ق. كه جمع كثيري در بغداد گرد آمدند و بازارها بسته شد،‌ مردم آن روز آب ننوشيدند و در بازارها خيمه پر پا كردند و بر آن خيمه ها پلاس آويختند و زنان بر سر وروي خود مي كوفتند.

    از اين زمان رسم زيارت قبور ائمه – عليهم اسلام – رايج گرديد و بغداد به دو قسمت مهم شيعه نشين (كرخ)‌ و سني نشين تقسيم شد ( 363 ه.ق.). همچنين، مقام نقابت علويان هم در زمان آل بويه تاسيس شد .

    امراي حمداني كه به حمايت خليفه به بغداد تاختند، از معزالدوله شكست خوردند. معزالدوله در سال 336 ه.ق. بصره را تصرف كرد. همچنين در سال 337 ه.ق. به موصل تاخت و ناصر الدوله حمداني را فراري ساخت. اقامت معزالدوله در سال 356 ه.ق. در بغداد ادامه داشت.

    عمادالدوله، برادر بزرگتر، (متوفي به سال 338 ه.ق.) از آنجا كه وي پسري نداشت، از ركن الدوله برادرش كه در عراق و ري بود در خواست كرد تا "پناه خسرو " پسرش را به شيراز بفرستد كه جانشين او شود. اين پناه خسرو، لقب "عضد الدوله" يافت و در شيراز به حكمراني فارس و بنادر و سواحل خليج فارس پرداخت. ركن الدوله، مردي با تدبير بود، او در 359 ه.ق. به كردستان لشكر كشيد و حسنويه،‌ پسر " حسين كرد "، ‌را كه حاكم آن ولايت بود، وادار به مصالحه كرد. وزير او ،‌ ابوالفتح كه فرزند اين عميد بود ، قرارداد مصالحه را امضاء كرد.

    ركن الدوله با امراي ساماني، به خصوص ابوالحسن سيمجور كه از جانب سامانيان حكومت خراسان را داشت، اغلب در كشمكش بود. تنها وقتي صلح ميان اين دو خانواده رخ داد كه امير نوح ساماني از دختر عضدالدوله خواستگاري كرد و اين ازدواج هم صورت گرفت ( 361 ه.ق.) تا وقتي معزالدوله زنده بود، ميان برادران و خانواده بويه اختلافي نبود. پس از مرگ معزالدله ( 356 ه.ق.) كه عزالدوله بختيار، پسر معزالدوله جانشين پدر شد اختلافها بالا گرفت. اين مرد بيشتر نواحي شرق كرمان را در تصرف داشت و به همين دليل هم، عضدالدوله در 357 ه.ق. يك لشكر كشي به كرمان انجام داده بود. عضدالدوله پسر ركن الدوله با عزالدوله پسر معزالدوله چندين بار به جنگ پرداخت. يكي از آن جنگها در حوالي بغداد بود كه طي آن، عزالدله شكست خورد و به موصل فرار كرد. معروف است وقتي اين خبر را به ركن الدوله رساندند، از شدت خشم خود را از تخت به زير انداخت و چند روز از خوردن باز ماند .

    بعدها، عزالدوله بختيار مورد بخشش امراي آل بويه قرار گرفت. اين امر به تدبير ابوالفتح وزير انجام يافت .

    همچنين، در زمان ركن الدوله بود كه مذهب شيعه رسميت كامل يافت و شيخ صدوق – ابن بابويه – كه از كتب معروف خود، يعني " من لايحضره الفقيه " را كه جزء كتب اربعه است، در فقه شيعه تأليف كرد. همچنين، وي مجالس مباحثه با شيخ صدوق در ري داشت.

    ركن الدوله به سال 365 ه.ق. كه به بيماري شديدي دچار شده بود، امراي آل بويه را احضار كرد و از آنان خواست كه پس از مرگ او با يكديگر مخالفت نكنند. سپس ضيافتي در اصفهان فراهم آمد كه سه پسر ركن الدوله و سران ديلم در اين مجلس بودند. ركن الدوله، در اين مجلس عضدالدوله را به عنوان وليعهد خود انتخاب كرد، ولي مملكت را بين پسران تقسيم نمود. تقسيم به اين صورت بود كه همدان و ري و قزوين را به فخرالدوله، اصفهان را به مويدالدوله داد و توصيه كرد كه از فرمان برادر بزرگ خود (عضدالدوله كه حاكم فارس و خوزستان بود)‌ سرنپيچند. آن گاه از اصفهان به ري آمد و در محرم 366 ه.ق. وفات كرد .

    عضدوالدوله در اين زمان 42 سال داشت و تحت تربيت ابن عميد، مراتب كماليه را آموخته بود. وي كه كنيه ابو شجاع و عنوان شاهنشاه داشت، در سال 364 ه.ق. وارد بغداد شد و در شوال 367 ه.ق. به عنوان تعقيب عزالدوله، به موصل تاخت و آن شهر را تسخير كرد. همچنين، عزالدوله را به قتل رساند و پسر ناصرالدوله حمداني را نيز مقلوب كرد. همچنين بر ديار بكر و حوضه عليايفرات هم تسلط يافت. در اين زمان خليفه عنوان " تاج المله " را هم به او داد. خليفه وقت كه الطائع لله عباسي بود، اجازه داده بود براي عضدالدوله سه نوبت طبل بزنند. همچنين، الطائع دختر عضدالدوله را نيز به زني گرفت .

    عضدالدوله در سال 371ه.ق. به بهانه تعقيب فخرالدوله، به گرگان روي آورد و آن شهر را تسخير كرد. در اين حين، قابوس و فخرالدوله به خراسان پناه بردند. عضدالدوله در شوال سال 372 ه.ق. در بغداد به بيماري صرع دچار شد و در همان جا در گذشت. او را در نجف به خاك سپردند. تاسيس بيمارستان عضدي بغداد در سال 371 ه.ق. به توصيه محمد زكرياي رازي، فيلخانه عضدي، كتابخانه عضدي شيراز و بند امير بر رود كر، از بناهاي عضدالدوله است (365ه.ق ). مزار سلمان فارسي را نيز او بنا نهاد. در اين سالها، مويدالدوله – برادر وي – از جانب او در ري حكومت مي كرد كه صاحب بن عباد، وزير او شهرتي دارد. بعد از مرگ عضدالدوله، پسرش ابوالفوارس شير ذيل كه لقب "شرف الدوله" داشت به امارت كرمان و فارس رسيد. اما، چهار پسر ديگر عضدالدوله به جان يكديگر افتادند و فخرالدوله عم ايشان، ‌هر چند خواست اختلافات را رفع كند توفيق نيافت. صمصام الدوله و بهاء الدوله همچنان در زد و خورد بودند و نتيجه آن شد كه به سال 377.ه.ق. در جنگي كه شرف الدوله با " بدربن حسنويه " كرد،‌ در كرمانشاه شكست خورد. پس از آن، دولت حسنويه در نواحي غرب ايران دوباره جان گرفت .

    بهاءالدوله در سال 380 ه.ق. خوزستان را فتح كرد و فارس و بهبهان را به صمصام الدوله سپرد و خود به بغداد آمد . در سال 381 ه.ق. امير خلف ابن احمد صفاري ، در كرمان بر آل بويه پيروز شد و آنان را از كرمان بيرون راند .

    جنگهاي متوالي ميان برادران و همچنين با عزالدوله بختيار ، دولت بويه را سخت تضعيف كرد . بهاءالدوله در سال 403 ه.ق. در بغداد در گذشت. پس از او، سلطان الدوله پسرش تا سال 415 ه.ق. و ابوكاليجار مرزبان پسر او تا سال 440 ه.ق. بر كرمان و نواحي شرقي تسلط داشتند . هم در زمان اوست كه ملك " قاورد " سلجوقي بر كرمان تسلط يافت و كرمان را از چنگ آنان خارج ساخت و سلسله سلجوقيان كرمان را تاسيس كرد .

    اما ديلميان مقيم فارس و خوزستان، ملك رحيم پسر ابوكاليجار را به حكومت برداشتند. او در سال 443ه.ق. اصطخر و شيراز را دوباره به تصرف آورد. ولي سرانجام در سال 447 ه.ق. به دست طغرل سلجوقي كه براي كمك به خليفه "القائم بامرلله" به بغداد آمده بود اسير شد و درين زمان، دولت آل بويه عملا پايان يافت. به طور كلي،‌ مي توان كيفيت حكومت آل بويه را در نواحي ايران ،‌به سه شعبه بالنسبه مستقل تقسيم كرد :

    1. گروهي كه در عراق و اهواز و كرمان حكومت راندند.

    2. آناني كه در عراق و فارس بوده اند .

    3. كساني كه در كرمان و فارس حكومت كردند .



    امراي ال بويه فارس ، عبارت بودند از: عمادالدوله ، عضدالدوله پسر ركن الدوله ، شرف الدوله ، صمصام الدوله ، بهاء الدوله ، سلطان الدوله ، ابوكاليجار مرزبان و ملك رحيم.

    امراي آل بويه عراق و خوزستان و كرمان ،‌ عبارت بودند از : معزالدوله ابو الحسين احمدبن بويه ، عزالدوله بختياري ، عضدالدوله ، شرف الدوله ،بهاء الدوله ، سلطان الدوله ، مشرف الدوله ، جلال الدوله، ابوكاليجار مرزبان ، ملك رحيم پسر ابوكاليجار ، قوام الدوله و ابو منصور فولادستون پسر ابوكاليجار .

    امراي آل بويه ري و اصفهان و همدان نيز ، عبارت بودند از : ركن الدوله ، مويد الدوله ، فخر الدوله ،‌مجد الدوله ، شمس الدوله ، سماء الدوله، ابو الحسين پسر شمس الدوله ‌( حدود 414 ه.ق.)‌ .

    آنان كه در كرمان حكومت راندند ، عبارت بودند از : قوام الدوله ، ابوكاليجار و ابومنصور فولادستون.

    لازم به ذكر است كه تكرار نام بسياري از امراء به سبب جنگهاي خانوادگي بود كه ميان آنان رخ مي داد. البته نتيجه اين جنگها هم به طور طبيعي تصاحب ولايت يكي توسط ديگري بود .

    برادر مجدالدوله كه لقب شمس الدوله داشت، مدتي با امراي گرد ائتلاف كرد. از آنجا كه خود ميخواست بر مجدالدوله پيروزي يابد، جنگهاي ميان دو برادر در اصفهان رخ داد. يك بار نيز ري را تسخير كرد. در اين جريان، ‌سيده خاتون به دماوند گريخت و مدتها بعد از آن توانست مجددا به ري بازگردد. وقتي امير كرد بدربن حسنويه – در اثر شورشي به قتل رسيد، شمس الدوله توانست نقاط مورد تصرف او را به چنگ آورد. بدين ترتيب، مدتها همدان را پايتخت خود ساخت. او در اين ايام، ابو علي سينا را براي مدت كوتاهي در همدان به وزارت خود برگماشت .

    از كساني كه در ري و همدان حكومت كردند، ابتدا مي توان ركن الدوله را نام برد. پس از او مويد الدوله كه تا سال 373 ه.ق . حكومت ري را داشت. هم او بود كه با قابوس در گرگان نيز جنگيد. حوزه حكومت او شامل عراق عجم و گرگان و طبرستان بود. وزير وي نيز، صاحب بن عباد نام داشت. بعد از او، فخر الدوله به حكومت رسيد كه تاسال 387 ه.ق. حكومت كرد. وي مدتها با سامانيان و امراي آنان در خراسان كشمكش داشت. همچنين، يك لشكر كشي نيز به اهواز كرد كه بي نتيجه بازگشت. فخر الدوله در قلعه طبرك در گذشت. پس از وي، همسرش سيده خاتون جانشين او شد و فرزند خردسالش – ابوطالب رستم – را كه لقب مجدالدوله يافت، سرپرستي مي كرد. هم اوست كه پس از بلوغ، با رقيبي نيرومند مانند سلطان محمود غزنوي پنجه افكند و بالاخره شكست خورد و اسير شد (ربيع الثاني 420 ه.ق.) . مجدالدوله را تبعيد گونه به غزنين فرستادند ، ولي او بين راه در گذشت . وي آخرين امير خاندان بويه بود .
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  7. #37
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    اسماعـيـليـه

    فرقه " اسماعيليه " از فرق منشعب مذهب شيعه است. ظهور اين فرقه، نتيجه اختلاف در امامت اسماعيل با برادرش حضرت موسي بن جعفرالكاظم ( ع ) بوده است. اينان معتقد بودند كه بعد از امام جعفر صادق ( ع )‌ چون پسرش اسماعيل پيش از پدر در گذشته امامت محمد بن اسماعيل منتقل شده كه سابع تام بوده و دور هفت به او خاتمه يافته است .

    در اعتقاد آنان، تاريخ بشر به چند دور تقسيم مي گردد و هر دور با پيامبري "ناطق" و امامي "اساس"‌ آغاز مي شود. ناطقان، ‌همان پيامبران اولوالعزم اند كه تعداد آنان هفت نفر است و پس از هر ناطقي، هفت امام روي كار مي آيند. دوره هر پيامبري هزار سال است و چون دور او به سر رسد، پيامبر ديگري با شريعتي نو ظهور مي كند. اين پيامير شريعت پيشين را نسخ مي نمايد. امام ( يا اساس يا وصي ) عالم به علم تاويل شريعت است .



    از ديدگاه اسماعيليان، افراد بشر به دو گروه تقسيم مي شوند: ويژگان يا نخبگاني كه با طي مراحل مختلف به باطن شريعت دست مي يابند و ديگر،‌ عالم يا اكثريت غير اسماعيلي كه فقط قادر به درك مفاهيم ظاهري مذهب هستند. همچنين، ‌سازمان مذهبي اسماعيليان بر مراتب و درجات منظمي استوار بود كه از پايين به بالا،‌ عبارت بودند از: مستجيب (تازه وارد به گروه)، ماذون، داعي، حجت، باب و امام .

    امامان در بعضي از دوره ها مستور و در بعضي ديگر آشكار هستند. به اعتقاد اسماعيليان، در دوره ستر (ياغيبت امام) دعات موظف اند كه ابلاغ امر كنند. در اين دوره، فقط باب و نخبگان قادر به رويت امام هستند. آنان دوره ستر را از دوره محمد اسماعيل تا قيام عبيدالله المهدي در قيروان مي دانند. معروفترين داعيان اسماعيلي در اين دوره، ابو عبدالله حسن بن احمد زكرويه (معروف به ابوعبدالله شيعي)‌ و قداح بودند كه خود اصل ايراني داشتند .



    در سال 297 ه.ق. ابوعبدالله الشيعي بذر دعوت اسماعيلي را در ميان قبايل كتامه (در شمال آفريقا) پراكند. وي عبيد الله المهدي را كه در سجلماسه محبوس بود، آزاد كرد و بر تخت دعوت اسماعيليان نشاند. عبيدالله پس از استقرار در قيروان، مدعي خلافت و امامت اسلام شد. نام دعوت اسماعيليان به دليل انتساب به حضرت فاطمه ( س )، دخت گرامي پيامبر اسلام ( ص ) ،‌" فاطمي " خوانده شد. اين دعوت، به سرعت در سراسر شمال آفريقا، يمن، بحرين، شام، فلسطين،‌ و ايران انتشار يافت .

    در اندك مدتي خلافت شيعي اسماعيلي توانست با خلافت عباسيان بغداد همپايي كند. حتي درياي مديترانه را براي اروپاييان ناامن سازد و بنادر فرانسه را غارت كند. همچنين، بندر " جنوا " را هم به تصرف خود درآورد. جوهر سيسيلي در دوران المعزلدين الله ( 365 –341 ه.ق.) مصر را از تصرف اخشيريان در آورد و " جامع الازهر " را كه نامش از نام حضرت زهراي ازهر – عليها السلام – گرفته شده است ، تاسيس كرد.

    در دوران عزيز پنجمين خليفه (‌385- 365 ه.ق. ) دولت فاطمي به اوج قدرت رسيد و از اقيانوس اطلس تا درياي سرخ، يمن، مكه و دمشق گسترش يافت. حتي، يكبار در موصل نام خليفه فاطمي در خطبه ذكر شد و قدرت بغداد در مقابل آن تحقير گرديد. داعيان اسماعيلي كه از آغاز دعوت در ايران بودند، ‌در ديلمان و الموت و قهستان و دامغان و سيستان (كه هنوز سنتهاي باستاني و سنن و شعاير شيعي مذهبان يا سابقه دارالهجره هاي خوارج را در اذهان داشت) مورد پذيرش قرار گرفتند. معروفترين آنان، ابوحاتم رازي (متوفي به سال 322 ه.ق.) در منطقه ديلم و عبدالملك كوكبي در گردكوه دامغان و اسحاق (ابو يعقوب سگزي) در ري و حسين بن مرورودي در خراسان بودند .

    ابوحاتم رازي گروهي از ديلميان را از جمله اسفار شيرويه،‌ مردآويچ زياري،‌ يوسف ابي الساج (عامل ري) را به كيش خود آورد. محمد نخشبي كار مرورودي را در خراسان دنبال كرد و بسياري از رجال دولت ساماني دعوت او را پذيرفتند. ولي در نتيجه دخالت سران نظامي، و لشكريان ترك تبار ساماني، بسياري از اسماعيليان و از جمله محمد نخشبي به قتل رسيدند و همچنين، ‌ابو يعقوب سگزي هم به دست خلف ابن احمد صفاري (متوفي به سال 399 ه.ق.) كشته شد .

    پس از سامانيان، قتل و تعقيب اسماعيليان به دست سلطان محمود غزنوي ادامه يافت و بسياري از اسماعيليان طالقان خراسان كه از ابو علي سيمجوري در مقابل محمود حمايت مي كردند، به قتل رسيدند و اسماعيليان مولتان هند هم تبعيد شدند. ولي، نه نتها اين كشتارها و تعقيبها به فعاليت داعيان پرشور اسماعيلي خاتمه نداد، بلكه دعوت آنان در سراسر قرون چهارم و پنجم هجري ادامه يافت .

    شاخصترين چهره مبلغان اسماعيلي در قرن پنجم، ‌ناصر خسرو قبادياني بود. فعاليت او از آغاز عهد سلجوقي شروع شد تبليغات ناصر خسرو در مازندران و خراسان باعث گرديد كه فرقه خاصي از اسماعيليان ، به نام " ناصريه " در اين نواحي پديد آيد .

    در ناحيه جبال نيز (‌در همين اوان ) دعات ديگر فاطمي سرگرم نشر دعوت بودند. نام آورترين آنان، عبدالملك عطاش و پسرش (احمد) بودند. احمد قبل از دستگيري و مرگ دلخراش خود، به حسن بن علي بن محمد صباح (كه به وسيله امير ضراب و بونجم سراج به كيش اسماعيلي در آمده بود) توصيه كرد كه به مصر برود. حسن در سال 465 ه.ق. به مصر رفت، ولي با وجود تلاش فراوان نتوانست با المستنصربالله (هشتمين خليفه فاطمي) ملاقات كند. وي پس از يك سال و نيم توقف در مصر، در سال 473 ه.ق. به ايران بازگشت .

    حسن مدت ده سال نواحي شمال و مركز و شرق و غرب ايران را براي بدست آوردن پايگاهي مناسب زير پا گذاشت. سرانجام، در سال 483 ه.ق. با كمك قاضي حسين قايني (‌حاكم سابق ترشيز) و اسماعيليان ديلم مكان مناسب را به دست آورد. وي قلعه الموت را تصرف كرد. اين قلعه در سال 246 ه.ق. به وسيله يكي از ملوك جستاني ديلم ساخته شده بود. حسن بعد از تعمير قلعه، آن را پايگاه دعوت جديد خود قرارداد 484 ه.ق. قاضي حسين قايني را به دعوت قهستان و خراسان فرستاد. وي با كمك اسماعيليان قهستان قلعه باستاني "دره " را، در 150 كيلومتري جنوب شرقي بيرجند و در مجاورت سيستان تصرف نمود .

    تصرف "الموت" در ديلم، "دره" در قهستان، دولت سلجوقي را متوجه خطر دعوت اسماعيليان نمود و آنان را به واكنش شديدي وادار كرد. امير يورونتاش در الموت و قزل ساروغ با متحد سيستاني خود (بهاء الدوله) به حملاتي عليه اسماعيليان دست يازيدند. اما، مقاومت محصوران و مرگ ملكشاه عمليات را ناتمام گذاشت و همزمان با آن ‌ابو طاهر اراني ديلمي نيز به زندگي وزير سالخورده خراسان (خواجه نظامي الملك)خاتمه داد .

    گويا تقدير بر اين بود كه دستار وزارت و تاج شاهي همزاد يكديگر باشند. اسماعيليان با استفاده از فترت مرگ سلطان و وزير دست به‌ تصرف دژهاي ديگري زدند و در سال 486 ه.ق. ميان دو فرزند او، يعني المصطفي لدين الله مشهور به نزار و المستعلي بالله احمد ،‌كه هر دو مدعي جانشيني پدر بودند، اختلاف افتاد. در نتيجه اسماعيليان به دو گروه "نزاري" و "مستعلوي" تقسيم شدند.اسماعيليان ايران و شام به صورت رسمي طرفدار "نزار" شدند. و اسماعيليان مصر و بلاد مغرب،‌ به امامت "مستعلي" معتقد شدند. استقلال جنبش اسماعيليان ايران و جدايي آن از مصر ، به دعوت نزاريان روح و شور جديدي بخشيد .
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  8. #38
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    نزاريان در سال 489 ه.ق. قلعه " لمسر " را در الموت تصرف و آن را تعمير و نوسازي نمودند. فساد داخلي دولت سلجوقي و نظام اقطاعي آن، نيروي اسماعيليان را در الموت و قهستان به مثابه نيرويي نجات بخش ساخته بود تا آنجا كه منور سيمجوري (از بازماندگان خاندان كهن سيمجور) قلعه طبس مسينان را به علت دراز دستي حاكم سلجوقي، به اسماعيليان وگذار نمود و همانند او عميد مسعود زورآبادي (رئيس منطقه تر شيز)‌ از ستم تركان به اسماعيليان پناه برد. بعدها، ‌تلاش فرزندان علاءالدين مسعود زورآبادي براي احياي خطبه نه نام عباسيان، نتيجه نبخشيد و خطيب ترشيز به وسيله اسماعيليان و هواخواهان خشمگين ايشان پاره پاره شد .

    منطقه قهستان از "دره" در جنوب، ‌تا ترشيز در شمال، و از طبس مسينان در شرق، تا طبس گيلكي در غرب، به تصرف اسماعيليان درآمد. اسماعيليان طبس گيلكي در پشت سر اميري از يك خانواده قديمي با سنتهاي كهن مذهبي اسماعيلي قرار گرفتند و در جدال فرزندان ملكشاه (بر كيارق و سنجر) به نفع بركيارق وارد كارزار شدند، كه چندان هم موفق نبود. با محكم شدن جاي پاي اسماعيليان در الموت و قهستان، آنان آماده پيشروي در نقاط ديگر و گسترش متصرفات خود شدند. در سال 493 ه.ق. قلعه "‌گردكوه "‌يا "گنبدان دژ " در 15 كيلومتري ارتفاعات شمالي دامغان ،‌ به وسيله رئيس مظفر مستوفي اصفهاني (حامي قديمي اسماعيليان)‌ فتح شد. در همين سال،‌ قلعه شاه در اصفهان به وسيله احمد بن عبدالملك عطاش تصرف شد .

    اسماعيليان قومس با تصرف قلاع " استوناوند " و " اردهن " و " لاجوردي " ، در مسير راه ري به خراسان ، اين راه را به دست خود گرفتند و از كاروانيان باج و خراج طلب كردند .

    هجومهاي پياپي سلجوقيان از ري، و آل باوند از طبرستان، بي نتيجه ماند و اسماعيليان سرگرم پيشروي در مناطق همجوار بودند. در اواخر قرن پنجم ه.ق. نفوذ اسماعيليان قهستان به روستاهاي جنوبي منطقه بيهق رسيد و از آنجا با تصرف دژهاي نواحي ديگر در جنوب قومس، پيوستگي بيشتري با قلاع خود در كناره راه ري به خراسان به دست آوردند. همچنين در خوزستان و ارجان و شمنكوه ابهر ، دژهاي ديگري به دست اسماعيليان افتاد .

    هوا خواهان اسماعيليان بيشتر صاحبان حرف و فقراي شهرها و رانده شدگان از روستاها بودند. صاحبان حرف قبلا به وسيله اخوان الصفا (اسلاف فكري اسماعيليان) ‌سازمان داده شده بودند، اما اسماعيليان روحي تازه در آن دميدند. اوضاع بعد اقتصادي روستاييان و مردم عادي (چنانكه از لابه لاي آثار مورخان و علما و ادبا مانند غزالي و سنايي مشهود است)‌ در اين گرايش بسيار موثر بود. نفوذ اسماعيليان تا جايي رسيد كه به خوابگاه سنجر نيز راه يافتند و خنجري بر بستر او فرو كردند. شهرت جانبازي اسماعيليان و وفاداري آنان به حسن صباح، هاله اي افسانه اي در پيرامون آن ايجاد كرده بود. قلمرو اسماعيليان در قهستان، وسيعتر از قلمروشان در رود بار و آنان داراي رئيس واحدي بودند كه بعدها "محتشم" خوانده مي شد. قلاع اسماعيلي در عين استقلال داخلي همگي از الموت اطاعت مي كردند .

    در اواخر سال 518 ه.ق. حسن صباح، كيا بزرگ اميد رودباري را جانشين خود ساخت و او را به مشاوره با چند نفر از بزرگان اسماعيلي وصيت كرد و خود در گذشت. مرگ حسن صباح دشمنان اسماعيليان را برانگيخت و الموت و قهستان بار ديگر مورد هجوم سلجوقيان و طبرستانيها و سيستانيها قرار گرفت. در اين راستا تب اسماعيلي كشي بسياري از مردم عادي شهرها را نابود ساخت. لياقت وكارداني كيابزرگ اميد، آرزوي برانداختن اسماعيليان را نقش بر آب كرد و به زودي اسماعيليان نزاري بر "بانياس" و "قدموس" و "مصياف" در شام مسلط شدند. آنان در ناحيه ديلم،‌ ابو هاشم زيدي را آتش زدند و شورش شيعيان زيدي را سركوب كردند. همچنين قلاع "تكام جان" و "مركليم" و "جاكل" را در اشكور ديلم تصرف كردند. قدرت اسماعيليان در انجام كشتارهاي فردي به جايي رسيد كه "المسترشد" خليفه عباسي نيز از كارد آنان جان سالم به در نبرد. كيا بزرگ اميد در سال 521 ه.ق. در گذشت و محمد (فرزند او) جانشين وي شد. در دوران محمد نيز، حملات سلجوقيان ادامه يافت. در اين راستا،‌ حاكم ري اسپهبد علي بن شهريار باوندي حملات متعددي به رودبار الموت نمودند، تا آنجا كه از سر انسانها مناره ساختند و در قهستان برادران سنجر بسياري از روستاها را به خرابه تبديل كردند. در پي آن،‌ اسماعيليان هم حاكم ري و فرزند اسپهبد باوندي را به قتل رساندند.

    وقايع نگاران از گذشت و جوانمردي محمد در پناه دادن به دشمن ياد كرده و آن را ستوده اند . وي در سال 557 ه.ق. در گذشت و حسن فرزند وي به جاي او نشست. منابع اسماعيلي حسن را فرزندزاده امام اسماعيلي،‌ نزار مستنصر، دانسته اند كه در خانه محمد و در لباس فرزند و بر سر ميراث امامت نشسته است. در سالهاي آخر حكومت محمد كيا بزرگ اميد در ميان جوانان جنبشي براي بازگشت به دوران ساده زيستي حسن صباح و احياي شكوه و عظمت آن زمان پديد آمد. بسياري از آنان بر اساس انديشه هاي عرفاني و التقاطي خواهان آن بودند كه كساني كه باطن شريعت را درك نكرده اند، ‌از تحمل رنج ظاهر شريعت راحت گردند و قيدوبندهاي آن برداشته شود. البته اين خواسته ها و ابراز آنها، ‌به وسيله محمد سركوب شد. اما با مرگ وي بسياري از فراريان و تبعيديان به الموت بازگشتند و دو سال بعد، يعني در رمضان سال 559 ه.ق. در الموت و قهستان در معناي نمادي و به شيوه اسماعيلي "عيد قيامت" بر پا شد. همچنين، ‌به فرمان وي بندهاي شريعت از گردن مومنين اسماعيلي برداشته شد و آنان در اعمال خود آزاد شدند .



    ليكن اين امر مشكلات بسياري براي حسن برانگيخت و بسياري از معتقدان به شريعت اسماعيلي راه هجرت در پيش گرفتند. حسن نيز ، يك سال و نيم بعد به دست برادرزنش كه از هواداران شريعت بود . به قتل رسيد .

    پس از وي محمد ( فرزند او )‌ كه مردي فاضل و درس خوانده بود و از حكمت و فلسفه اطلاعات كافي داشت ، به فرمانروايي رسيد . از معاصران معروف وي ، امام فخر رازي بوده است .

    اسماعيليان براي جذب امام فخررازي، يكي از فداييان را به ري فرستادند كه بعد از آن روابط امام و اسماعيليان حسنه شد. بنابر قولي، او برهان قاطع ( كارد )‌ را در آستين اسماعيليان ديده بود. در دوران وي، حملات انر (‌يكي از امراي سلجوقي) ادامه يافت و اسماعيليان با ساختن دژي در مقابل شهر قزوين، اين شهر را بيش از پيش مورد تهديد قرار دادند. در شام، نزاريان از مبارزه صلاح الدين ايوبي با صليبيان سود جستند و به تحكيم مواضع خود پرداختند. در اواخر دوره حكومت محمد ( 586 ه.ق. به بعد )‌ دولت غوريان، كه در خراسان جانشين دوات سلجوقي مي دانست،‌ قهستان را مورد حملات مكرر قرار داد. دراين حملات، قهستان به طوري ويران شد كه در خراسان و كرمان ضرب المثل گرديد. در شمال و مركز ايران دولت خوارزمشاهي به جاي دولت سلجوقي وارد عمل شد و خود را مدافع مردم مي پنداشت. ولي، هنوز شهرت موحش اسماعيليان در كشتن افراد در اذهان وجود داشت و اسماعيليان از حربه قتل فردي استفاده مي كردند. مشهورترين فردي كه در اين دوره به قتل رسيد، اتابك محمد قزل ارسلان ايلد گز بود كه در سال 587 ه.ق. در حوالي همدان به دست سه فدايي قهستان، به تلافي حملات او به اسماعيليان كشته شد .

    با مرگ محمد در سال 607 ه.ق. فرزند وي جلال الدين حسن "نومسلمان" جانشين او شد. دوران جلال الدين حسن دوره توقف آرمانگرايي اسماعيليان بود. ساده زيستي اوليه جاي خود را به اشرافيتي جديد داده بود. او مي خواست از مواهب به دست آمده سود جويد و در كنار همسايگان خود با آرامش زندگي كند .

    وي بر خلاف اسلافش، از عقايد خود دست برداشت و اين موضوع را به سلاطين و خليفه بغداد (الناصرالدين الله) اعلام كرد. قدرتمندان و سلاطيني كه هيچ گاه نتوانسته بودند اسماعيليان را به زور شمشير رام سازند، با شادماني از اين سياست درهاي باز استقلال كردند و حقوق وي را بر قلمروش به رسميت شناختند و موكب مادر حسن در سفر حج، با استقبال رسمي بغداد بدرقه شد. در الموت، حسن به علماي سختيگر اهل سنت اجازه داد كه كتابخانه الموت را مورد بررسي قرار دهند و تمامي كتابهايي را كه نمي پسندند، نابود سازند. اصلاحات و تغييرات وي در تمام مناطق اسماعيلي، با مخالفتي رو به رو نشد، زيرا در تعاليم اسماعيلي قدرت و علم امام محور تمام امور به شمار مي رفت. حسن در غرب ايران محور حل و فصل امور گرديد و در كشاكش اتابك از بك با منگلي، نقش موثري ايفا كرد. پس از شكست منگلي ، ابهر و زنجان سهم حسن شد .

    سرانجام وي در سال 618 ه.ق. در گذشت و محمد سوم يا علاء الدين محمد فرمانروا و امام اسماعيلي الموت شد . فرمانروايي وي مصادف با حمله مغول و برافتادن دولت خوارزمشاهي بود. پس از قتل عام مردم شهرهاي خراسان به دست مغولها بازماندگان اين توفان بنياد بر افكن به مناطق امن اسماعيلي نشين به ويژه قهستان روي آوردند. اسماعيليان در اين زمان عاقلانه با مغول از در مسالمت وارد شدند. معروفترين اين مهمانان، خواجه نصير الدين طوسي بود كه در محيط امن قهستان فرصت تاليفات زيادي يافت. وي از جمله كتاب " اخلاق ناصري " و كتاب "رساله معينيه " را به نام محتشم قهستان (ناصرالدين محتشم قهستان)‌ تاليف كرد. محتشمان قهستان، به ويژه محتشم شهاب الدين ابومنصور قهستان، به طوري در پذيرائي از مهمانان بدون تبعيض پيش رفتند كه از الموت آنان را متهم به اسراف كردند و جانشيني براي محتشم شهاب فرستادند .



    در منازعه خلافت بغداد با خوارزمشاهيان،‌ فرمانرواي اسماعيلي الموت،‌ جانب خلافت بغداد را گرفت و با استفاده از ضعف آن،‌ دامغان و نواحي غرب را هم تصرف كرد. سپس،‌ ماموران وي در دستگاه باقيمانده خوارزمشاهيان نفوذ كردند و گروهي فدايي به خدمت وزير جلال الدين خوارزمشاه – شرف الدين فخر الدين علي – گماشته شدند. بعدها،‌ حضور اين عده آشكار شد و زنده زنده در آتش سوزانده شدند در حالي كه تا لحظه آخر فرياد "زنده باد علاء الدين" بر مي كشيدند .

    مرگ جلال الدين خوارزمشاه به اسماعيليان اين اميد تازه را داد كه شايد بتوانند از ياس مردم براي گرايش به خود استفاده كنند. همچنين پيشبيني هاي اسماعيليان نيز براي تصرف تمام مناطق جنوب درياي مازندران و چين و هند ‌به حقيقت نپيوست و هلاكو به تشويق قاضي القضات شمس الدين قزويني براي نابودي اسماعيليان عازم ايران شد. علاء الدين به خليفه بغداد پيغام داد : "اولين آماج من هستم، چون از من بگذرد تو داني و او. در اين بين، علاء الدين در توطئه اي به قتل رسيد كه فرزند وي يعني ركن الدين به دست داشتن در آن متهم شد.

    در سال 653 ه.ق. ركن الدين خورشاه فرمانرواي الموت شد. وي نمايندگاني به نزد مغولان و همسايگان فرستاد ولي هولاكو به كمتر از تسليم محض قانع نبود. اشراف اسماعيلي هم خواهان تسليم بودند. اما، جامعه اسماعيلي و به ويژه جوانان،‌ آرزوي جانبازي داشتند. سرانجام، روساي گرد كوه و قهستان تسليم مغول شدند. ولي در داخل دژها (از جمله گرد كوه و تون و طبس مسينان) وضع به گونه ديگر بود. ساكنان دژ قهرمانانه دفاع كردند. مقاومت گرد كوه را بيماري وبا در هم شكست و بقيه افراد پس از آخرين نبرد، تا پاي جان مقاومت كردند. سرانجام، شكست خوردند و دژ متصرف و با خاك يكسان گرديد. همچنين ، بقيه ساكنان آن قتل عام يا تبعيد شدند .



    تلاش اسماعيليان نيز بعد از آرامش حملات مغول براي تسلط دوباره بر الموت و قهستان بي نتيجه ماند و حكومت خداوند محمد نو دولت ،‌سرانجام نيافت .

    بقاياي اسماعيليان به طور گمنام در لفافه تصوف به زندگي ادامه دادند ، تا آنكه در اواخر دوره زنديه و اوايل دوره قاجاريه ، دوباره ظاهر شدند.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  9. #39
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    سامانـيان

    سامانيان نزديك صد سال ( از 287تا 389 ه.ق.) در قسمتي از ايران كنوني با بخش عمده اي از افغانستان و آسياي ميانه فرمانروايي كردند. قلمرو اين حكومت ، تقريبا" تمام حوزه انتشار زبان فارسي را در بر مي گرفت. البته به استثناي آنچه در آن مدت در تصرف آل بويه ، آل زيار و برخي سلاله هاي حاكم در نواحي غربي سواحل خزر و در آذربايجان و حدود اران ( آنچه امروز جمهوري آذربايجان خوانده مي شود ) واقع بود . اين قلمرو وسيع ، در ايران كنوني شامل خراسان ، سيستان ، كرمان ، در بعضي اوقات نواحي گرگان ، طبرستان ( مازندران ) ، ري ، قزوين و زنجان نيز مي شد. ذكر نام شهرهايي كه در اين حوزه و در خارج از آن به مناسبت رويدادهاي مربوط به فرمانروايي اين سلسله در تاريخها آمده است، تصوري از قسمت قابل ملاحظه قلمرو اين دولت مستقل ايراني را در قسمتي از قرون نخستين اسلامي به دست مي دهد. از جمله است: اسبيجات (در مشرق سيحون) ، چاچ (تاشكند) ، كش و نخشب (شمال شرقي جيحون)‌، گرگانج (‌جرجانيه، خيوه در جانب غربي جيحون)، كاث، خوارزم (در جانب شرقي جيحون)، طراز(طلاس )، بخارا. سمرقند، اشروسنه (مشرق سمرقند)، فرغانه (شمال شرقي سمرقند)‌، چغانيان (جيحون عليا)، بلخ،‌ ترمذ، مرو، مروالرود،‌ هرات، بادغيس، گنج رستاق، سيستان، قهستان، كرمان، باورد (ابيورد)‌، نسا، خوجان (قوچان ، استوار)، طوس، نيشابور، قومس، بيهق، گرگان، آمل، ‌ساري، چالوس، ري، قزوين و زنجان. حكومت بر حوزه اي بدين وسعت كه در سراسر آن زبان فارسي دري يا لهجه هاي ايراني تكلم مي شد. همچنين، فرهنگ و تمدن و سنتهاي ايراني در تمام آن رايج و متداول و مقبول بود . طبعا" وظيفه حمايت از فرهنگ ايراني را كه لازمه حمايت از مردم تمام اين نواحي بود ، بر عهده اهتمام اين قرار مي داد. اما ، اينكه فرمانروايان اين سلسله يا اخلاف آنان نسب خود را به بهرام چوبين، سردار معروف ساسانيان مي رسانيدند (هر چند صحت آن محل بحث است)، حاكي از توجه آنان به وظيفه حفظ و نشر ميراث سنتهاي ايراني است. به هر حال، جد بزرگ فرمانروايان اين سلاله كه نام ايشان منسوب به عنوان اوست ، از دهقانان بلخ و از بقاياي خاندانهاي بزرگ ايراني در خراسان و ماورالنهر بود. وي به علت انتساب علاقه به ملك بالنسبه وسيعي در نواحي بلخ – به نام سامان – مشهور به " سامان خداه" بود. از زماني كه اسلام آورد، ( در اوايل خلافت عباسيان ) مورد حمايت و علاقه امراي خراسان و تاييد دستگاه خلافت بغداد واقع شد . آن هم ، به سبب فرزندان و نوادگانش بود كه در كار ضبط خراج و امنيت بلاد ،‌به حاكم اسلامي خراسان كمكهاي قابل ملاحظه اي كردند . چنانكه مامون در مدت اقامت در خراسان و بعد از آن، چندتن از آنان را كه از اولاد اسد بن سامان خداه بودند ، در سمرقند و فرغانه و چاچ و هرات حكومت داد ( 204 ه.ق.) . بعدها در عهد فرمانروايي طاهريان نيز در خراسان ، اخلاف اسد و به خصوص فرزندان احمد بن اسد ، همچنان نيابت حكومت آل طاهر را در بعضي از نواحي ماوراءالنهر حفظ كردند . ر

    مقارن عهد قيام يعقوب ليث و برادرش عمروليث صفاري، ماوراء النهر به نيابت از طاهريان در دو تن از نوادگان اسد بن سامان خداه بود يعني نصربن احمد ( 261ه.ق.) و برادرش اسماعيل بن احمد ( 271 ه.ق.‌) . اين دو بلاد واسطه از جانب طاهريان و مع الواسطه از جانب خليفه بغداد، ولايت ماوراء النهر را اداره مي كردند. وقتي خليفه به درخواست و اصرار عمروليث صفار ( كه خود را وارث و صاحب قلمرو طاهريان مي دانست)‌، ماوراء النهر را هم كه در عهد طاهريان اسما جزو حوزء حكومت آن سلاله محسوب مي شد به صفار سيستان داد، پنهاني اسماعيل بن احمد را كه بعد از برادرش نصربن احمد فرمانرواي مستقل تمام ماوراء النهر به شمار مي آمد نيز به مقاومت در مقابل عمروليث كه خليفه مايل به تحكيم قدرت او در خراسان و ماوراء انهر نبود تشويق كرد . لاجرم بين صفار و امير ساماني كشمكش در گرفت و در جنگي كوتاه كه در حوالي بلخ بين فريقين روي داد عمرو ليث مغلوب و اسير شد . خليفه هم حوزه امارت طاهريان را در خراسان كه بعد از انقراض آنان به دست صفاريان افتاده بود ، به قلمرو سامانيان الحاق كرد. از آن پس ،‌ اسماعيل بن احمد و اخلاف او با حفظ امارت ماوراء النهر ، امير خراسان نيز خوانده شدند ( 287ه.ق.)‌ . ر

    از آن پس ، نه تن از سامانيان ، كه شامل اسماعيل بن احمد و اعقاب او مي شد ، به عنوان اميران خراسان در ماوراء النهر و سراسر نواحي شرقي ايران سلطنت كردند . همچنين ، در نواحي شرقي ماوراء النهر هم تا ماوراي سيحون به بسط و توسعه فتوحات و نشر قلمرو اسلام در نواحي ترك نشين غير مسلمان آن نواحي پرداختند . با آنكه تختگاه آنان تا پايان امارت همچنان در بخارا باقي ماند ، فرمانروايي آنان در تمام ماوراء النهر و خراسان ،‌ نقش آنان را در رويدادهاي عمده تاريخ ايران قابل ملاحظه ساخت. سامانيان،‌ در اوايل دولت خويش با علويان طبرستان و در اواخر آن، با آل بويه در گيريهايي پيدا كردند. اين در گيريها در هر دو مورد ايشان را پشتيبان دستگاه خلافت و مدافع مذهب تسنن نشان داد و محبوب متشرعه و رعاياي سني اين بلاد ساخت. نام و لقب نه تن از پادشاهان اين سلسله با توالي و مدت امارتشان ، از اين قرار است : ر

    ر1 ) اسماعيل بن احمد ، امير ماضي (‌295 – 279ه.ق.) ر‌

    ر2 )‌ احمد بن اسماعيل ، امير شهيد ( 301 – 259 ه.ق) ر

    ر3 ) نصربن احمد ، امير سعيد ( 331 – 301 ه.ق.) ر‌

    ر4 ) نوح بن نصر ، امير حميد ( 343 – 331 ه.ق.) ر

    ر5 ) عبد الملك بن نوح ، امير رشيد ( 350 – 343 ه.ق.) ر

    ر6 )‌ منصوربن نوح ، امير سديد ( 365 – 350 ه.ق.) ر

    ر7 ) نوح بن منصور ، امير رضي ( 387 – 365 ه.ق.) ر‌

    ر8 ) منصور بن نوح ( 389 – 387 ه.ق.) ر

    ر9 ) عبدالملك بن نوح ( 389 – 389 ه.ق.) ر

    ظهور نشانه هاي انحطاط در دولت سامانيان، با غلبه غلامان ترك بركارها و سلطه آنان بر مناصب نظامي در درگاه ايشان آغاز شد. شورشهايي كه در دربار بخارا به وجود آمد و تا حدي ناشي از برخورد بين اهل سپاه و اهل ديوان بود، اين انحطاط را تسريع كرد. انقلابات خراسان كه از ناسازگاري امراي ترك با يكديگر و با سياست تمركز ديوان بخارا و امير ساماني نشاًت مي گرفت، خراسان را به تدريج از سلطه سامانيان خارج كرد و ماوراء النهر را نيز دچار تزلزل ساخت. سرانجام، ماوراء النهر هم با تحريكات مدعيان، مورد تجاوز ايلك خانيان ترك واقع شد. در طي حوادث، قلمرو سامانيان بين ايلك خانيان و غزنويان تقسيم شد. با كشته شدن امير ابراهيم بن نوح ( 395 ه.ق.) معروف به امير منتصر كه آخرين مدعي امارت آن سامان و آخرين مبارز جدي براي احياي آن بود دولت سامانيان پايان يافت. دولت سامانيان با ادامهً سياست طاهريان در اظهار تبعيت اسمي و تاديه خراج نسبت به خليفه، موفق شد هم موضع خود را در نظر عامه مسلمين قلمرو خويش مشروع و مقبول سازد و هم در عين وفاداري به سنتهاي اسلامي، در احياي ماثر و حفظ مواريث قومي و باستاني ايران، (تا حدي كه با ظواهر سنن اسلامي معارض نباشد)‌ اهتمام قابل ملاحظه و موفق به جاي آرد.بدين گونه مروج و محيي زبان فارسي و فرهنگ ايراني هم،‌ در مقابل دشواريهايي كه در اين كار وجود داشت، بود. حتي تعدادي از شاعران و نويسندگان بزرگ ايران اسلامي تحت حمايت آنان قرار گرفتند. تعدادي از ايشان نيز، بعضي آثار خود را به تشويق آنان به وجود آوردند يا به آنان هديه كردند. رفتار آنان با علماء، به خصوص مبني بر رعايت حرمت وتحكيم بود. همچنين از بعضي اميران اين خاندان نيز اشعار فارسي به جاي مانده است. گشتاسپنامه دقيقي در عهد دولت ايشان در خراسان به رشته نظم كشيده شد. و فردوسي طوسي بعدها بر اساس گشتاسپنامه دقيقي ، شاهنامه خود به پايان برد .
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  10. #40
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    غـزنويان

    دولت غزنوي معروف به دولت آل ناصر يا دولت آل ناصرالدين، يك دولت فارسي زبان نظامي اسلامي بود. اين دولت خاستگاه نژادي و پايگاه ملي خواست نداشت، اما در مدت اعتلاء – از اواسط قرن چهارم تا اواسط قرن پنجم هجري – غالبا به عنوان مروج و ناشر اسلام مورد توجه وتاييد خلافت بغداد بود. بنيانگذار اين دولت ناصر الدين سبكتكين بن قرابجكم، داماد و مملوك البتكين حاجب، معروف به سپهسالار، ‌بود كه خود او نيز از غلامان ترك سابق سامانيان محسوب مي شد. البته، بعدها نسب نامه اي ظاهرا" مجعول، تبار وي را به پيروز پسريزد گرد سوم ساساني رساند. ر

    تسخير غزنه (غزنين ، غزني)‌ و استخلاص آن از دست امراي محلي به وسيله او انجام شد. بدين گونه، اين منطقه اسما به قلمرو سامانيان الحاق يافت. اما، به دنبال رويدادهايي كه البتكين را از دربار بخارا و ارتباط با سامانيان دور ساخت، غزنه مركز حكومت مستقل البتكين واقع شد و ارتباط آن با مركز حكومت و ديوان سامانيان قطع گشت . سالها بعد، وقتي اين تختگاه كوچك تحت فرمانروايي ناصر الدين سبكتكين – داماد البتكين – در آمد، زماني به عنوان يك مركز جهاد اسلامي، پايگاه " غزوات " سبكتكين و اولاد او در اراضي سند و هند گشت. با اين عنوان، فرمانروايان غزنه يا لااقل تعدادي از آنان كه در دوره اعتلاي دولت آل ناصر در نشر فتوحات اسلامي در نواحي شرقي آن ولايت توفيق بيشتري به دست آوردند، و بدين سبب، بسط و توسعه قلمرو آنان در هر دو جانب شرق و غرب، امكان و سرعت بيشتر يافت. اين دولت در حاشيه جنوب شرقي قلمرو سامانيان و در نواحي كوهستاني شرق افغانستان كنوني، در اثر مساعي سبكتكين، به تدريج به صورت يك حكومت مستقل و موروثي و پايدار درآمدر(حدود سال 367 ه.ق). اين حكومت در اندك زمان و به خصوص در دوران امارت پسر او – محمد بن سبكتكين – وارث تمام بخش ماوراء النهر (در جانب چپ جيحون) از قلمرو سامانيان شد، هم تمام بخش ماوراء النهر (در جانب راست جيحون)‌ به ايلك خانيان تركستان رسيد، با اين حال اين دولت، در مجموع بيش از پنچاه سال يا قدري بيشتر ( 432- 382 ه.ق. )‌ در حوادث تاريخ ايران منشاء تاثير مرئي و بلا واسطه باقي نماند. در پايان اين مدت كه منجر به ظهور سلاجقه و انتزاع بخش عمده خراسان از غزنويان گرديد، فرمانروايي آل ناصر در غزنه در دوره دوم خودر(432 – 552 ه.ق.) تقريبا به افغانستان كنوني و قسمتي از نواحي سند و پنجاب منحصر ماند. از اين تاريخ (432 ه.ق.) تا زماني كه فرمانروايي اين سلسله در غزنه ( 552 ه.ق. ) رسيد، ارتباط آنان با تاريخ ايران تقريبا به نقش ايشان در ترويج شعر و ادب فارسي در قلمرو خويش و در نشر و نقل فرهنگ و رسوم ايراني اسلامي در آن نواحي محدود شد. ر

    در دوره بالنسبه كوتاه اعتلاي اين سلسله كه در واقع شامل فرمانروايي محمود بن سبكتكين ملقب به يمين الدوله‌ و مسعود بن محمود ملقب به شهاب الدوله ( 421 تا 432 ه.ق.)‌ مي شد، غير از افغانستان كنوني، قلمرو آنان در ايران شامل خراسان، سيستان، گرگان،‌ قومس و حتي ري و نواحي مجاور تا حدود اصفهان و در خارج از ايران و افغانستان كنوني، شامل خوارزم (خيوه، تركمنستان)، چغانيان (در بخش علياي جيحون)‌ جوزجانان، مرو، بلخ، مروالرود و هرات، و همچنين دره سند و قسمتي از نواحي شرق و شمال شرقي هند ( پنجاب و مولتان ) مي شد. ر

    با آنكه تمام آنچه در طول زمان، طي جنگها مكرر محمود و پسرش مسعود و پدر محمود، سبكتكين ، در سرزمين هند عايد اين فرمانروايان گشت، اين سرزمين به قلمرو آنان ملحق نشد. ذكر نام تعدادي از نواحي مفتوحه آنان در ماوراء سند، وسعت حوزه، فعاليت نظامي و جهادي آنان را قابل ملاحظه نشان مي دهد، كه از آن جمله لاهور (‌پنجاب)، قنوج (‌جنوب غربي دهلي)، ويهند (ساحل چب سند)، ماتوره (شمال غربي اگره)‌، هانسي (شمال غربي هند)، بهاطيه (سند سفلي)‌، كالنجر (جنوب غربي الله آباد)، گواليار (جنوب اگره)‌، نهرواله (‌گجرات)، سومنات (در گجرات)، باري (ساحل شرقي گنگ)، ناردين (در مغرب رود جيلم) و تانسير (در شمال دهلي) را مي توان يادكرد. از اين ميان، لااقل فتح پنجاب يك تختگاه تازه در لاهور به آنان داد كه چندي، به خصوص در غلبه غوريان بر غزنه، آخرين تختگاه فرمانروايي ايشان گشت. در داخل ايران و افغانستان كنوني هم ذكر تعدادي از شهرهاي كه با حوادث دوران فرمانروايي آنان مربوط مي شد، تصوري از حدود قلمرو ايشان را در مدت اعتلاي آنان به دست مي دهد. از آن جمله است: غزنه، گرديز، پروان، كابل، بست، قصدار، غور، زمين داور،‌ پوشنگ، هرات، گنج رستاق، بلخ، ترمذ، مروالرود، مرو، طوس، نيشابور، بيهق، سرخس، باورد، نسا، استوار (‌قوچان)‌، دهستان، گرگان، طبرستان، ري و اصفهان. ر

    چنانكه در تاريخ بيهقي از زبان حره ختلي – خواهر محمود – و از زبان مسعود پسر وي نقل شده است، پادشاهان اين سلسله از تمام اين گستره واقع در داخل و خارج ايران و افغانستان كنوني، " غزنه " را اصل بلاد و ديگر نواحي را فرع مي شمردند. سبب اينكه آنان را غزنويان خوانده اند نيز، تا حدي از همين روست. به هر حال، اين مساله ارتباط قلبي آنان را با اين پايتخت ديرين خود نشان مي دهد. ر

    در بين كساني از اين سلسله كه در دوره دوم فرمانروايي قوم ،‌در تاريخ ايران به سبب تشويق يا ارتباط با اهل ادب شهرت يافته اند، نام ظهير الدوله ابراهيم ( 492 –450 ه.ق. )، علاءالدوله مسعود سوم ( 508 – 492 ه.ق. ) و يمين الدوله بهرامشاه (547 – 512 ه.ق.) در خور ذكر است. شاعران و نويسندگاني هم، مانند مسعود سعد سلمان ر(فات 515ه.ق.)‌،‌ ابوالفرج روني( وفات 525 ه.ق.) و ابوالمعالي نصراله منشي (‌وفات 555 ه.ق.) نام آنان را در آثار خود مخلد ساخته اند. ر

    عنوان سلطان كه در مورد يمين الدوله محمود مشهور به خلف بن احمد صفاري و از روي تملق در حق وي به كار رفت و جنبه رسمي نداشت، ‌بعد از وي به پسرش شهاب الدوله مسعود اول نيز رسيد. از پادشاهان دوره دوم اين سلسله كه قسمت عمده قلمرو گذشته از آنان انتزاع شده بود، غالبا ظهير الدوله ابراهيم و يمين الدوله بهرامشاه در استعمال اين عنوان اصرار بيشتر داشته اند. ر

    غزنويان قدرت و حيثيت خود را در دوره اعتلاء ، مديون سرعت تعرض در جنگهای نظامي و قدرت تحرك فوق العاده ارتش خويش بودند. غنايمي هم كه از اين جنگها عايد سلطان و سردارانش مي شد، مايه اصلي حيات اين ارتش بودند از اين رو ، به مجرد آنكه اين جنگها متوقف شد، ارتش متزلزل، و دولت دچار انحطاط گشت . البته ، اين جنگها كه سلطان را به عنوان " غازي " مورد تقدير خليفه بغداد مي ساخت، تقريبا هرگز در قلمرو خود وي موجب بسط رفاه و آسايش خلق نمي شد. استمرار اين جنگها را – كه تنها در عهد سلطان محمود بيش از هفده بار لشكر كشي به ديار هند انجام شد – مايه ناخر سندي عامه و ضعف بنيه مالي دولت مي ساخت. از جمله تحميل مالياتهاي سنگين و بي هنگام كه براي تجهيز ارتش در نزد سلطان لازم مي نمود و خالي شدن روستاها به سبب گردآوردن سپاه كه بالمآل منجر به خرابي مزارع و بروز قحطيها و گرانيهاي اجتناب ناپذير مي شد. اما، خليفه كه اين اقدامات را مي ستود و شاعران دربار كه با تملق و تحسين مبالغه آميز از آنها ياد مي كردند، البته نتايج و تبعات نهايي آنها را ، كه در هنگام اغتشاش تركمانان سلجوقي در خراسان به تسليم و رضاي بيشترينه مردم به ورود اين قواي مهاجم منجر شد ، نمي توانستند پيش بيني كنند. ر

    تشكليلات اداري وسازمان ديوان و درگاه غزنويان كه پاد شاهان نخستين و وزيران و دبيران آنان غالبا" پرورش يافته نظام دولت سامانيان بودند ، در واقع ادامه سازمانهاي ديوان ودرگاه آل سامان در بخارا بود . علاقه به ترويج زبان فارس و تشويق و حمايت شعرا و نويسندگان عصر هم ،‌هر چند در عهد محمود و مسعود اول خالي از اغراض سياسي و تبليغاتي نبود ، باز تا حدي ادامه رسم و آيين مشابه در درگاه سامانيان بود . از فتح غزنين به وسيله البتكين (‌344 ه.ق. )‌، كه آغاز پيدايش دولت غزنه بود ، تا خاتمه سلطنت خسرو ملك در لاهور ( 583 ه.ق.)‌، كه دولت غزنويان پايان يافت ، مدت فرمانروايي اين سلسله در ايران و خارج از ايران – روي هم رفته – نزديك دويست و چهل سال طول كشيد . دوره كوتاه فرمانروايي البتكين و اخلاف او را هم كه در نهايت به فرمانروايي مستقل سبكتكين در غزنه منجر گشت ، با آنكه به آل ناصر ارتباط نداشت ، جزو دوره اي كه در طي آن غزنين به عنوان يك تختگاه مستقل در عرصه تاريخ خراسان و ايران ظاهر شد ، بايد محسوب كرد.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

صفحه 4 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/